شصت و یکمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1393/6/31


پیوند های مرتبط »
جزوه
شصت و یکمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه
خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ؛ و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر». این آیه کمی با سجده کردن در برابر پدر و مادر فاصله دارد که آن مربوط به خدای متعال است. یعنی در برابر پدر و مادرت فقط سجده نکن، وگرنه هر کاری می‌توانی، انجام بده و کوتاهی نکن. «أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي اِنقیاد»، یعنی به‌گونه‌ای باشم که به پدر و مادرم بگویم: هرچه شما می‌گویید، حرف حرف شما است و من چاکر و نوکر و تسلیم شما هستم.

اوّلاً، ایّام پر برکت‌ بخش پایانی ماه ذی‌القعده که ظرفیّت‌های معنوی بسیار عالی دارد، بر همه‌ی عزیزان، برادران و خواهران، مبارک باشد.

ثانیاً، آغاز هفته‌ی دفاع مقدّس که هفته‌ی بسیار مهمّی است نیز بر همه‌ی دوستان ـ مخصوصاً بر ایثارگران و مجاهدان در راه خدا و خانواده‌ی معزّز شهدا، جانبازان عزیزمان و بر همه‌ی ملّت ما ـ ان‌شاءالله مبارک باشد.

ثالثاً، فرا رسیدن ماه مهر و شروع کارهای درسی بر همه‌ی دانش‌آموزان عزیزمان، حوزه‌های علمیّه و دانشگاه‌ها مبارک باشد. ان‌شاءالله که سال پر از خیر و برکت از نظر علمی و درسی برای همه‌ی دوستان ما باشد.

 

همراهی با کاروان حج

انسان ضمن بهره‌مندی از فیوضات ماه ذی القعده، باید خودش را در این ماه برای استفاده از ظرفیّت‌های ماه ذی الحجّه، مخصوصاً دهه‌ی اوّل آن، آماده کند. یکی از بهترین مراقبت‌ها برای ماه ذی الحجّه عبارت است از اینکه انسان از نظر روحی و معنوی حاجی بشود. بیشتر مردم به حج مشرّف نمی‌شوند؛ امّا باید از این فرصت استفاده کنند و از نظر روحی و معنوی حاجی شوند. این حالت، با قصد قبلی نسبت به صاحِبُ البِیت محقّق و با مراقبت‌های ویژه‌ای فراهم می‌شود. از همین حالا که حاجیان عازم هستند، با آنها از لحاظ فکری و قلبی همراه باشید. چقد خوب است در این ایّام، همه‌ی دوستان حداقل یک کتاب درباره‌ی حجّ بخوانند. این منحصر نیست به کسانی که می‌خواهند مشرف شوند. همه‌ی ما این را در دستور کارمان قرار بدهیم و شوق خودمان را نسبت به حجّ بیت الله الحرام افزایش دهیم، احساس حضور در آن سرزمین مقدّس را در قلبمان تقویت کنیم و در این سفر معنوی، خودمان را در خانه‌ی خدا حاضر ببینیم. در مَطاف، سعی، عرفات و مشعر و مِنا، این احساس همراهی را در خودمان تقویت کنیم. علاوه بر این، دعا برای حجّاج بیت الله الحرام را در دستور کار خودمان قرار بدهیم و هر روز صدقه‌ای برای سلامت و عافیت و توفیق آنان کنار بگذاریم. ان‌شاءالله که خدای متعال آنها را در دعاهای ما و ما را در اعمال و برنامه‌ها و مناسک آنها سهیم کند.

از شب اوّل ماه ذی الحجه دو رکعت نماز بین نماز مغرب و عشاء وارد شده که شایسته است بر آن مراقبت کنیم. از خدا بخواهیم که ان‌شاءالله حجّ خانه‌ی خودش را در سلامت، عافیت، نشاط و معرفت روزی همه‌ی ما بکند.

در ماه مبارک رمضان، در دعاهای مختلف گفتیم: «اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ...» خب، این شکلی که ما عرض کردیم نیز یک مدل روزی است که بدون اینکه به زحمت افتاده باشید، در همه‌ی زیبایی‌های حج و معارف و برکاتش سهم پیدا می‌کنید. خودتان را برای استفاده از دعاهای ماه ذی الحجّه آماده کنید؛ مخصوصاً دهه‌ی نورانی اوّل آن. اگر کسی از جهت جسمی و شرایط دیگر مشکلی ندارد، تصمیم بگیرد و خودش را آماده کند که آن نُه روز را روزه بگیرد که روزه‌اش، «صُومُ الدَّهْر» است. یعنی اگر کسی نُه روز ابتدای ذی‌الحجه را روزه بگیرد، مثل این است که تمام عمرش را روزه گرفته است. البتّه معانی بالاتر از این را هم می‌شود گفت. این حداقلش است. حیف است این فرصت‌ها را انسان از دست بدهد. عمر به سرعت می‌گذرد و آدم خیلی آسان می‌میرد. هیچ کاری هم نمی‌توانیم بکنیم. اینکه نفَس می‌کشیم، هستیم، می‌توانیم تصمیم بگیریم، می‌توانیم نماز بخوانیم، می‌توانیم دعا بخوانیم، می‌توانیم روزه بگیریم، می‌توانیم خدمت کنیم، می‌توانیم فکر کنیم، می‌توانیم مطالعه کنیم و می‌توانیم کارهای بزرگ انجام دهیم را نباید آسان گرفت. عمر خیلی زود از دست انسان می‌رود؛ لذا قدر تمام لحظه‌های آن را بدانید.

خدا را قسم می‌دهم به حقّ امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) ما را قدرشناس لحظه‌لحظه‌ عمرمان قرار بدهد و در عمر ما برکت قرار بدهد؛ ان‌شاءالله.

 

ضرورت استفاده از دفاع مقدّس

مطلب دوم درباره‌ی دفاع مقدّس است. دوستان، عزیزان، برادران و خواهران، این سرمایه‌ی بسیار عظیم، بزرگ و بی بدیل الهی را که در اختیارمان است، دست کم نگیرید. جمال تمام زیبایی های اسلام ناب در دفاع مقدس به روز شد. هر کسی در هر شرایطی است و هر کاری در این زمینه از دستش برمی‌آید، چه برای خودش، چه برای خانواده‌اش، چه برای دیگران، انجام دهد. بی‌جهت نیست که رهبر عالیقدر و عزیزمان فرمودند این گنج دفاع مقدّس می‌تواند همه‌ی تاریخ ما را تغذیه کند و ما هنوز خیلی مانده که استفاده و بهره‌برداری کنیم از این سرمایه‌ی بسیار بزرگ و عظیمی که خدای متعال در اختیار ما گذاشته است. همه‌ی ما در قبالش وظیفه داریم؛ یعنی هم خودمان بهره‌مند شویم و هم به عنوان یک رسالت الهی و انقلابی، جزء مروّجین این فرهنگ و بهره‌برداران از این امکان بزرگ باشیم.

سیره‌ی رهبر عزیز و عالیقدرمان برای ما باید درس باشد. یک موردش، سیره‌ی ایشان در ارتباط با کتاب‌های دفاع مقدّس است. یک شخصیّت در این تراز، فقیه، عارف، مجاهد، و دارای مسئولیّت اوّل در جهان اسلام، با آن همه کار و اشتغال و مسئولیّت‌ها و گرفتاری‌ها، اوّلین خواننده‌ی هر کتاب عالی و زیبا درباره‌ی دفاع مقدّس است.

بانوی نویسنده‌ای نقل می‌کرد که هنگامی که کتابم چاپ شد، خدمت رهبر عالی‌قدر رفتم که کتاب را محضر ایشان تقدیم کنم. آنجا که شرفیاب شدم، تا اسم مرا بردند، ایشان گفت: عجب! نویسنده‌ی کتاب من زنده‌ام؟! سپس خطاب به من گفتند که من مشغول خواندن کتاب شما هستم و بخش عمده‌‌ی آن را هم خوانده‌ام. بعد بعضی از نکته‌هایش را هم به من اشاره کردند. نکته‌ی جالبش این بود که فرمودند حالا این کتابتان را به من بدهید، من بقیه‌اش را از روی این کتابی می‌خوانم که شما آورده‌اید. بعد هم آن تقریظ بسیار زیبا را بر این کتاب نوشتند.

آقای مرتضی سرهنگی و دوستانشان که در کار تدوین این کتاب‌ها بودند نیز یک‌بار حدود سی چهل جلد از این کتاب‌ها را خدمت رهبر عظیم الشّأن بردند تا تقدیم ایشان کنند. وقتی کتاب‌ها را محضر ایشان بردند، آقا فرمودند: من همه‌ی اینها را خوانده‌ام. بعد یکی یکی توضیح دادند و برای کتاب‌ها ارزش‌گذاری کردند. ایشان فرمودند: من کتاب فرمانده‌ی من را که خواندم، پشتش نوشتم: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکُم یَا أَنْصَارَ دِینِ الله یا أَحِبَّاءَ الله». این یک سیره است که پیامی را به ما می‌دهد و ایشان عنایت داشتند که این مسئله را همه بدانند و از این روش ایشان همه باخبر باشند. این گوشه‌ای است از اهتمامی که نسبت به گنج عظیم دفاع مقدّس وجود دارد.

نکته‌ی جالب اینکه حتی افرادی مثل بنده که آن ایّام را درک کرده‌اند، با خواندن این کتاب‌ها می‌فهمیم که هیچی از جنگ نمی‌دانیم. این حال ما است؛ تا حال جوان‌های ما که جنگ را درک نکرده‌اند، چه باشد. بنابراین ارتباطمان را با این فرهنگ درخشان، مشعشع، تابناک، غنی، مملو از زیبایی‌های معنوی، عرفانی، اخلاقی، ادبی و جِهادی حفظ کنیم. یک راهش مطالعه است. حداقل روزی ده صفحه از این کتاب‌ها را بخوانیم. کتاب علمی هم نیست که خواندنش سخت باشد. کتاب رمان و نقل خاطرات است، با جاذبه‌ها و زیبایی‌های خودش.

دومین روش برای استفاده از دفاع مقدّس، برقراری ارتباط معنوی و روحی با شهدا است. نگذاریم بین ما و آنها فاصله‌ بیفتد. رفتن کنار مضجع‌شان، نشستن در آنجا، حرف زدن با آنها، الهام گرفتن از آنها، نیرو گفتن از آنها، روحیه گرفتن از آنها، این هم در دستور کار ما باشد.

حفظ سبک بال بودن و روحیه‌ی جهادی، یکی از آن چیزهایی است که انسان باید از دفاع مقدّس درسش را بگیرد و در برنامه‌ی خودش داشته باشد. ضمن اینکه هر کدام از ما باید یک مسئولیّت ترویجی برای خودمان قائل باشیم. معرّفی کتاب، معرّفی شهدا، معرّفی فرهنگ جبهه، تجلیل از آنها، ارتباط با شخصیّت‌های ارزشمندی که در آن صحنه‌ها بودند و مجاهدت کردند، مخصوصاً با جانبازهای عزیز، از جمله کارهایی است که می‌توانیم در این زمینه انجام دهیم.

 

نکاتی درباره احترام به پدر و مادر

این فراز دعای بیست و چهارم خیلی تکان‌دهنده است، آنجا که حضرت می‌فرمایند: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ، وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا» حضرت می‌فرمایند که من در ارتباط با پدر و مادرم، هم از نظر حساب بردن از آنها و هم از نظر رأفت و عاطفه داشتن نسبت به آنها، به‌قدری پیش بروم که نتیجه‌اش این بشود که خواسته‌ی دل آنها را بر خواسته‌ی خودم ترجیح بدهم و رضایت آنها را بر رضایت خودم مقدّم بدارم. درباره‌ی فراز «أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا» خاطره‌ای را از رهبر عزیز و عالی‌قدرمان نقل می‌کنم. ایشان هنگامی که قم تشریف داشتند، در اوج نشاط علمی و درسی بودند. از نظر استعداد و نشاط علمی، یک طلبه‌ی زرنگ، عاشقِ کار علمی و درسی بودند. همه‌ی آرزوی طلبه‌ای در این سطح و با این ویژگی‌، سکونت در قم است. ایشان در آن شرایط احساس می‌کنند که پدر بزرگوارشان که در سنّ بالا بودند و مشکلی هم از نظر دید و چشم داشتند، علاقه‌مند است که ایشان مشهد و کنار دست ایشان باشد. رهبر عالی‌قدرمان در این باره با یک نفر مشورت می‌کنند. طرف مشورت به ایشان گفته بود: اصلاً شک نکن و اصلاً جای تردید وجود ندارد. ایشان می‌فرمایند که من کلّ درس و بحث و برنامه‌های قم را رها کردم و به مشهد رفتم تا در خدمت پدرم باشم. پدر هم ظاهراً از بین فرزندانشان به ایشان تعلّق خاطری داشتند. رهبر عزیزمان می‌فرمودند: من حتّی برای ایشان کتاب می‌خواندم؛ چون مشکل چشم داشتند. خود حضرت ایشان معتقد هستند هر توفیقی در زندگی دارند، به خاطر آن تصمیم و رفتن به خدمت پدر و جلب رضای پدر و دعای پدر است.

در عبارت «حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا» از کلمه‌ی «هَوا» استفاده شده است. یعنی دل پدر و مادر هر چه خواست، من آن را انجام دهم.

«اَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي»، حضرت (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در این فراز وارد زیبایی‌های رفتاری می‌شوند که فرزند باید نسبت به پدر و مادر داشته باشد. حضرت این موارد را در اینجا تبیین می‌کنند؛ البتّه درباره‌ی اینها آیات کریمه‌ی قرآنی را هم داریم.

«اَللَّهُمَّ» مقام، مقام دعا است و زیبایی صحیفه این است که دعا است. «اَللَّهُمَّ» ای خدا! «خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي» صدای مرا در برابر آنها کوتاه و آرام قرار بده. در هیچ جهتی خدای متعال راضی نیست که انسان بر پدر و مادرش تقدّم و اشراف پیدا کند؛ مگر آنجایی که بخواهد جانش را سپر جان آنها قرار بدهد؛ والّا در هیچ زمینه‌ای هیچ مجوّز دیگری وجود ندارد. یک مثالش این است: صدای ما هیچ وقت نباید در برابر آنها بلند شود. کلمه‌ی «خَفِّضْ» و کلمه‌ی زیبایی که در ادامه‌اش است، مربوط به ارتباط کلامی با پدر و مادر است. دست ما نباید بالای دست آنها قرار بگیرد؛ هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی. خود ما هیچ وقت نباید جلوی آنها قرار بگیریم و مقدّم بر آنها بشویم؛ هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی. مگر اینکه جایی خطر باشد یا امری دارند که انسان باید آن را انجام دهد. یکی از شخصیّت‌های بزرگ و مطرح کشور، خدمت امام راحل عظیم الشّأن رفته بود. اجازه خواسته بود که پدرش را هم ببرد. گمان می‌کرد خدمت بزرگی به پدرش کرده که او را همراه خودش خدمت امام برده است. امّا اشتباهی مرتکب شده بود. اشتباهش این بود که جلوتر از پدرش وارد شده بود. با این کارش از چشم امام افتاده بود. امام توبیخش کرده بودند که چطور تو جلوی پدرت آمدی؟ یعنی هنوز با این همه فضل و کمالات، این نکته را نمی‌دانی که نباید جلوی پدر و مادر حرکت کرد؟! بنابراین این قاعده‌ی کلّی است که البتّه ریزه‌کاری‌های زیادی دارد. مثلاً دست انسان نباید بالای دست پدر برود. اگر پدر شما مثلاً هزار تومان به فقیر داد، تو باید حتماً کمتر از آن را بدهی.

«خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي» صدای مرا در برابر او کوتاه کن. هیچ وقت صدای انسان نباید در حضور پدر و مادرش بلند شود؛ مخصوصاً در گفتگوی با آنها. صدا باید همیشه آرام باشد. قرآن کریم تعبیر زیبایی درباره‌ی پیامبر عظیم الشّأن دارند که می‌فرمایند: «لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ ٱلنَّبِيِّ؛[1] اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد». نکند صدای شما از صدای پیامبر بالاتر قرار بگیرد، ادب کنید. آنها عرب‌های تربیت نشده بودند که جلوی خانه‌ی پیامبر داد می‌زدند و با صداهای بلند حضرت را خطاب می‌کردند. شما در محضر پیامبر اکرم صدای خود را بلند نکنید.

پس سخن آرام و آهسته یکی از نشانه‌های ادب در برابر والدین است.

دومین مطلب باز به ارتباط کلامی مربوط است. «وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي»، خدایا سخن مرا برای آن دو شیرین قرار بده. خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «قُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا؛[2] با آنها سخنى شايسته بگو». اینجا حضرت از این واژه‌ی زیبا و دلنشین استفاده کردند. «أَطِبْ» یعنی شیرین، گَوارا، دلپذیر، دلنشین؛ یعنی شما باید وقتی با پدر و مادرتان صحبت می‌کنید، صحبت شما باید برای آنها امیدبخش، آرام‌بخش و گَوارا باشد. مثل یک جرعه آب خنک باشد که دست تشنه‌ای می‌دهید و آن را می‌نوشد و آرام می‌شود. در سخنان شما باید احترام والدین و شخصیتشان حفظ شود. بالاتر از اینها، باید خوشحال شوند. سخن طیّب چنین سخنی است. سخن لغو، خسته‌کننده و آزاردهنده نگویید. اگر به هر دلیلی لازم شد که تذکّری به آنها بدهید، چنان باید حرفه‌ای آن را کادوپیچ و بسته‌بندی کنید که کوچک‌ترین کدورتی در دل آنها به وجود نیاید.

انسان باید در برابر آنها حساب ببرد و بترسد. در سخن گفتن، صدا پایین و کلمات حساب‌شده و شیرین باشد. ادب، حیا، پرهیز از اضافه‌گویی و لغو، همراه با لحن شیرین و در کمال فروتنی و تواضع باشد. هر طور که آنها دوست دارند، همان‌طور حرف بزنیم. سخن ما به‌گونه‌ای باشد که آنها را شاد و خرسند ‌کند و خستگی را از دل آنها بیرون آورد.

«وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي» عریکه به معنای شخصیّت، طبیعت، اخلاق و به اعتباری، نفْس است. «أَلِنْ» یعنی نرم کن. شخصیّت، طبع و سرشت مرا در برابر آنها نرم قرار بده. در اصطلاح ادبیات عرب «لَیِّنُ الْعَرِیکِة» به کسی می‌گویند که شخصیّتش فوق‌العاده نرم و ملایم و لطیف است. این ذیل همان تعبیر زیبای قرآن کریم است، آنجا که می‌فرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ؛[3] و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر». این آیه کمی با سجده کردن در برابر پدر و مادر فاصله دارد که آن مربوط به خدای متعال است. یعنی در برابر پدر و مادرت فقط سجده نکن، وگرنه هر کاری می‌توانی، انجام بده و کوتاهی نکن.

«أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي اِنقیاد»، یعنی به‌گونه‌ای باشم که به پدر و مادرم بگویم: هرچه شما می‌گویید، حرف حرف شما است و من چاکر و نوکر و تسلیم شما هستم.

امّا حضرت به این مقدار بسنده نمی‌کنند و می‌فرمایند: «وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي»، نمی‌خواهم رفتارهایم ظاهرسازی باشد. اگرچه به ظاهر هم باشد، مطلوب است، امّا اینکه صدایم را پایین می‌آورم، برای آنها شیرین‌سخنی می‌کنم، سعی می‌کنم دل آنها را به دست بیاورم و دوست دارم شخصیّتم در برابر آنها نرم و فروتن و زیردست و مُنقاد باشد، نمی‌خواهم اینها صرفاً کارهای ظاهری باشد؛ بلکه قلب من هم در برابر آنها مملو از عاطفه باشد. «وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي»، کلمه‌ی «عَلَيْهِمَا» که جار و مجرور است، خیلی جالب انتخاب شده است. یعنی چیزی که همواره از سوی من بر آنها فرو می‌ریزد، عاطفه و محبّت باشد. از جمله چیزهایی که اگر همیشه بالای سر آنها باشد مطلوب است، ابر عاطفه‌ای است که باید همیشه پر باران، بر سر و روی آنها بارش داشته باشد.

«وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً» مرا نسبت به آن دو رفیق قرار بده. صِیرورت به معنای شدن، منقلب شدن، متحوّل شدن و در وضعیّت خاصّی مستقر شدن و قرار گرفتن است. «صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً» برای آنها رفیق باشم. کلمه‌ی رفیق از رِفْق است به معنای مدارا؛ یعنی کنار آمدن. در برابر مطالبی که برای انسان مطلوب نیست، انسان مدارا کند. یکی از اصولی که باید در موضوع امر به معروف و نهی از منکر رعایت کنیم، مدارا است. نبیّ اعظم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمودند: «رَفیقاً بِما یأمُرُ بِهِ وَ رَفیقاً مِمّا ینهی عَنهُ» کسی می‌تواند امر و نهی کند که در امرش و در نهی‌اش رفیق باشد. یعنی چی رفیق باشد؟ یعنی حال، شرایط و موقعیّت او را در امر و نهی‌ای که می‌خواهی بکنی، در نظر بگیر. این می‌شود رِفْق.

پس رِفْق به معنای مدارا است؛ یعنی همراه شدن و کنار آمدن با شرایطی که برای انسان نامطبوع است. گاهی از طرف پدر یا مادر برخوردهایی می‌شود که برای فرزند جالب نیست و اذیت‌کننده است. در اینجا از خدا می‌خواهیم که مرا درباره‌ی آنها رفیق قرار بده. معمولاً آنجایی که آدم کسی را خیلی دوست داشته باشد، با او کنار می‌آید و رفتارهایش را تحمّل می‌کند و به جان می‌خرد.

نه فقط من برای آنها رفیق باشم، بلکه نسبت به آنها شفیق هم باشم. ترجمه‌شفیق  مشکل است. اگر بخواهیم کلمه‌ی شفیق را ترجمه کنیم، به نظرم کلمه‌ی دلسوز تقریباً مناسب به نظر می‌رسد. نسبت به کسی شفیق باشم، یعنی اینکه کمالِ خیرخواهی را درباره‌ی او داشته باشم و برای خیررسانی به او پیشگام شوم. گاهی انسان خیری را به کسی می‌رساند، ولی در برابر درخواست است. امّا شفیق در جایی است که وقتی خیرخواهی می‌کنی، اقبال هم داری و پیشگامی هم می‌کنی. در حالی که نگرانی و ترسانی از اینکه نکند چیزی اتّفاق بیفتد که اسباب ناراحتی آن شخص شود یا مصلحتی از او فوت شود. این می‌شود شفیق. لذا در کلمه‌ی شفیق خوف نیز نهفته است. بهترین معنای کلمه‌ی شفیق، همان رفتاری است که پدر و مخصوصاً مادر راجع‌به فرزند دارند. مثلاً هنگامی که فرزند می‌خواهد مسافرت برود، مادر چه کار می‌کند؟ کارهایی را می‌کند که خودت هیچ‌وقت درباره‌ی خودت آنها را انجام نداده‌ای. من مصداقی را گفتم که همه‌تان تجربه دارید. فرزندی که می‌خواهد مسافرت برود، مادرش با خوف مادرانه می‌ترسد که چیزی از وسایل مورد احتیاج فرزندش جا بماند؛ لذا پیش‌بینی می‌کند که در سفر چه مسائلی ممکن است برای فرزندش پیش بیاید، برای آنها چاره‌اندیشی می‌کند. مثلاً اینکه ممکن است آنجا سردش بشود، سرش درد بگیرد، دلش درد بگیرد و... همه‌ی اینها را پیش‌بینی می‌کند. همه‌ی اینها را یکی‌یکی ملاحظه و برای آنها چاره‌اندیشی می‌کند. خیلی وقت‌ها بچه‌ها در این موارد کم می‌آورند و صدایشان را هم گاهی بلند می‌کنند که چه خبر است! مرا چی فرض کردی؟ مگر من بچه‌ام؟ گاهی این چیزها را هم می‌گوییم. با این حرف‌ها همه‌ی چیزها را خراب می‌کنیم. مگر من بچه‌ام؟ بله برای او بچه‌ای. سنّت هم خیلی بالا رفته باشد، باز مادر است و برای او بچه‌ای. البتّه مادران نیز باید بدانند که مشفق بودن خودشان را چگونه اعمال کنند که اگر یک بچه بالیده و بزرگ شده بود، احساس بدی به او دست ندهد که آن یک بحث تربیتی دیگر است.

من می‌خواهم کلمه‌ی شفیق معنا شود؛ لذا از این رفتار مادرانه وام گرفتم. بنابراین شفیق کمال خیرخواهی و پیشگامی به سوی خیر است، به اضافه‌ی این ترس و نگرانی که نکند چیزی جا بماند و مصلحتی فوت بشود.

پس ما در این دعا از خداوند موارد زیر را برای رفتار با والدین خود خواستاریم:

1-                      خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي

2-                      وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي

3-                      وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي

4-                      وَ اَعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي

5-                      وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً

6-                      وَ عَلَيْهِمَا شَفِيقاً

 

عجز انسان در برابر پدر و مادر

«اَللَّهُمَّ اشْكُرْ لَهُمَا تَرْبِيَتِي»، خدای متعال در قرآن در این باره می‌گوید: «أَن ِاشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ؛[4] براى من و براى پدر و مادرت شكر به جا آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است».

هرجا کلمه‌ی شکر درباره‌ی خدای متعال به کار می‌رود، بلافاصله انسان حالت عجز پیدا می‌کند. همین را خدای متعال با یک فعل و با همان ترکیب برای پدر و مادر تکرار می‌کند: «أَن ِاشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» شاکر من باش و پدر و مادرت. آنجا احساس عجز است. اینجا هم انسان جلوی پدر و مادر کم می‌آورد. شخصی به پیغمبر اکرم گفت: من پدرم را بر دوش گرفتم، به طواف و سعی و حج بردم و تمام کارهایش را انجام دادم. حضرت فرمودند: خوب کاری کردی؛ امّا هنوز کاری نکردی. حضرت فرمودند: تمام خدمت‌های انسان به پدر و مادر پیرش با این آرزو انجام می‌گیرد که آنها بمیرند؛ ولی هنگامی که پدر و مادر به فرزند خدمت می‌کنند، دوست دارند که فرزندشان زنده بماند. از اینجا تفاوت مسئله معلوم می‌شود.

غرض آنکه انسان در اینجا می‌گوید: خدایا به فریادم برس. از من ساخته نیست. همه‌ی این کارها را هم که انجام دهم، باز هم از دست من کاری ساخته نیست. تو از آنها سپاس داشته باش: «اَللَّهُمَّ اشْكُرْ لَهُمَا تَرْبِيَتِي، وَ أَثِبْهُمَا عَلَى تَكْرِمَتِي، وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّي فِي صِغَرِي» انسان وقتی در برابر انجام این وظایف نسبت به پدر و مادر، به تمام معنای کلمه، احساس عجز می‌کند و کم می‌آورد، دست به دامن خدا می‌شود. قبلش می‌گفت مرا کمک کن که صدایم پایین بیاید، مرا کمک کن نرم باشم، مرا کمک کن زبانم شیرین باشد. امّا اینجا چه می‌گویی؟ اینجا می‌گویی: دیگر از من ساخته نیست، تشکّر از آنها با خود تو است. من عاجز هستم، تو قادر هستی.

امیدوارم این دعا برای من، برای شما، برای دوستانمان، برای برادرها و خواهرهای عزیز من یادآوری‌هایی باشد برای اینکه هرکس از ما رابطه‌اش را با پدر و مادرش در هر سطحی از زیبایی و خوبی که است، ارتقا دهد. تا این باب رحمت الهی به روی شما گشوده است و تا این در لطف خداوند به سوی شما باز است، آن را قدر بدانید. ممکن است یک وقت چشمتان را باز کنید، پدر و مادر دیگر در قید حیات نباشند و تو از این نوع خدمات دستت کوتاه شده باشد. همه‌ی لحظات را برای این ارتباط قدر بدانیم. بعد از ارتباط با ولیّ کامل، هیچ راهی برای تقرّب به خدای متعال، نزدیک‌تر، سهل‌تر و پیش‌برنده‌تر از ارتباط ما با پدر و مادر پیدا نمی‌شود. هیچ راهی از این شیرین‌تر و نزدیک‌تر برای قرب به خدای متعال وجود ندارد.

 

نکته‌ی پایانی

علاوه بر پدر و مادر، والدین همسر نیز بر انسان حق دارند؛ چنان‌که گفته‌اند: انسان سه پدر دارد: پدر حقیقی، پدری که به انسان تعلیم می‌دهد و پدر زن. حقوق استاد و حقوق پدر و مادر همسر، به حقوق پدر و مادر شباهت دارد؛ ولی حقوق والدین چیز دیگری است و در عین شباهت، تفاوت اساسی دارد با دیگر حقوقی که بر عهده انسان است.  

خدا را قسم می‌دهیم به حقّ اولیائش، به حقّ مقرّبان درگاهش، به حقّ امام سجّاد (علیه السلام)، همه‌ی این دعای نورانی را درباره‌ی همه‌ی ما و درباره‌ی پدر و مادرهای ما مستجاب بفرماید.

خدا را قسم می‌دهیم به حقّ سیّدالسّاجدین و به حقیقت آن حضرت، زبان ما را به گفتگوی با خودش باز کند.



[1] . حجرات: 2.

[2] . اسراء: 23.

[3] . اسراء: 24.

[4] . لقمان: 14.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *