متن شرح دعای سی‌و‌هفتم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۴» 1397/10/24


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن شرح دعای سی‌و‌هفتم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۴»
وقتی به خودمان برمی‌گردیم، می‌بینیم که خود ما هم نعمت هستیم و ابعاد وجودی گسترده‌ای داریم که وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خواستند در این بخش، نسبتی برقرار کنند، فرمودند: «تَزعَمُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ؛ آيا گمان می‏كنى كه تو موجود كوچكى هستى، در حالى‌ كه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟». نگاهت را به خودت اصلاح کن و خیال نکن تو فقط همین وجود چند کیلویی و صغیر هستی. خدای متعال در ظاهر و جسم تو، همه‌ی عالم بیرون را فشرده‌سازی کرده است. البته «عالم‌الاکبر» اشاره دارد که در عالم وجودی شما، آفاق و ابعادی است که بر عالم بیرون مسلط می‌شود و از نظر شکوه و عظمت، نسبت به عوالم بیرونی، حالت تسلط دارد. این بحث‌ها مربوط به معرفت نفس است که خودش عالمی دارد.

«لَا يَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ، وَ لَا أَنْ تَرْضَى عَنْهُ بِاسْتِيجَابِهِ».

به توفیق الهی بحث ما در مورد سی‌وهفتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه که موضوع شکر را از نگاهی متفاوت مطرح می‌کرد، به این فراز رسید.

 

حیرتکده‌ی نعمت‌ها

حال عجیبی است! انسان خودش را به معنای دقیق کلمه، غرق در دریای نعمت می‌بیند. برای بیان این حال،‌ جمله‌ای بهتر از غرق در دریای نعمت پیدا نمی‌کنید. این‌طور نیست که یک وجود مستقل باشید و سپس در محیط نعمت‌ها قرار گرفته باشید؛ بلکه خیلی بالاتر از این است و خود وجود شما نعمت است و هر آنچه در اختیار شما است نیز نعمت است. اصل وجود و هستی و تجهیزات ظاهری و باطنی، جوارحی و جوانحی، جسمی و روانی، همگی نعمت است و انسان در محاصره‌ی نعمت‌ها است. کافی است شما در مورد نعمتِ ذهن و قوه‌ی شناخت بررسی کنید. آنچه خدای متعال در محور ذهن و ابزار شناخت در اختیار ما گذاشته است، انسان را متحیر می‌کند و انسان در حیرت عظمت و شکوه و بزرگی این نعمت باقی می‌ماند. پایین‌تر از نعمت ذهن، چشم و گوش است که ابزار‌هایی در اختیار حوزه‌ی شناختی انسان هستند و فراتر از ذهن، حوزه‌ی روان است که میدان تخیلات و اوهام است و بالاتر از آن، منطقه‌ی قلب است که مرکز عواطف و قبض و بسط‌های عاطفی و جذب و دفع‌ها است. بالاتر از آن هم البته هست.

همه‌ی اینها نعمت است. لحظه‌ای از محیط انفسی به بیرون نگاه کنید تا در محیط آفاقی هم امتداد نعمت‌ها تا بی‌نهایت را ببینید. در آن قسمت‌ها هم انعام و افضال و عنایت حضرت حق دیده می‌شود. کافی است نسبت بین شخص خودتان و مرکز تولید انرژی حیات‌بخش در عالم (خورشید) را تعریف کنید تا ببینید چه خبر است. وجود نازنین جناب‌عالی با خورشید چه نسبتی دارد؟ این خودش یک دنیا مطلب است. نسبت بین شما و دریا‌ها و چرخه‌ی حیرت‌انگیز در این میانه، راز‌های فراوانی دارد. محیط آفاقی، برای جناب‌عالی به منزله‌ی دریایی بیکران و بی‌انتها است که شما آنجا غرق هستید.

وقتی به خودمان برمی‌گردیم، می‌بینیم که خود ما هم نعمت هستیم و ابعاد وجودی گسترده‌ای داریم که وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خواستند در این بخش، نسبتی برقرار کنند، فرمودند: «تَزعَمُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ؛[1] آيا گمان می‏كنى كه تو موجود كوچكى هستى، در حالى‌ كه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟». نگاهت را به خودت اصلاح کن و خیال نکن تو فقط همین وجود چند کیلویی و صغیر هستی. خدای متعال در ظاهر و جسم تو، همه‌ی عالم بیرون را فشرده‌سازی کرده است. البته «عالم‌الاکبر» اشاره دارد که در عالم وجودی شما، آفاق و ابعادی است که بر عالم بیرون مسلط می‌شود و از نظر شکوه و عظمت، نسبت به عوالم بیرونی، حالت تسلط دارد. این بحث‌ها مربوط به معرفت نفس است که خودش عالمی دارد.

تصور کنید از درون و برون، ذره‌ذره‌ی وجودتان و تک‌تک سلول‌های وجودتان، همه‌اش نعمت است و نشانه‌ی لطف و احسان و پیک دوستی و محبت خالقِ کریمِ رئوفِ عطوفِ مهربان. از خودتان هم که بیرون بیایید، باز هم با یک اقیانوس بی‌ساحل نعمت‌ها مواجه هستید.

همه‌ی این مجموعه، افضال و انعام و لطف است و نسبت‌هایی که با شما دارد، نسبت‌های نفع‌رسان و نعمت‌بخش است. خدای تبارک و تعالی همه‌ی اینها را برای شما اسباب قرار داده است. از طرف دیگر، هرچه که هست و در محیط شناخت ما قرار می‌گیرد، آینه و آیه‌ای از عظمت حق و قدرت حق و علم الهی است. خودِ این آیه بودن هم نعمت است. «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛[2] و در زمین برای اهل یقین عبرت‌هایی است، و نیز در وجود خودتان. آیا نمی‌بینید؟».

 

تقوا، شرط تحقق ادب بندگی

وسط معرکه‌ای که در عالم درون و برون بر پا است، کسی به مقصد می‌رسد که نسبت خودش را با حضرت حق، بر اساس قاعده‌ی بندگی تعریف کند. حضرت حق، همان حقیقت مهرورز و عطوف و عطابخش و نعمت‌دهنده و جواد و کریم است. نسبت بین ما و او بندگی است که تقوا نامیده می‌شود. تقوا در واقع ادب مع الله است. اگر توانستی ادبِ بودن با خدای متعال را رعایت کنی، متقی خواهی بود؛ همان متقی که قرآن درباره‌اش فرمود: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ؛[3] پرهیزگاران در باغ‌ها و کنار چشمه‌ساران باشند، آنچه را خدا ارزانی‌شان داشته است، گرفته‌اند؛ زیرا پیش از آن، نیکوکار بودند». قبل از روز حساب و محاسبه، این افراد محسن بودند. ذات متقی به همین محسن بودن است که خوش‌فکری و خوش‌عملی و خوش‌رفتاری با حضرت حق است.

 

دو جلوه احسانِ محسنین

۱. مناجات شبانه

جلوه‌های حُسن افراد متقی در این عالم چیست؟ اگر بنا باشد خدا از بین همه‌ی جلوه‌های احسان، مواردی را انتخاب کند، کدام‌ها انتخاب خواهد شد؟ قرآن پاسخ می‌دهد: «كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛[4] اندکی از شب را می‌خوابیدند، و به هنگام سحر استغفار می‌کردند». اهل شب و استغفار در سحر هستند. این اولین جلوه است. ما کجا دنبال الطاف خاص الهی هستیم؟ خدای متعال این سفره را کجا پهن کرده است؟ اندکی از شب می‌خوابند و پاسی از شب را مشغول راز و نیاز هستند.

 

۲. انفاق

«وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ؛[5] و در اموالشان برای سائل و محروم حقی بود». دومین جلوه این است که حق کسانی را که در وضعیت سخت و عسرت زندگی می‌کنند در اموالشان به رسمیت می‌شناسند و ادا می‌کنند؛ چه آن طرف بخواهد و چه نخواهد. سائل کسی است که خواسته‌ی خود را مطرح کرده و محروم کسی است که خواسته‌ی خود را مطرح نکرده است. این افراد، هم نسبت به سائل و هم نسبت به نیازمند غیرسائل، حق‌شناس هستند.

همه‌ی آنچه را می‌خواهید، خدای متعال برای شما ذخیره‌سازی کرده است. به شفافیت و قطعیت، رزق شما نزد خدای متعال مضبوط است؛ پس نگران باشید.

این رفتار محسنانه با حضرت حق، یک جلوه‌ی آسمانی و یک جلوه‌ی زمینی دارد. جلوه‌ی آسمانی آن استغفار سحری و اتصال ناب و خالص با حضرت حق است و جلوه‌ی زمینی آن، خدمت‌رسانی و سودرسانی به بندگان خدا است؛ چه سائل باشند و چه محروم غیرسائل.

 

دو رکن ادب با خداوند

۱. صبر

اگر کسی ادب بندگی را در ارتباط خود با خدای متعال رعایت کند، متقی خواهد بود و خدای متعال آنچه از عطایا برایش فراهم کرده است، همه را اخذ می‌کند و از هیچ چیز فروگذار نمی‌کند. زمینه‌ی چنین شخصیتی با ادب الهی شکل می‌گیرد که ادب هم دارای دو رکن است: رکن اول، رکن صیانتی است که با صبر ممکن می‌شود. امان از کم آوردن‌ها و گله‌مند شدن‌ها و نابردباری‌ها و کم‌صبری‌ها و بی‌صبری‌ها که بسیار زمین‌گیر است! کم آوردن در برابر جاذبه‌ی گناه و جاذبه‌ی دنیا و رفتار‌های نامناسب این و آن. مگر تو مولا و صاحب و آقا نداری؟! فلان کس با من بدرفتاری کرد؛ خب چه اهمیتی دارد؟ صبر جمیل، صبر بی‌گلایه است. اگر گلایه کنی، دیگر صبر تو به درد نمی‌خورد. اگر تحمل کنی، ولی آن را به گلایه مخلوط کرده باشی، صبر قبیح خواهد بود. انسان باید صبر زینبی داشته باشد که فرمود: «ما ر‌أیتُ الّا جمیلاً؛[6] جز زیبایی ندیدم». این است که باعث می‌شود فرشته‌ها در برابر حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) کم بیاورند. لذت صبر در برابر گناهی که با انواع و اقسام رنج‌ها و بدبختی‌ها آمیخته، خیلی زیاد است. صبر بر مصیبت هم سخت، ولی شیرین است.

 

۲. شکر

رکن دوم ادب، شکر است. با این دو رکن است که سالک پرواز می‌کند. این صبر و شکر، ادب مع الله است. چند جلسه قبل، نگاه ماهواره‌ای و پهپادی به منطقه‌ی زیست خودمان داشتیم و نقش دو رکن صبر و شکر را بررسی کردیم. البته رسیدن به این نقطه جهاد می‌خواهد؛ ولی خدای متعال کمک می‌کند و عون و لطف الهی همراه شما است.

آنچه انسان را بر صبر توانا می‌کند، شکر است. وقتی تو خودت را دیدی که همه نعمت است و غیر خودت را دیدی که همه نعمت است، از بروز جلوه‌های حُسن در خودت که همان عشق نسبت به حضرت حق است، عاجز می‌شوی. تو می‌گویی من از اعلام محبت به تو عاجز هستم. شما با حضرت حق اعلام دوستی کنید. اگر این محبت در انسان تقویت شود، می‌تواند در برابر جاذبه‌ها و مخاطره‌ها ایستادگی کند. این مسیر، مسیر زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) است که قله‌نشین عرفان و توحید و محبت و شکر و صبر است. بقیه همه در دامنه‌ی این قله هستند. ماورای او حضرت مادر است. جالب است که ماه جمادی با دختر شروع می‌شود و به مادر می‌رسد و مجدداً به ولادت باسعادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌رسد. ان‌شاءالله از این دو ماه بهره‌مند شویم.

 

ذات بندگی، عجز است و عجز است و عجز

در میانه‌ی این میدان، حالت انسان، حالت تعشق و بی‌قراری و سرمستی از جام‌های محبت الهی است؛ زیرا می‌بیند نعمت در نعمت در نعمت در نعمت است و از هر طرف که نگاه می‌کند، فقط نعمت می‌بیند. حالتی که در انسان ایجاد می‌شود و قابل تقویت است، حالت عجز است و این عجز، ناشی از معرفت است. به هر نسبت که معرفت انسان تقویت می‌شود، حالت عجز در انسان تقویت می‌شود و مولا این حالت را به عنوان شکر از شما می‌پذیرد و در مراتب عبادت و طاعت، این حالت عجز را به عنوان طاعت از شما قبول می‌کنند. چنانچه مدعی شکر شوی، از دایره‌ی ادب خارج شده‌ای. اما اگر در منطقه‌ی ادب سیر کنی، حالت ناتوانی ناشی از گستردگی و شکوه و بی‌کرانگی نعمت، لطفی است که از سوی حضرت حق متوجه تو می‌شود. این حالت عجز، ذات ذات ذات بندگی حق تبارک و تعالی است. انسان در این مرتبه هرچه جلوتر می‌رود، نه فقط خودش را قاصر می‌داند، بلکه خودش را مقصر و ظلوم جهول و مستوجب عذاب می‌داند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند که ادعا برابر سقوط است.[7] اگر کسی ادعا کند، ساقط می‌شود. آنچه انسان را به مراتب توحید می‌رساند، عجز و فقر است. دعای سی‌وهفتم در جمله‌جمله‌اش این مسئله را برای شما رمزگشایی می‌کند.

«لَا يَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ»؛ اگر کسی در این میانه کوتاهی کرد و از صراط بندگی خارج شد، آیا بخشیدن او بر تو واجب است؟! کسی در این عالم هست که بگوید من مستحق بخشش حضرت حق هستم؟! امام سجاد (علیه‌السلام) در یکی از دعاهایشان مسئله را برای من و شما روشن کرد و فرمود اگر همه‌ی دهر زنده باشم و خاک بخورم و اشک بریزم و روی زمین افتاده و در مقام استغفار در پیشگاه تو باشم، روزگار تمام می‌شود و من تمام می‌شوم؛ اما حتی مستحق بخشیده شدن یک گناه نمی‌شوم. کسی را در این عالم پیدا نمی‌کنید که بگوید واجب است خدا از او راضی باشد.

«بِاسْتِيجَابِهِ فَمَنْ غَفَرْتَ لَهُ فَبِطَوْلِكَ وَ مَنْ رَضِيتَ عَنْهُ فَبِفَضْلِكَ»؛ اگر کسی را ببخشی، از نعمت و لطف تو است که او را بخشیدی و چنانچه از کسی راضی شوی، از فضل تو است که نسبت به او رضایت پیدا کردی. منتها آن‌گونه می‌بخشی که گویی او مستحق بخشیدن است، و از او راضی می‌شوی آن‌گونه که گویی رضایت تو واجب است. «تشکر یسیر ما شکرته و تثیب علی قلیل ما تطاع فیه حتی کانّ شکر عبادک الذی اوجبت علیه ثوابهم»؛ تو عجز بنده‌ی خودت را بهتر از او می‌دانی. کافی است قدمی به سوی تو بردارد تا در همان اولین قدم، او را در محور قدرشناسی خودت قرار دهی. البته این جمله مقداری مباحثه‌ی فنی دارد که من شما را معطل نمی‌کنم و شما همین‌طور که من معنا کردم، معنا کنید.

تو با این اندک حرکت بنده‌ات، پاداش‌ها و ثواب‌های فراوان نصیب او می‌کنی. خداوند می‌خواهد همین لطف را هم به بنده‌اش نسبت دهد؛ لذا می‌گوید تو بهانه‌ای به من بده. وقتی شما اندکی از آنچه خدای متعال گفته، انجام دهی، بهانه‌ای می‌شود برای پاداش‌های بی‌حساب حضرت حق که پایانی ندارد. اگر نعمت‌های حضرت حق در دنیا ظاهراً تمام می‌شود، بعد از مرگ، نعمت‌هایی آغاز می‌شود که دیگر پایان‌یافتنی نیست.

این جمله، یکی از پیچیده‌ترین جملات صحیفه‌ی سجادیه است که ان‌شاءالله درک و تلقی آن برای ما آسان خواهد شد.

امیدواریم خدای متعال در پرتوی تربیت عالی حضرت سیدالساجدین (علیه‌السلام) ، ما را در بالاترین مراتب طاعت و شکر و تقوا قرار دهد و لحظه‌لحظه‌ی عمر ما، پله‌پله‌ی صعود ما به مراتب و مدارج عالی انسانیت و بندگی باشد.



[1]. حسین بن معین‌الدین میبدی، دیوان امیر المؤمنین (علیه السلام)، ص175.

[2]. ذاریات: ۲۰ـ۲۱.

[3]. همان: ۱۵ـ۱۶.

[4]. همان: ۱۷ـ۱۸.

[5]. همان: ۱۹.

[6]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۶.

[7]. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *