متن درس‌هایی از دعای پنجاه‌و‌چهارم صحیفه سجادیه، جلسه «۲۰» 1398/8/20


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای پنجاه‌و‌چهارم صحیفه سجادیه، جلسه «۲۰»
عالم، عالم به‌هم‌پیوسته‌ای است. نظام، نظام علت و معلولی است و اعمال ما گاهی حتی با یکی دو واسطه در هم تأثیر می‌گذارد. مثلاً می‌توانستیم از زندگی کسی گرهی باز کنیم، ولی نکردیم. حالا نتیجه‌اش این شده که در کار خود من، گره و گرفتاری پیش آمده است. آنچه به ما آموزش داده می‌شود، عبارت است از اینکه به خدای متعال پناه ببریم و فرصت را غنیمت بشماریم برای اینکه وضعیت خودمان را به صورت دقیق بررسی کنیم و آن علت را شناسایی کنیم. سپس آن را معالجه ‌کنیم؛ مثلاً اگر از کسی باید عذرخواهی کنیم، دلی را باید به دست بیاوریم، از این قبیل بگیرید تا اینکه اشکالی را که در اخلاق و رفتار و سیره زندگی‌مان هست، آنها را اصلاح کنیم.

«اللَّهُمَّ مَنْ أصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ، فَقَدْ أصْبَحْتُ وَ أنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا، فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجِّنِی مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

لطف خدای متعال شامل حال ما شد و پنجاه‌وچهارمین دعای مبارکه صحیفه سجادیه را که به حسب ترتیب، آخرین دعای صحیفه نورانی است، مورد مباحثه قرار دادیم و مضامین این دعای نورانی را ترجمه و گزارش کردیم. امشب به نوعی اختتامیه بحث ما در ارتباط با دعای پنجاه‌وچهارم است تا خدای متعال توفیقی دهد، دعای دیگری از این صحیفه نورانی را بررسی کنیم و در محضرش باشیم و فیض ببریم.

قبل از اینکه قسمت پایانی را بخوانم، چند جمله به عنوان جمع‌بندی بحث خدمت عزیزان تقدیم می‌کنم.

 

جمع‌بندی دعای پنجاه‌وچهارم

موضوع بحث راجع‌به همّ و غم است. در این دعا امام (علیهالسلام) همّ و غم را بهانه‌ای برای گفتگوی با خدای متعال و کمک‌خواهی از او می‌کنند. در این دعای نورانی چند اتفاق اصلی می‌افتد.

 

۱. غم و اندوه، جزء طبیعت زندگی دنیوی است

مطلب اول اینکه هموم و غموم که جمع همّ و غم است، چه آنچه جنبه پیشینی دارد، یعنی آنجایی که انسان برای اتفاقی که در آینده می‌خواهد رخ دهد، ذهنش درگیر می‌شود، چه در ارتباط با آنچه اتفاق افتاده و او را غمگین کرده، همه‌ی این امور جزء طبع زندگی این‌جهانی است.

 

۲. از غم‌ها فرصت بسازیم

نکته دوم اینکه همّ و غم یا از آن چاره‌ای نیست یا قابل چاره‌اندیشی است. آن بخشی که از آن چاره‌ای نیست، انسان باید از آن به خدای متعال پناهنده شود و از او کمک بخواهد که به او صبر دهد تا آنچه به آن گرفتار شده است، او را از نظر ایمانی تضعیف نکند؛ بلکه از مشکلاتی که پیش آمده و گرفتگی روحی و قبض روانی که برایش اتفاق افتاده، یک فرصت بسازد. لذا انسان از خدای متعال صبر می‌خواهد. این صبر محصول یک نگرش توحیدی است که به انسان کمک می‌کند با اعتماد به خدای متعال و با توکل بر حضرت حق از مشکلات و فراز و نشیب‌های زندگی عبور کند.

 

۳. با دعا می‌توان مقدرات را تغییر داد

نکته سوم، بعضی از چیزهایی که به عنوان همّ و غم در زندگی ما مطرح هست، دلایل پشت‌صحنه‌ای دارد که انسان هرچه بررسی می‌کند، علتی برایش نمی‌یابد. معلوم می‌شود در محور مقدرات برایش نوشته شده است. امام (علیهالسلام) نظر مبارکشان این است که ما به وسیله دعا می‌توانیم حتی به آن پشت‌صحنه هم راه یابیم و در کتاب مقدراتمان نیز به عنایت الهی و به واسطه دعا مداخله‌گری کنیم. این هم می‌شود یک فصل که انسان از طریق دعا برای خودش گشایش بخواهد؛ حتی نسبت به آنچه که در کتاب مقدرات نوشته شده است.

 

۴. گاهی غم‌ها نتیجه عملکرد خودمان است

مطلب بعدی اینکه عمده همّ و غم‌هایی که در زندگی برای انسان پیش می‌آید، محصول عملکرد خودمان است. بخشی که ناگزیر است، خارج از اختیار ما است و به مناسبت طبع این جهان و زندگی دنیوی است. اما بیشترِ آن چیزی که به عنوان هموم و غموم در زندگی ما هست، محصول عملکرد خود ما است؛ حالا چه خودمان توجه داشته باشیم و چه توجه نداشته باشیم. به تعبیر قرآن: «وَمَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ؛[1] هر مصیبتی به شما رسد، به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید». در این موارد راه حل این است که انسان ریشه‌یابی کند که کجا دلی را شکسته، کسی را آزرده‌خاطر کرده یا در زندگی کسی گره زده‌ که حالا به زندگی‌اش گره افتاده است. انسان بررسی و جستجو کند و ببیند کجای مسئله خراب است.

مؤمن همیشه خودش را متهم می‌کند؛ لذا وقتی مشکلی پیش می‌آید، به جای اینکه زمین و زمان و فلک و ملک را مقصر بداند، خودش را مقصر می‌داند و می‌گوید خود من حتماً یا از عمد یا از خطا، کاری انجام داده‌ام که حالا دارد به سر خودم می‌آید.

عالم، عالم به‌هم‌پیوسته‌ای است. نظام، نظام علت و معلولی است و اعمال ما گاهی حتی با یکی دو واسطه در هم تأثیر می‌گذارد. مثلاً می‌توانستیم از زندگی کسی گرهی باز کنیم، ولی نکردیم. حالا نتیجه‌اش این شده که در کار خود من، گره و گرفتاری پیش آمده است. آنچه به ما آموزش داده می‌شود، عبارت است از اینکه به خدای متعال پناه ببریم و فرصت را غنیمت بشماریم برای اینکه وضعیت خودمان را به صورت دقیق بررسی کنیم و آن علت را شناسایی کنیم. سپس آن را معالجه ‌کنیم؛ مثلاً اگر از کسی باید عذرخواهی کنیم، دلی را باید به دست بیاوریم، از این قبیل بگیرید تا اینکه اشکالی را که در اخلاق و رفتار و سیره زندگی‌مان هست، آنها را اصلاح کنیم.

 

5. زاویه دید خود را اصلاح کنیم

مسئله بعدی اینکه منشأ بسیاری از غم و اندوه‌هایی که در زندگی ما پیش می‌آید، زاویه دید خطا و تصویر غلط ما از نظامات عالم و زیست در این جهان است. ما اصل و فرع را با هم جابه‌جا کرده‌ایم. دلبستگی‌هایی که به امور پایین و پست دنیایی پیدا کرده‌ایم، باعث می‌شود فراز و فرودهای زندگی دنیا، به عنوان اندوه و غم و گره‌های ذهنی، خودش را نشان دهد. اینجا امام (علیهالسلام) راه حل را تصعید شخصیتی می‌دانند؛ یعنی شخصیت شما باید ارتقا پیدا کند. انسان مؤمن اگر به ضرورت پایش در اسفل سافلین است، ولی سرش باید در اعلی علیین باشد. از نظر روحی و افق شخصیتی باید نگاهش نگاه عرشی و مبتنی بر جهان‌بینی توحیدی باشد. ما ناچاریم در این دنیا زندگی کنیم. قرآن فرمود: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ؛[2] سپس او را به پست‌ترين [مراتب‌] پستى بازگردانيديم». ما را اینجا گذاشته‌اند؛ در پایین‌ترینِ پایین‌ها؛ اما ما که برای اینجا خلق نشده‌ایم. اینجا گذرگاهی است که چند صباحی از آن عبور خواهیم کرد؛ مقصد جای دیگری است. اگر کسی مقصد را اشتباه گرفت و راه را اشتباه رفت، این اشتباهش باعث می‌شود صد جور گرفتاری و مشکل و غم و اندوه و مسئله برایش پیش بیاید. راه حلش این است که نگاهش را تصحیح کند و نظام حاکم بر این جهان و محیط پیرامونی‌اش را بشناسد. به این دنیا به اندازه دنیا نگاه کند و به اندازه دنیا از آن توقع داشته باشد. بداند دنیا گذرا، تمام‌شدنی و ازدست‌رفتنی است. دل و جانش را به حقیقت وجودی خودش گره بزند؛ به عالمی که دارد به سوی او حرکت می‌کند. این قاعده‌اش است. به قول مولوی:

ما از آنجا و از اینجا نیستیم

ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می‌رویم

خوانده‌ای انا الیه راجعون

تا بدانی که کجاها می‌رویم

اگر کسی اینها را با هم اشتباه کند، بداند که آواری از غم‌ها و اندوه‌ها، جان او را در بر می‌گیرد و بر او مسلط می‌شود. به این ترتیب آرامش او را بهم می‌ریزد.

 

شرط انجام مأموریت اصلی‌مان در دنیا

اگر کسی آرامشش بهم ریخت، نمی‌تواند آن کار اصلی را در این دنیا انجام دهد. ما در این دنیا به شرطی می‌توانیم آن مأموریت اصلی را که فراهم آوردن توشه برای ابدیت است، انجام دهیم و زیست این‌جهانی‌مان را به صورت متوازن بهبود ببخشیم و محیط را به حیات طیّبه تبدیل سازیم، که آرامش داشته باشیم و حالت اطمینان در ما وجود داشته باشد. اطمینان در این دنیا حقیقتی است که باید از ماورای این دنیا به انسان داده شود؛ وگرنه این دنیا اصلاً محیط آرامش نیست.

 

مؤمن، پای در دنیا و سر در آسمان دارد

اگر به لطف خدای متعال این اصلاح در شخصیت ما پیدا شود، و دل به ملأ اعلا متصل شود، بلکه به تعبیر زیباتر، «إلی الرفیق الاعلی و مع الرفیق الاعلی» باشد و دلش به خدای متعال متصل شود، در این صورت پایش در این دنیا باشد، دیگر اشکالی ندارد. البته امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: متقین در مراتب سیر خودشان به جایی می‌رسند که اگر نبود اجلی که بر آنها نوشته شده، از شوق ملاقات با حضرت حق و پاداش الهی، آنی در این دنیا باقی نمی‌ماندند و پر می‌کشیدند و می‌رفتند. به این علت حالت بی‌قراری در انسان‌های واصل پیدا می‌شود. کسانی که توفیق شهادت نصیبشان شد، نوعاً همین‌طور بودند. منتها فعلاً نوشته‌اند که باید پایش روی فرش باشد.

اگر برایت نوشته‌اند که پاهایت روی فرش باشد، نباید دلت هم روی فرش باشد؛ برای دل شما نوشته شد که باید در عرش باشد. هر چیزی باید در جای خودش باشد. اگر دل شما کاهش پیدا کرد و فرشی شد، به هموم و غموم مبتلا می‌شود. اما اگر انسان دلش عرشی شد، یعنی در مرتبه خودش مستقر شد، پایش در فرش است، اما دلش در عرش است. حاصلش این است که بسیاری از چیزهایی که دیگران را نگران می‌کند، دیگر او را نگران نمی‌کند؛ بسیاری از اموری که دیگران را می‌ترساند، او را نمی‌ترساند؛ چیزهایی که دیگران را دلخور می‌سازد، او را دلخور نمی‌کند؛ اموری که دیگران را دلسرد می‌کند، او را دلسرد نمی‌کند؛ چون دست این چیزها به او نمی‌رسد، زیرا دلش جای دیگری است.

 

تبدیل فانی به باقی، هنر انسان مؤمن

اتفاق اصلی که در دعای پنجاه‌وچهارم می‌افتد، تصعید، آن‌هم به قاعده توحیدی است؛ یک پرواز است، یک اوج است، یک رشد است که حضرت به ما نشان می‌دهد. این افق را کجا به شما نشان داد؟ آنجا که گفتید: «خَوْفَ الْعابِدينَ لَكَ، وَ عِبادَةَ الْخاشِعينَ لَكَ، وَ يَقينَ الْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ وَ تَوَكُّلَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْكَ». این تبدیل در وجود انسان مؤمن به برکت ایمانش اتفاق می‌افتد. وجود انسان مؤمن به نقطه‌ای می‌رسد که هنرش تبدیل فانی به باقی می‌شود. اصلاً افق زیست مؤمنانه افق دیگری است. مسئله، مسئله‌ی توحید است که باید این بخش را انسان در خودش تقویت کند. در این ماجرا می‌رسد به اینکه از او کاری ساخته نیست. دست به دامن است. حضرت با تعابیر بسیار زیبا و بیانات بسیار روشن در این دعای نورانی، به شما آموزش داده‌اند که چگونه دست به دامن باشید.

در بخش اخیر هم که یکی دو جلسه پیش خواندیم، فرمودند: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتى فى مَسْئَلَتى مِثْلَ رَغْبَةِ اَوْلِيآئِكَ فى مَسآئِلِهِمْ». حضرت به خداوند عرضه می‌دارد که من می‌خواهم مثل اولیای تو زندگی کنم، رغبت و آرزوهای من مثل آرزوی دوستان و اولیای تو شود، رهبت و ترس من شود از جنس ترس و رهبت دوستان و اولیای تو شود. من می‌خواهم مثل آنها زندگی کنم. خیلی عالی است. این همان تصعید و پرواز و اوج گرفتن و همت بلند است.

 

 تفاوت زیست اولیای الهی با افراد عادی

به این ترتیب، اگر بخواهم خیلی محتاطانه بگویم، هشتاددرصد چیزهایی که برای افراد عادی اسباب غم و اندوه می‌شود، از محیط زیست انسان مؤمن خارج می‌شود. هیچ‌کدامِ اینها اسباب رنج و ناراحتی و غم و اندوه برای انسان مؤمن نمی‌شود. اصلاً نمی‌تواند تصور کند که اینها چرا این‌قدر ناراحت هستند، اینها چرا این‌قدر به سر و کله هم می‌زنند، چرا این‌قدر همه‌چیز را ناجور و نامناسب می‌بینند، چرا این‌قدر گله‌مند هستند، چرا این‌قدر منفی‌باف هستند، چرا این‌قدر فرصت‌ها و ‌لحظه‌های قیمتیِ این دنیا را این‌طور می‌سوزانند و از دست می‌دهند. اصلاً دوستان خدا از مدل زندگی ما تعجب می‌کنند؛ چون افق دیدشان چیز دیگری است.

اهم مسائلی که در دعای پنجاه‌وچهارم مطرح شده، این است که بخشی از هموم و غموم که لابد است، اینها را با صبر و توکل پشت سر بگذاریم. بخشی هم که معالجه دارد و گناهی کرده‌ایم که حالا نتیجه‌اش دارد به سرمان می‌آید، آن‌ را هم با استغفار و توبه برطرف کنیم. چنانچه بر اثر بی‌تدبیری یا سوءتدبیر بلایی به سرمان آمده، خودمان را اصلاح کنیم.

 

خداوند، تنها پشتوانه و تکیه‌گاه مؤمن

در اینجا حضرت یک جمع‌بندی بسیار لطیف ارائه می‌دهند و می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا». چقدر این جمله عجیب و قشنگ است! «أَصْبَحَ» نشان‌دهنده‌ی تعبیر زیست است، یعنی زندگی‌شان این‌طوری است. خیلی‌ها صبح و شب را که به هم می‌بافند، اعتماد و امیدشان به غیر تو است. «فَقَدْ أَصْبَحْتُ» به قول اهل دقت جواب آن شرط نیست. «مَنْ أَصْبَحَ» اینجا جوابش محذوف است، جوابش این است که «فَلَسْتُ ذلک»، من این‌طوری نیستم. خب من چطوری هستم؟ یعنی ولیّ خدا چگونه است؟ «فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَأَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا»، فقط تو محل اعتماد من و مرکز آرزوهای من هستی. در همه‌چیز آرزویم تویی، پشتوانه من تویی، تکیه‌گاه من تویی، محل اعتماد من تو هستی.

 

توکل، جان‌مایه دعای پنجاه‌وچهارم

در کل این دعا امام (علیهالسلام) مرتب دور و بر توکل می‌گردند و چند بار به مناسبت‌های مختلف، با تعابیر خیلی زیبا سخن از توکل به میان می‌آورند. مرتبه‌ای پایین از توکل را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «الثقة بالله ثَمَن لِکُل غال وَ سُلَّم إلی کل عال؛ اطمینان به خدا، بهای هر چیز ‌قیمتی و نردبان هر چیز بلندمرتبه‌ای است». توکل یک مرتبه‌اش اعتماد به خدای متعال است. مراتب بالاتر و بالاتر و بالاتر هم دارد.

اعتماد به خدای متعال و توکل به حضرت حق تبارک و تعالی و مأیوس شدن و چشم پوشیدن از غیر خدا و دل بستن به حضرت حق، سرّ نجات و رمز حیات طیّبه است. در این دعا امام (علیهالسلام) دائماً مسئله‌ی توکل را مطرح می‌کنند.

به هر حال زیست اولیای خدا این‌طور است: «فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَأَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا». اگر کسی با قادر مطلق قوی علی الاطلاق، کریم مطلق، حکیم مطلق، رحیم مطلق، رئوف مطلق باشد، دیگر به بنده کاری ندارد. چقدر شیرین است! بعد فرمودند: «فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً»، خدایا من از تو می‌خواهم که در بین کارهای مختلفی که در زندگی پیش می‌آید، آن چیزی که عاقبتش از همه بهتر است، آن را برای من قرار بدهی. خیر، افضل تفضیل است؛ یعنی بهترین. بهترین را از نظر عاقبت که پایان و نتیجه‌اش از همه بهتر است، آن را برای من مقدّر کن.

 

گریزی از امتحان نیست

«وَ نَجِّنِی مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ». در امتحان‌هایی که در این دنیا پیش می‌آید، مرا از آن جنس امتحان‌هایی که نتیجه‌اش افتادن به گمراهی است، نجاتم بده.

امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «هیچ‌وقت نگویید خدایا مرا از فتنه‌ها نجات بده». قرآن هم می‌گوید: «إِنَّمَا أمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ؛[3] اموال شما و فرزندانتان صرفاً [وسيله‌] آزمايشى [براى شما]يند». فتنه یعنی ابتلا و آزمایش. آزمایش هم جزء بافت اصلی زیست جهانی، مخصوصاً برای مؤمن است. هیچ‌کس از ابتلا و فتنه گریز و گزیری ندارد. بنابراین فرمودند: «لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ؛ فردى از شما نگويد: خدايا از فتنه به تو پناه مى‌برم»؛ چون اصلاً با طبع این عالم هماهنگ نیست. نگویید مرا امتحان نکن؛ اصلاً خداوند تو را آورده اینجا که امتحانت کند. امتحان هست که تو را می‌سازد و رشد می‌دهد و تربیت می‌کند. اصلاً رشد و صلاح تو در همین امتحانات و ابتلائات و فتنه‌ها است. بعد حضرت خودشان آموزش دادند و فرمودند: «وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ؛[4] لكن آن‌كه مى‌خواهد به خدا پناه برد، از آزمايش‌هاى گمراه‌كننده پناه ببرد». از خدای متعال بخواهید و به او پناه ببرید از فتنه‌های گمراه‌کننده؛ یعنی امتحان‌هایی که نتیجه‌اش این بشود که در مسیرهای گمراهی بیفتیم.

 

درس بزرگ فتنه 88

امام (علیهالسلام) هم اینجا می‌فرماید: «نَجِّنِی مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ». برخی امتحان‌ها، تودرتو و پیچ‌درپیچ و خیلی سخت است؛ حق و باطل در آن آمیخته می‌شود، غبار دارد و تشخیص در آن دشوار می‌شود. این قبیل فتنه‌ها گاهی انسان را از صراط مستقیم خارج می‌سازد. اینجا که می‌رسد، ذهن همه‌ی رفقا می‌رود سراغ فتنه 88. با چشم خودمان دیدیم که کم نبودند کسانی که گرفتار ضلالت شدند. اوضاع به یک‌باره غبارآلود و پیچ‌درپیچ شد و بهم ریخت. جای چیزها با همدیگر عوض شد، به طوری که تشخیص خیلی مشکل شد. ما هم یک نکته را متوجه شدیم و فهمیدیم که در فراز و فرودها و فتنه‌ها، نجات با کسی است که خودش را با ولیّ حفظ کند.

درس بزرگ فتنه ۸۸ این بود که هرکس خودش را با ولیّ زمان هماهنگ کند، اهل نجات است. خداوند روزی کند ما همیشه با ولیّ باشیم و تحت پرچم او باشیم. در این صورت هرچه پیش بیاید، دیگر مهم نیست. گفت: «بشکند اگر سبویی، سر خم می ‌سلامت». انسان باید همیشه خودش را با آن معیار هماهنگ کند. البته برای اینکه به این نقطه برسد، یک مقدار مبادی معرفتی هم لازم دارد که آنها را باید تحصیل کند. باور اینکه ولایت فقیه عین ولایت رسول الله است، نیازمند مطالعه و بررسی است. ولایت فقیه عین ولایت ولی الله الاعظم است و امر او عین امر ولی الله الاعظم است. این را برایش مبنا داریم. اگر کسی به این مبنا رسید، دیگر گرفتار نمی‌شود.

الآن ذهنتان رفت سراغ فتنه 88، حال آنکه خیلی فتنه‌های دیگر هم قبلش بود. زمان حضرت امام (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) فتنه‌ها داشتیم؛ مثل فتنه بنی‌صدر و فتنه منتظری. ما همیشه نمونه‌های سنگینش را داشته‌ایم. در تمام این فراز و فرودها کسانی که طبق قاعده‌ و اصل امامت به ولی فقیه رسیدند و آن را باور کردند، هیچ‌وقت گرفتار نشدند.

تمام این مسیر را ما با چشمان خودمان دیده‌ایم و از آن خاطره داریم که چه کسانی آمدند و رفتند. آنها که مبنا داشتند، همیشه راحت بودند. زمان جنگ یک عده می‌گفتند اینها که می‌روند و کشته می‌شوند، جوابشان را چه کسی می‌دهد؟ در حالی که هزاران نفر آماده بودند جانشان را بدهند، تازه یک عده سؤال می‌کردند جواب این خون‌ها را کی می‌دهد؟ بگذریم...

 

روشن بودن وظیفه شیعیان در عصر غیبت  

چه نعمت بزرگی است که خط ما را تعریف کرده‌اند! این را خیلی قدر بدانید. شما یا در عصر ظهور هستید یا در عصر غیبت. اگر در عصر غیبت واقع شده‌اید، قاعده دارید. قاعده‌اش را هم امام عسکری (علیهالسلام) که جان ما به فدایش باد، تعریف کرده‌اند. در دوره 250 ساله‌ی امامت، امام حسن عسکری (علیهالسلام) حرف آخر را زدند و فرمودند: «فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائناً لنفسِهِ حافِظاً لِدينِهِ مُخالِفاً على هَواهُ مُطِيعاً لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدُوهُ؛[5] اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگهبان دين خود باشد و با هواى نفْسش بستيزد و مطيع فرمان مولايش باشد، بر عوام است كه از او تقليد كنند». از این به بعد دیگر مسیر شما این است. مجتهدبازی در نیاورید! اعتماد و تکیه کنید و با زعیم هماهنگ باشید. دیگر خیالتان راحت باشد. آن جمله مشهور هم که از خود امام عصر (علیهالسلام) نقل شده که فرمودند: «فَإنَّهُم حُجَّتى عَلَيكُم وَ أنا حُجَة اللّهِ عَلَيهم؛[6] آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان هستم». آن وقت دیگر ذهن شما از بحث‌های انحرافی و حاشیه‌ها کلاً آزاد و رها می‌شود.

عصر غیبت اقتضائات خودش را دارد و ما نمی‌گوییم نائب امام زمان یا همان فقیه عادل زاهد، معصوم است. اصلاً بحث عصمت و غیر عصمت اینجا مطرح نیست؛ بحث غیبت است. نسخه سعادت عصر غیبت در بحث زعامت و ولایت و وکالت و ولایت فقیه تعریف شده و دیگر خیال ما راحت است. تکیه و اعتماد می‌کنیم به نسخه‌ای که خدای متعال برای زیست در عصر غیبت در اختیار ما گذاشته است. نسخه‌ی بسیار خوبی هم هست؛ هرجا به آن عمل شد، جامعه احساس سعادت کرد. حال اگر کسی سؤال دارد، مبانی اعتقادی‌اش را درست و تکمیل کند؛ ولی از آنجا به بعد دیگر باید دل بدهد؛ البته واقعاً از انسان دل هم می‌برد.

 

آرامش فقط در پرتو ایمان به دست می‌آید

پناه من چیست؟ «بِرَحْمَتِکَ»، رحمت تو. با چه تعبیری؟ «یَا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ». از تو مهربان‌تر، شخص دیگری نیست که من خودم را بیندازم در آغوش رحمت و مهرش. تمسک من به رحمت تو هست که رحیم مطلق هستی و رحمان علی الاطلاق. در سایه رحمت تو می‌آیم. البته من یک مقدار قشنگ‌ترش را گفتم. یک وقت می‌گویم در سایه رحمت، یک وقت می‌گویم در آغوش رحمت. این خیلی شیرین‌تر است. در آغوش رحمت تو هستم، سعی می‌کنم که بیرون نیایم. مگر غیر از رحمت تو در این عالم چیز دیگری هست؟ این را انسان باورش بشود، آرام می‌شود. این اطمینان، فقط و فقط و فقط در محیط ایمان فراهم می‌شود و هیچ راه دیگری ندارد. قرآن فرمود: «الَّذِينَ ءَامَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛[7] همان كسانى كه ايمان آورده‌اند و دل‌هايشان به ياد خدا آرام مى‌گيرد. آگاه باش كه با ياد خدا دل‌ها آرامش مى‌يابد». آنچه را که در جاهای دیگر می‌بینیم، آرامش‌های خیالی و سراب‌گونه و شکننده است که با یک تلنگر خورد می‌شود و فرومی‌پاشد. آنها که اطمینان نیست. قبلاً به مناسبت یک‌سری بحث‌های روانشناسی کردیم. گریزی زدیم به روش‌هایی که برای رسیدن به آرامش معرفی می‌کنند و گفتیم که آن موارد، تولید آرامش سطحی و ظاهری می‌کند؛ نه آرامش واقعی.

 

مقام عبودیت و رسالت حضرت رسول

پایان شیرین این دعا و بلکه همه‌ی دعاهای صحیفه، صلوات است. این دعا نیز این‌گونه به پایان می‌رسد: «وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ». در هفته‌ی ولادت آن حضرت و در ماه میلاد هستیم. به جای خوبی رسیدیم.

بعد از صفت عبد، هیچ صفتی به رتبه‌ی رسالت نمی‌رسد؛ لذا ما هم در نمازمان این دو را کنار هم می‌آوریم و می‌گوییم: «أشهَدُ أنَّ محمّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ». بین این دو ارتباط کامل برقرار است. المصطفی، یعنی این وجود مقدس از بین برگزیده‌ها، برگزیده شده و از بین منتخب‌ها، انتخاب شده است.

کلمه‌ی المصطفی یعنی برگزیده. با الف و لام حکایت از انتخاب مخصوص خدای متعال دارد که می‌شود برگزیده خدای متعال از بین همه‌ی برگزیده‌ها.

 

ویژگی‌های منحصر به فرد پیامبر

درباره‌ی ویژگی‌های خاص پیامبر، کتاب‌هایی با عنوان «خصائص النبی»، هم توسط اهل سنت و هم توسط شیعه نوشته شده است. بعضی‌ها به تفصیل به آن پرداخته‌اند که دیدنی است. مثلاً سیوطی کتاب کفایت الطالب را نوشته که کلاً درباره‌ی ویژگی‌ها و خصائص پیامبر عزیز است. یا ابن جوزی دوره الثمین را نوشته است. در شیعه نیز، هم ابونعیم و هم بیهقی «دلائل النبوه» را نوشته‌اند. مناقب آل ابی طالب از ابن شهر آشوب نیز در این دسته جای می‌گیرد. این قبیل کتاب‌ها، به ویژگی‌های پیامبر عزیز ما توجه پیدا کرده‌اند که هیچ‌کس دیگری نداشته و فقط خاص خودش بوده است. «خصائص النبی» یعنی ویژگی‌های منحصر به فرد پیامبر عزیز.

یک فهرست قابل توجهی است که از این فهرست نسبتاً مفصل، چند نکته که عمدتاً نکته‌های قرآنی است و البته چند نکته‌ روایی هم دارد، برایتان بیان می‌کنم.

این توضیح را هم بدهم که ترتیبش بر اساس اهمیت نیست.

 

۱. خاتمیت

نکته اول خاتمیت است. قرآن می‌فرماید: «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّینَ؛[8] محمد پدر هيچ‌يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است». پیامبر آخرالزمان، پایان‌بخش سلسله نبوت‌ و رسالت‌، وجود مقدس او است. در این ویژگی، حضرت شبیه و نظیری ندارد. به لحاظ روایی یک تکمله‌ دارد، تکمله‌اش این است کسی که آخرین است در مبعث، اولین است در خلقت. البته دلایل قرآنی لطیفی هم دارد که اکنون واردش نمی‌شویم.

نور پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نور اول، صادر نخستین و عقل اول است؛ و در بعثت، آخرین است. قرآن کریم با عنوان «خاتم النبیین»، می‌گوید که او پایان‌بخش پیامبران است. جنبه مفعولی‌اش خیلی خیلی شیرین‌تر است تا جنبه فاعلی‌اش.

 

۲. جامعیت دین اسلام

نکته دوم اینکه دینی که به وسیله او ارائه شد، جامع‌ترین ادیان الهی و تغییرناپذیر است. تعبیر قرآن در این باره این است: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛[9] و سخن پروردگارت به راستى و داد، سرانجام گرفته است؛ و هيچ تغييردهنده‌اى براى كلمات او نيست؛ و او شنواى دانا است». یا در آیه دیگر می‌فرماید: «ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ؛[10] اين است همان دين پايدار».

 

3. جهان‌شمول بودن اسلام

نکته سوم که باز این چند نکته کاملاً بهم پیوسته و طبع خاتمیت است، جامعیت است. پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعثتشان تمام زمان بعد از خودش را تا قیامت و پایان عالم پوشش می‌دهد که همان معنای خاتمیت است. فقط شامل انسان‌ها هم نیست. عوالم دیگری هم مثل عوالم جنیان و پریان را هم پوشش می‌دهد و جهان‌شمول است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ؛[11] و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم» یا «كَافَّةً لِّلنَّاسِ؛[12] براى تمام مردم» که یک مرحله پایین‌تر هست. «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» تعبیر خیلی وسیع‌تر و گسترده‌تری است.

 

4. غلبه دین پیامبر بر سایر ادیان

نکته بعدی اینکه پیامبر عزیز ما دین و آیینش، غالب و چیره و مسلط بر همه‌ی آیین‌ها و ادیان و مکتب‌هایی است که پیش از ایشان بوده و بر همه‌ی آنها مهیمن است؛ یعنی یا تصدیق می‌کند یا تحریف‌هایش را تکذیب و اصلاح می‌کند و نواقصش را برطرف می‌کند. نسبت به ادیان پیش از خود چنین ویژگی‌ای دارد. «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ؛[13] او است كسى كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت، با آيين درست روانه ساخت، تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند». کلمه مهیمن هم از صفات قرآن کریم است که قبلاً به مناسبت همین جلسه درباره‌اش گفتگو شده بود.

 

5. گواه سایر پیامبران بودن در قیامت

ویژگی دیگر که خیلی هم شیرین است، عبارت از اینکه هر پیامبری، در دنیا و آخرت، شاهد و گواه بر امت خودش است. ویژگی خاص پیامبر عزیزمان این است که بر همه‌ی پیامبران گواه و شاهد است؛ یعنی گواه گواهان و شاهد شهیدان و شاهدان است. آیه‌اش این است: «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيداً؛[14] پس چگونه است [حالشان‌] آنگاه كه از هر امتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟».

صحنه خیلی جالبی است؛ صف‌به‌صف از هر امتی پیامبرشان را که به عنوان شاهد و گواه آوردیم، پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با نفس نفیسش وارد می‌شود و لواء الحمد را که آن پرچم مخصوص است، به دست جان شیرینش، یعنی علی ابن ابی طالب (علیهالسلام) می‌دهد. خیلی شیرین است. این هم از خصائص پیامبر عزیز ما است.

این نقطه آن مقامی است که در قرآن کریم از آن به مقام محمود تعبیر شده است. مقام محمود آن شفاعت عظما و مقام کبری است که شفیعان آن در ذیل شفاعت او در جستجوی رتبه‌های بالاتر قرار می‌گیرند. شفیع هر امتی پیامبر آن امت است. اما در آن روز همه‌ی شفیعان دست به دامان پیامبر هستند که از شفاعتش بهره‌مند شوند. این مقام محمود است. عجیب این است که قرآن کریم این مقام محمود، یعنی آن شفاعت عظما و کبری را به سَحَر پیامبر برمی‌گرداند که باز از خصائص النبی است؛ اگر سحر برای سایر مؤمنان مستحب است، برای پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) واجب است: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا؛[15] و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله‌] نافله‌اى باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند. و بگو: پروردگارا، مرا [در هر كارى‌] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز، و از جانب خود براى من تسلطى يارى‌بخش قرار ده». بحث نافله‌ی شب آن حضرت هم نکته جالبی است.

خداوند تبارک و تعالی از همه‌ی پیامبران برای او پیمان گرفته است و همه‌ی آنها در ضمن رسالتشان، به وجود نازنین او بشارت داده‌اند و این جز افتخار همه‌ی آنها بوده که آخرینشان هم حضرت عیسی بن مریم (علی‌نبینا‌وآله‌وعلیه‌السلام) است که فرمود: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ؛[16] و به فرستاده‌اى كه پس از من مى‌آيد و نام او احمد است، بشارتگرم».

 

6. امی بودن

از خصائص پیامبر عزیزمان یکی هم این است که امی است؛ در حالی که معجزه‌اش کتاب است. خاوند در قرآن فرمود: «وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛[17] و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‌خواندى و با دست [راست‌] خود [كتابى‌] نمى‌نوشتى، وگر نه باطل‌انديشان قطعاً به شك مى‌افتادند». این هم جالب است و امی بودن هم از آن نکته‌ها است.

 

7. تعدد زوجات

عده‌ای مرتب در بحث‌های خصائص النبی، دنبال این افتاده‌اند که چرا حضرت چندتا همسر داشتند. این جزء خصائص پیغمبر بود. به نظر من جزء احترام‌های ویژه‌ای است که خدای متعال به جامعه‌ی بانوان داد که آن زمان هیچ انگاشته می‌شدند و زیر پا بودند. عصر جاهلیت بود که خودش بحث مفصلی است. قرآن می‌گوید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيم يَتَوارى‌ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلى‌ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابٌ؛[18] و هرگاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‌اش سياه مى‌گردد، در حالى كه خشم [و اندوه‌] خود را فرو مى‌خورد. از بدى آنچه بدو بشارت داده شده، از قبيله [خود] روى مى‌پوشاند. آيا او را با خوارى نگاه دارد، يا در خاك پنهانش كند؟».

عصر جاهلیت متراکم بود. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شخصیت انسانی بانوان را احیا کرد و حتی آنها را بر آقایان برتری دادند که خودش مباحثه‌ جداگانه‌ای دارد.

من تعبیرم این است که خداوند به جامعه خانم‌ها افتخار داد که می‌توانند زیست مباشر و نزدیک با شخص اول خلقت داشته باشند. خود قرآن می‌فرماید: «وَٱمْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِىُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ؛[19] و زن مؤمنى كه خود را [داوطلبانه‌] به پيامبر ببخشد ـ در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد ـ [اين ازدواج از روى بخشش‌] ويژه تو است، نه ديگر مؤمنان». خود خانم‌ها خدمت پیغمبر می‌آمدند و می‌گفتند من می‌خواهم خودم را به شما هدیه کنم و فدای شما شوم. آیا چنین چیزی ممکن است؟ قرآن می‌فرماید ممکن است، اگر او قبول کند. یک‌طرفه که نیست. البته این برای هرکسی نیست، فقط برای پیغمبر و جزء خصائص النبی است. بعدها خانم‌ها ریختند سر پیغمبر و هرکسی می‌خواست خودش را به آن بزرگوار متصل کند که خداوند محدودیت و مرزی برایش گذاشت.

از آن فهرست بلند خصائص النبی، از آن‌همه که ما گفتیم و نگفتیم و می‌شود گفت، یک عده روی همین قسمت تمرکز کرده و به نظر من یک مقدار سطح مسئله را پایین آورده‌اند. اما از زاویه دیدی که من عرض کردم، سطح مسئله ارتفاع پیدا می‌کند.

 

8. معراج

نکته دیگر معراج است که قرآن می‌فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا؛[20] منزّه است آن [خدايى‌] كه بنده‌اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجد الاقصى ـ كه پيرامون آن را بركت داده‌ايم ـ سير داد، تا از نشانه‌هاى خود به او بنمايانيم». از سوره مبارکه اسراء مقدمه‌اش آغاز می‌شود و تا سوره نجم اوجش رونمایی می‌شود؛ آنجا که می‌فرماید: «عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى؛[21] نزديك سدرالمنتهى، در همان جا كه جنة المأوى است. آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود، پوشيده بود». آنجا آن نور چنان احاطه پیدا کرد که جبرئیل که رفیق سفری حضرت هست، گفت اینجا دیگر جای خودت است، خودت تنهایی می‌توانی بروی.

 

9. پرورش شخصیتی چون علی

پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) توانست نسخه فرد متفرع وجود خودش را در یک حقیقت و در یک تمثال انسانی به نام علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) تقدیم بشریت کند. طبق نص صریح قرآن کریم، نفس خود پیغمبر است؛ حالا شرح و بسطش بماند. این‌قدر مسئله پرشکوه است که شاهد صدق رسالت است.

 

10. تربیت فرزندی چون فاطمه

«إِنَّا أَعْطَيْنَكَ الْكَوْثَرَ؛[22] ما تو را كوثر داديم». وما ادراک کوثر؟! چه کسی در این فاطمه دارد؟ سرّ خاتمیت و رحمه‌للعالمینی پیغمبر است؛ لذا مقام لیله القدری است. خیلی دوست دارم در حرم پیغمبر بگویم: «السلام علیک یا ابا زهراء». وقتی هم حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌روم، بهترین سلام را این می‌دانم: «السلام علیک یا اخاء الرسول».

از خصائص پیغمبر این است که ائمه هدی (علیهم‌السلام) از نور وجود او تکثیر شده‌اند.

 

11. شق القمر

از خصائص او دیگر شق القمر است که چیز عجیبی است.

 

12. قرآن کریم

از خصائص او، خود خود خود خود قرآن کریم است که درباره‌اش به تفصیل سخن رفت.

 

13. صلوات

یکی دیگر از ویژگی‌های منحصر به فرد پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، صلوات است که قرآن فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛[23] خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‌فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، بر او درود فرستيد و به فرمانش به‌خوبى گردن نهيد».

 

14. داشتن همسری چون خدیجه

کدام پیغمبر همسری چون خدیجه (صلوات‌الله‌علیها) داشته است؟ بیشترِ بانوان پیغمبر، خوبان عالم هستند؛ اما چه کسی در کمال عقل و شکوه و عظمت و مقام عاشقی و ایثار مثل خدیجه است؟

 

15. اهل بیت

کدام یک از پیامبران در عالم فرزندی مثل امام حسن، امام حسین، امام سجاد و... حضرت مهدی (علیهم‌السلام) دارد؟ هر کدام از ائمه (علیهم‌السلام) جز خصائص النبی هستند.

 

16. زیبایی و ملاحت

از خصائص النبی هم یکی نمک و حسنش است که حافظ گفت:

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت  

آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت

اینها خصائص النبی بود که بحث شیرینی است.

خداوندا، موانع ظهور را مرتفع بفرما. قلب مقدس ولی‌ّات را از ما راضی بفرما. ما را از دعاهای آن حضرت بهره‌مند بفرما و جزء سربازان آن حضرت قرار بده. همه‌ی دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را در سراسر عالم از عنایت خاص و لطف ویژه خودت در این ایام بهره‌مند بفرما. اسباب عزت و شکوه همه‌ی مسلمانان جهان را به لطفت و کرمت فراهم بفرما. اسباب خوشبختی همه‌ی بشریت را با ظهور امام عصر فراهم بفرما. رهبر و نظام و ملت ما در کنف حمایت ولی‌ّات حفظ بفرما. گذشتگان ما به برکت این میلاد، شاد و خرسند بفرما. ارواح مطهر شهدا و امام عظیم‌الشأن با پیمبر محشور بفرما. ما را با شهادت به آنها ملحق بفرما.



[1]. شوری: 30.

[2]. تین: 5.

[3]. تغابن: 15.

[4]. نهج البلاغه، حکمت93.

[5]. طبرسی، احتجاج، ج2، ص337.

[6]. حر عاملی، وسائل الشيعه، ج۱۸، ص۱۰۱.

[7]. رعد: 28.

[8]. احزاب: 40.

[9]. انعام: 115.

[10]. روم: 30.

[11]. انبیاء: 107.

[12]. سبأ: 28.

[13]. فتح: 28.

[14]. نساء: 41.

[15]. اسراء: 79ـ80.

[16]. صف: 6.

[17]. عنکبوت: 48.

[18]. نحل: 58ـ59.

[19]. احزاب: 50.

[20]. اسراء: 1.

[21]. نجم: 14ـ16.

[22]. کوثر: 1.

[23]. احزاب: 56.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *