متن درس‌هایی از دعای سی‌و‌چهارم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۳» 1398/9/11


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای سی‌و‌چهارم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۳»
حمد وقتی است که انسان، نعمت را ببیند و احساس کند، و نعمت، بر شخص آشکار شود و طلوع کند. علاوه بر این شخص نیز از وضعیت فطریِ خود خارج نشده باشد. فطرت، حال قدرشناسی، حمد، سپاس و شکر را در انسان بیدار نگه می‌دارد. مقام حمد، حکایت از معرفت دارد. از رهگذر شناخت نعمت، شناخت منعم حاصل می‌شود. مرتبه بالاتر آن است که انسان وقتی به نعمت پوشش و ستر توجه پیدا می‌کند، از این رهگذر به خداوند متعال و کَرَم و لطفش توجه پیدا ‌کند که اینها بحث‌های لطیفی در جای خودش دارد که بماند.

ولادت حضرت سید الکریم که دیروز بود، مبارک باشد. خداوند متعال توفیق زیارت این ذریه ارجمند پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را فراوان کرامت کند تا از رهگذر زیارت ایشان، هم امامزاده‌های واجب العظیم دیگر آنجا را زیارت کنیم و هم خیلی از خوبان و ابرار و صالحین که ستارگان حرم هستند. این امکان برای همه وجود دارد که آنجا به دیدار این خوبان نائل شوند.

ولادت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) که در آستانه‌ی آن قرار داریم، بر همگان مبارک باشد. امیدواریم از عنایات خاص فرزند عزیزشان، امام عصر (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، همه‌ی دوستانشان، مخصوصاً جمع ما و دوستانی که در مجلس صحیفه حضور دارند، بهره ویژه داشته باشند که «كَرِيمٌ مِنْ أوْلادِ الْكِرَامِ؛[1] بزرگواری از فرزندان بزرگواران» است و عنایت کریمانه ایشان ان‌شاءالله شامل همه هست.

 

پرده‌پوشی، نعمتی بزرگ

موضوع بحث ما سی‌وچهارمین دعای مبارکه صحیفه سجادیه است. عرض کردیم مطلب بسیار عالی در این دعای نورانی مطرح شده است. یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی که پروردگار عزیز، کریم، رحمان و رحیم به بنده‌هایش کرامت فرموده، نعمت ستر و پوشش است که طبیعتاً حمد، شکر، سپاس و قدرشناسیِ بنده را می‌طلبد؛ لذا دعا این‌گونه شروع می‌شود: «اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ...».

حمد وقتی است که انسان، نعمت را ببیند و احساس کند، و نعمت، بر شخص آشکار شود و طلوع کند. علاوه بر این شخص نیز از وضعیت فطریِ خود خارج نشده باشد. فطرت، حال قدرشناسی، حمد، سپاس و شکر را در انسان بیدار نگه می‌دارد. مقام حمد، حکایت از معرفت دارد. از رهگذر شناخت نعمت، شناخت منعم حاصل می‌شود. مرتبه بالاتر آن است که انسان وقتی به نعمت پوشش و ستر توجه پیدا می‌کند، از این رهگذر به خداوند متعال و کَرَم و لطفش توجه پیدا ‌کند که اینها بحث‌های لطیفی در جای خودش دارد که بماند.

 

اعتراف، یکی از آداب بندگی

«اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى سِتْرِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ وَ مُعافاتِكَ بَعْدَ خُبْرِكَ». تو باخبر بوده‌ای و می‌دانستی؛ ولی خطا‌ها و اشتباهات ما را با پرده لطف و کَرَم خودت پوشاندی. «فَكُلُّنا قَدِ اقْتَرَفَ الْعائِبَةَ فَلَمْ تَشْهَرْه». عرض کردیم که کلمه‌ی «فَكُلُّنا» یک اعتراف است. اعتراف در پیشگاه خدای متعال خیلی خوب است. یکی از آداب برجسته بندگی، ادب اعتراف است؛ اینکه انسان به کمی‌ها، کاستی‌ها، خطاها و اشتباهاتش معترف باشد. منتها اینجا تعمیمی هم اتفاق افتاده است. مثلاً من که دعا را می‌خوانم، شما را هم با خودم همراه می‌کنم. شما می‌خوانید، ما را هم همراه می‌کنید. امام (علیه‌السلام) چنین امکانی را فراهم کرده است که اعتراف جمعی نسبت به خطیئه و ارتکاب گناه صورت بگیرد.

«فَكُلُّنا قَدِ اقْتَرَفَ الْعائِبَةَ فَلَمْ تَشْهَرْه وَارْتَكَبَ الْفاحِشَةَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ». نه ما را به این گناه شناساندی، نه رسوایی برای ما پیش آوردی. «وَتَسَتَّرَ بِالْمَساوى فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَيْهِ». ما خودمان هم سعی می‌کردیم مخفی‌کاری کنیم، تو هم به روی خودت نیاوردی و دیگران را باخبر نکردی.

 «كَمْ نَهْىٍ...». این ادامه‌ی همان اعتراف است؛ منتها با تعبیرهای بسیار متنوع و فوق‌العاده دقیق. اعترافِ آمیخته با شکر نسبت به پوشش الهی است. «اقْتَرَفَ الْعائِبَة فَلَمْ تَشْهَرْهَ». هم اعتراف است نسبت به ارتکاب آن عیب، هم بلافاصله یادآوری ستر الهی است.

«وَارْتَكَبَ الْفاحِشَةَ فَلَمْ تَفْضَحْه وَتَسَتَّرَ بِالْمَساوى». ما را به آن گناه شهرت ندادی. عبارت «تَسَتَّرَ بِالْمَساوى» حالت فطری انسان در پوشش گذاشتن روی عیب‌ها و گناهانش است. اقرار به سرپوش گذاشتن و مخفی‌کاری خودمان است. قوی‌تر از جملات قبلی این است: «كَمْ نَهْىٍ لَكَ قَدْ اَتَيْناهُ». چقدر از آن چیزهایی که تو نهی کرده بودی، مرتکب شدیم. «کَمْ» بر کثرت دلالت می‌کند. «وَ اَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنا عَلَيْهِ فَتَعَدَّيْناهُ». چه فراوان امر تو که آن را فروگذار کردیم. عمل نکردیم یا به‌شایستگی عمل نکردیم و حقش را ادا نکردیم. «وَسَيِّئَةٍ اكْتَسَبْناه، وَخَطيئَةٍ ارْتَكَبْناها». گاهی توجه داشتیم و عمداً گناه کردیم، گاهی هم از سرِ غفلت و بی‌توجهی بوده است.

 

فصاحت و بلاغت صحیفه سجادیه

یکی از ویژگی‌های صحیفه مبارکه سجادیه این است که در قله فصاحت و بلاغت است. در همین سه چهار خطی که خواندیم، پوشش الهی و نیز ارتکاب گناه و خطاهای ما با تعابیر متنوعی بیان شد. این تنوع تعابیر صرفاً آرایه‌های لفظی نیست؛ بلکه لطافت‌های معنوی هم هست که هر کدام اینها یک تفاوت معنا دارد. بعضی از آنها را قبلاً به مناسبت اشاره کردم که یک وقت اگر بنا باشد آن نکته‌ها را انسان واردش شود، خیلی طول می‌کشد. ولی خب تفاوت اینها با یکدیگر قابل توجه است و آن لطافت معنایی که در تعابیر است، جلوی چشمتان است و شما با این روش صحیفه مبارکه سجادیه مأنوس هستید.

 

تفاوت خبر و اطلاع

«كُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَيْها دُونَ النّاظِرينَ». اطلاع به معنای اشراف است. مطلع به کسی می‌گویند که نسبت به حادثه‌ و واقعه یا صحنه‌ای اشراف دارد؛ یعنی کاملاً در حضور او هست و او دارد آن صحنه را می‌بیند، مشاهده می‌کند و به آن مشرف است. اطلاع، اشراف را می‌رساند؛ یعنی رؤیت، یعنی در حضور او این اتفاق می‌افتد. اینجا اطلاع به معنای دقیق جایی است که شما به آن موضوع اشراف دارید؛ یعنی در حضور شما باشد. البته این دقت‌ها در فارسی نیست و باخبر شدن و مطلع شدن، یک معنا دارد. ولی مطلع شدن وقتی است که خودم دیده‌ام و در حضور من اتفاق افتاده است. من اکنون نسبت به این جلسه‌مان اطلاع دارم؛ یعنی اشراف دارم.

اینجا خطاب به پروردگار متعال گفته می‌شود: «كُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَيْها دُونَ النّاظِرينَ». بدون آنکه دیگران ببینند، تو به وضعیت ما کاملاً اشراف داشتی و مطلع بودی. «وَالْقادِرَ عَلى‏ اِعْلانِها فَوْقَ الْقادِرينَ». در قدرت تو هم بود که افشاگری کنی و مطلب را به سمع و نظر دیگران برسانی؛ خیلی بالاتر از کسان دیگری که ممکن بود بعد از اینکه مطلع شدند، بخواهند افشاگری کنند. البته حکایت از این هم هست که صرفاً مسئله‌ی اطلاع‌رسانی و افشا در میان نیست که گوشم را بگیری، مجازاتم بکنی و به رخم بکشی.

 

ستر الهی، نوعی عافیت است

«كانَتْ عافِيَتُكَ لَنا حِجاباً دُونَ اَبْصارِهِمْ، وَ رَدْماً دُونَ اَسْماعِهِم». عافیت اینجا چقدر جاگذاریِ دقیقی دارد! از پوشش، تعبیر به عافیت شده است. سرّش این است که ما در پرده الهی، از آبروریزی به سلامت مانده‌ایم. عافیت تو شامل حال ما شد و شخصیت ما را از عیب دیگری که عبارت است از شناخته شدن به گناه، در عافیت نگهداری کردی. یک عیب گناهی است که مرتکب شده‌ایم. عیب دیگر که می‌توانست به ما وارد شود، این است که دیگران از آن عیب ما باخبر شوند یا آن را ببینند؛ ولی عافیت تو مانع شد که ببینند یا بشنوند.

 

ستر الهی همچو سدی مانع افشای ما می‌شود

«حِجاباً دُونَ اَبْصارِهِمْ». پرده‌ای بود در برابر چشمان آنها که نبینند. «وَ رَدْماً دُونَ اَسْماعِهِم». ردم به معنای سد است. این هم چقدر دقیق اینجا استفاده شده است! «رَدْم» در سوره‌ی کهف آمده است. طایفه‌ای از ذوالقرنین تقاضا کردند که برای ما سدی بساز.[2] در آن سوره‌ی مبارکه نیز ردم به معنای سد آمده است.[3] در این دعا نیز می‌گوییم: «رَدْماً دُونَ اَسْماعِهِم». عافیت تو در برابر شنوایی آنها سدی قرار داد تا پژواک عمل ما، عیب ما، رفتار ما و خطای ما به گوش دیگران نرسد.

 

ضرورت اندیشیدن درباره‌ی ستر الهی

من از برادران و خواهران خواهش می‌کنم، و همچنین به خودم توصیه می‌کنم تا درباره‌ی این ردم و حجاب که از جلوه‌های عافیت الهی است، فکر کنید و آن را در بخش‌های گوناگونی از اعمال و رفتارتان ببینید تا بدانید خدای متعال با ما چه کرده است. هر کس در احوال خودش فکر کند که پروردگار متعال چگونه ما را از دید دیگران در صحنه گناه و از شنیده شدن در ارتباط با آن خطای ارتکابی حفظ کرده است. گاهی هر روز چنین لطفی از سوی خداوند متعال نسبت به ما صورت می‌گیرد.

چه نعمت بزرگی است؟! دارای چه ابعادی است؟! چه ویژگی‌ها و لطایف و اسراری دارد؟! این نعمت در جملاتی که خواندیم، توصیف شد.

 

گام نخستِ شکر نعمت پرده‌پوشیِ الهی

در ابتدای دعا حضرت می‌گوید: «اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ». خیلی مانده تا در ما این حالت حمد شکل بگیرد؛ زیرا التفات به این نعمت و شناخت آن، توجه به این نعمت را می‌طلبد که جزء اعظم نعمت‌هایی است که خداوند متعال به ما کرامت فرموده است. در فهرست نعمت‌ها، یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌ها همین پوشش الهی است که عیب‌ها، خطاها، گناه‌ها و اشکالات فکری و باطنی و اخلاقی ما را مستور می‌سازد. اشکال در اعمال ما زیاد است. پرده‌پوشی و ستّاری او نعمت بسیار بزرگی است و انسان باید این را به عنوان یک نعمت بزرگ شناسایی کند. شناخت نعمت قدم اول است برای اینکه حالت شکر در انسان شکل بگیرد.

 

عواقب ناشکری نعمت ستّار بودن خداوند

نقطه‌ی مقابل شکرگزاری و قدرشناسی از نعمت ستر الهی این است که انسان از این جلوه کَرَم خداوند متعال مغرور شود و گرفتار خودفریبی شود. لطف پروردگار برای ما بهانه‌ای برای سوءاستفاده شود جهت اینکه آن گناه و عیب را در خودمان حفظ کنیم و با آن عیب زندگی کنیم. چون مستور است، با آن خطا و عیب و گناه همراهی کنیم و حتی بر آن اصرار بورزیم. جلسه‌ی قبل توضیح دادم که اصرار در گناه به چه معنا است. اینها قدرناشناسی است.

نقطه‌ی مقابل شکر، کفران نعمت است. کفران نعمت ستّاری حق این است که انسان گرفتار تسویف شود؛ یعنی مرتب بگوید حالا درستش می‌کنم، بعداً توبه می‌کنم. تأخیر انداختن توبه و اصلاح نکردن خود، کفران نعمت ستّاری پروردگار متعال است که نتیجه‌اش خیلی خطرناک است.

 

۱. کنار رفتن پرده‌ی الهی

اولین پیامدش عبارت از این است که این پرده کنار برود. روایت عجیبی داریم که چنانچه یک بنده از خودش ناسپاسی نشان دهد و بدجنسی کند، یعنی این‌طور نیست که بلغزد، بلکه حالت تهتک و بی‌پروایی دارد. اگر وارد چنین مرحله‌ای شد، در روایت داریم دفعه سوم که گناه را انجام داد، خدای متعال افشایش می‌کند. لازم هم نیست بر حسب ظاهر کسی ببیند یا بشنود. در بعضی از روایات دارد که فرشتگانی به شکل انسانی آن عمل را منتقل می‌کنند و خبرش منتشر می‌شود.

برخی خیلی دقیق طراحی می‌کنند که هیچ‌کس از فلان عیبشان مطلع نشود. هرطوری انسان حساب می‌کند، می‌بیند اصلاً راهی برای اینکه این ماجرا افشا شود، وجود نداشته است؛ ولی افشا شده و همه باخبر هستند.

انسان هر کاری بلد است برای مخفی کردن انجام دهد؛ چنانچه در حالت تهتک باشد و بخواهد از پرده‌داری و پرده‌پوشی حق سوءاستفاده کند، در روایت دارد که مرحله سوم که اتفاق افتاد، فرشتگانی در چهره انسانی این مطلب را به دیگران منتقل می‌کنند و راز چنین انسانی از پرده بیرون می‌افتد؛ چون کفران نعمت کرده است.

 

۲. مبتلا شدن به سنت استدراج

از اینکه بگذریم، نتیجه خطرناک‌ترِ کفران نعمت ستّاریت الهی، عبارت است از استدراج. یک وقت طرف افشا می‌شود، ممکن است این افشا شدن باعث شود که به هر دلیلی دیگر مرتکب آن گناه نشود. اما استدراج چیز خیلی عجیبی است. خداوند می‌گذارد شخص همین‌طور جلو برود تا سقوط کند. حالا که بنده بنا دارد با خدای متعال خدعه کند و در این حد سوءاستفاده کند، خداوند هم این پرده را برنمی‌دارد تا آن بنده همچنان به سقوط آزادش ادامه دهد تا نقطه‌ای که دیگر هیچ راه نجاتی برایش نباشد.

هم در قرآن کریم[4] و هم در روایات،[5] مطالبی در باب استدراج آمده است.

 

۳. مبتلا شدن به سنت امهال

امهال[6] نیز دیگر سنت الهی است که نوعی عقوبت است.

 

حیا، به عصمت از گناه می‌انجامد

طبق بیان امام صادق (علیه‌السلام) در کتاب شریف مصباح الشریعه، اگر نعمت ستّاری خداوند متعال فهم شود و انسان در موضع شکر و سپاس قرار گیرد، به مراتبی از حیا در پیشگاه خداوند متعال دست می‌یابد که به لطف و عنایت پروردگار متعال، خود این مرتبه برای او حالت عصمت را پیش می‌آورد و نوعی صیانت ذاتی در او شکل می‌گیرد.

اگر به ابعاد گوناگون زشتی و پلیدی گناه توجه پیدا کنید و این مسئله برایتان معلوم شود، دیگر گناه نمی‌کنید. برای اینکه این مسئله یک مقدار برای من و شما واضح‌تر شود، باید به تمثل برزخی گناهان و صورت باطنی آنها و ابعاد تودرتو و لایه‌های گوناگون ظلمات متراکم بسیار کثیف و پلید و ترسناک معصیت توجه کنیم. اگر اکنون یک مقدار آن پرده از جلوی چشم شما کنار زده شود و خود شما توجه پیدا کنید که فلان عیبی که در شما هست، چه شکل و قیافه‌ای دارد، به‌قدری این چهره کریه و زشت و تنفرآور است که دیگر گرد آن گناه نمی‌گردید.

فرض کنید انسان غیبتی را مرتکب شود. ابعاد زشتی و پلیدی مسئله غیر قابل توصیف است. این‌قدر تنفرآمیز است که فرشتگان حافظ انسان را که با مؤمن انس دارند، فرسنگ‌ها فراری می‌دهد. حالشان به‌هم می‌خورد و اصلاً او را رها می‌کنند. برای فرشته‌های حافظ اعمال چقدر تنفرآمیز است! خدا می‌داند. برای فهمش، مثالی می‌زنم. بنده خدایی دو روز حمام نرفته باشد یا سیر خورده باشد، آمده جلوی شما ایستاده و دارد با شما صحبت می‌کند. شما دائم خودتان را جمع و جور می‌کنید؛ ولی تا جایی دوام می‌آوری. اصلاً قابل مقایسه نیست با گناه. اگر از آن مسئله پرده‌برداری شود، اهل یک منطقه همه از آنجا فرار می‌کنند، این‌قدر که حالشان به‌هم می‌خورد!

اگر انسان توجه پیدا کند که خدای متعال او را می‌بیند، دیگر دیدن و ندیدن سایرین برایش اهمیتی ندارد. اگر این مسئله درست تلقی شود، می‌فهمیم که به معنای خروج از حیا در حضور حضرت حق و بی‌اعتنایی نسبت به رؤیت خدای متعال و ناظر بودن حضرت حق تبارک و تعالی است که چیز بسیار وحشتناکی است.

 

انسان باحیا، بدونِ وجود جهنم هم گناه نمی‌کند

حیا از حضرت حق تبارک و تعالی صدرنشین تمام فضیلت‌ها است. اگر انسان از آن بهره‌مند شود، نگاه خدای متعال را پاس بدارد و حرمت قائل شود، دیگر گناه نمی‌کند.

مرحله‌ی حساب مرحله‌ی غیرقابل تصوری است. اولیای خدا وقتی به اینجا می‌رسند، ناله‌شان به آسمان بلند می‌شود. ناله‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در دل شب‌ها را یاران آن حضرت شنیده‌اند. راوی می‌گوید دیدم که علی در تاریکی شب دارد می‌رود. پشت سر حضرت راه افتادم ببینم کجا می‌رود. رفتم جلوتر، دیدم رفت در دل تاریکی‌ها و شروع کرد با خدای متعال صحبت کردن. جمله‌ای که نقل کرده‌، بسیار تکان‌دهنده‌ است. حضرت فرمودند: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ؛[7] آه از توشه اندك و درازى راه و دورى منزل و سختى منزلگاه».

حال امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر انسان از حساب هیچ ترسی نداشته باشد، جز اینکه در پیشگاه خدای متعال حاضر شود، که خالق و رازق مهربان و کریم بنده‌نواز است، همین کافی بود تا گناه نکند. قرآن می‌فرماید: «يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ؛[8] در آن روز شما [به پيشگاه خدا] عرضه مى‌شويد [و] پوشيده‏اى از شما پوشيده نمى‏‌ماند». من دیده‌ام بعضی از اهل معرفت، با این آیه می‌خواهند جان بدهند!

یک وقت می‌گویند اعمال شما عرضه می‌شود، اما این مرحله‌ی بالاتر و حساس‌تری است؛ خود شما را آنجا عرضه می‌کنند! انسان در پیشگاه خدای متعال اعمال و رفتارش را می‌بیند که دیگر پرده‌ای نیست. حضرت فرمودند: اگر فقط همین حیای عرضه بر خداوند بود، سر به کوه‌ها می‌گذاشتم و دیگر به شهر وارد نمی‌شدم. نه غذا می‌خوردم و نه چیزی می‌نوشیدم. این‌قدر در آن وضعیت می‌ماندم تا تلف و نابود شوم.

حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) فرمود: اگر می‌دیدید آنچه را که مرده‌هایتان دیده‌اند، سرتان را زیر می‌انداختید و سر به بیابان می‌گذاشتید. بعد امام (علیه‌السلام) ‌فرمود: ولی خدای متعال پرده‌ای قرار داده است که شما آن وضعیت را نبینید تا بتوانید زندگی کنید و البته شاکر باشید. آنهایی که از اینجا رفتند، چه دیده‌اند که اگر شما‌ها می‌دیدید، سر به بیابان می‌گذاشتید؟ پرده‌ها برافتاده و خودشان را دیده‌اند.

دعای جوشن کبیر بندی دارد که واقعاً دیوانه‌کننده است. من توصیه می‌کنم با بند بیست‌ودوم جوشن انس بگیرید؛ چون در بعضی از ادعیه دیگر هم، البته با اختلاف تعبیر نقل شده است. حتی در جایی دیدم که کسی از امام (علیه‌السلام) دعا خواسته و گفته بود: یک دعا به من آموزش دهید تا من با آن با خدای متعال حرف بزنم و حالم درست شود. امام (علیه‌السلام) به خط مبارک خودشان نوشتند و دعایی خیلی شبیه بند بیست‌ودوم انشا فرمودند: «یَا مَن اَظهَرَ الجَمِیلَ وَ سَتَرَ القَبیحَ یَا مَن لَم یُواخِذ بِالجَرِیرَةِ وَ لَم یَهتِكِ السِترَ یَا عَظِیم العَفوِ یا حَسَن التَجاوُز یا واسِعَ المَغفرة یا باسِط الیَدین بالرَّحمَة؛ اى كسى كه زیبایى را آشكار مى‌سازى و زشتى را مى‌پوشانى. اى كسى كه از گناه مؤ اخذه نمى‌كنى و پرده را نمى‌درى. اى كسى كه عفوى بزرگ دارى و خوب گذشت مى‌كنى. اى كسى كه مغفرت تو وسعت دارد. اى كسى كه دو دست را به رحمت گشودى». چقدر قشنگ است؟ چه نام‌های دلارایی؟ در ادامه می‌فرماید: «یا صاحِبَ كّل نَجوى ومُنتَهى كُلّ شَكوى؛ اى صاحب همه‌ی نجواها، اى نهایت همه‌ی شكایت‌ها».

از آن طرف کارِ جمیل ما اندک است، ولی تو آن را منتشر و معرفی می‌کنی و این‌همه خطاها و اشتباهات که یکی‌اش برای آبروریزی دنیا و آخرتمان کفایت می‌کند، همه را در ستر قرار می‌دهی. چقدر این نعمتْ بزرگ است.

 

روش قدرشناسی از نعمت ستّاریت

آرزویمان این باشد که از نظر حیا در پیشگاه خدای متعال به برکت همین ستّاری حضرت حق، خودمان را در نقطه‌ای قرار دهیم و در مرتبه حیا و مقام شکر به رتبه‌ای برسیم که بگوییم: خدایا، اگر صادق مصدقی به ما خبر دهد تمام چیزهایی که در قرآن و کلمات اولیای الهی راجع‌به آخرت و قیامت و جهنم و عقوبت آمده، همه‌ی اینها از تو برداشته شد، بازهم گناه نمی‌کنم. پیامبر عزیزمان در مورد صهیب فرمودند: «نعم العبد صهیب». صهیب بنده خوبی است. خصوصیت صهیب چه هست؟ فرمودند: «لو لم يخفَ الله لَم يَعصُه». اگر تمام آنچه از انواع و اقسام چیزهایی که برای خطاکاران گفته شده، همه‌ی اینها کنار گذاشته شود، صهیب باز هم گناه نمی‌کند. چه مرحله قشنگی است! اصلاً نیاز ندارد به او بگویند آتش و دوزخ و جهنم... این‌قدر به ادب بندگی ادب شده همین‌که می‌گوید خدایا تو می‌بینی، من دیگر دست از پا خطا نمی‌کنم. چیز دیگری نمی‌خواهم که مرا به جهنم تهدید کنی، همین‌که تو می‌بینی، برای من کافی است که دست از پا خطا نکنم. البته این حیا باز هم مراتبی دارد. ذاتِ ذاتِ ذاتش که ان‌شاءالله خدای متعال روزی کند، حیای محبت است. می‌گوید چون او را دوست دارم، دیگر محبوبم را اذیت نمی‌کنم. این گناهی که من مرتکب می‌شوم، خدای متعال را اذیت می‌کند. انسان که محبوب خودش را آزار نمی‌دهد و کاری که او را اذیت کند، انجام نمی‌دهد. این حیای محبت است که صیانت‌بخش است و انسان را نگه می‌دارد.

 

ستر الهی، بزرگ‌ترین واعظ انسان

چقدر این تعبیر جالب است: «فَاجْعَلْ». دقیق‌ترش این است که من در مقام شاکرین نسبت به نعمت ستر، حجاب، پوشش و کَرَم حضرت حق تبارک و تعالی بیایم. همان «لَکَ الحَمد»ی است که اول گفته شد. «فَاجْعَلْ ما سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَة، وَ اَخْفَيْتَ مِنَ الدَّخيلَةِ، واعِظاً لَنا، وَ زاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلْقِ، وَ اقْتِرافِ الْخَطيئَةِ، كُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَيْها دُونَ النّاظِرينَ، كانَتْ عافِيَتُكَ لَنا حِجاباً دُونَ اَبْصارِهِمْ، وَ رَدْماً دُونَ اَسْماعِهِم». خدایا، ما را به این فهم و درک برسان و دست ما را بگیر تا در چنین نقطه‌ای قرار بگیریم که پوششی که تو قرار دادی، واعظ ما شود. اگر اهلش باشید، چه واعظی بالاتر از این؟ ما را بیدار می‌کند و به خود می‌آورد. چه واعظی بالاتر از این که تو می‌دانی خدای متعال تو را حفظ کرده و بر گناهانت پرده‌ انداخته است؟

قبلاً به مناسبتی عرض کردم که این بیداری، بیداری به محبت است. بین بیداری عقوبت با بیداری با محبت خیلی فرق است.

 

سه فایده توجه به ستّار بودن خداوند

«سُوءِ الْخُلْقِ» اینجا معنای خیلی وسیعی دارد. یعنی از اینکه به گناهان تازه‌ای مبتلا شویم، مانع می‌شود و ما را نگه می‌دارد.

پس، از خداوند خواستیم که از رهگذر ستّاریت خود، یک، مرا بیدار کند؛ دو، مانع شود که گناه دیگری مرتکب شوم؛ سه، مرا به‌سرعت به سمت توبه ببرد؛ آن‌هم نه یک توبه عادی، بلکه توبه محوکننده و توبه نصوح. بعد می‌فرماید: «وَ قَرِّبِ الْوَقْتَ». دستیابی به چنین مراتبی را برایم تسریع کن. من زود بیدار شوم و زود به خودمراقبتی برسم. خودم را در برابر خطاها و گناه‌ها نگه دارم و خیلی سریع به توبه برسم. البته بعضی از مفسران صحیفه می‌گویند «قَرِّبِ الْوَقْتَ» می‌تواند موارد دیگر را هم شامل شود؛ ولی مصداق ویژه‌اش همین توبه است. همین‌که مرا پوشاندی، فرصتی است برای توبه. این می‌شود همان حالت قدرشناسی نسبت به ستّار بودن پروردگار متعال.

خداوندا، کشور ما و نظام اسلامی ما را در کنف حمایت ولی‌ّات حفظ بفرما. رهبر عزیزمان را برای ما حفظ بفرما. کید دشمنان را افشا بفرما و به خودشان برگردان. ارواح شهدا و امام راحل از ما راضی بفرما. گذشتگان ما غریق دریای رحمتت بفرما. ما را مشمول آمرزش خودت و در ستر و پوشش خودت قرار بده. ستّاریت خودت را در تمام زندگی از ما نگیر، بعد از مرگ هم از ما نگیر، در برزخ و قیامت هم ما را در پوشش ستر خودت حفظ بفرما.



[1]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه.

[2]. کهف: 94.

[3]. همان: 95.

[4]. ر.ک: اعراف: ۱۸۲؛ قلم: ۴۴.

[5]. ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۴۵۲.

[6]. آل‌عمران: ۱۷۸.

[7]. نهج البلاغه، حکمت 77.

[8]. حاقه: 18.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *