متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۶» 1400/3/10


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۶»
موضوع بحث ما در ارتباط با دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه ذیل موضوع درخواست یقین، آن‌هم برترین مرتبه یقین، از پروردگار متعال است. خوشبختانه توفیق شد درباره یقین مقداری صحبت کردیم و گفتیم اساساً یقین در منازل انسانیت و مراتب کمال چه جایگاهی دارد و سهمش در تحقق اهداف بزرگ توحیدیِ پیشِ‌روی انسان چقدر است. خلاصه مطلب این شد که دستیابی به یقین امری ممکن و مطلوب و بلکه برای عموم مؤمنان مورد تأکید است. نکته‌هایی عرض کردیم و جوانب مسئله تاحدودی روشن شد.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال».

 

یقین، ستون خیمه مکارم الاخلاق است

موضوع بحث ما در ارتباط با دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه ذیل موضوع درخواست یقین، آن‌هم برترین مرتبه یقین، از پروردگار متعال است. خوشبختانه توفیق شد درباره یقین مقداری صحبت کردیم و گفتیم اساساً یقین در منازل انسانیت و مراتب کمال چه جایگاهی دارد و سهمش در تحقق اهداف بزرگ توحیدیِ پیشِ‌روی انسان چقدر است. خلاصه مطلب این شد که دستیابی به یقین امری ممکن و مطلوب و بلکه برای عموم مؤمنان مورد تأکید است. نکته‌هایی عرض کردیم و جوانب مسئله تاحدودی روشن شد.

آیات قرآن کریم و کلمات اولیای خدا نیز همین را به ما می‌گوید. توصیه شده انسان مؤمن از خداوند تبارک و تعالی یقین را بخواهد. تقارن بین یقین و عافیت هم تعبیر دقیقی بود که در روایت داشتیم.

آنچه به عنوان مکارم الاخلاق می‌شناسیم، پایه و اساس و زیرساختش مسئله ایمان و یقین و نیت و عمل است. در واقع ارکان اربعه‌ای که کاخ بلند و مرتفع سعادت که دستیابی به قرب حضرت حق تبارک و تعالی باشد، با همه‌ی جلوه‌های بدیع و شیرینش روی آن استوار می‌شود و ستون مرکزی‌اش یقین است. برای اینکه مسئله از این منظر هم واضح‌تر شود، مقدمه‌ای را عرض کنم.

 

انواع یقین

۱. یقین نظری

یقین به یک اعتبار رونمایی از حقیقت در برابر عقل است. وقتی از حقیقت در برابر عقل انسان پرده‌برداری شد ـ به اصطلاح امروزی رونمایی شد ـ انسان بدون اینکه تردید و شکی به آن حقیقت داشته باشد، به مرتبه یقین می‌رسد. به این یقین نظری می‌گوییم. پس وقتی یقین را از خدای متعال توقع و تقاضا می‌کنیم، به این معنا است که خدایا حقیقت را آن‌طور که هست، به ما نشان بده؛ به‌گونه‌ای که بین ما و حقیقت پرده‌ای نباشد و ما درباره آن جلوه حقیقت هیچ شک و ریب و تردیدی نداشته باشیم.

از امور جزئی شروع می‌شود تا به امور کلی برسد؛ مثل آنچه در ارتباط با وجود حضرت حق تبارک و تعالی است. یک وقت است که شما تلاش نظری انجام می‌دهید برای اینکه در پیشگاه عقلتان حضرت حق تجلی کند و با خداوند تبارک و تعالی روبرو شوید. به این معنا که وجود حضرت حق تبارک و تعالی برای شما اثبات شود؛ به‌گونه‌ای که هیچ شک و تردیدی در رابطه با وجود او نداشته باشید. همین مسئله درباره آخرت و وحی هم هست. گاهی انسان از طریق مطالعه و استدلال و مباحثه قانع می‌شود و عقلش به چنین مرتبه و رتبه‌ای می‌رسد که نسبت به آن موضوع دیگر هیچ شکی و تردیدی برایش وجود ندارد. این می‌شود یقین. اما وقتی کسی در ارتباط با وجود، صفات، علم، حکمت و کرم حضرت حق تبارک و تعالی پروردگار متعال به یقین برسد، آیا چنین یقینی ملازم با عمل هم هست؟ اگر کسی به یقین عقلی و نظری در مورد حضرت حق رسید، آیا این به این معنا هم هست که از پروردگار متعال هم اطاعت بکند؟

یقین قابل رتبه‌گذاری هم هست. در واقع می‌شود گفت یقین به این معنا در برابر شبهه قرار می‌گیرد. ما سعی کردیم این تعبیر را در جلسات قبل مقداری توضیح دهیم.

 

۲. یقین قلبی

یک معنای دیگر یقین رونمایی از حقیقت در برابر قلب است. راه دستیابی به یقین در مرتبه نظر، برهان و استدلال و تفکر است. انسان از این طریق و با یاری پروردگار متعال از ظلمات جهل به نور علم که نورالیقین باشد، دست پیدا می‌کند. خداوند تبارک و تعالی برای مؤمن چنین رویه‌ای دارد که: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛[1] آنان را از تاريكي‌ها به سوى روشنايى به در مى‌برد». از تاریکی‌های جهل و شک و تردید و ریب، انسان را به نور علم و یقین می‌رساند. خداوند تبارک و تعالی وعده‌ داده اگر شما ولایت الهی را بپذیرید و خودتان را تحت ولایت الله تبارک و تعالی قرار دهید، چنین عطیه‌ای به شما داده خواهد شد.

البته ـ چنان‌که عرض کردیم ـ خود انسان هم باید تلاش ‌کند برای اینکه به این مرتبه از علم و یقین دست پیدا کند. عمده کارهایی که در مباحث علمی صورت می‌گیرد ـ علم در هر معنایش که منظور باشد ـ از همین قبیل است. آنجا که خواهنده علم به کلاس می‌رود، استاد می‌بیند، مطالعه می‌کند، تفکر می‌کند، تحقیق و پژوهش می‌کند، همه‌ی این برنامه‌ها برای این است که به مرحله‌ای برسد که با حقیقتی که در جستجویش است، مواجهه و ملاقات خیلی نزدیک و صمیمانه‌ای داشته باشد.

این یک معنای یقین است. راهی که عمدتاً علما طی می‌کنند، همین راه است. آنها در جستجوی یقین هستند و خداوند تبارک و تعالی نیز وعده یاری داده است. البته جلوه حق ممکن است جزئی باشد؛ چنان‌که در علوم عادی به یکی از جلوه‌های حق به صورت یقینی دست پیدا می‌کنند و مسئله برایشان کشف می‌شود و از نظر علمی واضح می‌شود؛ به طوری که دیگر در ارتباط با آن مسئله هیچ شکی نداشته باشند.

یقین قلبی‌ راهش با راه یقین عقلی متفاوت است. اگرچه یقین عقلی کمک‌کننده، پیش‌برنده و تسهیل‌کننده برای این مرتبه از یقین قلبی است، اما کافی نیست. زمینه‌سازی می‌کند و مقدمات را فراهم می‌آورد، اما این مرتبه از شخصیت ما مرتبه عمیق‌تری است؛ به‌گونه‌ای که اگر پرده‌برداری از حقیقت برای قلب انسان صورت گیرد، تمام ساحت‌های شخصیت، به‌ویژه ساحت عمل و نیت و محیط روانش را تحت تأثیر قرار می‌دهد و کلاً متفاوتش می‌کند. اگر کسی به یقین قلبی مثلاً نسبت به وجود خدای متعال رسید، حتماً مطیع پروردگار متعال می‌شود.

 

برتری یقین قلبی بر یقین نظری

آنچه در روایات ما هست و از جمله در همین دعای امام سجاد (علیه‌السلام) درخواست می‌شود، یقین به معنای دوم است که ریشه و اصل و مبنای مکارم الاخلاق است. اگر کسی به این معنا نسبت به وجود حضرت حق تعالی یقین پیدا کرد، به اطمینان و آرامش می‌رسد، به محبت می‌رسد، به خوف و رجا می‌رسد، به تقوا می‌رسد، به ورع می‌رسد. البته اینجا هم یقین دارای مراتبی است و به هر مرتبه‌ای که شخص رسیده باشد، به همان میزان از این فضیلت‌ها دست پیدا می‌کند.

 

اوصاف اهل یقین در کلام امام متقین

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج البلاغه در حکمت صدوچهل‌وهفتم در توصیف اهل یقین می‌فرمایند: «وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ؛ روح يقين را دريافته‌اند». نتیجه چنین ویژگی‌ای، فهرستی از صفات خواهد بود؛ از جمله اینکه در ادامه‌ می‌گویند: «وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ و همنشين دنيايند با تن‌ها، و جان‌هاشان آويزان است در ملأ اعلى». همان چیزی که شاعر گفته است: «من در میان جمع و دلم جای دیگر است». روح اهل یقین به اعلا علیین تعلق دارد و در آنجا پرواز می‌کند. اگر کسی به این مرتبه از یقین برسد که به لطف پروردگار متعال با روح الیقین تماس برقرار کند و به روح الیقین متصل شود، دارای این ویژگی‌ها می‌شود: «أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ اينان خدا را در زمينِ او جانشينان هستند و مردم را به دين او مى‌خوانند». سپس امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شروع می‌کنند به آه کشیدن و می‌فرمایند: «آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ؛ وه كه چه آرزومند ديدار آنان هستم». از این فراز روایت معلوم می‌شود کسانی در آینده می‌آیند که حضرت مشتاق دیدار آنها است.

 

نشانه‌های اهل یقین

روایتی در کتاب شریف تحف العقول از پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که حضرت طی آن علامات اهل یقین را چنین برمی‌شمارند: «أمّا عَلامَةُ المُوقِنِ فَسِتَّةٌ»؛ انسان به‌یقین‌رسیده شش ویژگی دارد؛ اول اینکه: «أيْقَنَ باللّهِ حَقّا فآمَنَ بهِ؛ به حقانيت خدا يقين پيدا كرده، لذا به او ايمان آورده است». وجود حضرت حق را باور کرده. محصول چنین یقینی، ایمان به خدای متعال است که قبلاً درباره‌ی ایمان مفصل صحبت کردیم. «و أيقَنَ بأنّ المَوتَ حقٌّ فحَذِرَهُ؛ يقين پيدا كرده كه مرگ راست است، لذا از آن بر حذر است». یقین پیدا کرده که مرگ حق است؛ در نتیجه نسبت به فرارسیدن مرگ احتیاط می‌کند و با ملاحظه اینکه می‌خواهد بمیرد، زندگی ‌می‌کند. «وَ أيقَنَ بأنّ البَعثَ حَقٌّ فخافَ الفَضيحَةَ؛ يقين پيدا كرده كه رستاخيز راست است، ازاين‌رو از رسوايى [در آن روز] مى‌ترسد». یقین پیدا کرده که پس از مرگ مبعوث می‌شود؛ لذا از رسوایی در معاد و پیشگاه حضرت حق می‌ترسد. این خوف بر او غلبه می‌کند. «وَ أيقَنَ بأنّ الجَنّةَ حَقٌّ فاشتاقَ إلَيها؛ يقين پيدا كرده كه بهشت راست است، ازاين‌رو مشتاق آن است». به وجود بهشت یقین پیدا کرده؛ پس شدیداً مشتاق بهشت است. «وَ أيقَنَ بأنّ النّارَ حَقٌّ فظَهَرَ سَعيُهُ لِلنَّجاةِ مِنها؛[2] يقين پيدا كرده كه دوزخ راست است، ازاين‌رو براى نجات از آن مى‌كوشد».

 

رابطه‌ی یقین و رضا

رضا حالت خشنودی‌ای است که خیلی عجیب است و مبنای آرامش بی‌پایانی در وجود انسان مؤمن است. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمودند: «الرِّضا ثَمَرَةُ اليَقينِ؛[3] رضا ميوه يقين است». رضا یکی از میوه‌های شجره طیبه یقین است. این درخت وقتی در وجود و قلب کسی کاشته شد، در وجود او تولید رضایت نسبت به خدای متعال می‌کند. رضا جزء مراتب عالی انسانی است. اگر رتبه‌گذاری کنید، تقریباً نزدیک به قله یا خود قله می‌شود.

صبر و اخلاص و یقین و توکل و رضا، اصول مکارم الاخلاق محسوب می‌شوند که همه‌اش ثمره یقین است. در روایتی هم فرمودند نتیجه قوّت یقین است. معلوم می‌شود یقین مراتبی دارد که از مرتبه قوی‌اش چنین نتیجه‌ای به دست می‌آید. مثلاً از جمله راجع‌به توکلْ پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «إنّ اللّهَ ـ بحُكْمِهِ و فَضْلِه ـ جَعلَ الرَّوحَ و الفَرحَ في اليقينِ و الرِّضا؛[4] خداوند ـ از روى حكمت و فضلش ـ آسايش و شادمانى را در يقين و رضايت قرار داد». حالت آرامش و طمأنینه و رهایی، نتیجه دستیابی به یقینی است که ثمرش رضا است.

بنابراین یقین زیرساخت مکارم الاخلاق است. البته مکارم الاخلاق فراتر از اخلاق است و حضرت وارد اعمال هم می‌شود؛ ولی این دعا بیشتر با عنوان مکارم الاخلاق و مرضیه الافعال شناخته می‌شود. چیزی که ما را به همه‌ی این بخش‌ها می‌رساند و پایه و اساس و مبنا محسوب می‌شود، یقین است.

 

بسترسازیِ یقین برای سایر مکارم اخلاق

با توضیح امروز ما معلوم شد منظور از یقین در این دعا، یقین قلبی است؛ یعنی پرده‌برداری و رونمایی از حقیقت، به‌گونه‌ای که در قلبمان نسبت به آن حقیقت هیچ تردید و شک و شبهه‌ای نداشته باشیم. اگر به آنجا رسیدیم، به مکارم الاخلاق نیز خواهیم ‌رسید. به قول مولوی: «چون‌که صد آید، نود هم پیش ما است». اگر شما به یقین برسید، صبر و رضا و توکل و اخلاص را هم خواهید داشت. ایثار و مجاهدت و عشق و محبت به حق تبارک و تعالی، همه محصول یقین است. شایسته است که انسان با تمام وجودش در جستجوی یقین باشد و تمام عمر و سرمایه‌هایش را برای رسیدن به یقین هزینه کند؛ زیرا اگر به یقین برسد، به همه‌چیز رسیده؛ و اگر به یقین نرسد، به چیزی نرسیده است.

 

راه‌های رسیدن به یقین

الآن به نظرم بحث ما دیگر خیلی آسان شد. اگر بخواهیم به یقین ـ به این معنایی که عرض کردیم ـ برسیم، چه راهی دارد؟ درباره ایمان در چند جلسه قبل بحث داشتیم و گفتیم انسان برای رسیدن به کمال ایمان، چه کارهایی باید بکند، راه‌هایش را معرفی کردیم. نکته این بحث هم همان است؛ قلب، منطقه ایمان است و بین یقین و ایمان به این معنا، ارتباط بسیار نزدیکی وجود دارد. لذا آن راه‌ها هم اینجا به کار می‌آید.

 

یقین نظری لزوماً به عمل منجر نمی‌شود

اگر کسی یقین کرد که خدای تبارک و تعالی رزاق است، آیا نتیجه‌اش این خواهد شد که دیگر حرص نمی‌زند؟ چنانچه کسی به این معنا باور کرد که آخرتی وجود دارد، آیا نتیجه‌اش این خواهد شد که در زندگی و رفتار و مناسبات او اثر می‌گذارد؟ پاسخش خیلی روشن است. یقین به معنای برطرف کردن شبهه و شک در مرتبه‌ی عقل، باعث نمی‌شود انسان به لحاظ عملی هم در مسیر یقینش سیر کند.

وقتی یقین را از خداوند تبارک و تعالی درخواست می‌کنید، می‌شود گفت که از حضرت حق دارید توقع می‌کنید که به عنایت و لطف و کرمش دست دل شما را بگیرد و به ملکوت عالم وارد کند؛ شبیه همان چیزی که خداوند تبارک و تعالی درباره حضرت ابراهیم (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) مطرح ‌کرد و فرمود: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛[5] و اين‌گونه ملكوت آسمان‌ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏‌كنندگان باشد».

چنین کسی یقین کرده که جهنم حق است؛ بنابراین با تمام وجود تلاش می‌کند که از آتش نجات پیدا کند و در امان بماند. چون یقین کرده که حساب حق است و روزی باید درباره اعمال و رفتارش پاسخگو باشد، دائم در حال حساب‌کشی از خودش است تا بارش آن طرف سنگین نشود. همین‌جا اعمالش را اندازه‌گذاری و محاسبه می‌کند.

علائمی که برای انسان به‌یقین‌رسیده نقل می‌شود، منظور یقین نظری و عقلی نیست؛ بلکه یقین قلبی است. وگرنه کم نداریم دانشمندان بزرگی که در حکمت الهی غور و بررسی و مباحثه کردند و وجود حق، اسمای الهی و عالم پس از مرگ را اثبات می‌کنند. اما در زندگی و رفتار و اخلاق آنها هیچ تأثیری ندارد. نه در آنها گرمای محبت الهی را می‌بینید و نه التزام به تقوای الهی را؛ زیرا یقین‌شان در همان مرتبه عقلی متوقف شده و به مرتبه قلبی ارتقا پیدا نکرده. لذا خوفی در آنها مشاهده نمی‌کنید و اشتیاقی در آنان نمی‌بینید. چه‌بسا سرگرم لهو و لعب هم باشند. در رفتارشان تکبر و حرص و آز هم می‌بینید.

مثال خیلی خیلی روشنش در زندگی همه‌ی ما این است که سر سوزنی تردید نداریم که می‌میریم. همه‌ی افرادی که الآن اینجا نشسته‌ایم و همه‌ی عزیزانی که این مطالب را می‌شنوند، نسبت به مردن خودشان یقین دارند. مرگ هم به معنای خروج از دنیا و مفارقت روح و جسم است که جسم را به قبر منتقل می‌کنند و روح هم به عالم خودش می‌رود. هیچ‌کس راجع‌به مرگ شک ندارد. همان قضیه کلیه‌ای است که فرمود: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛[6] هر نفسى چشنده مرگ است» یا «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ؛[7] قطعاً تو خواهى مُرد و آنان [نيز] خواهند مُرد». حالا که نسبت به مرگ خودمان یقین داریم، این یقین به چه معنا است؟ این یقین به معنای نداشتن شبهه نظری است؛ عقل ما قانع شده که ما می‌میریم؛ لذا هیچ شک و سرسوزن تردیدی ندارد. اما آیا این یقین در روش زندگی ما تأثیر می‌گذارد؟ آیا آرزوهای ما را کوتاه می‌کند؟ آیا حرص ما را نسبت به دنیایی که از آن عبور خواهیم کرد، کاهش می‌دهد؟ این نوع یقین می‌تواند برای مرتبه بالاتری از یقین مبنا قرار بگیرد؛ اما خودش مستقیماً و به شکل قطعی ملازمه عمل نیست. این یقین که من حتماً می‌میرم، الزاماتی دارد که کمترینش عبارت است از سبک‌بار زندگی کردن. از بین همه‌ی کسانی که یقین دارند می‌میرند، چند درصدشان سبک‌بار زندگی می‌کنند؟ ازجمله محصولات یقین به مرگ، این است که انسان آرزوهایش را محدود کند و در نسبت با بهره‌مندی‌های دنیایی، حداقل جلوی حرصش را بگیرد. همه‌ی کسانی که حرص می‌زنند و گرفتار اضطراب هستند، یقین دارند که می‌میرند.

این نکته را باید توضیح می‌دادیم؛ چون اگر به این مطلب توجه نشود، خیلی از آیات کریم قرآنی و روایات با یقین افراد تطبیق نمی‌کند. اما یقین قلبی؛ بهترین هدیه‌ای است که از عالم ملکوت به قلب انسان مؤمن داده می‌شود. جلسه پیش روایتش را خواندم: «خَيْرَ مَا دَامَ فِي الْقَلْبِ الْيَقِينُ؛[8] بهترين چيزى كه در دل پايدار مانَد، يقين است».

 

ثمرات یقین

کسی که آن عطیه الهی و حقیقت ملکوتی به قلبش نشسته باشد، با سرعت غیر قابل تصوری در مسیر آراسته شدن به مکارم الاخلاق پیش خواهد رفت. اصلاً مکارم الاخلاق ثمره و میوه طبیعی یقین قلبی است. روایات بسیار زیبایی در این باره وارد شده. مثلاً حضرت علی (علیه‌السلام) فرمودند: «الصَّبرُ ثَمَرةُ الیقین؛[9] صبر، ثمره یقین است». اگر کسی به یقین برسد، به صبر، آن‌هم در عالی‌ترین سطحش دست پیدا می‌کند؛ به‌طوری‌که نه جاذبه‌های شهوانی او را به خودش جذب می‌کند و نه مصیبت‌ها کمر او را می‌شکنند و نه سنگینی طاعت را اصلاً احساس می‌کند.

اخلاص نیز جزو اصول مکارم الاخلاق است. حضرت فرمودند: «إخْلاصُ العَمَلِ مِن قُوَّةِ اليَقينِ و صَلاحِ النِّيَّةِ؛[10] اخلاصِ عمل، ناشى از نيروى يقين و درستى نيت است». انسان اگر یقینش قوی شد، به اخلاص می‌رسد. بعد عیارش دائماً بالا و بالاتر می‌رود.

یکی از قوائم مکارم الاخلاق زهد است. یعنی انسان به حالی برسد که دنیا با تمام زینت‌هایش در نگاه او بسیار اندک و کم و کوتاه و ناچیز باشد. زهد باعث می‌شود انسان سبک ‌شود و پرواز کند. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمودند: «الزُّهدُ ثَمَرةُ الیَقینِ؛[11] زهد ثمره یقین است».

از دیگر اصول مکارم الاخلاق، توکل است. انسان متوکل به جایی می‌رسد که اعتمادش به پروردگار متعال و یأسش از غیر حق صدرصد می‌شود. حضرت فرمودند: «التَّوَکُّلُ من قُوَّةِ الیقین؛[12] توکل نشانه قوّت یقین است». اگر یقین در انسان قوی شد، حاصلش می‌شود توکل. کسی که به خدای علیم قدیر ایمان بیاورد و به این نام دلارای حضرت حق یقین پیدا کند، به معنای دقیق کلمه به توکل می‌رسد.

 

با تمام وجود یقین را از خداوند بخواهیم

عزیزان من عنایت کنند که اول و وسط و پایان این راه، دعا و تضرع و سؤال از عمق دل به ساحت قدس ربوبی است. از خدای متعال بخواهیم. جلسه پیش روایتش را خواندم: «سَلُوا اللَّهَ الْيَقِين وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِي الْعَافِيَةِ؛[13] از خداوند يقين را بخواهيد و عافيت از او مسئلت كنيد». قبلاً گفتیم حقیقت دعا این است که انسان با همه‌ی وجود چیزی را بخواهد. وقتی می‌گوییم یقین را بخواهید، به همین معنا است و تمام بحث‌های باب دعا، اعم از زمان دعا، مکان دعا، اینکه دعا وقتی به مقصد می‌رسد که همراه با اضطرار و توسل به ساحت قدس ولی اعظم الهی باشد، در اینجا نیز جاری است. پس این مطلب را با همه‌ی وجودمان جستجو کنیم. بهترین وقت برای دعا بعد از نماز است؛ ولی معمولاً ما دعا نمی‌کنیم. انسانی که پس از نمازش دعا نکند، توبیخ می‌شود و حسرت هم می‌خورد. در روایت دارد که خداوند به چنین بنده‌ای می‌گوید تو که نماز خواندی، چرا از ما چیزی نخواستی؟ اگر این را روش خودمان قرار دهیم، خیلی خوب است. مشغول تعقیبات نماز شویم و زود بلند نشویم و محل نماز را ترک نکنیم. به برکت وقت نماز درهای آسمان گشوده است. حالا که توفیق پیدا کردید و به نماز آمدید، یعنی میهمان خان کرم شده‌اید. به شما می‌گویند: حالا که پیش ما آمدی و میهمان ما شدی، چه می‌خواهی؟ خب بشین و بخواه؛ ولی ما معمولاً نمی‌خواهیم. تا نماز تمام می‌شود، سراغ کارمان می‌رویم. بعد از نماز انسان استقراری داشته باشد و چیزی بخواهد که یکی از بهترین وقت‌ها برای دعا است. چقدر خوب است انسان حالت دعا به خودش بگیرد و دستانش را به سوی آسمان بلند کند و گردنش را کج کند و اشکی بریزد و تضرعی داشته باشد و به ساحت قدس ربوبی تقاضاهایش را مطرح کند. در درخواست‌های بعد از نماز، از خدای متعال، یقین را بخواهیم. اتفاقاً در تعقیبات نماز‌ مغرب و صبح هست که: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ ... وَ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي وَ الْإِخْلاَصَ فِي عَمَلِي وَ السَّلاَمَةَ فِي نَفْسِي و ...؛ خدايا از تو درخواست مى‌كنم ... و يقين كامل در دل من و اخلاص در عمل من و سلامتى در شخص من و ...».

در مکان‌هایی که احتمال اجابت دعا زیاد است، مانند حائر الحسین (علیه‌السلام) که بین آن بقعه نورانی و عرش الهی هیچ حجابی وجود ندارد، افراد زرنگ از خدای متعال یقین را می‌خواهند. یا در کنار کعبه، هنگامی که دامن کعبه را گرفتید ـ که حال خیلی عجیبی دارد و انسان کلاً از همه‌ی دنیا خارج می‌شود و حالت انقطاع عجیبی دارد ـ یقین را بخواهید. البته خود تماشای کعبه هم همین‌طور است. عرفات و مشعر و ... هر کدامشان حظ خودش را دارد؛ ولی از همه شیرین‌تر وقتی است که انسان دامن کعبه را گرفته باشد. انسان مؤمن به لطف حضرت حق و عنایت پروردگار متعال به جایی می‌رسد که در هر نماز، دامن کعبه را می‌گیرد و همان حس در هر نماز برای مؤمن پیش می‌آید. ولی ما فقط می‌خواهیم رو به قبله باشیم و به مسائل دیگرش توجهی نداریم. ایستادن سمت قبله، حداقل کار است؛ وگرنه استقبال از کعبه و ایستادن به سمت آن، رازهای فراوانی دارد که کمترین رازش که برای مؤمن کشف می‌شود، این است که در هر نمازی حجی برای او اتفاق می‌افتد. قرآن هم به ما چنین دستور می‌دهد: «وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ؛[14] و هر كجا بوديد، روي‌هاى خود را به سوى آن بگردانيد». قرآن خیلی اصرار دارد که به سمت کعبه بایستیم، و این تازه مقدمه است برای مطالب بعدی. مسجد در این زمینه نیز حاوی رازهای زیادی است و اینکه می‌گویند نمازتان را در مسجد بخوانید، حاوی اسراری است.

غرض اینکه انسان در زمان‌ها و مکان‌های مناسب دعا، مانند ماه رمضان و شب قدر و سحرها، مخصوصاً سحرهای جمعه و روز جمعه و نیز حرم‌های ائمه (علیهم‌السلام)، به‌ویژه بعد از نمازها، از خدای متعال یقین را بخواهد؛ چون اگر به یقین رسید، به همه‌چیز رسیده است.

 

تأثیر یقین عقلی بر یقین قلبی

برای رسیدن به یقین قلبی، مقدمات یقین عقلی خیلی پیش‌برنده است؛ پس در این زمینه کم نگذاریم. هر چیزی انسان را کمک کند که به یقین عقلی برسد، بدانید حتماً جزء مقدمات تسهیل‌گر برای رسیدن به یقین قلبی نیز است. پس این را خیلی قدر بدانید و پایه‌های عقایدتان را محکم کنید. قبلاً هم مفصلاً در بحث ایمان برایتان توضیح دادم و این عرائض من به نوعی تکرار است؛ ولی جزء تکرارهای شیرین و سودمند است. انسان تا حد ممکن باید سعی کند عقایدش را مستظهر به براهین کند. برای این منظور باید مطالعه کند و بحث‌های اعتقادی داشته باشد. چیزهایی را که بین ما به عنوان اصول عقاید مشهور است، برهانی کند، برهان‌هایش را تکمیل و تقویت کند. البته آن‌هم راه‌های خودش را دارد.

 

تفاوت شک با خطورات شیطانی

هر قدر می‌توانید به منظومه اعتقادی توحیدی ناب خود رسیدگی کنید. عقاید خود را مرور و دائماً به آن مراجعه کنید. در هر محور از محورهای مرتبط با عقاید، چه در محور توحید، چه در محور معاد، چه در محور وحی، چه در محور نبوت، چه در محور امامت و ولایت، شک و سؤال و تردیدی برایتان پیدا شد، فوری سراغ پاسخش بروید. البته خطورات اهمیتی ندارد. گاهی چیزی به ذهن انسان خطور می‌کند و یک لحظه نسبت به قیامت و حتی خدای متعال شک می‌کند، اینها اهمیتی ندارند. «لاحول ولاقوة الّا بالله» بگویید و رد ‌شوید. شخصی پیش حضرت آمد و گفت: بدبخت شدم! یا ابن رسول الله من شک کردم. حضرت فرمودند: نگران نباش، وسوسه‌ها و خطورات شیطانی گاهی سراغ انسان می‌آید که بلافاصله به پروردگار متعال توجه پیدا ‌کنید تا رفع ‌شود.

اما اگر برای شما در ارتباط با عدل الهی، علم الهی، قدرت الهی، حقانیت وحی و ... سؤالی پیدا شد، با آن کنار نیایید و نگویید خیلی خب، حالا باشد تا بعد. این «تا بعد»ها خطرناک‌ است. اگر شبهه اساسی برایتان پیدا شد، باید دنبال پاسخش بروید. بنابراین شبهات در محورهای مربوط به اصول عقاید را دست‌کم نگیرید.

 

راهکاری مهم برای دستیابی به یقین

یکی از راه‌های بسیار خوب و خیلی کمک‌کننده و پیش‌برنده این است که میدان فکری خودمان را اصول المعارف قرار دهیم؛ یعنی اندیشه و تفکرمان را در محورهای اعتقادی ببریم و جولان و پرواز‌های فکری داشته باشیم. به تعبیر قرآن کریم: «وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛[15] و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مى‌انديشند». مخصوصاً در آیات الهی که عالم پر است از آیات. انسان درباره آیات الهی تفکر داشته باشد که این تفکر خیلی پیش‌برنده و فوق‌العاده است.

اگر فکر شما با ذکر هماهنگ شد، شما را در محیط ملکوت عالم قرار می‌دهد. این پرواز با این دو بال میسر است. بنابراین این را حتماً داشته باشیم. دعا و مناجات ما وقتی پشتوانه‌ فکری هم داشته باشد، حقایق دینی و اصول معارف را با قلم عقل بر صفحه دل می‌نویسد و حک می‌کند. در این صورت شما به لطف خدای متعال به مقصد می‌رسید.

 

یقین پایان راه بندگی است

قرآن کریم می‌فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛[16] و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد». ظاهر آیه کریمه به ما می‌گوید یقین پایان مسیر بندگی است. اگر شما در ‌جاده بندگی راه بیفتید، افق پیشِ‌رو و مقصد اعلایش، یقین خواهد بود. وقتی شما روزه می‌گیرید، نماز می‌خوانید، حج می‌روید، زکات می‌دهید، انفاق می‌کنید، غمی را از دل انسانی برطرف می‌کنید، در جاده یقین به پیش می‌روید. پس دقت کنید که همه‌ی اعمال صالح، بدون استثنا، وقتی به قصد تقرب انجام شود، سکوی پرش شما به سوی مرتبه یقین خواهند بود. بنابراین اینجا «وَاعْبُدْ» را به معنای عام عبادت معنی کنید که همه‌ی اعمال انسان، و حتی موارد خیلی کوچک را در بر می‌گیرد. مثلاً وقتی زن به چهره شوهرش از سر محبت و با نیت الهی نگاه می‌کند، خدای متعال به او و بلکه به هر دو نگاه می‌کند؛ چون جنابعالی برای همسرتان آیت‌الله هستید و او هم برای شما آیت‌الله است؛ چراکه فرمود: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا؛[17] و از نشانه‏هاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد». حتی نگاه به همسر نیز عبادت محسوب می‌شود؛ به شرطی که از سرِ محبت و رحمت و مودت باشد، و جهتش الهی باشد و همسر را مظهر رحمت و لطف پروردگار متعال نزد خود بداند. عبادت همه‌ی جلوه‌های زندگی انسان را در بر می‌گیرد. مثلاً رأی دادن یکی از برترین جلوه‌های عمل صالح است. این سخنم شعار نیست. من و شما نیازی به این حرف‌ها نداریم. اینجا هم محیط بحث‌های سیاسی و کوچه‌بازاری نیست. با یقین عرض می‌کنم یکی از برترین جلوه‌های‌ عمل صالح، شرکت در انتخابات است که موجب رضای الهی است. اگر کسی این‌گونه به انتخابات نگاه کرد، برای فرارسیدن روز بیست و هشت خرداد، ثانیه‌شماری می‌کند و از خدای متعال عمر می‌خواهد. چون ممکن است قبلش بمیریم. اگر کسی اهمیت انتخابات را درک کند، می‌گوید: خدایا به من عمر بده به روز بیست و هشتم خرداد برسم تا در این عمل صالح حضور پیدا کنم. متأسفانه از این منظر راجع‌به انتخابات بحث نمی‌شود. بحث‌ها عمدتاً بحث‌های سیاسی است. جز حضرت آقا و امام و بزرگانی از این‌قبیل، دیگران فقط از بُعد سیاسی راجع‌به انتخابات صحبت می‌کنند.

 

نخستین گام برای رسیدن به یقین

پهلو گرفتن از دنیا که در دعا هم می‌گوییم: «اللَّهُمَّ ارْزُقنى التَّجافِىَ عَنْ دارِ الغُرُورِ؛[18] خدایا، دوری از خانه فریب را روزی‌ام گردان» جزء اولین گام‌هایی است که انسان باید در مسیر یقین بردارد. خیلی مواظب دلتان باشید. هر میزان از تعلقات دنیایی وارد حریم قلب شود، به همان نسبت قلب شما ترک برمی‌دارد؛ یعنی گرفتار ریب و شک می‌شود. لذا باید مواظب دل خود باشید. پهلو گرفتن از دنیا، هم جنبه اثباتی دارد و هم جنبه سلبی که جنبه سلبی گاهی مهم‌تر است. نزدیک قرق‌های الهی نشویم. بین خودمان و منطقه‌ محرّمات الهی فاصله‌گذاری کنیم. جلسه پیش راجع‌به این مسئله توضیح دادم که محصول ویژه ماه مبارک رمضان، ورع است. ورع یعنی انسان بین خودش و قرق‌های الهی فاصله‌گذاری کند؛ چون ابتلا به گناه در هر مرحله‌ای که اتفاق بیفتد، اولین شلیکش به قلب است و آنجا را آلوده می‌کند. در مورد نگاه آلوده فرموده‌اند: «النَّظَرُ سَهمٌ مَسمومٌ مِن سِهامِ إبليسَ؛[19] نگاه كردن [به موارد حرام] يكى از تيرهاى زهرآلود ابليس است». این تیر مسموم به کجا می‌خورد؟ به قلب.

مجموعه مباحثی که قبلاً در باب ایمان و کمال ایمان داشتیم، اینجا نیز تکرار کردیم. البته یقین برتر از ایمان است. خیلی‌ها ایمان را می‌خواهند برای اینکه از طریق ایمان به یقین برسند.

خدای متعال را به حق اولیائش، به حق مقربان درگاهش، به حق ولی‌الله‌الاعظم قسم می‌دهم به همه‌ی ما توفیق رفتن در این راه پربهجت را کرامت فرماید و همت ما را در رسیدن به یقین قلبی، بلند و رفیع و عالی قرار دهد.



[1]. بقره: ۲۵۷.

[2]. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۰.

[3]. آمدی، غرر الحکم، حدیث ۷۲۸.

[4]. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۶.

[5]. أنعام: ۷۵.

[6]. عنکبوت: ۵۷.

[7]. زمر: ۳۰.

[8]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۰،‌ ص۱۷۶.

[9]. محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۱، ص۱۳۳.

[10]. آمدی، غرر الحکم،‌ حدیث ۱۳۰۱.

[11] . محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۱، ص۱۲۵.

[12] . همان، ص۱۸۴.

[13] . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۰،‌ ص۱۷۶.

[14]. بقره: ۱۵۰.

[15]. آل عمران: ۱۹۱.

[16]. حجر: ۹۹.

[17]. روم: ۲۱.

[18]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، اعمال شب بیست و هفتم ماه رمضان.

[19]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج104، ص38.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *