متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۵» 1400/9/22


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۵»
در جلسات گذشته عرض کردیم پنج درخواست اساسی به منزله پنج نیاز راهبردی در زندگی انسانِ رهجوی سعادت و کمال و تقرب به حق تعالی در اینجا مطرح می‌شود. هر پنج موضوع اساسی دارای یک آسیب و آفت است که این مطلب اساسی را از کار می‌اندازد و حتی گاهی به ضد خودش تبدیل می‌کند. مسئله اول عبارت است از بهره‌مندی و ثروتمندی و وسعت در رزق که آفتش نظر است؛ اینکه انسان چشمش دنبال دارایی‌های دیگران باشد. احتمالات دیگری هم بود که عرض کردیم. دوم عزت و زیست عزتمندانه است که خطرش ابتلا به کبر است. سوم از این امور اساسی، عبارت است از عبادت عاشقانه و با کیفیت که خطرش عجب است. چهارم عبارت است از خیررسانی به بندگان خدا و اینکه پروردگار متعال انسان را وسیله خیررسانی به سایرین قرار دهد. خطرش منت گذاشتن است. اما پنجم که امشب به لطف خدای متعال چند جمله‌ای درباره‌اش صحبت می‌کنیم، دستیابی به عالی‌ترین جلوه‌های اخلاقی است که در اینجا به معالی الاخلاق تعبیر شد. آسیبش فخر است. مؤمن سالک ضمن اینکه به عوامل سیر توجه دارد، به آفت‌ها هم توجه دارد. آفت‌شناسی و آسیب‌شناسی همیشه در دستور کارش هست.

«وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَی فِی رِزْقِک، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ، وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ».

 

ارکان پنجگانه سعادت و آفت‌هایش

در جلسات گذشته عرض کردیم پنج درخواست اساسی به منزله پنج نیاز راهبردی در زندگی انسانِ رهجوی سعادت و کمال و تقرب به حق تعالی در اینجا مطرح می‌شود. هر پنج موضوع اساسی دارای یک آسیب و آفت است که این مطلب اساسی را از کار می‌اندازد و حتی گاهی به ضد خودش تبدیل می‌کند.

مسئله اول عبارت است از بهره‌مندی و ثروتمندی و وسعت در رزق که آفتش نظر است؛ اینکه انسان چشمش دنبال دارایی‌های دیگران باشد. احتمالات دیگری هم بود که عرض کردیم.

دوم عزت و زیست عزتمندانه است که خطرش ابتلا به کبر است.

سوم از این امور اساسی، عبارت است از عبادت عاشقانه و با کیفیت که خطرش عجب است.

چهارم عبارت است از خیررسانی به بندگان خدا و اینکه پروردگار متعال انسان را وسیله خیررسانی به سایرین قرار دهد. خطرش منت گذاشتن است.

اما پنجم که امشب به لطف خدای متعال چند جمله‌ای درباره‌اش صحبت می‌کنیم، دستیابی به عالی‌ترین جلوه‌های اخلاقی است که در اینجا به معالی الاخلاق تعبیر شد. آسیبش فخر است.

مؤمن سالک ضمن اینکه به عوامل سیر توجه دارد، به آفت‌ها هم توجه دارد. آفت‌شناسی و آسیب‌شناسی همیشه در دستور کارش هست.

 

درخواستی متعالی از خداوند متعال

اما نکته پنجم که از نکته‌های جالب هم هست، حضرت درباره‌اش فرمودند: «وَ هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلَاقِ». درخواست بسیار مهم و بزرگی است. از ساختار این جمله استفاده می‌شود که انسان مکارم و جلوه‌های برجسته اخلاقی را باید در دستور کار خود و وجهه همت خویش قرار دهد. آراسته شدن به برتری‌های اخلاقی باید در دستور کار مؤمن باشد.

عبارت «هَبْ لِی» ما را متوجه این نکته می‌کند که انسان چنین امر مهمی را باید از خدای متعال بخواهد. با این کلمه هم آشنا هستید؛ چراکه در دعاهای قرآنی هم آمده است. برای مثال: «وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ؛[1] و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى». درخواست عطیه‌ای از خدای متعال است. با این کلمه انسان توجه پیدا می‌کند که باید از صاحبش بخواهد. هرقدر درخواست انسان بزرگ‌تر و مهم‌تر و حساس‌تر می‌شود، به همان اندازه به این مسئله وقوف پیدا می‌کند که باید آن را حتماً از پروردگار متعال بخواهد.

 

خلقت زیبا و خلق زیبا

معالی الاخلاق، یعنی از بین همه‌ی جلوه‌های اخلاقی، شما برترین‌ها را از خدای متعال توقع می‌کنید. خداوند تبارک و تعالی انسان را به عالی‌ترین و زیباترین تصویرها صورتگری کرده و فرموده است: «وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ؛[2] و شما را صورتگرى كرد و صورت‌هايتان را نيكو آراست». یا در جای دیگر فرمود: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ؛[3] همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است، نيكو آفريده». خدای متعال، پیکره شما را متوازن و دلنشین و زیبا تراشکاری و تصویرسازی و تصویرگری کرده است. هر واحد انسانی ـ با ملاحظه وضعیت خودش بدون در نظر گرفتن مقایسه با این و آن ـ زیباترین صورت ممکنی بوده که خدای متعال به او کرامت فرموده است. این بخش خَلق (آفرینش)، اما در بخش خُلق که ساختار و صورت‌بندی باطنی و درونی ما می‌شود، آن‌هم رتبه‌بندی دارد. از صورت‌بندی روان تا صورت‌‌بندی جان ما، استعدادش را خداوند تبارک و تعالی در حد احسن و اعلی قرار داده و به ما هم اعلام کرده که استعداد زیباترین و عالی‌ترین صورت‌بندی‌ها را دارید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛[4] ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريده‏ايم». احسن تقویم هم ناظر به صورت‌بندی ظاهر است و هم ناظر به صورت‌بندی باطنی؛ اگرچه جنبه باطنی اینجا به مناسبتی بیشتر به نظر می‌رسد. در مورد باطن هم خدای متعال فرمود باطن شما، حقیقت آسمانی و خدایی و ملکوتی است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛[5] همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست» یا آنجا که فرمود: «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛[6] و چون از روح خويش در آن دميدم، سجده‏كنان براى او [به خاك] بيفتيد». امثال این آیات در قرآن کریم کم نیست.

خدای متعال ظاهر انسان‌ها را بر اساس تصویر انسانی و باطن انسان‌ها را نیز به‌صورت استعداد انسانی، ولی بالفعل خلق کرده و بین استعداد تا فعلیت فاصله خیلی زیادی است؛ فاصله یک هسته خرما است تا یک درخت نخل پرثمرِ بارور. این فاصله خیلی زیاد است، ولی این هسته با یک تکه سنگ خیلی فرق می‌کند؛ هسته استعداد تبدیل شدن به یک درخت نخل بلندقامت پرثمر پربار را که میوه‌هایش کام انسان‌ها را شیرین کند، دارد. در هسته آدمی نیز استعداد انسانیت تعبیه شده است.

حال مسئله اختیار و نقش انسان در تصویرگری است و اینکه زمینه‌هایی که برای انسان‌ها فراهم می‌شود تا در این تصویرگری بتوانند به‌صورت پسندیده دست پیدا کنند.

 

انسان استعداد رسیدن به پست‌‌ترین مراتب هستی را هم دارد

علاوه بر استعداد دارا شدنِ زیباترین تصویرهای باطنی و روحانی برای آحاد انسان‌ها، امکان دیگری هم هست که عبارت است از اینکه تصویر باطنی نه‌فقط در حد استعداد باقی بماند و شکوفا نشود، بلکه به تصویر حیوانی صورتگری شود؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛[7] آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏‌تر هستند». باطن هر انسانی می‌تواند از نظر تصویرگری به یکی از چهره‌های حیوانی صورتگری شود و به تعبیر حضرت امیر (علیه‌السلام): «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ؛[8] صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حیوان است». این حیوان یک وقت خوک است، یک وقت گرگ است، یک وقت مار است، یک وقت سگ است، یک وقت گربه است، یک وقت مورچه است و ....

از این‌هم ممکن است کار سخت‌تر باشد؛ آنجا که انسان‌ها بر اثر سوءاختیار خودشان، ترکیبی از حیوان‌ها را در باطنشان صورتگری کنند که بیرون هیچ نظیری برایش وجود ندارد! یعنی از نظر زشتی و خطرناک و پلید بودن، چیزی تصویر شود که در هیچ‌یک از حیوان‌ها بدیل و نظیری ندارد. بعضی از اهل معرفت قیافه برزخی برخی‌ها را مشاهده کرده‌اند. گاهی اصلاً اگر بعضی از نشانه‌های خاص در شخص نباشد، شناخته نمی‌شود؛ ولی معمولاً قسمتی از تصویر ظاهری آدم‌ها با آنها هست و با آن نشان‌گذاری می‌شوند که به خداوند از چنین چیزی پناه می‌بریم.

 

دو عامل اصلی در ساخت شخصیت انسان

اسم تصویر باطنی اخلاق است. در تصویر باطنی برای خود انسان سهم ویژه‌ای در نظر گرفته شده است. امکان طراحی و رنگرزی و تراش زدن را دارد. در این استعداد عوامل دیگری هم نقش دارند؛ مثل وراثت و ژنتیک. منتها برایند تمام مطالعات حوزه تعلیم و تربیت اسلامی و مبانی تربیت دینی و انسان‌شناسی قرآنی به ما می‌گوید که سهم اصلی با دو چیز است: یکی فطرت که الهی است و دارای آن استعداد‌ها است و دوم اراده و انتخاب خود انسان.

این دو عامل اصلی‌ هستند و نقش ویژه دارند در ظرفی که پیشِ‌روی هرکسی است. عوامل دیگر هم آثار خودشان را دارند، مثل اجتماع که فعلاً بحث ما نیست.

 

مواظب انتخاب‌هایمان باشیم

سهم آدم‌ها در ساخت تصویر باطنی خود سهم بسیار جدی است؛ تا آنجا که خدای متعال دقیقاً بر اساس این سهم با آدم‌ها محاجه می‌کند و حجت می‌آورد. لذا اهمیتش خیلی زیاد است. کار ما از این جهت کار خیلی سخت و سنگینی است. تا قبل از اینکه خودش به انتخاب‌های اصلی برسد، عواملی که شخصیت باطنی‌اش را شکل می‌دهند، دارای اهمیت و مسئولیت‌های بزرگ هستند؛ مثل پدر و مادر. فرزند امانت خیلی بزرگی در اختیار پدر و مادر است.

هرچه انسان بزرگ‌تر می‌شود، به همان اندازه سهمش در ساخت خودش بیشتر و بیشتر می‌شود، تا جایی که عمدتاً خود او است که تصمیم‌گیرنده است.

 

درخواست معالی الاخلاق، درخواست شباهت به اهل بیت است

اینجا امام (علیه‌السلام) می‌گوید من برای خودم عالی‌ترین جلوه‌های اخلاقی را انتخاب کنم. یعنی در هر کدام از بخش‌های شخصیت من، در تحصیل جلوه ناب و حقیقتی که در فطرت من هم هست، آخرین حد شکوفایی‌اش را که زیباترین و عالی‌ترین جلوه‌اش است، انتخاب کنم. اگر حلم است، عالی‌اش را بخواهم؛ اگر ایثار است، عالی‌اش را بخواهم؛ اگر تواضع است، عالی‌اش را بخواهم؛ اگر سخاوت است، حد اعلایش را بخواهم. اینها جلوه‌های مکارم‌الاخلاق و معالی‌الاخلاق است که فهرستی طولانی است. در واقع می‌گوییم من به متوسطش راضی نیستم، من به حد عالی فکر می‌کنم و برای خودم انتخاب می‌کنم.

وقتی می‌گویید: «هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلَاقِ»، یعنی می‌خواهم تصویر باطنی‌ام به محمد و آل محمد (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) شباهت داشته باشد. اگر بخواهیم خیالمان را راحت کنیم، در یک کلمه یعنی تصویر باطنی‌ام به فرد اول خلقت شباهت پیدا کند و نسبتی بین باطن من و او برقرار باشد. این هدف‌گذاری در صدر دعا نیز مطرح شد. اکمل ایمان، افضل یقین، احسن نیات و احسن الاعمال مطرح شد. این موارد را در صدر دعای مکارم خواستیم که معنایش هدف‌گذاری عالی و به قله‌ها فکر کردن است.

 

تفاوت محاسن الاخلاق، مکارم الاخلاق و معالی الاخلاق

ما دو کلیدواژه داریم که یکی محاسن الاخلاق است که در روایات آمده و دیگری مکارم الاخلاق است که در همین دعای نورانی نیز از آن استفاده می‌کنیم. در اینجا امام سجاد (علیه‌السلام) از کلیدواژه معالی الاخلاق استفاده کرده که هم شامل مکارم الاخلاق می‌شود و هم شامل محاسن الاخلاق.

محاسن الاخلاق به ویترین و ظاهر شخصیت انسان، و مکارم الاخلاق به باطن انسان مربوط می‌شود. بین این دو نسبت برقرار است: عمدتاً محاسن الاخلاق تراوش مکارم الاخلاق‌ است. مکارم به‌منزله ریشه‌ها، اصول و قواعد است و محاسن مربوط می‌شود به جلوه‌ها.

البته گاهی کلمه‌ی حسن خلق در روایات، دربرگیرنده مکارم اخلاقی و جنبه باطنی است؛ ولی اغلب وقتی از حسن خلق سخن به میان می‌آید، به ظاهر مربوط است که چهره، دلنشین باشد و مواجهه‌ انسان با دیگران مواجه جذابی باشد. چهره‌ انسان متبسم، گشوده و باز باشد و زبانش نیز شیرین و نرم و دلنشین باشد. کلام و رفتارهایش ملایم و مؤدبانه و متین باشد. در روایات عین این تعبیر درباره حسن خلق وجود دارد. شخصی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: تعریف حسن خلق چیست؟ حضرت فرمودند: «تُلينُ جانِبَكَ، و تُطيِّبُ كلامَكَ، و تَلْقى أخاكَ ببِشْرٍ حَسَنٍ؛[9] حُسن خلق اين است كه نرمخو و مهربان باشى، گفتارت پاكيزه و مؤدبانه باشد و با برادرت با خوشرويى برخورد كنى». نمونه‌هایی از این‌قبیل هم داریم و کم نیست.

 

امید به نجات در سایه خوش‌خلقی

اهمیت حسن خلق خیلی زیاد است؛ به‌قدری است که با جنبه‌های باطنی کاملاً گره خورده است. چنانچه این جهات ظاهری در کسی وجود داشته باشد، امید به نجات این آدم خیلی زیاد است؛ چون شباهت ظاهری به اولیای خدا پیدا کرده است. عبوس بودن، خشن بودن، زبان تند و نیشدار داشتن، ربطی به اولیای الهی ندارد. تا کسی آراستگی‌های درونی به مکارم نداشته باشد، در جلوه‌های ظاهری شخصیتش نمی‌تواند از این محاسن بهره وافری داشته باشد. گاهی ممکن است فیلمْ بازی کند، ولی خیلی زود لو می‌رود. کسانی که فیلم بازی می‌کنند، وقتی مسئله‌ ناراحت‌کننده‌ای پیش می‌آید، پرده سریع کنار می‌رود و آنچه در باطن دارد، آشکار می‌شود. به قول معروف: از کوزه همان برون تراود که در اوست.

انسان می‌تواند رفتارهای منافقانه داشته باشد، اما معمولاً افشا می‌شود و وقتی اوضاع بالا و پایین ‌شود، معلوم می‌شود که درون این آدم چه بوده است. واقعیت شخصیت آدم‌ها در امتحان‌ها آشکارسازی می‌شود. حالا کاری به آن بخش از بحث نداریم، می‌خواستم عرض کنم بین محاسن و مکارم ارتباط بسیار نزدیکی است. مکارم به‌معنای ریشه‌ و محاسن جلوه‌های ظاهری شخصیت است که به حقایق باطنی متکی ‌است.

 

آثار تمرین حسن خلق

فارغ از بحث اخیر خود محاسن هم موضوعیت دارد. خیلی وقت‌ها تمرین حسن خلق، مکارم را در انسان پرورش می‌دهد. اگر از سر صدق باشد و شخص صادقانه رفتارهای معاشرتی خود را آراسته کند، بر باطنش کاملاً تأثیر می‌گذارد. بین باطن و ظاهر خدمات و رفتار متقابل وجود دارد. دستشان در دست همدیگر است. خیال نکنید از هم جدا می‌شوند. البته نفاق که بیماری خطرناکی است، مباحثش جدا است.

بنابراین تمرین حسن خلق می‌تواند مکارم باطنی و زیبایی باطنی اخلاقی را کاملاً تقویت و ریشه‌دار کند. تحصیل مکارم روی آراسته شدن به جلوه‌های ظاهری اخلاق هم کاملاً تاثیر می‌گذارد. دومی البته قوی‌تر از اولی است. پس به هیچ وجه ظاهر را دست‌کم نگیرید که حسن خلق خودش موضوعیت دارد و می‌تواند پرورش‌دهنده و پیش‌برنده باشد.

 

این‌گونه باشیم

امام صادق (علیه‌السلام) به ابن‌جندب می‌فرماید: «صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ وَ اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَيْكَ وَ سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّكَ وَ اَنْصِفْ مَنْ خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ؛[10] با كسى كه با تو قطع رابطه كرد، رابطه برقرار كن. به كسى كه از تو دريغ داشت، ببخش. به كسى كه به تو بدى كرد، نيكى كن. بر كسى كه تو را ناسزا گفت، سلام كن. با دشمنت، منصفانه رفتار كن و كسى را كه بر تو ستم نمود، عفو كن».

خودمان را جای ابن‌جندب بگذاریم و ببینیم توقع امام صادق (علیه‌السلام) از ما که مدعی پیروی از آن حضرت هستیم، چیست. حواسمان باشد که ما نیز مخاطب این‌طور روایات هستیم.

گاهی کسی از ارحام با انسان یک‌طرفه قطع رابطه می‌کند،‌ با اینکه حقی از او تضییع نکردی. حضرت می‌فرمایند با کسی که با تو قطع ارتباط کرده، پیوند برقرار کن.

در قسمت دوم حدیث می‌فرماید هنگام نیاز از کسی کمک خواستی، ولی بی‌اعتنایی کرد و به تو کمکی نکرد. امروز او نیاز پیدا کرده و به سمت تو آمده، کمکش کن.

به کسی که به تو بدی کرده، احسان کن.

به کسی که به تو فحش داده، سلام کن و سخن شیرین بگو.

کسی در مقام دشمنی با تو قرار گرفته، نسبت به او انصاف را رعایت کن. این‌طور نباشد که به‌خاطر اینکه با تو دشمنی می‌کند، هیچ کدام از خوبی‌هایش را نبینی و فقط ضعف‌ها و اشکالاتش را ببینی و برجسته کنی.

کسی که به تو ظلم کرده، او را ببخش.

این چند ویژگی که امام (علیه‌السلام) اینجا مطرح کردند، مبتنی بر روح و جان پروازکرده و بلندپرواز در افق‌های انسانیت و عالم معنا است. انسان باید خیلی بلندپرواز باشد تا بتواند چنین رفتارهایی را در مواقف خطیر از خودش نشان دهد.

 

ریشه مشکلات فردی و اجتماعی

منشأ بسیاری از مشکلات در خانواده و محیط کار و محیط‌های اجتماعی، فاصله داشتن از مکارم است. کینه‌ورزی‌ها، تخاصم، برای این و آن زدن، ناراحتی کردن، بی‌انصافی، بی‌مروتی، ناجوانمردی و ... همه ناشی از این است که باطن خراب شده است. اگر پرده کنار برود، خواهیم دید که اوضاع داخلی خیلی خراب است. متأسفانه این پرده کنار خواهد رفت و باقی نمی‌ماند. امروز که این پرده و سِتر الهی هست، این امکان را به شما می‌دهند که خودت را بازسازی کنی و زشتی‌ها و ناهنجاری‌های شخصیتی خودت را درست کنی.

 

حالات متفاوت انسان‌ها زمانی که پرده‌ها کنار برود

این پوشش نعمت بسیار بزرگی است؛ ولی خوب سرانجام کنار می‌رود: «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ؛[11] ما پرده‏‌ات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديده‏ات امروز تيز است».

این رونمایی خیلی عجیب و غریب است و با مرگ هم شروع می‌شود. پرده را که بردارند، آدم خودش با خودش روبرو می‌شود و می‌بیند که چه شکلی شده است. مقابلش هم هست که وقتی پرده را کنار بزنند، طلعت نازی تجلی کند که بهشتی‌ها را به وجد بیاورد. بعضی‌ها وقتی بر اهل بهشت جلوه می‌کنند، به‌قدری زیبا هستند و بهجت دارند و شکوفا هستند، که بهشتی‌ها را در منازل بهشتی‌شان متنعم می‌کنند! چون شخصیت سالم مظهر نام سلام خداوند است.

بهشتی‌ها هم برای خودشان و هم برای دیگران لذت‌بخش هستند؛ همان‌طور که در دنیا هم همین‌طور بودند. همینجا شخصیتشان برای دیگران رهاوردهای بهشتی دارد. وقتی با آنها هم‌نفس و هم‌کلام می‌شوی، می‌فهمی که از جنس دیگری هستند. انسان رَشَحاتی از انوار بهشتی را همین‌جا دریافت می‌کند. به قول حافظ: «من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود». بهشت نقد هم دوتا است: یکی در مصاحبت با جان آراسته خویشتن و دیگری در مصاحبت با جان‌های آراسته به حسن الهی.

 

تأثیر بی‌نظیر مصاحبت با جان‌های پاک در تحول روحی انسان

راه بی‌بدیل و میانبر جهت تحول روحی، این است که انسان خود را به چنین کسانی برساند و در مصاحبت با آنها قرار بگیرد. چنانچه انسان در معرض طلوع جان انسان‌های واصل قرار بگیرد و با آنها لحظاتی داشته باشد، حالی برای انسان درست می‌کند که در کمتر لحظاتی فراهم می‌شود. لذا قرآن فرمود: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛[12] و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى‏خوانند [و] خشنودى او را مى‏خواهند شكيبايى پيشه كن و دو ديده‏ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى».

 

با اخلاق خوش، دنیا را برای خود و همدیگر بهشت کنیم

خوش به حال زن و شوهرهایی که برای هم بهشت هستند. بهشت نقدشان همینجا است، در همین دنیا یار موافق که از عمق جان به انسان دلبستگی دارد و نشانه‌هایی از زیبایی‌ها و محاسن در وجود او هست و همیشه تنعم دارند. برای همسرانتان بهشتی باشید. برای هم همین‌طور باشید. خصال اهل بهشت را به همدیگر تقدیم کنید.

اینجا ملاحظه‌ای وجود دارد، حضرت بعد از این درخواست بلافاصله می‌فرماید: «وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ». مرا از فخر حفظ کن. در این باره مباحثی وجود دارد که برای جلسه بعدی ماند. فقط همین را بگویم که معمولاً کلمه‌ی فخر را در برخورداری‌های مادی به‌کار می‌بریم. مثلاً انسان به حسب و نسب و مال و مقامش فخر کند که البته خیلی مسخره است. این نوع تفاخر، تفاخر جاهلی و قابل فهم است. اما اینکه کسی به عالی‌ترین رتبه ایثار یا حلم یا علم آراسته شود که دیگر فخر ندارد. معلوم می‌شود مسئله دقیقی در کار است.

خدا توفیق دهد، در جلسه آینده راجع‌به این آفت خطرناک در کنار معالی الاخلاق مطالبی عرض می‌کنم.

 

خود را با مكارم اخلاق بيازمایيد

برای حسن ختام روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) را شرح می‌کنم. حضرت فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ اَلْأَخْلاَقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ؛ خداى عز و جل پيغمبرانش را به مكارم اخلاق اختصاص داد، شما خود را با آنها بيازمایيد». خداوند تبارک و تعالی پیامبرانش را به مکارم الاخلاق و جلوه‌های ناب اخلاقی اختصاص داده، یعنی بهره تام و تمامی به آنها کرامت فرموده است. شما هم خودتان را امتحان و بررسی کنید. «فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اَللَّهَ؛ اگر آنها در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گویيد». اگر دیدید در شما هست، خدای متعال را سپاسگزاری کنید که چنین توفیقی داده. «وَ اِعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ؛ و بدانيد كه بودن آنها در شما خير شما است». بدانید که خیر خیلی بزرگی نصیبتان شده. «وَ إِنْ لاَ تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اَللَّهَ وَ اِرْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا؛[13] و اگر در شما نبود، از خدا بخواهيد و به آنها رغبت جویید». اگر خودت را امتحان و برسی کردی و دیدی نیست یا کم است یا بعضی‌هایش را داری و بعضی‌ها را نداری، از محضر پروردگار متعال سؤال و درخواست کنید، در درخواست مکارم الاخلاق شوق و رغبت نشان دهید.

 

در این موارد قانع نباشید

در انتخاب صورت باطنی‌تان به چیزی که الآن هستید، اصلاً قانع نشوید. وقت هم کم است. فرصتی که در اختیار ما است نمی‌دانیم کِی تمام می‌شود. تا وقت هست دنبال مکارم الاخلاق برویم، رغبت و شوق داشته باشیم، خودسازی کنیم، استاد ببینیم، مطلب پیدا کنیم، الگو شناسایی کنیم، مناجات کنیم، التماس داشته باشیم، برنامه طراحی کنیم، خودمان را دائم مراقبت و سنجش کنیم. به این چیزی که هستید، اکتفا نکنید. مربی عالم را به مدد می‌طلبیم و از لطف و کرم وجود اقدس حضرت بقیت‌الله‌الاعظم (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) توقع می‌کنیم که همان‌طور که دوستانشان را در تحصیل مکارم و معالم‌الاخلاق خیلی کمک کردند، دست ما را هم بگیرند و تا دیر نشده ما را هم از عنایت و لطفشان بهره‌مند کنند.

 

 



[1]. آل عمران: 8.

[2]. تغابن: 3.

[3]. سجده: 7.  

[4]. تین: 4.

[5]. روم: 30.

[6]. ص: 72.

[7]. اعراف: 179.

[8]. نهج البلاغه، خطبه 87.

[9]. شیخ صدوق، معاني الأخبار، ج1، ص253.

[10]. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص305.

[11]. ق: 22.

[12]. کهف: 28.

[13]. کلینی، الکافي، ج۲، ص۵۶.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *