متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۶» 1401/2/19


پیوند های مرتبط »

 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۶»
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ، وَ أَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ، وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَ أُکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکرِ، وَ أَنْ أَشْکرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ». به همه‌ي عزیزان ایام پربرکت ماه مکرّم شوال و عید سعید فطر را که همچنان آثارش در این ماه نورانی جاری است، تبریک عرض می‌کنیم. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی به همه‌ی ما توفیق پاسداشت دستاوردهای ماه مبارک رمضان را کرامت کند.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ، وَ أَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ، وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَ أُکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکرِ، وَ أَنْ أَشْکرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ».

به همه‌ي عزیزان ایام پربرکت ماه مکرّم شوال و عید سعید فطر را که همچنان آثارش در این ماه نورانی جاری است، تبریک عرض می‌کنیم. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی به همه‌ی ما توفیق پاسداشت دستاوردهای ماه مبارک رمضان را کرامت کند.

 

چرا ماه شوال اعمال عبادی اندکی دارد؟

ماه شوال دارای برنامه‌ی مستقلی نیست؛ برخلاف ماه مکرّم رجب، ماه معظّم شعبان، و ماه مبارک رمضان که تکلیفش معلوم است. این سه ماه برنامه‌های مفصلی دارند و آداب و پیشنهادهایی از روزه، نماز، ذکر و دعا برایشان وارد شده؛ اما در ماه شوال خبری از این موارد نیست. در ماه شوال انسان مؤمن سالک عمده تمرکزش باید روی برنامه‌ریزی برای صیانت و حفظ دستاوردهای ماه مبارک رمضان باشد. پس برنامه‌ی ماه‌ معظّم شوال چیست؟ اینکه انسان تمرکز کند که آنچه را در ماه رمضان به دست آورده، حفظ کند و در مسیر پیش‌ِرو تا ماه مبارک رمضان آینده، اینها را نگه دارد. چون همیشه نگه داشتن آنچه به دست آورده‌ایم، خیلی مهم‌تر از به دست آوردن آن چیزی است که هنوز در اختیار ما نیست.

 

تقوا هم نیازمند تقوا است

حاصل جمع ماه مبارک رمضان، براساس نص قرآن کریم، ارتقای تقوا است؛ یعنی نورانیتی که در پرتو آن انسان مؤمن از قوّتی درونی بهره‌مند می‌شود که بتواند خود را روی مرز بندگی حفظ کند. تقوا روشنایی درونی و بصیرتی است که حاصلش این است که انسان می‌تواند بین خودش و مرزهای الهی مرزبندی کند و نزدیک آنها نشود و قُرُق‌ها را حفظ کند. این نتیجه ماه مبارک رمضان است که قرآن درباره‌اش فرموده است: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛[1] باشد كه پرهيزگارى كنيد». نتیجه ورع و تقوا بیشتر شدن توان باطنی و درونی برای عمل به وظایف الهی و مقابله با وسوسه‌های شیطانی و حفظ خود در محیط محرّمات الهی است. این توان بیشتر را باید حفظ کرد. حفظ این ظرفیت معنوی که از آن با عنوان تقوا یاد می‌شود، با مراقبه ممکن است. قرآن در آیات تکان‌دهنده‌ و بیدارکننده، به تقوا و مراقبت از تقوا دعوت می‌کند و می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ؛[2] اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا پروا داريد و هر كسى بايد بنگرد كه براى فردا[ى خود] از پيش چه فرستاده است». خود تقوا هم نیاز به تقوا دارد و خود تقوا را هم باید صیانت کرد. هر مقداری که انسان از این توان و ظرفیت و نورانیت بهره‌مند می‌شود، باید همان مقدار را حفظ کند.

 

تلاوت قرآن، یکی از بهترین راه‌های حفظ دستاوردهای معنوی ماه رمضان

این مراقبه فهرستی از اقدامات و برنامه‌ها را می‌خواهد که شاید یکی از مهم‌ترین آنها عبارت است از اینکه انسان سطح ارتباطی را که با قرآن کریم ارتقا داده، حفظ کند. اگر در ماه مبارک رمضان روزانه یک جزء قرآن تلاوت می‌کردیم، بعد از ماه مبارک رمضان حداقل یک حزب تلاوت کنیم. اگر سحرخیزی داشتیم، حداقل مقداری از آن را حفظ کنیم. این‌طور نباشد که انسان بعد از ماه مبارک رمضان برنامه‌های عبادی‌اش را تعطیل کند.

 

دو نکته درباره‌ی پسارمضان

پس دو نکته شد: مطلب اصلی اینکه بعد از ماه مبارک رمضان و در ماه شوال، انسان مؤمن با مراقبه و افزایش دقت‌ها و نظارت بر رفتار‌های خود، سعی کند سهمی را که از تقوای الهی و نور تقوا برایش فراهم شده، حفظ کند. مطلب اساسی اینکه انسان مراقبت خود را افزایش دهد و با ملاحظه و دقت ببیند که دارد چه می‌کند. برنامه‌های دیداری خودش را مراقبت کند، برنامه‌های شنیداری خودش را مراقبت کند، برنامه‌های معاشرتی خودش را مراقبت کند، معاملات خودش را بیش از گذشته مراقبت کند، تعهدات اجتماعی خودش را مراقبت کند. در محیط برنامه‌های الهی سطح مراقبه خودش را افزایش دهد. این اصلی‌ترین برنامه‌ی ماه شوال است.

مطلب دوم حفظ عادات نیک و شایسته‌ای است که انسان به‌دست آورده؛ از تلاوت و ذکر و مناجات و استغفار و .... مقداری از آنها را با خودش همراه کند و بعد از ماه مبارک رمضان مراقبتش نسبت به نماز اول وقت و برنامه‌های فکری و ذکری که داشته و البته کم‌خوراکی و کم‌خوابی و کم‌گویی را ادامه دهد. این سه مورد خیلی حساس هستند و «قِلَّةُ الكَلامِ» و «قِلّةُ الطَّعامِ» و «قِلَّةُ المَنامِ»[3] در روایت نبوی نیز آمده است. ماه مبارک رمضان انسان خوابش کم می‌شود؛ اگرچه فرمودند: «نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ؛[4] خواب شما در [ماه رمضان] عبادت محسوب می‌شود». بعضی‌ها به آن بیشتر عمل می‌کنند و چه عبادت دل‌چسبی! در هر صورت درمجموع خواب انسان مقداری کمتر می‌شود؛ مخصوصاً خواب شب. خوب است که انسان اینها را نگهداری کند. یا اینکه در طول روز بر اساس وظیفه شرعی روزه، انسان چیزی نمی‌خورد، حاصلش بعد از ماه مبارک رمضان، کم‌خوراکی باشد و مثلاً انسان متنوع نخورد. همچنین در ماه رمضان به صورت طبیعی به خاطر روزه انسان گفتارش کاهش پیدا می‌کند. انسان از ماه رمضان کم‌گویی و کم‌خوراکی و کم‌خوابی به ارمغان ببرد و اضافاتش را کاهش دهد.

اینها عادت‌های خوبی است که انسان باید بعد از ماه مبارک رمضان نیز برای خودش حفظ کند و در مسیر و برنامه سلوکش از این موارد یاری بگیرد؛ مخصوصاً که فرمود: «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ؛[5] از شكيبايى و نماز يارى جوييد». صبر طبق بعضی روایات روزه است. افرادی که برایشان ضرر ندارد، در روز‌های خاص، مانند پنجشنبه اول و آخر ماه روزه بگیرند.

 

استمداد از خداوند برای پاسخ دادن بدی‌ها با خوبی‌ها

در بررسی دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه یا دعای مکارم الاخلاق، به این عبارت رسیدیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ». مطلبی بسیار عالی است. صدر این قطعه هم صلوات است که اینجا باز جانمایی فوق‌‌العاده‌ای دارد؛ از نظر الگوپذیری، الگو گرفتن و اسوه‌جویی از زندگی اولیای خدا و نیز کمک‌خواهی از باطن آنان. پس از صلوات چند درخواست مطرح می‌شود.

 

1. خیرخواهی برای کسی که به ما بدی کرده

ابتدا فرمود: «وَ سَدِّدْنِی». مرا پایدار یا محکم کن. در بعضی از تعابیر است که به‌معنای وفقنی است، مرا موفق بدار. در چه زمینه‌ای؟ «لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ» با کسی که با من از سر فریب روبرو شده، با من باصفا نبوده، رفتارش توأم با ناخالصی و اغواگری و فریب بوده، عبارت دقیق‌ترش این است که کسی که خیر مرا نمی‌خواسته، با او مقابله کنم. نصح را در فارسی به‌ خیرخواهی ترجمه می‌کنیم؛ ولی به لحاظ ریشه ازجمله درباره عسل استفاده می‌شود. عسل خالصی که به دست ما می‌رسد، مسیری را طی کرده که موم و ناخالصی‌هایش را از آن گرفته‌اند و خالصش می‌کنند. این عملیات را «نصحة العسل» می‌گویند. یعنی عسل را از موم و ناخالصی‌ها تمیزش می‌کنند. این لغت اینجا هم به‌معنای رفتار خالص با دیگران است. وقت با کسی روبرو می‌شود، خیر و سعادت و خوشبختی او را می‌خواهد. در فارسی از کلمه‌ی نصیحت استفاده می‌کنیم که به همین معنا است. منتها گاهی کلمه‌ی نصیحت منحصر شده در گفتارهای خیرخواهانه.

بگذریم؛ امام (علیه‌السلام) می‌فرماید پروردگارا به من توفیق بده مقابله کنم با کسی که با من رفتار ناخالص و غیرخیرخواهانه‌ای داشته؛ رفتار آمیخته با غش و ناخالصی با من داشته. تا اینجا همه ذیل کلمه‌ی «سَدِّدْنِی» بود که به‌معنای «قَوِّنی» یا «وَفِّقنی» بود؛ یعنی مرا موفق بدار، محکم و قوی بدار تا چنین اقدامی انجام دهم. در ادامه سایر فرازها کلمه‌ی «سَدِّدْنِی» نیز تکرار می‌شود که البته به دلیل قرینه حذف شده است.

 

2. پاداش دادن به کسی که از ما دوری جسته

در فراز دوم می‌گوییم: «سَدِّدْنِی لأن أَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ». هجر به‌معنای ترک است. هجرت می‌کنیم، یعنی این مکان را ترک می‌کنیم و به مکان دیگری می‌رویم. برّ نیز به‌معنای خیر و نیکی و فضل است. فرمود پروردگارا مرا موفق بدار با کسی که مرا رها کرده، به من بی‌اعتنایی کرده، مرا یاری نکرده، در مقابلش فضل و یاری و کمک و رفتار خیر و سودرسانی داشته باشم.

 

3. جزا دادن به کسی که ما را از عطایش محروم ساخته

اما خواسته سوم: «سَدِّدْنِی لأن أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ». کمکم کن و موفقم بدار که بذل و بخشش داشته باشم به کسی که مرا محروم کرده است. از کسی کمک مالی خواستی، چون بذل معمولاً در این موارد استفاده می‌شود، اما او که باید به شما کمک می‌کرد، شما را محروم کرد. حال می‌گوییم خدایا مرا موفق کن به او بذل و بخشش کنم.

 

4. برقراری رابطه با کسی که با ما قطع رابطه کرده

خواسته چهارم این است: «سَدِّدْنِی لأن أُکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ». پاسخ کسی را که با من قطع ارتباط کرد، با اقبال و وصل بدهم. این قطع و وصل یکی در رفاقت‌های مؤمنانه مطرح می‌شود و دیگری در رحم که امر به صله شده است. اکنون به خداوند می‌گوییم پاسخ قطع پیوندی را که از طرف او اتفاق افتاده، به وصل بدهم؛ چه در بخش خویشاوندی که بخش اساسی‌تری است و چه در ارتباط با حوزه‌های رفاقت‌های مؤمنانه. صله به‌معنای آشتی وصل و پیوند، درست نقطه‌ی مقابل قطع است.

 

5. نیکو یاد کردن از کسی که از ما غیبت کرده

در فراز پنجم نیز عرضه می‌داریم: «سَدِّدْنِی لأن أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکرِ». غیبت چیز خیلی کریه و زشت و بدی است. در منطق قرآن غیبت خیلی سنگین است. انسان پشت سر کسی عیب او را به این و آن منتقل کند؛ عیبی که واقعی است و در دین، دنیا، خانواده، مال، فرزند یا همسرش وجود دارد. اگر اشکالی نباشد، می‌شود تهمت. چیزی که انسان نزد دیگرانی بگوید که از آن مطلع نیستند، می‌شود غیبت که در منطق قرآن کریم جزء گناهان کبیره است که برایش حتماً جهنم سنگینی بار می‌شود. ازجمله جاهایی است که قرآن کریم صورت برزخی گناه را آشکارسازی کرده. ما صورت برزخی خیلی از معاصی را نمی‌دانیم. قرآن صورت‌های برزخی بعضی از گناهان را افشا کرده؛ مثلاً راجع‌به خوردن مال یتیم فرموده است: «إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا؛[6] جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى‌برند». به همین روشنی صورت برزخی و ملکوتی مال یتیم خوردن را گفته است. درباره‌ی غیبت هم فرمود مثل این است که انسان گوشت کسی را که مرده است، بخورد.[7] حتی گفتنش برای انسان سخت است، چه رسد که بخواهد انجامش دهد. پیغمبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) به کسی که غیبت کرده بود، گفت: چیزی را که خوردی، بالا بیاور. طرف گفت: من روزه‌ام و چیزی نخورده‌ام. حضرت گفت: چرا چیزی خورده‌ای. وقتی بالا آورد، از دهنش چرک و خون و عفونت بیرون ریخت. حضرت فرمودند: تو غیبت کردی. باطنش را نشان داد که چقدر کثیف است.

غرض اینجا می‌فرماید باخبر شدیم کسی غیبتم را کرده. حتی اینکه به انسان بگویند غیبت شما را کرده‌اند، این هم رفتار زشتی است، ولی انسان ممکن است از طریقی مطلع شود دیگری غیبتش را کرده. حال می‌فرماید: خدایا به من کمک کن و توفیق بده که در برابر کسی که پشت سر من غیبت کرده، خوشگویی کنم. مخالفت کنم با کسی که غیبتم کرده، به اینکه پشت سر او ذکر خیرش را بگویم.

 

6. سپاس در برابر خوبی و چشم‌پوشی از بدی دیگران

اما فزار ششم و پایانی: «سَدِّدْنِی لأن أَشْکرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ». هر خوبی را قدرشناس باشم، آشکار کنم و موضعم نسبت به هر حسنه‌ و رفتار و گفتار زیبایی، موضع شکر و قدرشناسی باشد.

 

یکسان بودن قدرشناسی از مردم با قدرشناسی از خداوند

قدرشناسی خیلی مهم است. چند سال پیش در دعای سی‌وهشتم مفصل درباره‌اش توضیح دادم. در فرازی عرضه می‌داریم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیک مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ». خدایا عذر تقصیر به پیشگاه تو می‌آورم آنجایی که کسی در حضور من به او ظلم شد، ولی من کمکش نکردم. و نیز آنجایی که: «وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِی إِلَیّ فَلَمْ أَشْکرْهُ» به من خوبی شد، معروفی، حسنه‌ای، رفتار شایسته‌ای نسبت به من شد، ولی من قدرشناسی نکردم. رفتار بسیار بدی است. کسانی که توفیق شکرگزاری از بندگان خدا را ندارند، خدای متعال شکری را که نسبت به او دارند نیز نمی‌پذیرد. در روایت داریم: «أشكَرُكُم للّهِ أشكَرُكُم للناسِ؛[8] شکرگزارترین شما درباره‌ی خدای متعال، شکرگزارترین شما درباره‌ی بندگان است». از کسی نعمت معنوی به ما رسیده، محبتی رسیده، حمایتی رسیده، دانشی رسیده، اینها قدرشناسی می‌خواهد. یا برای مثال انسان وقتی از پدر و مادرش توانست به هر اندازه‌ای قدرشناسی کند، در واقع شکر خدای متعال را به‌جا آورده است. خود خداوند در قرآن به ما دستور می‌دهد: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ؛[9] شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است».

 

کریم، بدی‌ها را اصلاً نمی‌بیند

«وَ أَنْ أَشْکرَ الْحَسَنَةَ وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ». جمله پایانی قاعده کلی است؛ آدمی باشم که از زیبایی‌ها استقبال ‌کنم، آنها را منتشر کنم، قدرشناسی ‌کنم و از زشتی‌ها چشم‌پوشی کنم. هرچه خوبی است، ببینم و با آن مواجهه شایسته داشته باشم. هرچه بدی است، از کنارش عبور کنم. به قول حافظ: «منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن؛ منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن». این‌قدر طبع انسان کریم ‌شود که گویا اصلاً بدی‌ها را نمی‌بیند. در مقابل کسانی هستند که کوچک‌ترین بدی‌ها را از دیگران می‌گیرند، در باطن خود پرورش می‌دهند و به کینه تبدیلش می‌کنند. نقطه‌ی مقابلش شخصیت‌های رفیع و مرتفعی است که اصلاً دست بدی‌ها به آنها نمی‌رسد. اصلاً گویا بدی‌ها را ندیده‌اند.

خوبی‌ها را عاشقانه ببینیم. کمترین زیبایی و خوبی در رفتار و عملی نسبت به من صورت گرفت، از آن عبور نکنم و حتماً به حساب بیاورم. سعی کنم که حتماً پاسخ بگویم و قدرشناسی کنم. این شخصیت چقدر شخصیت قشنگی است! چنین کسی چقدر درخشان است! خدای متعال توفیق بزرگی به او داده. درست نقطه مقابل این آدم‌ها، افراد کوچک و ضعیف و نابردبار قرار دارند. بعضی‌ها شخصیتشان خیلی کوچک است. بعضی‌ها دریایی‌اند، صحرایی‌اند، آسمانی‌اند، شخصیتشان کهکشانی است. ناملایمات و بدی‌ها را در خود هضم می‌کنند. اصلاً انگار نه انگار اتفاقی افتاده. اما بعضی‌ها شخصیت‌ شکننده و ضعیف و کینه‌ورزی دارند.

 

سه نوع رفتار متفاوت با کسی که به ما بدی کرده

این فهرست را ذیل کلمه‌ی «وَ سَدِّدْنِی» ملاحظه کردید؛ البته با عنوان صلوات بر محمد و آل محمد (علیهم‌السلام). راجع‌به کسی که در مقام دشمنی با ما است، به این معنا که تصمیم گرفته با طرح و برنامه آبروی ما را ببرد و شخصیت ما را خورد کند و عزت ما را پایمال کند، در بخش قبلی معلوم شد ما باید با آنها چه کار کنیم. مفصل به تمام وجوهش پرداختیم. آنجا جای کوتاه آمدن نیست، جای مقابله هوشمندانه و زمین‌گیرکننده است تا طرف را از اینکه بخواهد رفتار‌هایش را با ما ادامه دهد، مدیریت و مهار کنیم. اما اینجا سخن از عده دیگری است، کسانی که در مقام دشمنی‌های طراحی‌شده و حساب‌شده‌ و عامدانه و دنباله‌دار با ما نیستند. خودش معیوب و ضعیف است. آدم خبیثی نیست، اما ضعیف است و زبانش کنترل‌شده و رفتارهایش مهارشده نیست. نیش می‌زند و مناسباتش تحت نظم رفتاری دینی و الهی نیست. لذا اگر با ما رفتار مشغوشی دارد، اگر با ما قهر می‌کند، اگر جایی که باید کمک کند، ما را رها می‌کند ـ همین فهرستی که الآن خواندیم ـ از روی بدذاتی نیست. بیشتر کسانی که با ما رفتار‌های ناپسند دارند، از این جماعت و طیف هستند.

بخش اول اندک هستند و با آن بخش معلوم شد که چه کار باید کنیم. باید حسابشان را برسیم. قبلاً درباره‌اش صحبت شد؛ اما افرادی که اختلال شخصیتی دارند، حسادت دارند، اندک‌بین هستند، ضعیف هستند، طبع بلند ندارد و سر چیزهای کوچک ناراحت می‌شوند و با ما قهر می‌کنند، رفتارهایشان برای ما آزاردهنده است، به تعبیر دعای مکارم «غَشَّنِی»: رفتارشان با ما فریبکارانه و منافقانه است، «هَجَرَنِی»: ما را رها می‌کنند، «حَرَمَنِی»: ما را محروم می‌کنند، «قَطَعَنِی»: ما را قطع پیوند می‌کنند، «اغْتَابَنِی»: پشت سر ما غیبت می‌کنند، با چنین کسانی چه رفتاری باید داشته باشیم؟ سه پاسخ متصور است.

 

۱. مقابله به‌مثل

یکی اینکه مثل خودشان رفتار کنیم؛ طرف با ما قطع رابطه کرده، ما هم قطع رابطه کنیم. به ما وقتی که باید کمک می‌کرد، کمک نکرد، حالا هم اگر کمک بخواهد، ما هم کمک نکنیم. اصطلاحاً مقابله به مثل کنیم. در این صورت بین ما و او چه فرقی است؟ ما هم که مثل او شدیم؟! پشت سر ما بدگویی کرده، ما هم پشت سرش بدگویی کنیم. البته به فرض که اندازه نگه داریم و زیاده‌روی نکنیم. در ظلم‌هایی که بین بندگان خدا صورت می‌گیرد، خدای متعال می‌پسندد و اجازه می‌دهد که ما به اندازه و مثل همان طرف، با او رفتار کنیم: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ؛[10] پس هر كس بر شما تعدى كرد، همان‌گونه كه بر شما تعدى كرده بر او تعدى كنيد». البته با رعایت جهات شرعی و عدم زیاده‌روی. این می‌شود رفتار متقابل.

 

۲. گذشت

یک قدم بالاتر، عفو است. از طرف بگذریم؛ غیبت ما را کرده، گذشت کنیم. به ما بی‌اعتنایی کرده، صرف نظر کنیم. واقعاً هم بین خودمان و خدای متعال او را ببخشیم.

 

۳. احسان

اما مرحله‌ی سوم که بحث امروز ما است؛ احسان در برابر بدی است. نه‌تنها از او گذشت می‌کنیم، بلکه رفتار کاملاً شیرین و زیبا و آکنده از محبت و خیرخواهی را به او تحویل می‌دهیم. مرتبه احسان و رفتار محسنانه که خیلی باشکوه است.

اینجا امام (علیه‌السلام) ما را به مرحله‌ی بالاتری از عفو و گذشت دلالت می‌کند و می‌گوید شما در هدف‌گذاری مکارم اخلاق باید به قله‌ها فکر کنید. اگر کسی به شما خوبی کرد، و شما هم به او خوبی کنید که هنری نکردید. اگر کسی به شما بدی کرد، از او گذشتید، هنر کردید. بالاترش این است که اگر کسی به شما بدی کرد، به او خوبی کنید. این قله است. اول دعای مکارم نیز از خدای متعال فتح قله‌های مکارم اخلاق را خواستیم که این شرحش است.

دورنما و چشم‌انداز بسیار جذاب و جلوه ویژه از اخلاق الهی و توحیدی و یک مقابله شگفت‌انگیز است. در این مرحله است که «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛[11] آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است» گفته می‌شود؛ چون این رفتار الهی است و رفتار ساده‌ای نیست. اینجا است که طعم شیرین انسانیت چشیده می‌شود و انسان، انسان می‌شود؛ وگرنه که حیوانی بیش نیست. اینجا است که شاخص‌های انسانیت نشان‌گذاری می‌شود و خود را نشان می‌دهد.

 

پاسخ بدی به نیکی

1. در قرآن

خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم هنگام معرفی خودش می‌فرماید: «فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ؛[12] پس خداوند بدي‌هايشان را به نيكي‌ها تبديل مى‌كند». کسی که مرتکب گناه شده‌، خداوند تبارک و تعالی باید او را مجازات کند. اگر او را مجازات نکرد و بخشید، خیلی خوش به حالش شده است. اما در مراتب بخشش مرحله دیگری هم هست و آن اینکه خدای متعال گناه آن شخص را در کارگاه کرم و احسانش به حسنه تبدیل می‌کند. نه‌تنها در کارنامه‌ی عمل او آن سیئه را حذف می‌کند، بلکه جای آن گناه، حسنه نوشته می‌شود و ده برابر به آن حسنه پاداش هم می‌دهد. خدای متعال خودش را این‌طور معرفی می‌کند.

انسان نیز می‌تواند ذیل این نام خدای متعال به جایی برسد که وجودش مبدّل سیئات بالحسنات شود. یعنی از جهت رفعت وجودی به جایی برسد که بدی دیگران را در وجودش به حسنه تبدیل کند و به طرف تحویل دهد. لذا به‌جای غیبت، در غیاب او حسن ذکرش را به میان می‌آورد. به کسی که به او فحش داده، احترام می‌گذارد و کلمات شایسته تحویلش می‌دهد. کسانی که وجودشان به این نقطه از الهی و خدایی شدن رسیده، قدرت تبدیل سیئات به حسنات را دارند؛ بدی‌ها را از دیگران می‌گیرند و به زیبایی و حسنه تبدیل می‌کنند و به طرف تحویل می‌دهند.

خدای متعال از انسان چنین توقعی دارد؛ چون خدای متعال به روح انسان خیلی ظرفیت داده. روح شما ظرفیت خدایی شدن دارد و می‌تواند الهی شود. لذا خدای متعال از شما توقع دارد که این‌طور برای رشدتان هدف‌گذاری کنید؛ چنان‌که در روایت است که: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه؛[13] به اخلاق خدا متخلق شوید».

خداوند که خود بدی را با خوبی پاسخ می‌دهد، به ما نیز دستور می‌دهد که این‌گونه باشیم: «وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛[14] و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع كن». خوبی و بدی، و رفتار زیبا و زشت مثل هم نیستند؛ پس رفتار زشت دیگران را با رفتار زیبا پاسخ بده. ادامه آیه به نکته جالبی اشاره می‌کند: «فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛ آنگاه [خواهى ديد] كسى كه بين تو و او دشمنى‏اى بود، گويى دوستى مهربان است». همانی که با تو رفتار زشت داشت، عاشق تو می‌شود! اصلاً بیقرارت می‌شود! البته در آیه بعد می‌فرماید: «وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ؛ و اين [خصلت] را جز كسانى كه شكيبا بوده‏اند نمى‏يابند، و آن را جز صاحب بهره‏اى بزرگ نخواهد يافت». خیال نکنید هرکسی به این مقام می‌رسد؛ خیلی صبر و خودسازی می‌خواهد. به چنین مرتبتی نمی‌رسد، مگر کسی که بهره بسیار بزرگی از زیست الهی و علم الهی و لطف الهی داشته باشد.

قرآن کریم در آیه دیگری در ضمن اوصاف «اولوالالباب؛ خردمندان» می‌فرماید از ویژگی‌های اولوالالباب این است که: «وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ؛[15] بدى را با نيكى مى‏زدايند». در برابر کسی که با آنها رفتار زشتی کرده، رفتار شایسته نشان می‌دهند و با احترام رفتار می‌کنند.

در آیه ۹۶ سوره مؤمنون نیز می‌فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ؛ بدى را به شيوه‏اى نيكو دفع كن».

آیه بعدی را همه حفظ هستید: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛[16] و خشم خود را فرو مى‏برند و از مردم در مى‏گذرند و خداوند نكوكاران را دوست دارد». این دو مرحله‌ای است انسان‌های مؤمن به‌مقصدرسیده ملتزم به آن هستند: اول در برابر رفتارهای نامناسب دیگران، خشم خود را مدیریت می‌کنند و عصبانی نمی‌شوند. دوم اینکه نه‌تنها خشم خود را مدیریت می‌کنند، بلکه می‌بخشند و توان بخشیدن دارند. در پایان آیه می‌گوید که خدا محسنان را خیلی دوست دارد؛ کسانی که در برابر رفتار بد، پاسخ به عکس می‌دهند و رفتار زیبایی را تحویل می‌دهند. این هم مبنای قرآنی بحث.

 

2. در سیره اولیای الهی

از اولیای خدا در این زمینه نقل‌ها فراوان است و کل زندگی پیغمبر اکرم و فرزندان عزیزشان (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) تبدیل سیئات با حسنات است. رفتارهای بد را از جامعه می‌گرفتند و به رفتار‌های زیبا تبدیل می‌کردند و به جامعه تحویل می‌دادند. امام سجاد (علیه‌السلام)، صاحب صحیفه که درباره‌اش صحبت می‌کنیم، داستان مشهوری در این باره دارد. یکی از بنی اعمامشان که گویا از فرزندان امام حسن (علیه‌السلام) بوده، خدمت امام سجاد (علیه‌السلام) آمد و هرچه از دهنش درمی‌آمد، جلوی مردم به حضرت گفت. ولی حضرت هیچ جوابی نداد. این همان مدیریت خشم است. وقتی که او رفت، حضرت به دوستانشان فرمودند: با هم برویم جواب این آقا را بدهیم. دوستان و هواداران امام که آتش گرفته بودند، گفتند: حاضریم! اینجور مواقع‌ گردن‌ها کشیده می‌شود و رگ‌های گردن متورم. حضرت حرکت کردند و در راه می‌خواندند: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». اطرافیان و دوستان فهمیدند که حضرت برای دعوا نمی‌رود.

وقتی به منزل طرف رسیدند، حضرت صدایش زدند. وقتی جلوی در آمد، حضرت فرمودند: هرچه دلت خواست، گفتی. اگر حرف‌هایی که زدی، در من هست، از خدای متعال برای خودم طلب مغفرت می‌کنم. اما اگر چیزی را که گفتی، در من نیست، خدا تو را ببخشد. این را گفت و بین دو ابروی پیشانی‌اش را بوسید. طرف ذوب شد! معلوم بود آدم بی‌ادب و بی‌تربیتی است که به امام سجاد (علیه‌السلام) آن‌هم در بین فامیل چنین حرف‌هایی زد. ولی با دیدن رفتار حضرت گفت: چیزهایی که گفتم، هیچ ربطی به شما نداشت و شایسته خودم بود.

از این قبیل رفتارها در زندگی اولیای خدا و شاگردانشان نیز زیاد است. مثلاً داستان مالک اشتر مشهور است که شخصی با ایشان رفتار بدی کرد. بعد دنبال مالک افتاد و دید به مسجد رفت. نزد مالک رفت تا عذرخواهی کند. گفت: ببخشید! مالک گفت: برای چه؟ گفت: من همانی بودم که به شما اهانت کردم. مالک گفت: من به مسجد آمدم تا برای تو طلب مغفرت کنم. مالک فرمانده لشکر بود و می‌توانست همان‌جا تنبیهش کند. این رفتار تربیت‌شدگان دستگاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.

مورد دیگر از علما است. جناب سید جعفر کاشف الغطا، از بزرگان علما است. قبل از اینکه نماز را شروع کند، در مسجدش خمس را بین فقرا تقسیم می‌کرد. پول‌ها که تمام شد، در محراب ایستاد. ناگهان سیدی آمد و گفت: از اموال جد ما، سهم مرا بده! شیخ جعفر گفت: تمام شد، همه را دادم رفت. الان چیزی پیش من نیست. آن سید به محاسن شیخ آب دهان انداخت. شیخ محراب را ترک کرد و دامن عبایش را گرفت و گفت: هرکس این محاسن شیخ را دوست دارد، به این سید رسیدگی کند. مردم شروع کردن پول ریختن توی عبای شیخ. مقدار زیادی که جمع شد، گفت: سید جان بگیر و برو.

انسانیت اینجا است که شکوفا می‌شود. چه زیبا شاعر گفته است:

با تو گویم که چیست غایت حلم

هر که زهرت دهد شکر بخشش

کم مباش از درخت سایه‌فکن

هر که سنگت زند ثمر بخشش[17]

تمثیل قشنگی زده و می‌گوید از درخت کم نباش.

خدا را به اولیائش و امام سجاد (علیه‌السلام) و مقربان درگاهش قسم می‌دهم توفیق بار یافتن به چنین مراتب عالی و مقامات شامخ انسانی را به همه‌ی ما کرامت کند.

 



[1]. بقره: 183.

[2]. حشر: 18.

[3]. ورام ابن ابی فراس، تنبيه الخواطر، ج2، ص213.

[4]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج۱، ص۲۹۵.

[5]. بقره: 45.

[6]. نساء: ۱۰.

[7]. حجرات: ۱۲.

[8]. کلینی، الكافي، ج2، ص99.

[9]. لقمان: 14.

[10]. بقره: 194.

[11]. مؤمنون: 14.

[12]. فرقان: 70.

[13]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‏58، ص129.

[14]. فصلت: 34.

[15]. رعد: 22.

[16]. آل عمران: 134.

[17]. ابن یمین.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *