متن شرح دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۳» 1396/10/11


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن شرح دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۳»
شب بهترین فرصت را به خاطر آرامش پیرامونی و محیطی برای ارتباط با ملکوت عالم و حضرت حق در دسترس انسان‌ها قرار می‌دهد. لذا این تعابیر در قرآن کریم درباره شب آمده است: «لِباسَاً، سَکَنَاً ». آرامش شب‌ها که خودش حاصل نکته‌های دیگری است، محصولش عبارت است از: «انس». انسان اگر بتواند از ظرفیت شب بهره مناسب داشته باشد، پشتیبانی‌های اصلی سیر روزانه خود را می‌تواند از شب بگیرد؛ چنان‌که خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا؛ [و] تو را در روز آمد و شدى دراز است». انسان در روز گرفتاری‌های زیادی دارد؛ تلاش برای معاش و صد جور فعالیت اجتماعی و فرهنگی. هر کس به حسب مسیر خودش. محیط خاص روز با آن شلوغی‌ها اگر پشتوانه خود را نداشته باشد، انسان از بین می‌رود. لذا قرآن می‌فرماید: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا؛ قطعاً برخاستن شب رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستين‏تر است». مهم این است که جان و فطرت انسان در شب نشو و نما پیدا کند.

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِه وَ اجْعَلِ الْقُرْانَ لَنا فى ظُلَمِ اللَّيالى مُونِساً، وَ مِنْ نَزَغاتِ الشَّيْطانِ وَ خَطَراتِ الْوَساوِسِ حارِساً، وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً، وَ لِأَلْسِنَتِنا عَنِ الْخَوْضِ فِى‏الْباطِلِ مِنْ غَيْرِ ماافَةٍ مُخْرِساً، وَلِجَوارِحِنا عَنِ اقْتِرافِ الْاثامِ زاجِراً، وَ لِما طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الْاِعْتِبارِ ناشِراً، حَتّى‏ تُوصِلَ اِلى‏ قُلُوبِنا فَهْمَ عَجآئِبِهِ، وَ زَواجِرَ اَمْثالِهِ الَّتى ضَعُفَتِ الْجِبالُ الرَّواسى عَلى‏ صَلابَتِها عَنِ احْتِمالِهِ».

بحمدالله در پرتو عنایات الهی در سیر صحیفه مبارکه سجادیه و معارف و لطایف این کتاب آسمانی و عرشی، به این قطعه در دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه رسیدیم. امام (علیه السلام) با صلوات بر محمد و آل محمد (علیهم السلام) ما را به ضیافت نورانی حضرات معصومین (علیهم السلام) می‌برد و با استعانت از انوار الهی در پرتو کرامات آن بزرگواران، امکان بهره‌برداری از قرآن کریم و مراتب بالاتر و والاترش را درخواست می‌کند.

 

شب، بهترین فرصت برای تفکر

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِه وَ اجْعَلِ الْقُرْانَ لَنا فى ظُلَمِ اللَّيالى مُونِساً»؛ حضرت می‌فرماید قرآن را در تاریکی شب‌ها برای من مونس قرار بده. اینجا چند نکته قابل توجه است. اولاً خود شب است. شب در فرهنگ قرآنی و اسلامی معانی خاص خود را دارد و دارای نسبت ویژه‌ای با تفکر، تمرکز، جمعیت خاطر، تماشای ابعاد دیگری از جهان پیرامون ما و فهم وسعت عالم است. اگر شب نبود، امکان دستیابی به آنها را نداشتیم. شب نسبت ویژه‌ای با باطن ما دارد؛ چنان‌که روز نسبت ویژه‌ای با ظاهر ما دارد.

شب بهترین فرصت را به خاطر آرامش پیرامونی و محیطی برای ارتباط با ملکوت عالم و حضرت حق در دسترس انسان‌ها قرار می‌دهد. لذا این تعابیر در قرآن کریم درباره شب آمده است: «لِباسَاً،[1] سَکَنَاً[2]».

آرامش شب‌ها که خودش حاصل نکته‌های دیگری است، محصولش عبارت است از: «انس». انسان اگر بتواند از ظرفیت شب بهره مناسب داشته باشد، پشتیبانی‌های اصلی سیر روزانه خود را می‌تواند از شب بگیرد؛ چنان‌که خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا؛[3] [و] تو را در روز آمد و شدى دراز است». انسان در روز گرفتاری‌های زیادی دارد؛ تلاش برای معاش و صد جور فعالیت اجتماعی و فرهنگی. هر کس به حسب مسیر خودش. محیط خاص روز با آن شلوغی‌ها اگر پشتوانه خود را نداشته باشد، انسان از بین می‌رود. لذا قرآن می‌فرماید: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا؛[4] قطعاً برخاستن شب رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستين‏تر است». مهم این است که جان و فطرت انسان در شب نشو و نما پیدا کند.

شب‌ محیط رویش فطرت انسان است؛ مخصوصاً‌ در بخش سحر. تقاضای امام (علیه السلام) از خداوند تبارک تعالی این است که این توفیق را پیدا کنیم که با استفاده از ظرفیت شب، با قرآن انس بگیریم.

انس ارتباط صمیمانه نزدیکی است که حاصلش آرامش خاطر و نجات از وحشت است. نقطه‌ی مقابل انس وحشت است که ترکیبی است از ترس و بی‌قراری. انس یک نوع قرب و نزدیکی و اتصالی است که حاصلش آرامش و لذت است. امام (علیه السلام) می‌فرماید ظرفیت شب‌ها را به خاطر تاریکی که برای اشخاص عادی می‌تواند وحشت‌زا و نگران‌کننده باشد، برایم مایه انس با کتاب خودت قرار ده.

امام (علیه السلام) از تاریکی شب مرکب و مدد می‌گیرد تا به‌وسیله‌ی آن بتواند با قرآن کریم انس پیدا کند و قرآن بشود مونس شب‌های امام. عبارت «ظُلَمِ اللَّيالى» عبارت لطیفی است.

درواقع قرآن کریم خلوت شبانگاهی را با آرامش خاطر باطنی به هم می‌آمیزد و باطن شما را به ثبات و آرامش می‌رساند. خود شب ظاهر آرامی دارد. از این آرامش ظاهر و سکنش مدد گرفته می‌شود برای رستگاری و آرامش باطنی تا قلب انسان به آرامش برسد و در پرتو آن انس با قرآن شکل ‌گیرد.

نوع برنامه‌های عبادی، به جمعیت خاطر، تمرکز، ژرف‌کاری و ژرف‌نگری نیاز دارد که عمدتاً در شب حاصل می‌شود. البته منافاتی با استفاده از روز ندارد؛ ولی ظرفیت شب برای دستیابی به این موارد، ظرفیت متفاوتی است.

زندگی‌های مصنوعی و غیرطبیعی بهره‌ی عالی از فرصت‌های خاص را کاهش داده است. انسان از ابتدای شب با وسایل سرگرم‌کننده و شبکه‌های اجتماعی و تلویزیون مشغول است تا بعد از نماز صبح و طلوع خورشید. با وجود این چه لذتی از شب می‌برد؟ آسمان شهرهای بزرگ مثل شهر تهران، از جنبه‌های طبیعی خالی است. انسان ستاره‌ای نمی‌بیند و فقط ماه خوب دیده می‌شود که آلودگی هوا نورش را کم می‌کند. روز هم که صدای ماشین و... است. اینها سلامت جسم و جان و فکر را به مخاطره می‌اندازد. وقتی جای شب و روز جابجا می‌شود، زندگی به هم می‌ریزد. همه‌ی ما گرفتار هستیم. در ذهنتان باشد نصیب ویژه‌ای از شب برای انس با قرآن را از خدای متعال بخواهید و برایش برنامه‌ریزی کنید تا ان‌شاءالله خداوند متعال به شما توفیق عنایت فرماید.

بعضی اولیا خدا پاسی از شب را مشغول قرآن خواندن بودند. هر مقدار که برایشان مقدور بوده، قرآن می‌خواندند. قبل از خواب و بعد از سحر، وقتشان را به قرآن و دعا اختصاص می‌دادند.

چون اسرار آفرینش همه در قرآن کریم است، تمام درهای ملکوت عالم را برای انسان می‌گشاید و امکان تماشای ملکوت عالم و شنیدن نغمه‌های ملکوت آسمانی را برای انسان فراهم می‌آورد. این حالت عمدتاً در شب اتفاق می‌افتد.

خداوند متعال خطاب به پیغمر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ؛[5] درحقيقت پروردگارت مى‌داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تواند، نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك‌سوم آن را برمى‌‏خيزيد».

کسانی که به خدا اقتدا کرده‌اند، چنین نصیبی از شب دارند.

 

قرآن کریم، سپری در برابر شیطان

اما درخواست دوم: «وَ مِنْ نَزَغاتِ الشَّيْطانِ وَ خَطَراتِ الْوَساوِسِ حارِساً»؛ پروردگارا به‌وسیله‌ی قرآن مرا از تحریک شیطان حفظ کن. حارس یعنی حافظ و حراست یعنی حفاظت. حارس به معنای محافظ و نگهبان است. نزغه به معنای تحریک است و حمله‌های تحریک‌کننده؛ حمله‌ای که انسان را به حرکت درآورد.

قرآن می‌فرماید اگر شیطان به تو حمله‌ای داشت که شما را به سمت اندیشه‌های آلوده و حالات خبیثه و اعمال ناشایست تحریک کرد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ؛[6] به خدا پناه ببر».

وساوس معنایش خاص‌تر است از نزغ و نزغ معنی‌اش وسیع‌تر است. معنای وسوسه عمدتاً برمی‌گردد به خطورات ذهنی و درونی.

خطرات که جمع خطر است مثل نزغه، به معنای ورود مخفیانه است. خطورات، ورودهای مخفی و ظریف و پنهان‌کاری است. نزغه معنایش وسیع‌تر و آشکارتر است که تمام بخش‌ها را در بر می‌گیرد؛ ولی وسوسه خطورات عمدتاً ذهنی و قلبی است. اینها را به مناسبت در دعای هشتم مباحثه کردیم.

اینجا امام (علیه السلام) نقش قرآن کریم را به عنوان سپر حفاظتی و سنگر نگه‌دارنده در برابر تیرهای آشکار و پنهان شیطان معرفی می‌کند. معلوم شد که شیطان شلیک‌های آشکاری دارد که نزقه است، و شلیک‌های پنهانی دارد که وسوسه است.

قرآن کریم درحقیقت مظهر کهف حصین و پناهگاه الهی است. خداوند تبارک تعالی می‌فرماید: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ؛[7] به خدا پناه ببر». یکی از مصادیق بسیار بزرگ و برجسته و اصلی‌اش عبارت است از پناهنده شدن به قرآن کریم.

قرآن، حصن حصین در برابر نزغات و وساوس شیطان است. اگر کسی آن را نداشته باشد، بدبخت است. هر کس سپر قرآنی نداشته باشد، سنگر قرآنی نداشته باشد و در حفاظت قرآن نباشد، کارش ساخته است.

قرآن نگهدارنده است و با آن می‌شود به جنگ شیطان رفت. شیطان هم ذهن شما را می‌برد، هم فکر شما را می‌برد و هم قلب و روان شما را آلوده می‌کند و به اعمال شما آسیب می‌زند. لذا خداوند می‌فرماید: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» که یعنی «فَاسْتَعِذْ بالقرآن»؛ زیرا قرآن نور الله، ذکر الله و علم الله است.

«فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»، یعنی در سایه ولیّ حق قرار گیرید. به عترت طاهرین پناهنده شوید تا حفظ شوید.

 

خطر شیطان همیشگی است

انسان همیشه در خطر دائمی است؛ چون خطر شیطان دائمی است و هیچ انقطاعی ندارد. دشمن قسم‌خورده‌ی فعال و حاضر در صحنه است. حملاتش نوعاً ناگهانی و مخفیانه و غافل‌گیرکننده است. گاهی انسان کارش به جایی می‌رسد که نیاز به حمله‌های مخفیانه شیطان ندارد. کسی که درِ ذهن و جانش را به روی شیطان باز می‌کند، دیگر شیطان لازم نیست از پنجره یا زیر در وارد شود. اینها برای کسانی است که درها را می‌بندد و شیطان رهایش نمی‌کند و می‌خواهد از این راه‌ها وارد شود.

با رفاقت با اهل معصیت، همنشینی با بطالین، پرسه زدن در فضاهای آلوده‌ی مجازی و... انسان درِ شخصیت خود را به روی شیطان می‌گشاید.

آنجایی که انسان دعوت نکرده و درها را بسته، باز هم باید مواظب خطر شیطان بود. چنانچه سرمایه‌های ما از دست برود، استحصال و بازیابی‌اش تقریباً غیرممکن است.

اگر ذهنت قرآنی باشد، زره‌دار می‌شود؛ چون ذکر است. اگر فکرت قرآنی شد، زره‌پوش می‌شود و شیطان دیگر به‌آسانی دستش به شما نمی‌رسد.

هر وقت وسوسه‌ای بیاید، قرآن جلوی چشمت است و به ذهنت می‌آید و این، حاصل مجالست با قرآن و قرآنی شدن است. این حالت ذکر و روشنایی، طراحی‌ها و برنامه‌های شیطان را عقیم می‌کند؛ لذا واقعاً نعمت بزرگی است.

 

نقش قرآن کریم در مهندسی اعمال و رفتار

حضرت (علیه السلام) در ادامه تفصیل می‌دهند و می‌فرمایند: «وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً». از منطقه‌ی وسوسه و نزغه ما را می‌برد به میدان عمل و باز نقش قرآن کریم را در مهندسی اعمال و رفتار ما کاملاً تشریح می‌کند.

در اینجا سه جمله‌ قابل تأمل است: یکی راجع‌به قدم‌هاست، دیگری درباره زبان و سومی در مورد اعضا و جوارح. این منطقه، منطقه‌ی عمل است. جوارح عام است و از بین جوارح یکی قدم و دیگری زبان، تخصیص به ذکر پیدا کرده است.

ایشان از قدم شروع می‌کنند و سراغ زبان می‌روند و تعمیم می‌دهند به همه‌ی جوارح. این منطقه، منطقه‌ی عمل است که تحت تأثیر منطقه‌ی قلب ما است. قلب ما نیز تحت تأثیر تدبیر و فکر ما است. فکر ما تحت تدبیر خرد ما است. به تعبیر حضرت علی (علیه السلام): «اَلْعُقُولُ أئِمَّةُ الأفْکارِ، وَ الاْفْکارُ أئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّةُ الاْعْضاءِ؛[8] عقل پیشواى فکر و اندیشه است، فکر پیشواى قلب و درون، قلب پیشواى حواس و حواس پیشواى تمامى اعضا است».

بخشی که صحبت می‌شود، بخش منزل شخصیتی ما و نقش نازل است. جالب است بدانید در کتابی که آقای اسمیت نامی نوشته، حاصل جمع ادیان را آنجا خلاصه‌بندی کرده بود. کار باسلیقه و قشنگی بود. جالب است که ادیان الهی و توحیدی تمام طبقات شخصیت ما را مهندسی توحیدی می‌کنند (بادی مایند سول اسپریت) که اوجش می‌شود «روح».

او مسیحیت و اسلام را مطالعه کرده و کتاب‌های آسمانی را خلاصه‌برداری و جمع‌بندی کرده و نسبت‌هایش را درآورده است.

جوارح در این بیان عالی جوارح ذهن و حواس هستند. خیلی لطیف است که در اینجا مقام شرحش نیست. جوارح تحت مدیریت حواس هستند، حواس تحت مدیریت قلوب، قلوب تحت مدیریت افکار و افکار تحت مدیریت عقول. لذا هر وقت حال و حسی داشتید و از خدای متعال چیزی خواستید، عقل بخواهید. نگران نشوید، نمی‌خواهم بگویم ندارید. تکامل و رشد و شکوفایی‌اش را از حضرت حق تمنا کنید. اگر عقل بیاید، همه‌چیز می‌آید و چنانچه عقل نباشد، هیچ‌چیز نیست.

چشم هم همین‌گونه است. گاهی انسان می‌بیند طرف به حسب ظاهر اهل علم و مطالعه و عبادت است، ولی خبری نیست. نگاه می‌کنی، می‌بینی اول ما خلق اشکال دارد؛ برای همین با این چیزها به جایی نمی‌رسد. البته این ظروف چون مرتبط هستند و دستشان در دست هم است، انسان از طریق تنظیم جوارح می‌تواند به مراتب بالاتر قدم بنهد؛ به شرطی که از روش علمی باشد. به قول خودمان از پایین به بالا باشد. روش درونی که از بالا به پایین است، خیلی مخاطره دارد.

اجمالاً خاطرتان باشد این مناطق، مناطق شخصیت ما است. امام (علیه السلام) می‌خواهند به ما بگویند همه‌ی ابعاد شخصیت ما باید قرآنی باشد. این خصوصیت قرآن است که همه‌ی وجود ما را ذیل مهندسی توحیدی الهی سازمان‌دهی می‌کند و عقل، فکر، قلب، حواس و جوارح را در محیط نور خدا قرار می‌دهد.

حالا این قسمت بخش نازل است. نزغات شیطان و خطرات وساوس مربوط به منطقه‌ی قبلی است که منطقه‌ی فکر و قلب است. اینجا مربوط به محیط اعمال و منطقه‌ی بدن است.

حال حضرت می‌فرمایند: «وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً»؛ خدایا پاهای ما را از رفتن به سوی گناه حبس کن. حبس در فارسی نگه داشتن است.

حابس به معنای مانع است؛ یعنی نگه داشتن. خیلی مطلب جدی است. این پا به سوی جلسه‌ای می‌رود که در قلب و مرکز جهنم است. به سمتی می‌رود که تحت مدیریت شیطان است. اگر قرآنی نباشی و تحت تربیت قرآن نباشی، خودت با پای خودت وسط جهنم می‌روی.

اینجا کلمه‌ی «معاصی» قابل توجه است.

 

تأثیر قرآن کریم در جلوگیری از گناه

اما قرآن چگونه از گناه نگاه می‌دارد؟ با تولید بصیرت. قرآن کریم عقل را بیدار می‌سازد و پرده‌ها را کنار می‌زند. به این ترتیب گناه را به شخص معرفی می‌کند. انسان وقتی شهود پیدا می‌کند، حابس می‌شود و نمی‌گذارد به سوی گناه برود. کسی که بصیرت قرآنی نداشته باشد، به سمت گناه می‌رود. جنبه‌ی‌ مبادی در ذهن و تصورش به حرکت درمی‌آید و می‌رود به سمت معصیت. پرده افتاده و نمی‌داند کجا می‌رود. قرآن کریم نشان می‌دهد معصیت چیست. بنابراین اصلاً این پا به سوی گناه نمی‌رود.

کنار دره‌ها و پرتگاه‌های مخوف، پای انسان از کار می‌افتد. اگر آدم بفهمند گناه یعنی چه، پایش به سمتش گناه نمی‌رود. کسی که می‌رود، نمی‌داند گناه یعنی چه. تاریک است، همین‌طور می‌رود و یکدفعه می‌بیند جلویش دره است.

قرآن کریم پرده‌برداری می‌کند و آیات آن در افشاگری گناه خیلی عجیب است. نشان می‌دهد گناه چه به روز فکر و جسم و دنیا و آخرت و امتداد شخصیت انسان می‌آورد؛ مخصوصاً دور کردن انسان از حضرت حق. مثلاً این آیات را ببینید: «كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛[9] نه چنين است، بلكه آنچه مرتكب مى‌شدند، زنگار بر دل‌هايشان بسته است». نتیجه چه می‌شود؟ «كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ؛[10] زهى پندار كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند».

به نظر من این قسمت از قرآن کریم در پرده‌برداری از عمق فاجعه گناه در عالی‌ترین سطح است. دلی که آلوده شده، حظش از دیدار با حضرت حق کاهش می‌‌یابد و مهجور می‌شود. آن روز که روز تماشا است، در نابینایی به سر می‌برد. حرمان و سوزندگی‌اش قابل توصیف نیست. بعضی ماها جهنم را خوب نمی‌توانیم ببینیم. جهنم روزی است که انسان محجوب شود از جمال الله تبارک تعالی.

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ؛[11] در آن روز صورت‌هايى شاداب و مسرور است». در قیامت برخی چهره‌ها خیلی شاد و گشوده و خرم هستند؛ مثل صبح بهار. چون موفق به دیدار شدند و به مقام لقا رسیدند؛ چشمشان به جمال حق گشوده شده است: «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ؛[12] و به پروردگارش مى‌‏نگرد».

اما در همان روز، «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ؛[13] در آن روز صورت‌هايى عبوس و در هم كشيده است». جهنم می‌سوزاند؛ منتها جهنم دوری و مهجوریت. خوش به حال شهدا؛ چراکه: «یَنْظُرُ فی وَجْهِ اللّه؛[14] به وجه خداوند می‌نگرد». شهدا از مصادیق آیه «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» هستند.

اگر انسان با قرآن رفیق شود و به مقام انس با آن برسد، پاهایش از رفتن به سوی گناه نگاه داشته می‌شود. اینجا نگه داشته می‌شود و آنجا از صراط عبور می‌کند. اگر اینجا به هدایت قرآن راه یافتی، آنجا به شفاعت قرآن دست می‌یابی.

 

حفظ زبان در پرتو قرآن کریم

درخواست بعدی چیست؟ «وَ لِأَلْسِنَتِنا عَنِ الْخَوْضِ فِى‏الْباطِلِ مِنْ غَيْرِ ماافَةٍ مُخْرِساً». چه لال خوبی است! خداوند متعال خطاب به حضرت موسی (علیه السلام) می‌فرماید: «أسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُ‌جْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ‌ سُوءٍ؛[15] دستت را در گریبانت ببر تا بدون هیچ عیبی سفید و درخشان بیرون آید». نه اینکه دستت مریضی گرفته باشد. نه! حسی در دست تو هست که می‌درخشد و معجزه می‌شود. نمی‌خواهم زبانم مریض شود. نه! گویا باشد؛ اما به رضای تو باشد. چیزی را بگوید که تو می‌پسندی. قول سدید بگوید، قول حسن بگوید، حکمت بگوید، ذکر بگوید. لال شود از باطل و فحش و دروغ؛ از آنچه دلی را می‌شکند؛ از آنچه عابرویی را می‌برد.

همه را حضرت ذیل کلمه‌ی «باطل» جمع کرد. ارتکابش تعبیر شده به «خوض» که به معنای راه رفتن در آب است. خوض بر وزن حوض است. اینکه انسان راحت گرفتار امور بیهوده و باطل شود. زبان عامل سهل و آسان و راحتی است برای اینکه انسان دچار گناه شود. آدم بخواهد از جایش بلند شود و راه برود، سخت است؛ ولی زبان فقط کافی است که یک جمله‌ بگوید.

اینجا محل دست‌اندازی‌های عجیب و غریب شیطانی است. در بین جوارح هیچ‌کدام در معصیت‌ها جلوتر از زبان نیست؛ لذا قرآن کریم فرمود: تو اگر زبانت را به تقوا آراستی، تمام اعمالت اصلاح می‌شود و کم و کاستی‌هایت را خودم می‌بخشم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً يُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ؛[16] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا دارید و سخنی استوار گویید. تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید». سدید نقطه‌ی مقابل باطل است. قول سدید، یعنی قول حق. سدید اگر آراسته به حسن و... باشد که چه بهتر. اگر زبان اصلاح شد، خود خدای متعال اعمال شما را اصلاح می‌کند و گناهان شما را می‌بخشد. اگر زبانت درست شود، همه‌چیزت درست می‌شود. زبان چیز عجیبی است! گرفتاری‌هایی که ما در جامعه داریم، به خاطر زبان است. زبانمان تربیت نشده است. خیلی از طلاق‌ها و جدایی‌ها حاصل زبان تربیت‌نشده است. خیلی از اختلاف‌های اجتماعی حاصل زبان تقویت‌نشده است. خیلی از دلسردی‌های که در جامعه پیدا می‌شود، حاصل زبان تربیت‌نشده است. پس قول سدید چه می‌شود؟

چون به قوه‌ی من اهانت شده، هرچه دلم خواست باید بگویم؛ حتی اگر به مصلحت کشور نباشد. بعضی‌ها جناحشان از ناموسشان مهم‌تر است. زبانشان خوض و رها می‌شود، مثل شنای در آب. آب می‌رود و این هم دست و پا می‌زند و بیشتر فرو می‌رود. زبان خیلی حساس است. ان‌شاءالله خداوند زبانمان را با قرآن تربیت کند. اولین نشانه‌های تربیت در زبان آشکار می‌شود و نخستین نشانه‌های تحقق به ادب الله در زبان خود را نشان می‌دهد. مؤمن در گفتارش خیلی محتاط است و کم‌گو و کم‌سخن می‌شود. بعضی‌‌ها برای هر چیزی اظهار نظر می‌کنند و در هر مطلبی ورود پیدا می‌کنند و برای خودنمایی، اظهار اطلاع می‌کنند.

در قرآن نیز از واژه‌ی خوض استفاده شده است. فرمود اگر کسی را دیدید که چرت و پرت می‌گوید، به سخنانش گوش ندهید. همان‌طور که باطل‌گویی و خوض در باطل آسیب‌هایی دارد، شنیدنش هم آثار بدی دارد. اگر دیدید کسانی کفر می‌گویند و درباره آیات ما، شبهه تولید می‌کنند، با آنها نشینید، مگر اینکه مشغول صحبت دیگری شوند.[17]

 

هنر قرآن کریم

«وَلِجَوارِحِنا عَنِ اقْتِرافِ الْاثامِ زاجِراً»؛ جوارح و همه‌ی امکاناتی را که در بدن ما است، از اینکه مرتکب گناه شوند، به‌وسیله‌ی قرآن حفظ کن. زاجر یعنی مانع. اقتراف نیز به معنای انجام دادن و ارتکاب است.

چگونه قرآن نگهداری‌اش می‌کند؟ قرآن کریم همه را مؤدب می‌کند و تقوا می‌آورد. انس با قرآن حاصلش این است.

در ادامه یک مطلب خیلی فوق‌العاده بیان می‌شود: «وَ لِما طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الْاِعْتِبارِ ناشِراً». اعتبار به معنای عبرت گرفتن است که چند جلسه پیش راجع‌به عبرت گرفتن توسط قرآن کریم توضیح دادیم.

اعتبار به تفکر عمیق و همه‌جانبه گفته می‌شود. آنجا که شما می‌خواهید از ظواهر عبور کنید و به پشت صحنه‌ها برسید، به آن می‌گویند اعتبار که با فکر جلو می‌رود.

اینجا حضرت می‌فرماید فکر و عبرت‌گیری ما به‌وسیله‌ی غفلت در هم پیچیده می‌شود. غفلت، نقطه‌ی مقابل ذکر است. غفلت طومار فکر و اعتبار انسان را درهم می‌پیچد. قرآن کریم این طومار و اعتبار شما را باز می‌کند؛ چون ناشر است. تعبیر بسیار فوق‌العاده‌ای است. از جهات بلاغی‌ نیز خیلی دلنشین است.

«تَصَفُّح» نگاه عمیق همراه با نظر و عبرت است. می‌فرماید: پروردگارا به هدایت قرآن این فکر درهم‌پیچیده و منطقه‌ی اعتبار ما که از کار افتاده، باز کن و به میدان بیاور. این هنر قرآن کریم است: آزادسازی فکر از غفلت.

به برکت قرآن و انس با آن، زبانمان را حفظ کند که چه شود؟ تا دوباره به قرآن برسیم. مگر در قرآن چه خبر است؟ «من القرآن الی القرآن و فی القرآن».

سحر فی القرآن و مع القرآن مقصد اولیا است که به آنجا برسند. از رهگذر این مراقبت‌ها و تقوا و حفاظت و صیانت چشم و زبان و دست و جوارح و فکر و عقل و قلب تا انس سحرگاهی، تازه می‌رسیم به فهم عجایب قرآن: «حَتّى‏ تُوصِلَ اِلى‏ قُلُوبِنا فَهْمَ عَجآئِبِهِ، وَ زَواجِرَ اَمْثالِهِ». آنچه در مثال‌های قرآن از شگفتی‌ها تعبیه شده، خودش نگاه‌دارنده و بازدارنده است.

اگر به قرآن دست یابیم، به چیزی رسیده‌ایم که هیچ بزرگی در عالم نمی‌تواند تحملش کند.

 

صلابت و عظمت قرآن کریم

«الَّتى ضَعُفَتِ الْجِبالُ الرَّواسى عَلى‏ صَلابَتِها عَنِ احْتِمالِهِ»؛ کوه‌های دماوند و سبلان، با آن بزرگی و شکوه نمی‌توانند تحملش کند. خود قرآن هم می‌فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛[18] اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و ازهم‌پاشیده می‌دیدی. و این مَثَل‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند». حیف که فکرها تعطیل است! فکر که تعطیل شد، دل تعطیل می‌شود و خشیت نخواهد داشت. هرچه آیه هم برای ما خوانده ‌شود، اثر نمی‌کند. اگر به کوه خوانده شود، چیزی از آن نمی‌ماند؛ اما انسان غافل دلش به رحم نمی‌آید و نمی‌لرزد.

پس مقصد چه شد؟ فهم عجایب قرآن. کل این قطعه در این آیه جمع‌بندی شده است: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛[19] جز پاكان نمي‌توانند به آن دست زنند [دست يابند]» که همان «طهارت جوارحی» است. گفتیم بدن نازل‌ترین بخش شخصیت است. طهارت قلب، حواس و فکر مقدمه‌ای می‌شود برای دیدار با قرآن.

تا طاهر نشوی، این دیدار ممکن نمی‌شود. هرچه سهم تو از عصمت و طهارت بیشتر شود، دریافت تو از قرآن به همان میزان بیشتر می‌شود. ان‌شاءالله خدای متعال توفیق کسب طهارت جهت دریافت معارف قرآن را به همه‌ی ما عطا فرماید.

 



[1]. فرقان: 47.

[2]. انعام: 96.

[3]. مزمل: 7.

[4]. همان: 6.

[5]. همان: 20.

[6]. فصلت: 36.

[7]. همان.

[8]. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1، ص96.

[9]. مطففین: 14.

[10]. همان: 15.

[11]. قیامت: 22.

[12]. همان: 23.

[13]. همان: 24.

[14]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۶.

[15]. قصص: ۳۲.

[16]. احزاب: 70ـ71.

[17]. انعام: 68.

[18]. حشر: 21.

[19]. واقعه: 79.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *