متن شرح دعای سی‌و‌هفتم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۱» 1397/10/3


جزوه pdf
 متن شرح دعای سی‌و‌هفتم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۱»
به توفیق الهی از امشب وارد یک بوستان بهشتی دیگر از مجموعه بهشت‌آسای صحیفه مبارکه سجادیه یا بهتر است بگوییم وارد یک بوستان دیگر در بهشت صحیفه می‌شویم. امیدواریم که به عنایت صاحب صحیفه متنعم شویم و به مدد عنایت آن حضرت، به آنچه در این قطعه نورانی از صحیفه سجادیه رمزگشایی می‌شود، اهتمام و التزام داشته باشیم و عمل کنیم و بهره‌مند شویم تا نصیب ما از حیات طیبه افزایش یابد و بهره ما فراوان‌تر گردد. آن بوستان، دعای سی و هفتم صحیفه سجادیه می‌باشد. عنوان دعا «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا اعْتَرَفَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ تَأْدِيَةِ الشُّكْرِ» می‌باشد.

به توفیق الهی از امشب وارد یک بوستان بهشتی دیگر از مجموعه بهشت‌آسای صحیفه مبارکه سجادیه یا بهتر است بگوییم وارد یک بوستان دیگر در بهشت صحیفه می‌شویم. امیدواریم که به عنایت صاحب صحیفه متنعم شویم و به مدد عنایت آن حضرت، به آنچه در این قطعه نورانی از صحیفه سجادیه رمزگشایی می‌شود، اهتمام و التزام داشته باشیم و عمل کنیم و بهره‌مند شویم تا نصیب ما از حیات طیبه افزایش یابد و بهره ما فراوان‌تر گردد.

آن بوستان، دعای سی و هفتم صحیفه سجادیه می‌باشد. عنوان دعا «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا اعْتَرَفَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ تَأْدِيَةِ الشُّكْرِ» می‌باشد.

این عنوان‌گذاری هوشمندانه تکلیف انسان را در قدم اول در باب اینکه اینجا چه خبر است، معیّن می‌کند.

دعا این‌گونه شروع می‌شود: «اللَّهُمَّ إِنَّ أَحَداً لَا يَبْلُغُ مِنْ شُكْرِكَ غَايَةً إِلَّا حَصَلَ عَلَيْهِ مِنْ إِحْسَانِكَ مَا يُلْزِمُهُ شُكْراً. وَ لَا يَبْلُغُ مَبْلَغاً مِنْ طَاعَتِكَ وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلَّا كَانَ مُقَصِّراً دُونَ اسْتِحْقَاقِكَ بِفَضْلِكَ فَأَشْكَرُ عِبَادِكَ عَاجِزٌ عَنْ شُكْرِكَ، وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِكَ».

موضوع این دعا شکر می‌باشد. از یک مرتبه عالی و فرازمند به این فضیلت بزرگ و باعظمت نگاه شده است و امام ابعاد تازه‌ای از این منزل عالی سلوک الی الله تبارک و تعالی را در این دعا تحریر و رمزگشایی می‌فرمایند. از تبیینی که اینجا در باب مسئله شکر وجود دارد، رونمایی می‌کنند.

به نظر بنده باید فرصت را غنیمت شمرد و در این جلسه خدمت شما مقدمه‌ای را به عنوان پایه بحث مطرح کنم. خواهشمندم دقت‌تان زیاد باشد؛ چراکه بعد‌ها در خیلی از مباحث، دریافت این مقدمه و فهم آن، کار را خیلی آسان می‌کند. آنچه عرض خواهم کرد، یک تحلیل مبنایی و اصولی، به منزله تأسیس مبنا در سیر الی الله و رفتن به منازل سیر انسانیت می‌باشد. به فضل الهی از نوبت بعدی که خدا توفیق دهد، متن را برای شما می‌خوانم و نکاتش را عرض می‌کنم.

 

دو بال سیر و سلوک

1. صبر

مطلبی که عزیزان باید به آن عنایت داشته باشند، عبارت است از اینکه در سیر منازل انسانیت، دو جنبه یا دو مرحله داریم که یک جنبه یا مرحله آن عبارت است از جنبه بنیان‌گذاری و صیانت سالک و جنبه دوم یا مرحله بعدی رشد و تعالی سالک می‌باشد. این دو کاملاً به هم گره خورده هستند. در پرواز به منازل انسانیت و مقاصد بندگی، به منزله دو بال برای یک پروازگر یا پرنده عمل می‌کنند.

پس یک مرحله بنیان‌گذاری و صیانت است و یک مرحله هم مرحله رشد، شکوفایی، تعالی و پرواز. مرحله اول با صبر و مرحله دوم با شکر تعمیم و محقق می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت که صبر و شکر دو رکن اساسی از ارکان سلوک الی الله و تحقق به فضایل انسانیت محسوب می‌شوند.

ما در مباحث جنود عقل و جهل، فهرست فضایل زیادی داریم که در کتاب‌های علمای ربانی این مباحث به صورت فصل‌بندی زیاد آمده است.

وقتی به قرآن مجید به عنوان کتاب مبنا و معیار مراجعه می‌کنید و هنگامی که به کلمات اولیای خدا نگاهی می‌اندازید، برایتان مشخص می‌شود که صبر و شکر با موارد دیگر فرق می‌کنند. اگر اجازه دهید این دو مبنا را توضیح دهم؛ از این جهت که علاقه‌مند هستم دوستان جایگاه شکر را در هندسه‌ی کمال و رشد درک کنند و ببیند. برنامه‌ی این جلسه‌ی ما این است. به عبارتی با نگاهی از بالا ببینیم این‌ دو مورد در این نقشه چگونه جانمایی می‌شوند.

بر روی آن دو کلمه‌ی اساسی که عرض کردم، درنگ کنید و این توضیحات را بشنوید. کلمه‌ی صیانت و مبناسازی و دیگری هم پیش‌برندگی، رشد، پرواز و شکوفایی که شما می‌توانید در کلمه‌ی تعالی آنها را بیاورید. با صبر شخصیت سالک از موانع عبور می‌کند و از مهالک صیانت می‌شود. با رشد شخصیت انسان سالک، شوق پرواز در او به اوج می‌رسد و منزل رضا و محبت برای او هموار می‌شود.

کسی که می‌خواهد طی طریق به سوی حضرت حق، تبارک و تعالی داشته باشد، فرصت زیادی ندارد. دعای چهل صحیفه‌ی مبارکه را به خاطر ‌آورید که دعای کوتاهی است. عنوان آن تکان‌دهنده است. حضرت زمانی آن دعا را می‌خوانند که خبر مرگ کسی را به ایشان می‌دادند یا خود ایشان به یاد مرگ می‌افتادند. مرگ واقعیتی است که سرانجام از راه می‌رسد. خوشا به حال کسانی که بتوانند از این فرصت نامعلوم زودگذر استفاده مناسب و بهره‌ی شایسته داشته باشند.

 

آیت‌الله شاهرودی، فقیهی انقلابی و مسئولیت‌پذیر

امروز خبر رحلت حضرت آیت‌الله شاهرودی را شنیدیم. خداوند متعال ایشان را رحمت کند و با اجداد طاهرینش محشور کند. جزء شخصیت‌های عزیز کشور بودند. از کسانی که به معنای کلمه می‌توان درباره او گفت که فقیه بود. به‌آسانی نمی‌توان در مورد کسی کلمه‌ی فقیه را به کار برد. مکتب شخصیت‌های بزرگی را درک کرده و نزد آنان تحصیل کرده بودند. دارای ذهن خوب، مسلط، بسیار خلیق، متواضع و مسئولیت‌پذیر بودند. در جاهایی که خیلی‌ها از مسئولیت‌های سنگین می‌گریختند، ایشان همکاری کردند و زیر مسئولیت‌های بزرگ شانه دادند. جزء اصحاب فتوا و دوستان صمیمی، علمی و نزدیک رهبر عالی‌قدرمان بودند. خداوند ایشان را رحمت کند که عمر پربرکتی داشتند. آقای شاهرودی را در عراق بیش از ایران می‌شناسند. اگر در مراسم اربعین یا سفرهای دیگر به آنجا رفته باشید، ملاحظه کرده‌اید که ایشان از جهاتی در عراق بیش از ایران شناخته شده است. خداوند به عمر ما هم برکت دهد و پایان کار ما را به سلامت قرار دهد.

 

علت شوق مؤمن به مرگ

در پایان دعای چهلم صحیفه به خداوند می‌گوییم در حال بندگی از دنیا برویم. مسلم، تسلیم و طائب و مطهر باشیم، بار اضافه نداشته باشیم. آنچه که از عمل لازم است، فراهم کرده باشیم و باربسته و مهیا در مقام تسلیم و رضا، مشتاقانه به استقبال پیک بشارت برویم. در این صورت زبان حال انسان هنگام مرگ این است: «چون جان تو می‌ستانی؛ چون شکر است مردن».[1]

چنین انسانی برای مرگ لحظه‌شماری می‌کند و با آن شوق و انس و الفت هم دارد. به همین خاطر حضرت سجاد (علیه‌السلام) در دعای چهلم فرمودند مرگ را برای من مأنس و مألف قرار بده. یعنی اوج انس من با مرگ باشد؛ به‌گونه‌ای که با او مثل خویشاوندم باشم و مانند رفیق شفیق من باشد که مشتاق دیدار او هستم باشد. اگر ‌چنین حالی در انسان شکل گیرد، مرگ برایش بشارت خواهد بود. ان‌شاءالله کیفیت رفتن ما هم به لطف و کرم او به شهادت باشد. شهادت عجب مرگی است! گویا در روایتی فرموده‌اند: «أفضَل المَوت الشَهادة؛ برترین مرگ، شهادت است». خداوند در بهترین حالات شهادت را روزی ما گرداند و ما را از این فضیلت بزرگ محروم نفرماید.

خواستم عرض کنم که در فرصت کم، جناب‌عالی باید بار خود را ببندید و قدم‌به‌قدم در حال سیر منازل و پیش رفتن و تقویت توشه اعمال صالح خود باشید و به کیفیتی زندگی ‌کنید که در این سرای پر از آفت و آلودگی، سالم و غانم عبور کنید و به مقصد برسید.

اگر تمایل دارید این اتفاق برای شما بیفتد، دو فضیلت را باید خیلی تحصیل کنید و در عالی‌ترین سطح آن به دنبالش باشید و به آن برسید که رکن اول آن صبر و رکن دوم آن شکر می‌باشد.

 

ارزش و اقسام صبر

عمدتاً صبر مبانی سلوک را می‌سازد و اگر سالک به مقام صابران برسد، نزد حضرت حق محبوبیت پیدا می‌کند. «وَاللهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ؛[2] خدا شکیبایان را دوست‌ مي‌دارد». صریح قرآن کریم است که خدای متعال شخصی را که به این فضیلت می‌رسد، دوست می‌دارد و هنگامی که صبر جزء ساختار وجودی‌اش گشت و بهره او در آن حد قرار گرفت، در دایره امنی مسیر را سیر خواهد کرد.

در معنای اولیه می‌گویند صبر این است که انسان نفس خود را در شرایط دشوار و تلخ مهار کند و آن را در مدار بندگی حفظ کند. آن را بر روی ریل بندگی نگه دارد و نگذارد از آن خارج گردد. با این حال در روایت مشهوری آمده که صبر بر سه قسم است: صبر بر معصیت، صبر بر طاعت و صبر بر مصیبت.[3]

 

موانع سلوک

الف. گناه

سه چیز می‌تواند سیر سلوک انسان را مختل کند که البته ریشه‌های آن به یک‌جا برمی‌گردد. مانع اول، گناه و معصیت است. مفصل به مناسبت‌هایی در مورد آنکه با انسان چه می‌کند، صحبت شده است. گناه انسان را از ریل بندگی خارج می‌کند که این خود مراتبی دارد. مثلاً در جایی ممکن است وقتی انسان از ریل خارج شد، در کنار آن یک دره‌ی مخوف باشد که انسان نه‌تنها خارج، بلکه ساقط هم ‌شود.

معصیت برای نفس انسان زینت داده شده است. به همین خاطر قرآن فرموده‌ است: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ...؛[4] دوستى خواستني‌ها[ى گوناگون] براى مردم آراسته شده است...». نفس انسان به سوی معصیت تمایل دارد و آنچه نفس انسان را در برابر این خطر بزرگ صیانت می‌کند، صبر است. چه زمانی اثر صبر بیشتر خواهد بود؟ وقتی که شخص می‌بیند دیگران چقدر لذت می‌برند و او دائم باید به نفس خود نه بگوید و لگام آن را بگیرد. اینجا یک سختی و تلخی دارد که اگر انسان بر آن مداومت ورزد، به شیرینی حقیقی و حقیقت شیرینی دست پیدا خواهد کرد.

 

ب. سنگین شمردن تکالیف الهی

دوم عبارت از کلفت مسئولیت‌ها و وظایف می‌باشد. اولی با زینت شدن و لذت نفس انسان را به خارج از ریل بندگی دعوت می‌کند و دومی بر عکس آن است. برای انسان وظایف یا فهرستی از باید‌ها، طاعت‌ها، فرائض و واجبات تعریف می‌شود که وظیفه‌ی بندگی او می‌باشد. نفس از انجام آنها ابا دارد؛ زیرا آن را برای خود سنگین و دارای کُلفت می‌بیند. شاید از این جهت به آن تکلیف می‌گویند که برای نفس سنگینی دارد. گاهی باید وضعیت راحتی را برای انجام وظیفه الهی رها کنیم و خود را به وضعیت سخت انجام وظیفه و مسئولیت‌ها بسپاریم؛ از وظایف کوچک گرفته تا وظایف بزرگ.

مثالی می‌زنم تا بحث روشن‌تر شود. یک روحانی در قم مشغول تدریس بود. با پژوهشگاهی هم قرارداد داشت. در همان کوچه‌ی محل سکونتش، سایر بستگانش هم اقامت داشتند. زندگی خوب و راحتی داشت. قم جنت الطلاب است. برای خود عالم و جاذبه‌های خاصی دارد. به همین خاطر آقایان در قم متوقف می‌شوند و در آنجا می‌مانند و خارج نمی‌شوند. در وسط چنین شرایطی که حقوق مناسب برقرار، زندگی خوب، بچه‌ها راحت، مدرسه و امکانات فراهم، خانواده‌ و بستگان در دسترس، پیکی آمد که برای شما وظیفه‌ای تعیین شده است که جهت تبلیغ به فلان شهر بروید. آن روحانی تعریف می‌کرد که ماندم چه کنم. در آن شهر از حقوق خبری نبود. دوری از خانواده وجود داشت. مدرسه‌ی خوب و محیط تربیتی مناسب برای بچه‌ها فراهم نبود. فراغ و دوری و تفاوت فرهنگی وجود داشت. در منطقه‌ی محرومی قرار داشت و ششصد یا هفتصد کیلومتر با قم فاصله داشت. اگر کسی صبرش کم شود، می‌بازد و یک عمر را باخته است. به خود نهیب زدم و گفتم: تو این لباس را پوشیده‌ای که فقط در قم بنشینی و چیزی بنویسی و درس بدهی؟ رفتم خانه و گفتم که بار را ببندید تا برویم. اکنون 27 سال است که در آنجا هستم.

برایم جالب بود. 27 سال است که ایشان آنجا امام جمعه است. از طرقی باخبر شدیم که مردم آن منطقه ایشان را بسیار پسندیده‌اند؛ زیرا توانسته‌اند در آن منطقه منشأ آثار، برکات و خیرات در مسائل مختلف و تربیت نفوس باشند.

اینجا صبر بسیار زیادی می‌خواهد. اگر کسی تربیت نشده باشد، در برابر چنین وظیفه‌ای کم می‌آورد. باب توجیه هم باز است، می‌گویند باید الان در قم باشیم و تحصیلات خود را پیش ببریم و خانواده آماده نیستند و ... . واقعاً و بدون تعارف، پایه‌ها و مبانی اصلی سیر با صبر ساخته می‌شود و هرچه بهره و حظّ سالک از گوهر و حقیقت صبر بیشتر باشد، هم می‌تواند به منازل بالاتر برود و هم منازل فعلی را بهتر حفظ کند.

یک طرف جاذبه‌ی معصیت و طرف دیگر، کلفت طاعت است. جلسه‌ی قبل عرض کردیم قرآن حتی در مورد نماز می‌گوید تا به مقام خشوع نرسیده باشی، نماز برای تو سنگین است.[5] افراد کمی موفق به نماز جماعت می‌شوند و افراد کمتری به نماز جمعه موفق می‌شوند.

 

ج. مشکلات و مصیبت‌ها

مانع سوم، مصیبت‌ها و دشواری‌ها است؛ مانند مرگ و مریضی خود و دیگری و ورشکستگی و شکست‌های اجتماعی. این‌ موارد نَفَس سالک را می‌گیرد. چنانچه صبرش اندک با‌شد، به جزع مبتلا می‌شود یا برای او توقف می‌آید و یک مصیبت می‌تواند او را از ریل بندگی خارج سازد.

صبر، انسان را در برابر جاذبه‌ی گناه و کلفت طاعت و هجوم مصیبت‌ها حفظ می‌کند و در نتیجه انسان همیشه روی ریل بندگی باقی می‌ماند. صبر برای سالک چنین نقشی دارد.

چنانچه ایمان به منزله‌ی یک انسان در نظر گرفته شود، صبر در اندام ایمانی، به منزله‌ی سر نسبت به بدن است. اگر سر نباشد، هیچ‌چیز به کار نمی‌آید.[6] صبر، تضمین‌کننده ایمان و در مرحله‌ی بعد صیانت‌بخش آن است.

 

2. شکر

رکن دوم سلوک شکر است که حرکت‌دهنده و سرعت‌بخش و سبقت‌آفرین است. فضائل بسیاری در دامن شکر تقویت پیدا می‌کند و بسیاری از مکارم اخلاق، با شکر فراهم می‌شود. معرفت فضل و انعام منعم مطلق با شکر آغاز می‌شود و آنجا است که انسان نعمت‌شناس می‌شود. از رهگذر شناخت نعمت، انسان به منعم می‌رسد. ما تمایل بنیادین به منعم و محسن داریم. اگر کسی به شما احسان کرد، شما تمایلی در وجودتان نسبت به او پیدا می‌کنید. وقتی پیام محبت به قلب انسان برسد، بازتاب آن همان تمایل است و این تمایل نسبت به منعم، در امتداد خودش، مرتبه‌ای به نام محبت ایجاد می‌کند و شما نسبت به او، احساس تعلق و محبت می‌کنید. این محبت در واقع یک تمایل آمیخته با رضا است.

مجموع مسیری که برای شما تبیین شد، شکر نامیده می‌شود که مراتبی دارد. اینکه کلمه‌ی شکر در مورد آن به کار رفته، به این دلیل است که شما آشکارسازی دریافت نعمت دارید و اعلام می‌کنید که نعمت و محبت به من رسید. شکر چنین حقیقتی است.

شکر، موتور را روشن می‌کند و روشن نگاه می‌دارد و پیشران است و حرکت می‌دهد. ما وقتی مثال می‌زنیم، ذهن شما سراغ منعم در بین مخلوقین، نظیر پدر و مادر و دوست می‌رود که نسبت به انسان، احسانی دارند.

کلمه‌ی شکور حکایت از کسی است که به مراتب بالای شکر رسیده است. عدد شاکرین در مراتب بالای شکر، کمتر و کمتر می‌شود. صبر هم از مرحله‌ی صابرین هست و تا مرحله‌ی صبّارین ادامه پیدا می‌کند. کلمه‌ی «صبور» در قرآن نیامده است. جالب است که قرآن کریم واژه‌های «صبّار» و «شکور» را کنار هم می‌گذارد. این مرحله برای کسانی است که شکر و صبرشان در اوج است. این افراد می‌توانند نشانه‌های عظیم الهی در تبدیل تمدن شرک‌آلود به تمدن توحیدی درک کنند.

سالک در منازل شکر، هرچه جلوتر رود، عجز بیشتری دارد. قبلاً رمز و راز این موضوع به استحضار شما رسید و بعداً از این دعا هم رازگشایی خواهد شد. عنوان این دعا به همین موضوع اشاره دارد.

کمّلین از سالکین و واصلین الی الله که ائمه‌ی هدی (علیهم‌السلام) هستند و بالاتر از آنان کسی وجود ندارد، ابراز عجز در شکر داشته‌اند. اعتراف به عجز در شکر، تماشایی است.

 

نقش صبر و شکر اجتماعی در شکل‌دهی تمدن اسلامی

بحثی که تقدیم شد، فردی بود؛ اما شما سریع یک مبدل بگذارید و بحث را اجتماعی کنید. مبنای مختار در مسئله هم اصالت اجتماع است. حضرت علامه طباطبایی در این باره بحث کرده و استدلال آورده‌ و علامه مطهری آن را پرورش داده است. اصالت جامعه به عنوان یک هویت مطرح می‌شود. این بحث فردی را به بحث اجتماعی تبدیل کنید.

یک جامعه از منظر قرآن کریم و از منظر خدای متعال، وقتی برای شکل‌دهی تمدن اسلامی توانمند خواهد بود که اهالی آن از نظر وحدت جمعی خود، اهل صبر و شکر باشند تا بتوانند درجات مدنیت اسلامی را طی کنند و به نقطه‌ی مطلوب برسند.

خداوند متعال در ماجرای حضرت موسی و جریان آزادی از طاغوت و فرعون می‌فرماید: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِى لَشَدِيدٌ؛[7] و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت‏ خواهد بود». این یک قاعده‌ی محکم و یک بیانیه‌ی قطعی صادرشده از حضرت حق در محور تمدن و شکل‌گیری جامعه‌ی الهی و توحیدی است. می‌گوید اگر صبّار و شکور باشند، آیت عظمای تبدیل جامعه‌ی مبتنی بر طاغوت به جامعه‌ی مبتنی بر ولایت الهی، برایشان قابل درک خواهد شد. فرعون که رفت، رژیم طاغوت فروپاشید و این تازه ابتدای مسیر است؛ باید نظام‌های اقتصادی و رفتاری و ... آماده شود. اینجا صبر عالی می‌خواهد. انقلابی شدن سخت است، اما انقلابی ماندن، خیلی سخت‌تر است. باید جامعه این دشواری‌ها را به جان بخرد تا شهد گوارای ولایت الهی را بچشد و قدردان آن باشد.

هم در سلوک فردی و هم در سلوک اجتماعی، می‌توانید معادله‌ی صبر و شکر را مشاهده کنید. بنی‌اسرائیل در هر دو باختند. ماجرای آنان خواندنی است. صبر نکردند و با جنگ، غر زدند و در دشواری‌ها، اعتراض کردند و به پیامبرشان می‌گفتند دعا کن تا منّ و سلوی برای ما نازل شود.[8] به پیامبر می‌گفتند: «ادْعُ لَنَا رَبَّكَ؛[9] پروردگارت را براى ما بخوان» تا برای ما چیز‌های مختلف بیاورد. بعد هم به حضرت موسی گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛[10] تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين‌جا مى‌نشينيم». صابر نبودند؛ به این معنا که حاضر نبودند هزینه‌ی برقراری ولایت الهی را بپردازد. نتیجه‌اش این شد که چهل سال در بیابان‌ها چرخیدند و دچار حیرت شدند.[11] حیرت، بزرگ‌ترین مصیبت است. در مریضی‌های روانی هم جزء بیماری‌های پیشرفته است؛ نه آغاز می‌شناسد و نه انجام. بنی‌اسرائیل به آن مبتلا شدند؛ مشکلشان نداشتن دو عنصر صبر و شکر بود.

بدون مبالغه، ملت ما تاکنون بحمدالله امتحان خوبی در صبر و شکر داده است. انسان باید خیلی قدرشناس این هویت جمعی باشد که به‌خوبی پیش می‌رود و ان‌شاءالله پیش خواهد رفت.



[1]. مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۰۳۷.

[2]. آل عمران: 146.

[3]. کلینی، کافی، ج2، ص91.

[4]. آل عمران: 14.

[5]. بقره: 45.  

[6]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‏۶۷، ص۱۸۳.

[7]. ابراهیم: 7.

[8]. بقره: 57.

[9]. همان: 68 و 69 و 70. 

[10]. مائده: 24.

[11]. همان: 24ـ26.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *