متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۷» 1401/2/26


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۷»
در جلسه‌ای که من برای عیادت ایشان خدمتشان رسیدم و صحبت از صحیفه سجادیه و مجلس درس هفتگی ما شد، بسیار خوشحال شدند. ایشان تقریباً جزو صحیفه‌شناس‌های زمان ما بودند یعنی کسی که هم صحیفه‌ی مبارکه را خوب می‌شناخت و خیلی قدر می‌دانست و هم جزو مروّجین صحیفه سجادیه بود و بسیار تأکید می‌کردند و اصرار داشتند که بحث‌ها و درس‌های صحیفه ادامه پیدا کند و نوشته و منتشر شود. خدا این عالم گرامی را از مجلس ما هم بهره‌مند کند و روح و ریحانی از مجلس ما به‌عنوان طلب مغفرت و ترفیع درجات به روح مطهر ایشان عاید و واصل فرماید.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ».

به‌لطف خدای متعال به بخشی بسیار مهم و فوق‌العاده سازنده‌ از دعای مکارم‌الاخلاق رسیدیم که در سپهر مکارم مثل یک منظومه‌ی فوق‌العاده برجسته و درخشان می‌درخشد و دل از اهل معرفت می‌برد. قطعه‌ای که الآن برای شما خواندم، بسیار فوق‌العاده و درخور تأمل است. ان‌شاءالله به توفیق الهی در این بخش نکته‌هایی را که از مضامین این دعای نورانی دریافت می‌شود، باهم مرور می‌کنیم.

 

آیت‌الله فاطمی‌نیا یکی از صحیفه‌شناسان زمان

قبل از ورود به بحث، یاد مرحوم آیت‌الله فاطمی‌نیا (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) را گرامی می‌داریم. کسانی که ایشان را می‌شناختند از فقدان این عالم ارزشمند، اخلاقی، متتبع، اهل فن و تحقیق و بسیار دوست‌داشتنی و اهل سلوک، خیلی متأثر شدند. خدا ایشان را با اجداد پاکش محشور فرماید.

در جلسه‌ای که من برای عیادت ایشان خدمتشان رسیدم و صحبت از صحیفه سجادیه و مجلس درس هفتگی ما شد، بسیار خوشحال شدند. ایشان تقریباً جزو صحیفه‌شناس‌های زمان ما بودند یعنی کسی که هم صحیفه‌ی مبارکه را خوب می‌شناخت و خیلی قدر می‌دانست و هم جزو مروّجین صحیفه سجادیه بود و بسیار تأکید می‌کردند و اصرار داشتند که بحث‌ها و درس‌های صحیفه ادامه پیدا کند و نوشته و منتشر شود. خدا این عالم گرامی را از مجلس ما هم بهره‌مند کند و روح و ریحانی از مجلس ما به‌عنوان طلب مغفرت و ترفیع درجات به روح مطهر ایشان عاید و واصل فرماید.

 

علت نامگذاری عبدالعظیم حسنی به «سیدالکریم»

فردا سال‌روز رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام‌الله‌علیه) و همچنین سال‌روز شهادت حضرت حمزه سید الشهدا (علیه‌‌السلام) است. من چند جمله به‌عنوان عرض ارادت می‌گویم.

درباره حضرت عبدالعظیم (علیه‌‌السلام) باید بگویم که خداوند تبارک و تعالی به برکت وجود این مرد الهی به منطقه‌ی ری و تهران برکت داد و شعبه‌ای از الطاف و عنایات و کرامات خاص خود را در دسترس مردم تهران خصوصاً و مردم ایران عموماً قرار داده‌ است. این مضجع تابناک و این حرم مطهر از عنایات الهی است؛ شخصیتی که هم از فرزندان پیامبر و امیرالمؤمنین (علیهما‌السلام) و امامزاده‌ی واجب التعظیم است، هم محدث عالیقدری است که بابی از معارف الهی از طریق ایشان به ما رسیده، و هم شخصیت جهادی است. روحیه مجاهدت و حضور در میدان‌های اصلاح اجتماعی سبب شد که ایشان متواری و مخفی شوند. برکاتِ این عالمِ محدثِ فقیه درجه‌یک و عالیقدر در این منطقه فراوان از نزدیک مشاهده شده؛ یعنی غیر از آنچه ما در احوال ایشان خواندیم و مطالعه کردیم، به ما نسل‌به‌نسل رسیده و الآن در اختیار ما است. مردم با همه‌ی وجودشان کرامت این مرد الهی را چشیده‌اند و تعبیر «سیدالکریم» انتخاب مؤمنان برای این مرد بزرگ است، به‌خاطر دریافت‌هایی که از توسل به روح مطهر ایشان داشتند.

 

لزومِ پیروی از سیره حضرت عبدالعظیم

مشرّف به مدال «أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً؛[1] تو قطعاً جزو دوستان ما هستی». از امام هادی (علیه‌‌السلام) و مشرّف به آن مطلب بسیار عالی از حضرت رضا (علیه‌‌السلام) است که حامل پیغامی از سوی آن امام برای شیعه است و راه و رسم دینداری را آموزش داده‌است. این روش را ملاحظه کنید؛ مردی با خصوصیات جناب عبدالعظیم حسنی با آن موقعیت علمی،‌ فقهی، حدیثی و سلوکی، به محضر حجت زمان خودش امام هادی (علیه‌‌السلام) شرفیاب می‌شود و می‌گوید: اجازه دهید من دینم را به شما عرضه کنم و نظر شما را درباره دین خود دریافت کنم. حضرت اجازه دادند و ایشان شروع کردند به بیان توحید و نبوت و امامت و معاد و همه را در جملات بسیار مرتبی به محضر امام زمانشان تقدیم کردند و حضرت تحسین و دعایش کردند: «أَثْبَتَكَ اللَّهُ‏ الْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ؛[2] خداوند، تو را بر طريق ثابت در زندگى دنيا و آخرت پايدار بدارد».

این شیوه‌ی او یک الگوی روشن برای مؤمنان است، به‌ویژه چون مورد پسند و تأیید ویژه‌ی حجت زمانش قرار گرفته نشان می‌دهد که این سیره باید بین مؤمنان باشد، اگرچه اهل مطالعه و اهل فضل باشند. ترازِ حضرت عبدالعظیم یک تراز عالی است. با این حال اتصال ولایی داشتند و دین را به ساحت ولیّ امر و ولیّ عصر‌شان عرضه کردند و این باید در دستور کار مؤمنان باشد و دینشان را بسیار مرتب و دسته‌بندی‌شده و متقن و به‌صورت روشن در اختیار داشته باشند.

تفقه در دین که این‌قدر مورد تأیید و تأکید اولیای خدا و مسئله بسیار مهمی است. مؤمن در دنیا باید در صدد فراهم کردن دین خودش باشد، نه یک دین سطحی که از گوشه و کنار چیزهایی به‌دست آورده باشد، بلکه باید درصدد به‌دست آوردن منظومه روشنی از معارف دینی باشد و به آنها برسد، عقلش را خاضع کند و به قلبش وارد شود. یعنی هم دریافت عقلی داشته باشد و عقلش قانع شود، هم به قلبش وارد شود و به آن نقطه از ایمان و یقین دست پیدا کند. حاصل عمر انسان مؤمن باید به‌گونه‌ای باشد که وقتی می‌خواهد از دنیا برود، وضعیتش در دین روشن و معارف دینی در وجود او تثبیت‌شده باشد.

این مطلب بسیار مهمی است و شاید یکی از مهم‌ترین پیام‌های سیره‌ی حضرت عبدالعظیم (علیه‌ السلام) باشد. برای همه از بزرگ‌ترها و علمای دین تا افراد عادی است، به‌ویژه برای جوان‌ها که نسبت به مسائل دینی‌شان اهتمام داشته باشند، مراجعه و مطالعه کنند، جلسه و استاد ببینند و با همه‌ی این احوال قانع نشوند تا اینکه این را به قلبشان برسانند.

 

اهمیتِ زیارت آل یاسین

به‌نظرم می‌آید برای زمان ما و برای ما باید به همان چیزی اهتمام داشته باشیم که حضرت حجت‌‌بن‌الحسن‌المهدی (علیه‌‌السلام‌وعجّل‌‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) به دوستانشان آموزش دادند؛ همین زیارتی که ما به‌نام زیارت «آل‌یاسین» می‌شناسیم. زیارت آل‌یاسین که ترکیبی از زیارت و دعا و از آثار حضرت ولی‌الله‌الاعظم (ارواحنا‌لتراب‌مقدمه‌الفداء) است.

در این متن نورانی پس از آن سلام‌ها عرض دین است. انسان خطاب به حضرت مهدی (علیه‌‌السلام) می‌گوید: من می‌خواهم شما را برای دینم شاهد بگیرم. پس از توحید شروع می‌کند مباحث مربوط به نبوت و امامت تفصیلی را به‌نام همه‌ی ائمه (علیهم‌‌السلام) بیان می‌کند، بعد مسائل مربوط به معاد و مرگ و قیامت را به محضر حضرت ولی‌عصر، امام زمانش عرضه می‌کند. سپس از حضرت می‌خواهد که شاهد باشد و می‌گوید: «أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ ...؛ تو را گواه می‌گیرم‌ای مولایم، که گواهی می‌دهم ...» بعد می‌گوید: «فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ؛ پس گواه باش بر آنچه تو را بر آن گواه گرفتم». اینها را من در محضر شما عَرضه و تقدیم کردم،‌ این را برای من نگه‌ دارید و شهادت دهید. بسیار جالب است.

ان‌شاء‌الله ما نیز از این فرصت استفاده کنیم. خیلی غنیمت است، دوستان زیارت آل‌یاسین را دست‌کم نگیرند. بعد زیارت البته دعا است با آن همه نکته‌ها و لطایف و زیبایی‌هایی که در متن این دعای نورانی و آن زیارت عاشقانه و عارفانه است. درواقع سیره اولیای خدا و به همان سبکی است که حضرت عبدالعظیم (علیه‌ السلام) دینش را عرضه کرده ‌است.

 

فضیلتِ زیارتِ حضرت عبدالعظیم

این مرد الهی و آسمانی، یادگار اولیا در منطقه ری و تهران است و شعبه‌ای از الطاف حسینی در زیارت ایشان است که برای مؤمنان بسیار شیرین است؛ چنان‌که در زیارتش می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ بِزِيارَتِهِ ثَوابُ زِيارَةِ سَيِّدِالْشُّهَدآءِ يُرْتَجي؛ سلام بر تو، ای کسی که در زیارتش امید ثواب زیارت سیدالشهدا می‌رود». این به دلالت اولیا است، فارغ از بحث‌های فنی که این موضوع دارد. اینکه از حرم مطهرِ این انسان بزرگ، عطر حسینی یعنی عطر مجاهدت و حماسه و حضور در زمان انجام رسالات الهی استشمام می‌شود و پاداشِ زیارت اباعبدالله (علیه‌‌السلام) که به برکت این زیارت به انسان کرامت می‌کنند، بسیار فوق‌العاده است. خدای متعال ما را قدرشناس این وجود نازنین و این حرم مطهر و آنچه از کلمات امیرالمؤمنین (علیه‌‌السلام) از طریق ایشان رسیده ‌است، قرار دهد.

با ترتیب خوبی روایتی از حضرت عبدالعظیم (علیه‌‌السلام) است که ایشان معارفی را از امیرالمؤمنین (علیه‌‌السلام) در قالب کلمات قصار نقل می‌کنند و اتفاقاً این‌ سخنان در گرداگرد این حرم مطهر با خط خیلی زیبایی نوشته شده، البته کسی نمی‌خواند؛ زیرا معمولاً می‌گذریم و می‌رویم. ولی مطالب، بسیار عالی است، به تعبیر فنی جزو عوالی مطالبی است که از امیرالمؤمنین (علیه‌‌السلام) نقل شده ‌است. البته هرچه از آن حضرت نقل شده، عالی است؛ اما در بین آنچه عالی است، برخی عالی‌تر است؛ ازجمله همین کلمات قصاری که از طریق حضرت عبدالعظیم (سلام‌الله‌علیه) نقل شده ‌است. به این کلمات کوتاه مراجعه کنید که مرحوم سید رضی نیز در نهج‌البلاغه آورده. چه کسی می‌تواند در این سطح حرف بزند؟ یک روایتش این است: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ؛[3] ارزش هر كس به چيزى است كه نيكويش مى‌داند» که اتفاقاً بحث امروز ما دقیقاً همین موضوع است. یا روایت دیگر که اهمیت زبان را بیان می‌کند: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ؛[4] انسان در زیر زبانش پنهان است».

 

روایتی رضوی به نقل از عبدالعظیم حسنی

مطلبی هم از ناحیه امام رضا (علیه‌‌السلام) از طریق حضرت عبدالعظیم رسیده که فرمود: «یا عَبْدَ الْعَظِیمِ، أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیائِی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ أَنْ لَا تَجْعَلُوا لِلشَّیطَانِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا؛[5] عبدالعظیم، سلام مرا به دوستانم برسان و به آنها بگو: شیطان را به دل‌های خویش راه ندهند». با این جمله شروع می‌کند که اجازه ندهند شیطان بر آنها مسلط شود، مواظب باشند. با این شروع می‌کند و اوج می‌گیرد و یک جمع‌بندی دارد. مطالبِ بسیار حیاتی در آن متن نورانی است. شاید بشود گفت قلب همه‌ی آن مطالب این است که اگر می‌خواهید با امام رضا (علیه‌‌السلام) دوست باشید، باید با دوست‌های حضرت، رفاقت کنید. به‌معنای فنی کلمه یعنی تحصیل ولایت حضرت رضا (علیه‌‌السلام) منوط به انجام حقوق ایمانی نسبت به دوستان ایمانی است. انسان باید به این عمل کند تا بتواند به سرچشمه ولایت راه پیدا کند. حضرت از اینکه شیعیان به جان هم بیفتند، باهم درگیر شوند و اختلاف پیدا کنند، به‌شدت برحذر می‌دارد.

در ادامه هم فرمود اگر کسی از شما به جان دیگری بیفتد و بخواهد شخصیت او را جریحه‌دار کند، قسم می‌خورم که او را نفرین خواهم کرد: «فَإِنِّی الَیتُ عَلَی نَفْسِی» بر خودم واجب کردم که او را نفرینش کنم. خیلی از ما در معرض نفرین امام رضا (علیه‌‌السلام) هستیم! به خدا پناه می‌بریم از بعضی از رفتارهایی که گاهی از سر شیطان‌زدگی اتفاق می‌افتد.

 

وظیفه‌ی مردم شهرهای زیارتی و مقدّس

نمی‌دانم چرا اینقدر تنبل هستیم! یک چشمه فیض اینجا در دسترس ما با آن همه پاداش و تأثیر و نورانیت، جاری است که بزرگان ما قدرش را می‌دانستند. آقای بهجت عزیز و بزرگ (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) در بیانی گفته بودند که اگر اهالی تهران در زمان‌های نزدیک، البته ایشان تعبیر نزدیک‌تری را هم به‌کار برده، به این زیارت نروند جفا کرد‌ه‌اند. ما ظاهراً چنین حالتی داریم و جفاکار هستیم، به خودمان و به ساحت این انسان الهی جفا کردیم. در هر صورت غنیمت بدانیم و اگر تا کنون کوتاهی‌هایی داشته‌ایم، جبران کنیم. انسان باید بابش را فراهم کند، باید عهد کند. همان‌طورکه مشهدی‌ها اگر به زیارت امام رضا نروند جفا کرده‌اند. گاهی حرم می‌روند و از دور سلام می‌کنند و می‌گویند ما می‌خواهیم آنجا برای زائرها خلوت باشد که آنها فیض ببرند و ما هم در کنارشان فیض ببریم. دوستی از دوستان مشهدی می‌گفت من یک ماه است حرم مشرّف نشدم. حضرت کارهای ما را می‌بینند، در حضور حضرت هستیم. لابد هر روز سلام می‌کنید، ولی نشد. معمولاً وقتی نعمتی در دسترس انسان است، از آن نعمت غفلت می‌کند و بهره مناسب را نمی‌برد. وقتی نعمت در دسترس است برای انسان عادی می‌شود. باید انسان مراقب باشد که نعمت برای او عادی نشود. ما خودمان هم مبتلا هستیم، گاهی به مشهدی‌ها و قمی‌ها ایراد می‌گیریم. البته شاید بعضی دوستانِ دیگر ما هم هستند از کاظمین و نجف اشرف که همین‌طور باشند، وقتی در شهرهای زیارتی هستند می‌گویند همیشه حرم کنارمان است. اینجا در جلسه‌مان بعضی از همشهری‌های اولیای خدا هستند. انسان باید برنامه‌ریزی کند. ما اینجا به آنها اشکال می‌گیریم، اما خودمان مبتلا هستیم. یک قدم آن طرف‌تر قم است. گاهی انسان چند ماه مشرّف نمی‌شود. ما چگونه خود را از آن زیارتی محروم می‌کنیم که وقتی برای انسان حاصل شود و مشرّف شود، شفاعت برای او می‌نویسند؟! درباره‌ی زائر حضرت معصومه گفته شده: «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛[6] بهشت بر او واجب مي‌شود».

 

منزلت حمزه نزد پیامبر اکرم

حضرت حمزه (سلام‌الله‌علیه) بر گردن مسلمان‌ها خیلی حق دارد؛ زیرا جزو حلقه‌ی مؤسس است. در جریان آغاز دعوت نبوی و تأسیس اسلام، حمزه (سلام‌الله‌علیه) حضور دارد؛ حضور محکم‌کننده، نگه‌دارنده و پیش‌برنده اخلاص، سلامت نفس، معنویت و طهارت به اضافه‌ی شجاعت از او یک چهره ممتاز ساخته. چندی پیش کسانی که درباره حضرت حمزه (سلام‌الله‌علیه) فعالیت‌های پژوهشی و مطالعاتی برای برگزاری کنگره دارند، خدمت رهبر رفتند. رهبر فرمودند حضرت حمزه غریب است. با وجود آن نقش و اثرگذاری، با آن همت والا و روشی که مورد عنایت خاص پیامبر عظیم‌الشأن است، ایشان غریب است. رفتارهایی که پیغمبر در مورد حمزه داشته، درباره‌ی کمتر کسی داشته، چه در حیات او، چه در شهادت او. پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به این عموی بزرگوار لقب «سیدالشهدا» داده، حضرت حمزه خاص است.

امیدواریم خداوند تبارک و تعالی سیره او را در بین ما زنده کند؛‌ در دفاع از دین، در به میدان بردن آبرو و همه‌ی موجودی‌، حضور شجاعانه در دفاع از ولایت و امامت و دیانت. ان‌شاءالله این سیره و یاد او همیشه در بین ما زنده باشد. خدای متعال زیارت مضجع تابناک این مرد بزرگ الهی را روزی‌مان کند. ان‌شاءالله این راه‌ها فراهم و باز شود. زیارت حضرت حمزه در احد بسیار فوق‌العاده است و جلوه ویژه‌ای دارد.

 

دعای بیستم صحیفه، دعایی سرشار از شور و نشاط

در این گزارش به مضامین دعای بیستم رسیدیم. عرض کردم به نقطه‌ی بسیار حساسی در این دعا رسیدیم. البته ممکن است بگویید هر جا که می‌رسد شما همین را می‌گویید! واقعاً همین‌طور است، هر قطعه‌ای را که انسان می‌خواند این‌قدر فرازمند و الهام‌بخش است که در انسان واقعاً شوری به‌پا می‌کند. حق است انسان همین تعبیر را به‌کار بگیرد، منتها اینجا خیلی فوق‌العاده است.

 

بیان ویژگی‌های پرهیزکاران در صحیفه سجادیه

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ...». نخست صلوات است که الآن شما آشنا هستید در صحیفه سجادیه چه کارکردی دارد و کجا قرار گرفته؛ هم الگو، هم الهام‌بخش، و هم مددرسان است. اگر می‌خواهید از باطن اولیای خدا مدد بگیرید و به زینت اخلاق آنها مزیّن شوید، صلوات بفرستید. سپس فهرستی از اخلاق اولیای خدا را به‌عنوان خواسته خودش به پیشگاه خدای متعال می‌برد. می‌گوید خدایا من این را از تو می‌خواهم؛ محمدی شدن را، علوی شدن و فاطمی شدن، حسنی شدن، حسینی شدن و مهدوی شدن را.

آدم وقتی از دنیا می‌رود و دستش کوتاه می‌شود، اگر انسان وارسته عارفی بتواند در پیشگاه خدای متعال شهادت دهد که این کسی که عازم منازل آخرت است، محمدی، علوی و فاطمی است، بارش را از این عالم خوب خواهد بست و بهره‌های وافر پیدا خواهد کرد.

 

زیبایی‌شناسی در دعای بیستم صحیفه

نوزده ویژگی در قطعه‌ای که برای شما خواندم، فهرست شده. منتها عنوانی که برای آن انتخاب شده «حلیة الصالحین و زینة المتقین» است. از دو کلمه استفاده شده که کاملاً به عالم زیبایی‌شناسی مربوط می‌شود؛ زیباخواهی و زیباجویی است. زیرا سخن از حلیه و زینت است که این دو مربوط به آراستگی و زیباسازی است. دقیقاً این است. یک بخش مربوط به لباس است؛ لباس‌هایی که کسی برای زیبایی و جلوه‌های چشم‌نواز می‌پوشد، و دیگری زینتی است که انسان استفاده می‌کند تا آراسته شود. در این مطلب از این دو کلیدواژه استفاده شده: حلیه و زینت. یکی‌ به صالحین نسبت داده شد و دیگری به متقین نسبت داده شد. فرمود آنچه من الآن از تو می‌خواهم این است که به من لباس زیبا و چشم‌نواز تقوا بپوشانی و زیورآلات مربوط به صالحین را نیز می‌خواهم.

 

تقوا، زینت پرهیزکاران

زیورآلات صالحین چیست؟ زینت متقین چیست؟ با چه چیزهایی زینت داده و زیبا می‌شوند که از زیبایی‌شان، هم کسانی که در این دنیا با آنها رفت‌وآمد دارند بهره‌مند می‌شوند، هم در آخرت وقتی از اینها رونمایی می‌شود حوریان و غلامان کم می‌آورند؟ انسان متقی وقتی وارد بهشت می‌شود ازنظر زیبایی مافوق همه‌ی این حرف‌ها است. حوران بهشتی که اگر از آنها در این جهان، رونمایی بشود هوش از سر همه‌ی بنی‌آدم می‌رود، در برابر زیباییِ کسانی که به حقیقت تقوا رسیدند کم می‌آورند. به‌معنای دقیق کلمه زیبا هستند.

مطلب، هم این‌جهانی است، هم در حیات ابدی است. اگرچه مقصد، حیات ابدی است، اما اولین کسی که از زیور صلاح و زینت تقوا بهره‌مند می‌شود خودِ انسان متقی و صالح است. به قول حافظ: من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود/ وعده فردای زاهد را چرا باور کنم. یعنی من معطل فرداها نیستم، همین امروز فیض می‌برم. اگر کسی این‌گونه آراسته شد اول خودش از خودش فیض می‌برد و از زیباییِ خودش بهره‌مند می‌شود. سپس کسانی که با او زندگی می‌کنند، می‌توانند بهشت را  در این دنیا استشمام کنند. از وجود او می‌توانند عطر بهشت را دریافت کنند. آنگاه چشمشان به زیبایی صلاح و تقوای او روشن می‌شود. آخرت که اصلاً گفتنی نیست، کلیدواژه‌ای برای آن انتخاب نمی‌شود و نمی‌توان گفت که اینها در زندگی ابدی چه نعمتی دارند، هم خودشان در آنجا بهره‌مند هستند، هم اهل بهشت روزیِ خود را، از جمال اینها دریافت می‌کنند که مظهری از جمال الهی است. اینها دو کلیدواژه است؛ صلاح و تقوا. حضرت از این دو واژه استفاده کرد: «حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِين‏».

 

زیبایی‌خواهی از فطریات انسان

زیبایی در نهاد انسان تعبیه شده و خداوند تبارک و تعالی این را از فطریات انسان قرار داده است. فطرت انسان جمال‌خواه است، با حُسن و زیبایی انس دارد. اگر این بابش باز بشود، مباحث معرفتی و فوق‌العاده دقیق تربیتی دارد. حتی درباره زیبایی ظاهر نیز این‌چنین است، خداوند تبارک و تعالی این جهان را براساس حُسن و زیبایی خلق کرده و انسان را طالب زیبایی قرار داده ‌است. منتها خیلی اوقات انسان به بخش اخیر زیبایی مبتلا می‌شود که زیبایی ظاهری است و در اینجا متوقف می‌شود، توفیق عبور پیدا نمی‌کند، نمی‌تواند از رهگذر این حُسن و زیبایی ظاهر به جمال الهی راه پیدا کند و اینجا برای او حجاب می‌شود و سپس در این زیبایی‌جویی و زیبا‌خواهی‌های ظاهری افراط می‌کند. اینها بحث‌هایی است که در جای خودش محفوظ است.

 

زیاده‌خواهی، مانع زیبایی‌طلبی

خیلی وقت‌ها حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم و مانع می‌شود از اینکه انسان حتی زیبایی فطرت خود را و آن زیبایی را که خدای متعال در نهاد او قرار داده ببیند. محجوب می‌شود و این به‌خاطر زیاده‌روی‌ها است. این زیبایی‌خواهی جزو فطرت انسان است، به‌شرط اینکه انسان بتواند از زیبایی و حُسن و زینت و زیورهای ظاهری عبور کند و به تماشای زیبایی جان و جمال جانان برود. اگر به آنجا راه پیدا کرد، حظّ فطری خود را کامل کرده و اگر راه پیدا نکند ناکام رفته ‌است. «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى؛[7] و هر كه در اين [دنيا] كور[دل] باشد، در آخرت [هم] كور[دل] و گمراه‌تر خواهد بود». از این فرصت باید خیلی استفاده کرد. خداوند تبارک و تعالی خودش جمیل علی الاطلاق است: «إنّ الله جمیلٌ و یحب الجمال؛[8] خداوند، زيبا است و زيبايى را دوست دارد». خداوند تبارک و تعالی حقیقتاً عالم و آدم را سرشار از زیبایی کرده و چیزی کم نگذاشته. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ؛[9] و شما را صورتگرى كرد و صورت‌هاى شما را نيكو نمود». از ظاهر تا احسن تقویم که مربوط به مراتب باطنی است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ؛[10] به‌راستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم». این را باید قدر دانست.

 

محمد و آل محمد، آینه‌ی زیباییِ خداوندی

عالم ایمان از اول تا آخرش باب زیبایی است. عالم ایمان این است که مؤمن نیز در طریقت ایمان پیوسته زیبا و زیباتر می‌شود، هرچه جلو می‌رود و منازل جمال را سیر می‌کند، دارد تحصیل جمال می‌کند تا به فضل الهی و به عنایت جمیل علی‌الاطلاق از رهگذر آن، مشرّف به تماشای جمال حق شود. و از همین‌جا به او تجلی کند که اوجش در جمال ولیّ الهی است. یعنی خداوند تبارک و تعالی حُسن را در وجود ولیّ کامل، انسان کامل به انتها رسانده. قله‌اش او است، همه‌ی زیبایی در وجود محمد و آل محمد (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) است که در کارگاه حُسن، خدای متعال زیباتر و دلبرتر از آنها نیافریده‌است. زیباییِ خدای متعال در آینه وجود اقدس محمد و آل محمد (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) تجلی کرده ‌است. البته دنیا تحمل جمال محمد و آل محمد را نداشته و ندارد و نخواهد داشت. گوشه‌ای از این جلوه‌ها طلوع می‌کند تا بعد که رونمایی شود بدانید با چه کسی مواجه هستید. خدای متعال همین‌جا دل‌های مؤمنان را در معرض تابش آن نور قرار می‌دهد و این عشق را در وجود آنها به‌وجود می‌آورد. این دلبستگی، حاصل دیدنِ جمال است. وقتی انسان دید، دلش می‌رود. این دلباختگی که در مؤمنان هست اندکی از آن زیبایی است که در باطن مؤمنان طلوع کرده که این‌‌گونه اینها را شیفته و شیدا و دلبسته اولیا کرده‌است. باشد تا آن روزی که به اندازه‌ای متناسب با آن جهان پرده‌برداری بشود که حسین (علیه‌السلام) چه کسی است، علی کیست. یعنی پرده کنار برود و اهل قیامت بببینند. البته آنجا هم کسانی که از بصیرت ولایی محظوظ باشند می‌توانند ببینند. آنان که در این جهان برای انس و نزدیکی و دیدنِ آن جمال حقیقی و برای اینکه انعکاسی از آن جمال در وجود آنها پیدا شود، تلاش کردند، در آن جهان می‌توانند این زیبایی را تماشا کنند. برای اینها از این حقایق رونمایی می‌شود. البته بابی است که نه از ما برمی‌آید وارد این مباحث شویم، نه فرصتش است. با این حال واقعاً باب بسیار مغتنمی است.

 

بیان کلیدواژه‌های دعای بیستم از زبان مبارک امام

کاری که امام سجاد (علیه‌السلام) اینجا می‌کند و خیلی مغتنم است، این است که استادانه در یک فهرست نوزده‌تایی با نوزده کلید‌واژه اینها را بیان می‌کند. امام سجاد (علیه‌السلام) استادِ کلّ است. این واژه‌ها مانند موم در دستشان است؛ اینکه واژه چگونه انتخاب شود، کجا و به چه کیفیتی استخراج شود، این چینش و تنظیم خیلی فوق‌العاده است. امام (علیه‌السلام) با نوزده ویژگی از رفتارهای به‌ویژه اجتماعی با اشاره به زیرساخت‌ها و مبانی آن یاد می‌کند که وجود انسان صالح و انسان متقی در سیر منازل کمال چگونه آراسته و زیبا می‌شود، این حلیه‌ها و آن لباس‌ها و زیورها چیست که بر اندام عمل و بر اندام روان انسان صالح متقی پوشانده می‌شود. شما اگر به‌لطف خدای متعال بتوانید اینها را خوب بفهمید و خوب دریافت کنید و بعد تلاش همه‌‌جانبه کنید برای اینکه در وجود شما تحقق پیدا کند، می‌شود گفت رسیدید به جایی که باید برسید.

 

وظیفه پرهیزکاران در اصلاح اجتماع

بخش عمده در اینجا در ارتباط با تجلیات پرهیزکاران و صالحین در عرصه‌های اجتماعی است. یعنی انسان صالح در عرصه حیات اجتماعی چگونه عمل می‌کند، انسان متقی در زندگی اجتماعی چگونه رفتار می‌کند و چه آثاری از او در محیط اجتماعی باقی می‌ماند. بخش عمده‌ای از آن اینها است.

از این نوزده مورد، بخش عمده‌ای مربوط می‌شود به این کنش‌گریِ انسان صالح که می‌شود عملیات اصلاح اجتماعی، اصلاح در محیط زندگی جمعی، یعنی او به‌عنوان مصلح عمل می‌کند. انسان پرهیزکار سهمی از تقوا و این زیبایی‌ها را دارد ولی هنرش در پراکندن این عطر دل‌انگیز تقوا و صلاح در جامعه است. هر جا هست از محیط خانواده شروع می‌شود که اصلش هم آنجاست. در محیط کار و در محیط جامعه هر جا که این انسان می‌رود این زیبایی و لطافت طبع از او منتشر می‌شود. بخشی از آن حلیه و زینت همین عطر است. این ویژگی‌ها چنین حکایتی دارند که به فضل پروردگار متعال در چند جلسه‌ی آینده در جمع دوستان اینها را با همدیگر گفتگو کنیم. راجع‌به بعضی از آنها کمی بیشتر باید تأکید کنیم که گاهی بیشتر نسبت به ‌آن غفلت است. همه‌اش را می‌خوانیم، منتها بعضی‌ها را باید مقداری بیشتر تأکید کنیم به‌خاطر اینکه امروز به آن بیشتر نیاز داریم.

 

بیانِ آغاز و پایانِ کلیدواژه‌ها

با «بَسْطِ الْعَدْلِ» شروع می‌شود. در آخری هم که نوزدهمی‌ است، فرمود من کمترین بدی را در وجود و سخن و رفتارم بسیار زیاد بشمارم. چگونه می‌شود ویژگی‌های نوزده‌گانه را انسان دوام بدهد؟ چطور می‌تواند تکمیلش کند؟ در بخش پایانی بیان می‌شود.

خداوند تبارک و تعالی، هم توفیق فهم این معارف را به ما کرامت کند، هم توفیق عمل به این زیبایی‌ها و تحقق آن را به ما کرامت فرماید.



[1]. شیخ صدوق، أمالی، ص۳۳۹.

[2]. همان.

[3]. نهج البلاغه، حکمت 81.

[4]. همان، حکمت 140.

[5]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج71، ص230.

[6]. همان، ج۹۹، ص۲۶۶.

[7]. اسراء: 72.

[8]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج10، ص92.

[9]. غافر: 64.

[10]. تین: 4.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *