سی و هشتمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1392/11/28



سی و هشتمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه
حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری در این جلسه از شرح صحیفه مبارکه سجادیه به ادامه بررسی دعای سی و هشتم و حال توبه کنندگان واقعی از گناه و اشتباه پرداختند.

* توسل به اولیای الهی در مقام توبه

در ادامه‌ی گزارش مضامین سی و هشتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه به این فراز پایانی رسیدیم: «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ نَدَامَتِي عَلَى مَا وَقَعْتُ فِيهِ مِنَ الزَّلَّاتِ، وَ عَزْمِي عَلَى تَرْكِ مَا يَعْرِضُ لِي مِنَ السَّيِّئَاتِ، تَوْبَةً تُوجِبُ لِي مَحَبَّتَكَ، يَا مُحِبَّ التَّوَّابِين». ظاهراً دعای کوتاهی بود، ولی دربرگیرنده‌ی مضامین بسیار عالی و تکان‌دهنده‌ای است. این جمله‌ای که خوانده شد، جمله‌ی پایانی این دعای نورانی است. در این جمله که در ادامه‌ و جمع‌بندی فراز قبلی است که امام فرمودند: «أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ يَا إِلَهِي مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ»؛ سخن در این بود که ما به یک عذرخواهی واقعی موفّق بشویم. ادامه دعا این موضوع را یک مقدار واضح‌تر می‌کند که این عذرخواهی و اعتذار در واقع همان توبه‌ی جامع است که به توبه‌ی نصوح تعبیر می‌شود.

 عنوان این بخش از دعا عبارت است از به میدان آوردن اولیاء خدا در مقام وساطت و شفاعت. این ادب عذرخواهی برای کسی است که حقیقتاً خود را گرفتار احساس می‌کند، بار خودش را خیلی سنگین می‌بیند و وضع خودش را خیلی بد می‌داند. ادب بندگی در مقام عذرخواهی و اعتذار اقتضا می‌کند که شفیع بیاورد و خودش را اصلاً در این مقام نمی‌داند که بخواهد تقاضای خود را مستقیماً مطرح کند. این ادب بندگی است؛ بنابراین اینجا نام دلربای کسانی به میان می‌آید که در پیشگاه پروردگار متعال آبرومند هستند و آبروی آنها را انسان به میدان توبه می‌آورد؛ لذا حضرت می‌فرماید: «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ». این صلوات در مضامین ادعیه‌ی صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه، بسیار دقیق و به‌موقع جایگذاری شده است. اینجا از همین موارد است؛ یعنی حالا ما با این گرفتاری‌ها که فهرست کردیم، چه کار باید بکنیم؟ گرفتاری‌های ما عمدتاً به حقّ‌النّاس مربوط می‌شود و می‌دانیم حقّ‌النّاس خیلی سنگین است. برخی از آنچه که حقّ‌النّاس محسوب می‌شود، آن‌قدر خطرناک است که ارتباط ما را با عالم معنا قطع می‌کند. مثلاً انسان متعرّض آبروی یک انسان مؤمن در غیاب او می‌شود؛ یعنی همین چیزی که ما به آن غیبت می‌گوییم. این‌قدر باطن این مسئله پلید است که می‌تواند ارتباط شما را به‌طور کلّی قطع کند. در بعض از روایات دارد گاهی تا چهل روز ارتباط مؤمن قطع است، دعایش شنیده نمی‌شود، سخنش مسموع نیست، نمازش به‌ جایی نمی‌رسد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «مَن اغتابَ مُسلماً او مُسلمهً لم يقبل الله صلاته و لاصيامه اربعين يوماً و ليلهً الّا ان يغفر له صاحبه؛[1] كسي كه غيبت زن و مرد مسلماني را بكند، تا چهل روز نماز و روزه اش را خدا نمي پذيرد، مگر آنكه آن شخص، او را ببخشد».

آن بخشی که مخصوصاً مربوط به حقّ‌النّاس است، جزء گناهان خیلی خطرناک و پلید است؛ یعنی باطنش بسیار پلید است. در احوالات امام راحل عظیم‌الشّأن (رِضوانُ الله تَعالی عَلیه) نقل شده است که زمانی ایشان در مجلسی که طلّاب حضور داشتند، صحبتی از این قبیل به میان آمده بود؛ یعنی غیبتی انجام شد. خب، معلوم است که کسی مثل ایشان راضی به این حرف‌ها نیست؛ ولی همین مقدار که در آن مکان چنین اتّفاقی افتاده بود تا مدّت‌ها ایشان دیگر به آن مکان نمی‌رفتند! این‌قدر گناه آسیب می‌زند و آن محیط را آلوده می‌کند که یک انسان بصیر روشن‌ضمیر که با فهم روشن خودش می‌داند اینجا چه اتّفاقی افتاده، حاضر نیست حتّی با حضور در آن مکانی که این اتّفاق در آنجا افتاده، به آثار نکبت‌بار آن گناه مبتلا شود و شنیدیم که ایشان بر اثر ناراحتی از آن غیبت،‌ بیمار شدند. با اینکه ایشان نه مرتکب گناه شده و نه راضی بوده، ولی چون در چنین جلسه‌ای شرکت داشته، به‌طور طبیعی بر ایشان نیز اثر گذاشته بود.

ما در مقام عذرخواهی از چنین گناهانی که مثال‌هایش را گفتیم، هستیم. حال انسان متوجّه می‌شود که این عذرخواهی باید واسطه داشته باشد؛ زیرا از عهده‌ی آن برنمی‌آید و به پیامبر عظیم‌الشّأن و ائمّه‌ی هدی (صَلَواةُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِم اَجمَعین) توسل پیدا می‌کند. چون قالب دعا است، از صلوات استفاده می‌شود که قالبش دعا است. اسم کسانی را می‌آورد که می‌داند خدای متعال با اسم و وساطت و شفاعت آنها، نکبت این گناهان خطرناک را از دوش او بر خواهد داشت. بنابراین صلوات در اینجا در واقع، طلب شفاعت و وساطت است.

در زیارت جامعه‌ی کبیره بعد از اینکه آن فهرست بلند و منظومه‌ی جامع از اوصاف اولیاء خدا به میان می‌آید، پایان این زیارت این چند جمله است. آنجایی که می‌گویید: «یا وَلِیَّ الله»! تا قبلش توصیف می‌کردید، حالا خطاب می‌کنید به آن امامی که در حضورش هستید و در مقام زیارت هستید، می‌گویید: «يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلا رِضَاكُمْ». بین من و خدای متعال گناهانی است که هیچ راه نجاتی از آنها ندارم، مگر اینکه رضای شما به میان بیاید. «فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ‏ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي»، سوگند بلندبالایی می‌دهید و بعد می‌گویید شما برای گناهان من طلب مغفرت کنید، شما برای من آبرو بگذارید، «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ نَدَامَتِي عَلَى مَا وَقَعْتُ فِيهِ مِنَ الزَّلَّاتِ، وَ عَزْمِي عَلَى تَرْكِ مَا يَعْرِضُ لِي مِنَ السَّيِّئَاتِ، تَوْبَةً تُوجِبُ لِي مَحَبَّتَكَ، يَا مُحِبَّ التَّوَّابِين».

در فراز قبل گفته شد که «اِعْتِذَارَ نَدَامَةٍ»، یعنی ندامت و پشیمانی به‌قدری در ما شعله بگیرد که ریشه‌های گناه را در ما بسوزاند و برای ما عصمت و مصونیّت تولید کند. اینجا یک بیان زیبا و روشن‌تری درباره‌ی توبه و اِعْتِذار است. حضرت می‌فرماید: «وَ اجْعَلْ نَدَامَتِي عَلَى مَا وَقَعْتُ فِيهِ مِنَ الزَّلَّاتِ »، این پشیمانی من که از اشتباهات و خطاها و زلّات است (زلّات به‌معنای لغزش‌هایی است که بیشتر به پا اصابت می‌کند و می لغزد و فرد زمین می‌خورد) «وَ عَزْمِي عَلَى تَرْكِ مَا يَعْرِضُ لِي مِنَ السَّيِّئَاتِ»، و این تصمیم من برای اینکه هرگز این گناهان را مرتکب نشوم، برای من توبه‌ای قرار بده که محبّت تو را شامل حال من کند، «تُوجِبُ لِي مَحَبَّتَكَ». آنگاه خدای متعال را با یک نام بسیار زیبایی می‌خوانید و سخن را به پایان می‌برید که «يَا مُحِبَّ التَّوَّابِين؛ ای دوست‌دارنده‌ی توبه‌کنندگان».

 

* رکن توبه

 اینجا دو نکته عرض می‌کنم که انشاءالله برای دوستان مفید است. نکته‌ی اوّل درباره‌ی مسئله‌ی توبه است؛ توبه‌ی حقیقی. بعضی معتقدند توبه دو رکن اساسی دارد و بعضی از بزرگان ما معتقدند توبه یک رکن اساسی دارد. آنهایی که می‌گویند دورکنی است، می‌گویند رکن اوّلش پشیمانی و رکن دوّمش تصمیم بر عدم ارتکاب مجدّد است. این می‌شود توبه. من از آن کاری که کردم پشیمان هستم و تصمیم قطعی و جدّی دارم که دیگر مرتکب گناه نشوم. می‌گویند اگر کسی به چنین وضعی رسید، به مقام شامخ توبه دست پیدا کرده است و برای اینکه توبه تکمیل شود، باید یک سلسله اقدامات انجام دهد که در جای خودش مطرح شد.

برخی دیگر، که ما این تعریف را می‌پسندیم، معتقد هستند که توبه همان ندامت و پشیمانی است که از جمله عزم بر ترک گناه و تصمیم بر رها کردن همیشگی آن گناه و عدم بازگشت در این پشیمانی است. منتها پشیمانی درجاتی دارد و وقتی‌ که این ندامت و پشیمانی در انسان به عالی‌ترین درجه‌ی خودش برسد، به آن توبه گفته می‌شود. اما توبه چه زمانی به عالی‌ترین درجه‌ی خودش می‌رسد؟ وقتی که شما از نظر وضعیّت روانی و روحی در موقعیّتی قرار می‌گیرید که دیگر هرگز تصوّر انجام آن گناه را هم نمی‌کنید. این می‌شود توبه‌ی حقیقی. حال این چه درجه‌ای از ندامت و پشیمانی است؟ باز ارجاع می‌دهم به همان بیان امام راحل عظیم‌الشّأن که فرمودند: یعنی خودش جهنّم خودش را در همین‌جا برای خودش برپا کند و چنین آتشی را در وجود خودش شعله‌ور کند. چه زمانی چنین اتّفاقی می‌افتد؟ وقتی که شما در گناه‌شناسی و آسیبی که این گناه به سعادت دنیایی و آخرتی شما وارد کرده، به درجه‌ای از معرفت و بصیرت برسید که این ظرفیّت را داشته باشد که در شما تولید یک ندامت شدید و یک پشیمانی تمام‌عیار را بکند. لطیف‌ترش این است که انسان در مقام معرفت ربّ و خداشناسی (آن سمت در مقام معرفت نفْس است به اعتبار لطمه‌ای که گناه وارد کرده است)، به رتبه‌ای برسد که بفهمد اشتباهی که کرده و گناهی که مرتکب شده، در ارتباط او با خدای متعال چه آسیبی وارد کرده است. بر این اساس اهل‌ معرفت می‌گویند ما گناه صغیره نداریم. در واقع به این اعتبار که ما گناه حضرت حق را مرتکب شده‌ایم و نافرمانی او را کرده‌ایم. نگو من چه کردم که نگاهت به آن گناه باشد که یا صغیر است یا کبیر؛ بلکه بگو نافرمانی چه کسی را کردم.[2] چنانچه این تفکر در ما حاکم شود، دیگر هیچ گناهی نزد ما کوچک نخواهد بود و هر معصیتی بزرگ و در حقیقت خیلی بزرگ است.

خب اینجا آن آتش شعله‌ور می‌شود و انسان مؤمن باید دائماً روی آن هیزم بگذارد و شعله‌اش را افزایش بدهد تا برسد به نقطه‌ای که توبه‌ی کامل در آن رخ می‌دهد. توبه‌ی کامل، یعنی ندامت و پشیمانی تمام‌عیار که این پشیمانی تمام‌عیار موجب عدم بازگشت به گناه می‌شود. اگر کسی به این مقام برسد، امکان بازگشت به گناه برایش وجود ندارد. اگر انسان موفّق شد چنین توبه‌ای را برای خودش فراهم کند، محبّت خاصّی را از سوی پروردگار متعال شامل حال خودش کرده است. به عبارت زیباتر، خدای رحیم و کریم و غفّار او را مورد عنایت خاصّ خودش قرار می‌دهد که از آن عنایت در این مرحله به محبّت تعبیر می‌شود؛ چنان‌که حضرت می‌فرماید: «تَوْبَةً تُوجِبُ لِي مَحَبَّتَكَ». «تُوجِبُ» در اینجا تعبیر لطیفی است؛ یعنی محبّت را بر من واجب و حتمی کند. با این مقدّمه همه‌چیز آماده است، واسطه آوردیم، فهم و درک ما هم از توبه، فهم درستی شده و مخصوصاً با تماشای جمال عصمت الله این آتش بیشتر شعله گرفته است. حال انسان به مقام عصمت ولیّ کامل توجّه پیدا می‌کند. حالا وقت این است که شما نام حضرت حق را به شکل دیگری ببرید؛ یعنی از قرآن‌ کریم استمداد می‌گیرید. قرآن ‌کریم این خبر خوش را به شما می‌دهد که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛[3] خدا توبه‌كاران و پاكى‌طلبان را دوست دارد». حالا شما با اسم دیگری خدا را صدا می‌کنید و می‌گویید: «يَا مُحِبَّ التَّوَّابِين»، ای کسی که توبه‌کنندگان را دوست می‌داری، این جمله می‌شود جمله‌ی آخر این دعا.

 

* دو نکته درباره‌ی «توّاب»

در اینجا ممکن است سؤالی مطرح شود که اگر یک ‌بار توبه باعث برنگشتن به گناه می‌شود، چرا لفظ «توّاب» به معنای بسیار توبه‌کننده در قرآن استفاده شده است؟

در این زمینه دو نکته وجود دارد. نکته‌ی نخست اینکه شما اگر به آن معرفت برسی، خودت هیچ‌وقت خودت را نمی‌بخشی. کسی که مرتکب گناه شده، سرش تا آخر عمر پایین است؛ البتّه از خداوند توقّع دارم مرا ببخشد، امید هم دارم؛ ولی نمی‌دانم مرا بخشیده است یا نه؟ بر اساس شناختی که از تو دارم قلبم گواهی می‌کند که تو از من خواهی گذشت؛ ولی خوف و ترسی هم وجودم را فراگرفته است. اگر نگذری چه؟ تو اهل آمرزش هستی، امّا شاید آن کاری که من کردم، اهلیّت مرا برای توبه از من گرفته باشد. در این صورت من چه خاکی به سرم کنم؟ پس این نگرانی همیشه با ما است.

نکته دوم اینکه حتی اگر تو هم از من بگذری، من از خودم نمی‌گذرم. من بودم که این خطا را کردم و من از خودم نمی‌توانم بگذرم. یعنی سرم همیشه پایین است. من دیگر خُرد شدم و سرم را نمی‌توانم بالا بگیرم. اینکه گفتیم انسان به مقام عصمت ‌اللهی آنها نگاه می‌کند و می‌بیند آنها سرشان بالا است و ملاحظه‌ی آن فاصله انسان را بیچاره می‌کند. بنابراین اگر کسی به چنین مقامی برسد، می‌شود توّاب. این‌طور نیست که کسی توبه کند و گناهش را جبران کند و دیگر همه چیز تمام شود؛ نه. گناهکار تا آخر عمرش می‌گوید: خدایا مرا ببخش. در این صورت فرد توبه‌کار در جرگه توّابین قرار می‌گیرد.

 

* توبه‌کننده، محبوب حضرت حق است

خدای متعال اهل توبه را در زمره‌ی محبوب‌های خودش معرّفی کرده است. اینجا نکته‌ی دقیقی وجود دارد. توبه مسبوق به گناه است، پس چطور شخص را  به مقام محبّت می‌برد؟ انسان توبه و عذرخواهی می‌کند از معصیتی که اگر پای عدل الهی به‌ میان بیاید، با هلاکت ابدی مساوی است. «وَ عَدْلُكَ مُهْلِكِی؛[4] عدل تو موجب هلاکت من است». اگر خدای متعال بخواهد حتی برای یک گناه به عدلش رفتار کند، برای هلاکت ابدی کافی است؛ چه رسد به آنکه انسان آن گناه را تکرار کند.

در مقام توبه، به انسان خبر می‌دهند که خدای متعال شخص توّاب را دوست می‌دارد. چرا توبه جزء علل محبّت و جذب محبّت الهی محسوب می‌شود؟ این خیلی نکته‌ی مهمّی است. این سؤال در باب «یُحِبُّ المُتَوَکِّلین»، «یُحِبُّ المُحسِنین» و امثال اینها نمی‌آید؛ زیرا توبه یعنی شخص مرتکب گناه یا گناهانی شده و حالا می‌خواهد توبه ‌کند. خب، اگر گناه کرده، چطور محبت خداوند متعال شامل حال او می‌شود؟ اینجا بابی باز می‌شود که هوش از سر اهل ‌معرفت می‌برد و انسان را به مقام جنون می‌رساند. قرآن کریم می‌فرماید که خدای متعال توّاب را دوست دارد و محبّتش به شخص پشیمانی که عذرخواهی می‌کند، به حدی است که آن گناه را نه فقط مرتفع می‌کند و آثارش را می‌سوزاند، بلکه آن گناه را به حسنه تبدیل می‌کند. «تُوجِبُ لِي مَحَبَّتَكَ»، چنین چیزی است. نه فقط در نامه‌ی عمل او آن گناه را باقی نمی‌گذارد؛ حتی فرشته‌هایی که شاهد و ناظر بودند، دیگر یادشان نیست. یعنی انگارنه‌انگار بین این بنده و خدای متعال معصیتی وجود داشته است؛ بلکه جایگزین آن گناه حسنه‌ای قرار می‌گیرد که او را مستوجب پاداش الهی و محبّت الهی را شامل حال او می‌کند. سِرّش چیست؟

نکته این است که ما از سوی خدای متعال سؤالی نداریم؛ چراکه تنها رحمت است که نازل می‌شود. از این سمت سؤال داریم که آن چیزی که مبدأ پیدایش این رحمت است، سیّئه است. شخص مبتلا به گناهی شده است؛ منتها گناهش به پیوست ندامت و پشیمانی او را به مقام توبه و بازگشت کشانده است. بر اساس آیات و کلمات اولیاء خدا که در واقع از آیات قرآنی رمزگشایی می‌کنند، به این نکته رسیدم که کسی که در مقام توبه قرار گرفته، اگر توبه‌اش توبه‌ی حقیقی باشد، یعنی پشیمانی به ‌معنای واقعی کلمه در او ایجاد شود، عُجب در او متلاشی شده است.

 

* نمازگزار جهنمی و نمازگزار بهشتی

در کنار همه‌ی حسنات، ذرّه‌ای عُجب تمام آنها را می‌سوزاند و متلاشی می‌کند. عُجب یعنی اینکه انسان خودش و کارهای خوب خودش را در پیشگاه خدای متعال ببیند و آنها را به خودش نسبت‌ دهد. انسانی که دچار عجب شده، وارد محیط خیلی خطرناکی شده است. اما کسی که مرتکب گناه شده، سرش پایین است. هر کار خوبی هم کرده باشد، چون گناه کرده تا آخر عمر سرش پایین است. این حالت، انسان را در مرزی از ادب بندگی و فروتنی و اِنکسار می‌برد که آن اِنکسار محبوب حضرت حق است و بنده را در پیشگاه خدای متعال بزرگ و عزیز می‌کند. امام صادق (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند: دو نفر وارد مسجد می‌شوند. یکی وقتی وارد می‌شد بهشتی بود، وقتی برمی‌گردد جهنّمی است و آن دیگری جهنّمی بود، وقتی برمی‌گردد بهشتی است. حضرت فرمودند: رازش این است، آن کسی که بهشتی بود و جهنّمی برمی‌گردد، وقتی وارد مسجد شد به حسنات خودش توجّهی پیدا کرد و گفت: ان‌شاءالله خدای متعال به ‌خاطر حضور من در اینجا، نظر عنایتی خواهد داشت! حتی در این اندازه احساس کرد که وارد مسجد شده، مسجد رونقی پیدا کرد! وقتی برمی‌گردد فرشته‌ها نگاه می‌کنند که جهنّمی شده است. عُجب این‌ بلا را بر سر انسان می‌آورد و خدای متعال خیلی متنفّر است از اینکه کسی به این جرئت برسد که خودش را ببیند و خودش را به رُخ بکشد و خودش را در دستگاه الهی مطرح کند. این فرد بسیار جاهل و احمق است. قلّه‌ی حماقت است!

امّا آن دومی؛ حضرت فرمودند دومی از همان لحظه‌ای که می‌خواهد وارد بشود، خجالت می‌کشد و می‌گوید من؟! مسجد؟! بنده‌های خوب تو! من کجا اینجا کجا؟! مدام به خودش می‌گوید که نکند من آمدم مسجد این بنده‌های خدا هم به‌ خاطر گناه من بسوزند؟ از رهگذر بدی‌های من اینها هم آسیب ببینند؟ سرش پایین است و خجالت می‌کشد. به‌ خاطر این اِنکِسار و شکستگی، خدای متعال او را مشمول عنایت خاصّ خودش قرار می‌دهد و بهشتی برمی‌گردد.

 

* در بازار الهی، زهدفروشی بی‌مشتری است

حالت شکستن، مطلوب پیشگاه خدای متعال است و آن نکته‌ای که عرض کردیم این است که انسانی که مرتکب گناهی شده باشد، وقتی این بیداری و یقظه برایش رُخ می‌دهد و او را وسط آتش ندامت می‌کشاند و می‌سوزاندش، دیگر خاکستر شده است و هر چه هم که صالحات و خوبی‌ها انجام بدهد، تا آخر عمر دیگر سر بلند نمی‌کند. در مقام توبه، علامت اینکه انسان مشمول عنایت خاصّ الهی و محبّت خاصّ الهی شده باشد این است که هیچ ‌وقت آن گناه را فراموش نمی‌کند و می‌گوید: «يَا مُحِبَّ التَّوَّابِين». ای کسی که توبه‌کننده‌ها را دوست داری، من لِه‌شده و خُرد هستم، من به درد نمی‌خورم، مگر تو مرا بگیری و به من محبّت کنی. در حدیث است که می‌فرماید: سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ؛[5] گناهی که در انسان تولید پشیمانی بکند بهتر است از حسنه‌ای که باعث خودشگفتی و عُجب شود. این دستگاه خدای متعال است که بندگی می‌خرد و اگر کسی بخواهد ادّعا کند، کارش تمام است. «هَلَكَ مَنِ ادَّعَى؛[6] هر كس كه ادعا كند، هلاك شود». مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز/دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد[7]

کسی که ادب بندگی دارد و شکسته است و هیچ ادّعایی ندارد در پیشگاه خدای متعال پذیرفته شده است. فهمش باِذنِ اللهِ تَعالی این است که اگر تو فقط یکی از گناهان مرا محاسبه کنی، من تا ابد در آتش قهر تو می‌سوزم. من دیگر چه حرفی برای گفتن دارم؟ حالا هر چه هم حسنات داشته باشم. تازه حسناتی هم اگر داشته باشم، آنها همه‌اش توفیق خداوند بوده است. فقط این بصیرت در دستگاه الهی خریدار دارد و بازار زهدفروشی در صراطِ بندگی نیست.

 

* راه برون‌رفت از حقّ‌النّاس

دعای بعدی‌ای که ان‌شاءالله در این جلسه مضامینش را می‌خوانیم و گزارش می‌کنیم، دعای سی‌ونهم است. علّت این انتخاب هم این است که مسئله‌ی حقّ‌النّاس نزد خدای متعال، بزرگ است و نزد ما کوچک. «تَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيم؛[8] مى‏پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود». بنابراین باید به آن توجّه کنیم چون مبتلا هستیم. اتّفاقاً دعای سی‌ونهم در همین موضوع است؛ بنابراین از منظر دیگری ادامه‌ی این بحث است. در دعای سی‌ونهم، حضرت یک راه نزدیک و مخصوصی برای برون‌رفت از عواقب سوء حقّ‌النّاس معرّفی می‌کنند. برای اینکه انسان بخواهد از حقّ‌النّاس نجات پیدا کند چه‌کار باید بکند؟ امام (علیه السّلام) در این دعای سی‌ونهم به ما می‌آموزد: انسان به شأنی از کرامت دست پیدا کند و همه‌ی کسانی که به عهده‌شان حق دارد را ببخشد.

امام (علیه السّلام) بعد از یک مقدّمه‌ی کوتاه در دعای سی‌ونهم می‌گوید: من همه‌شان را بخشیدم. بعد می‌فرمایند: حال که به من این توفیق را دادی که من از آنها بگذرم، به ‌جای این گذشت «عَوِّضنی»، تو هم به من عِوَضی بده و آن هم این است که تو هم از من بگذری؛ یعنی تبعاتی را که از حقوق آنها به گردن من است، به لطف‌ و کرمت بگیر و مرا خَلاص کن. این هم نکته‌ای است که در این دعا مطرح می‌شود؛ البتّه بعد امام (عَلَیهِ السَّلام) دوباره وارد بحث حقّ‌النّاس می‌شوند و به آن می‌پردازند؛ منتها از اینجا شروع می‌کنند.

خداوندا! تو را قَسَمَت می‌دهیم به حقّ امام سجّاد(علیه السّلام) و به صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه و دعایی که خواندیم،  رسیدن به مقام شامخ توّابین را روزی ما قرار بده.

کسانی را که ما از آنها حقّی را ضایع کردیم مشمول عفو و رحمت و مغفرت خاصّ خودت قرار بده.

کسانی را که از ما حقّی ضایع کردند مشمول رحمت و عفو و عنایت خاصّ خودت قرار بده.

کسانی که بر عهده‌ی ما حق دارند از ما راضی بفرما.

 



پی‌نوشت:

[1] . جامع السعادات، ج2، ص234.

[2] . پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «به کوچکی گناه نگاه نکن، ببین چه خدای بزرگی را نافرمانی کرده‌ای».محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص132.

[3] . بقره: 222.

[4] . شیخ كفعمی، البلدالأمين، ص256.

[5] . نهج البلاغه، حکمت 46

[6] . نهج البلاغه، خطبه 16.

[7] . حافظ.

[8] . نور: 15.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *