شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه/ جلسه (21) 1394/5/5


پیوند های مرتبط »
جزوه PDF
شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه/ جلسه (21)
موضوع بحث جلسه‌ی ما بررسی مضامین هشتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه در پناه بردن به پروردگار متعال است از یک سلسله امور که برخی مربوط به جوانح، و برخی مربوط به جوارح، و برخی مربوط به حوزه‌ اخلاق، و برخی مربوط به حوزه‌ رفتار است. در این دعای نورانی مهالک بیان می‌شود؛ یعنی موانع انسان در رسیدن به راه اصلی. انسان سالک مؤمن مجاهد جهت دستیابی به مقاصد عالی باید بتواند با عنایت و مدد الهی به سلامت و عافیت از موانع عبور کند.

موضوع بحث جلسه‌ی ما بررسی مضامین هشتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه در پناه بردن به پروردگار متعال است از یک سلسله امور که برخی مربوط به جوانح، و برخی مربوط به جوارح، و برخی مربوط به حوزه‌ اخلاق، و برخی مربوط به حوزه‌ رفتار است. در این دعای نورانی مهالک بیان می‌شود؛ یعنی موانع انسان در رسیدن به راه اصلی. انسان سالک مؤمن مجاهد جهت دستیابی به مقاصد عالی باید بتواند با عنایت و مدد الهی به سلامت و عافیت از موانع عبور کند.

در واقع این دعا، دعای عبور از موانع و نجات از مهالک است.

 

مخالفت یا متابعت از هوای نفس، مسئله این است

ما به نهمین مهلکه رسیدیم که از آن باید به خدا پناه برد. مورد نهم و دهم مثل یک دوگانه‌ به هم پیوسته و دوقلو‌های هماهنگ هستند. «و متابعه الهوی و مخالفه الهدی» که به اذن الله تعالی ما باید این را برعکس کنیم تا بشود: «و مخالفه الهوی و متابعه الهدی».

ممکن است در نگاه اول یک کلام وسیع به نظر برسد که از موارد مبتلا به انسان نیست؛ اما با نظر دقیق مشخص می‌شود که اتفاقاً مهلکه همین‌جا است. با توضیحاتی که عرض می‌کنم، مسئله مقداری روشن خواهد شد. بحث ما یک مقدار ناظر به بحث‌های انسان‌شناختی هم می‌شود و سعی می‌کنیم از آیات و روایات هم کمک بگیریم.

شخصیت انسان بر اساس مخالفت و متابعت ساخته یا سوخته می‌شود. هلاک انسان و سقوط او یا صعود او در پرتو مخالفت و متابعت از نفس است. متبوع انسان در حقیقت همان مقصود او است. یعنی هر چه که متبوع شما شود و شما از آن تبعیت کنید، مقصد شما می‌شود. اینجا مسئله‌ی بسیار مهم و اساسی قرآنی مطرح می‌شود و آن موضوع انتخاب است. ما اینجا سهم داریم و همه‌ی مسئله به همین سهم برمی‌گردد. توضیح آنکه این‌گونه نیست که ما در یک جاده‌ی یک‌طرفه و بدون داشتن مسیر‌های انتخابی حرکت داده شده باشیم. بر اساس منطق قرآنی، انسان است و دوراهی و حتی چندراهه‌ها. منتها انسان بر اساس دوراهی سعادت و شقاوت انتخاب می‌کند. شواهد و نمونه‌های فراوانی را از قرآن کریم می‌توان مثال آورد. مثلاً در سوره‌ی مبارکه‌ی تین آمده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ إِلّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ؛[1] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پست‏ ترين [مراتب‏] پستى بازگردانيديم؛ مگر كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده ‏اند، كه پاداشى بى‏ منّت خواهند داشت. پس چه چيز، تو را بعد [از اين‏] به تكذيب جزا وامى‏ دارد؟ آيا خدا نيكوترين داوران نيست؟». این سوره‌ی مبارکه شناسنامه‌ی انسان است و می‌توان وضعیت انسان را در این سوره مشاهده کرد؛ اینکه انسان بر اساس چه هدفی آفریده شده و چه سرشتی دارد. گاهی انسان مسئله‌ را برای کسی تشریح می‌کند و می‌گوید تصمیم با خود شما است. این همان جمله‌ای است که خدای متعال به انسان گفته است که تصمیم با خود تو است. در سوره‌ی عصر هم همین نکته آمده است و شبیه‌سازی جالبی دارد؛ البته با تفاوت‌های دقیقی که بین آنها است: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛[2] واقعاً انسان دستخوشِ زيان است؛ مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‌اند». به خود انسان برمی‌گردد که بخواهد از این خسارت بیرون بیاید و به سود برسد. یا نمونه‌ دیگر که خیلی جالب است، ابتدای سوره‌ی مبارکه‌ی انسان است: «هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا؛[3] آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى درخورِ يادكرد نبود؟ ما انسان را از نطفه‏ اى اندر آميخته آفريديم تا او را بيازماييم و وى را شنوا و بينا گردانيديم. ما راه را بدو نموديم يا سپاسگزار خواهد بود يا ناسپاسگزار». نطفه‌ی امشاج تعبیر بدیع و جالبی است که احتمالات مختلفی در این مورد گفته‌اند و اتفاقاً ماجرای ابتلای انسان، از همین نطفه‌ی امشاج درمی‌آید. اگر انسان یک‌پارچه بود، مثل فرشته، در یک جاده‌ی منحصر در جاده‌ی عقل یا غریزه حرکت می‌کرد. اما آنجا که خدا می‌فرماید «تبارک الله» درباره‌ی همین نطفه امزاج است. به قول امروزی‌ها این ترکیب، ترکیبی تناقض‌نما یا پارادوکسیکال است. یعنی طبع انسان، طبع متخالفی است، اما ابزار‌های لازم برای انتخاب درست و سربلند بیرون آمدن از این امتحان به او عطا شده است. این «هدیناه السبیل»، هم هدایت درونی و هم هدایت بیرونی را شامل می‌شود؛ هم عقل را در بر می‌گیرد و هم شرع را. طبع آفرینش و خلقت و ناموس خلقت بر اساس قاعده‌ی هدایت است. البته انسان باید خودش تصمیم بگیرد. بستر این انتخاب همین طبع متخالف خودمان است. اگر بخواهیم یک مثال دیگر ذکر کنیم تا فهرست این آیات تکمیل شود، به سوره‌ی مبارکه‌ی شمس اشاره می‌کنم: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛[4] سوگند به خورشيد و تابندگى‏ اش سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد». قرآن می‌گوید که تصمیم با شما است و فجور و تقوا به شما الهام شده است. « قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا؛[5] كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد»، محصول این انتخاب است. اینها جزء موضوعات بدیهی قرآن کریم در بحث انسان‌شناسی است و جزء اولین گزاره‌ها، همین طبع متخالف انسان در نگاه خالق انسان است. یک نوع کشمکش و تخالف درونی که همین انسان را در معرض ابتلا قرار می‌دهد و تصمیم هم با خود انسان است که کدام جنبه را بر جنبه‌ دیگر غلبه دهد و مقدّمات و متوسطات و نهایاتش هم تشریح شده است. اینکه این انتخاب چگونه می‌تواند تقویت و حفاظت شود و نهایت کار و چشم‌اندازش چیست، همه تبیین شده است. اگر مسیر مقابل را انتخاب کنی، مقدّماتش چیست و از کجا می‌گذرد و نهایتش به کجا می‌رسد، این‌هم تبیین شده و همه‌چیز توضیح داده شده است.

روایاتی که این آیات را تفسیر می‌کنند، این دو قطب را عقل و هوا معرفی می‌کنند. یعنی یک قطب که قطب هدایت است می‌شود عقل و قطب دیگر که قطب ضلالت است، می‌شود هوا. نفس انسان در وضعیت متجاذب بین عقل و هوا قرار دارد. نفس در وسط قرار گرفته و شما به هر سمت که بروید، نفس جذب همان سمت می‌شود. کره‌ی زمین در مدارش روی چنین خطی حرکت می‌کند که اگر مقداری از فلکی که برایش ترسیم شده خارج شود و به سمت دیگر میل پیدا کند، خورشید یا سیارات بزرگ دیگر جذب و منهدمش می‌کنند. خلاصه اینکه یک قطب عقل است و یک قطب هوا. قطب شمال و قطب جنوب وجود انسان این دو هستند.

پس ما دو فراخوان درونی به صورت دائمی داریم و باید قبول کنیم که یکی فراخوان عقل است و دیگری فراخوان هوا. باید دید نفس تابع کدام می‌شود و کدام را متبوع خود قرار می‌دهد. بر اساس طراحی قرآنی، جوهر و گوهر انسان در مخالفت هوا و متابعت هدی است که بروز و طلوع می‌کند.

 

اهمیت انتخاب درست در زندگی

چاره‌ای غیر از انتخاب هم نیست؛ اما انتخاب دو مرحله دارد. یک مرحله انتخاب راهبردی است و مرحله‌ دیگر، مجموعه‌ای از انتخاب‌های جاری زندگی است. در نگاه اول گفتم ما که تبعیت از هدایت الهی و انبیا و قرآن کریم را انتخاب کردیم خب پس کجا می‌خواهیم متبوع خود را هوا و نفس قرار دهیم؟! انسان احساس می‌کند این موضوع از دور و بر او خارج شده است. این یک انتخاب کلان است. شما تصمیم می‌گیرید و می‌گویید انتخاب من عقل است؛ یعنی نماینده‌ خدا در وجود من. ممکن است کس دیگری هوا را متبوع خود قرار دهد. اینها انتخاب‌های راهبردی و اساسی و بزرگ است. همه‌ی انسان‌های موحد انتخاب اصلی و بزرگ و جدی دارند. می‌گویند: «رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ؛[6] پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مى‏ خواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم. پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بدي هاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران». چه سرّی در این آیات بوده است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هر شب در تماشای آسمان این آیات را می‌خواندند؟ چه رازی در این آیات است؟ « الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛[7] همانان كه خدا را [در همه احوال‏] ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده ياد مى‏كنند، و در آفرينش آسمانها و زمين مى‏ انديشند [كه:] پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده ‏اى منزهى تو! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار». ما این دعوت را از زبان پیامبرت و از زبان حضرت عقل شنیدیم. حضرت عقل... « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ الْعَقْلُ»، «اول ما خلق الله نوری»[8] عقل دفتر نمایندگی خدا در وجود و درون ما است. از درون و بیرون صدای تو را شنیدیم و لبیک گفتیم. این می‌شود آن انتخاب راهبردی. انسان یا دعوت خدا و عقل را جواب می‌دهد یا دعوت شیطان و هوا را. این انتخاب فضای عمومی زندگی انسان را پوشش می‌دهد. این مسئله خیلی اساسی است، اما به اینجا تمام نمی‌شود. این قصه اینجا تمام نمی‌شود. اگر تمام می‌شد که راحت بود. قرآن می‌گوید تازه اینجا اول کار است. وقتی گفتید: «آمنّا» تازه اول راه و نقطه‌ی آغاز است. بعضی‌ها احساس می‌کند که اینجا دیگر کار جمع شده، در حالی که تازه پهن شده و اول درگیری و چالش‌ها و منازعه است. تازه وارد جهادی شده‌اید که در مراتب جهاد اسمش جهاد اکبر است. در این مرحله هستیم. باید شب و روز از متابعت هوا به خدا پناه ببریم.

اما مسئله‌ دوم مجموعه‌ای از انتخاب‌های جاری و کاربردی زندگی ما است. مهالک و آسیب‌گاه‌های مؤمنان، در محور عمل و سبک زندگی و رفتار است. آنجا بزنگاه است. طرف یک باره خشم می‌کند و سقوط می‌کند. مگر او در انتخاب راهبردی خود اشتباه کرده است؟! نکرده است. اما در روایات می‌گوید که یک خشم بیجا کرد و افتاد پایین و حالا کار دارد تا بیاید بیرون. پس این انتخاب‌های کاربردی، در متن زندگی جاری است و دائماً در معرض آن هستیم و همیشه باید این را تکرار کرد. انتخاب راهبردی تو باید بالای سر همه‌ی انتخاب‌های کاربردی و جاری تو قرار گیرد تا کامل شود و ایمن نیستی تا نَفَست بند بیاید! اساساً هیچ وقت ایمن نیستی! دائم باید انتخاب‌های جاری زندگی با آن انتخاب اصلی هماهنگ شود. اگر این انتخاب‌ها هماهنگ نشد، ما فاصله می‌گیریم و اگر در این فاصله گرفتن‌ها برگشت نباشد، گاهی همین سوء عمل انسان را از ایمانش خارج می‌کند که می‌شود فسق. فسق یعنی خروج از ایمان. انسان با عمل از دایره‌ و مدار ایمان خارج می‌شود. خیلی شرایط خطرناکی است. اگر انسان در مرحله‌ی عمل نجات پیدا نکند، ممکن است کلاً کافر شود؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأی أَن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ؛[9] و سرانجام كسانى كه بديها را به بدترين وجه مرتكب مى شدند اين شد كه آيات خدا را تكذيب نموده و به آن استهزاء كنند». همه‌جا، در معاشرت‌ها، رفتن‌ها، نه گفتن‌ها و... باید این انتخاب جاری شود. هیچ‌کس هم در امان نیست. علاوه بر اینکه شما هر چه در مسیر ایمان جلوتر می‌روید، آسیب‌ها و مخاطرات و لغزش‌گاه‌ها بیشتر می‌شود و طبیعتاً این وضعیت بدتر می‌شود. به هر حال به جاهای بالایی دست‌اندازی می‌کنید که به همان نسبت خطر بیشتر می‌شود. خیلی فرق می‌کند که ته یک چاه باشید یا نیمه‌ی چاه. قرآن کریم کسی را که از آن بالا افتاده به ما نشان می‌دهد: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ؛[10] و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت آن گاه شيطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد». ما آیات خود را به او دادیم و در دسترس او قرار دادیم، آیا ایمن شد؟! نه؛ از آن بالای بالا سقوط کرد. شیطان هم که فعال است. خیال نکنید شیطان برخوردی معمولی دارد. در بعضی جلسات به دوستان طلبه می‌گفتم که مثل شیطان رفتار کنید. از دشمن یاد بگیریم. شیطان لحظه‌ای آرام و قرار در گمراه کردن ندارد. اگر تو در هدایت آرام و قرار داشته باشی، آیا می‌توانی با شیطان رقابت کنی؟!

شیطان یک موجود سرزنده‌ی فعال و خسته نشو و شب از روز نشناس است! اصلاً آرام و قرار ندارد و تا وقتی که عناصر هدایت بی‌قرار هدایت نشوند، این موازنه برقرار نمی‌شود و ما به مقصد عالی نمی‌رسیم. تا وقتی که هدایت‌کننده‌ها این قدر خسته و بی‌حال هستند، کاسبی شیطان خیلی می‌گیرد.

این همان جمله‌ای است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ‌فرمودند که حاضرم ده تا از شما را بدهم و یکی از اصحاب معاویه را بگیرم! آنها در باطل خود جدی هستند و شما در حق خود سست هستید.

تا انسان از این دایره‌ هدایتی خارج می‌شود، شیطان رویش می‌افتد و حتی تعقیبش می‌کند. شیطان به چنین کسی می‌گوید: عجب! تو که خیلی کارت از ما درست‌تر است. این فرد متبوع شیطان می‌شود؛ یعنی سرعت سقوطش به قدری سریع است که شیطان هم پشت سرش افتاده است!

البته اینجا عقب افتادن شیطان معنای هل دادن دارد. انسان را هل می‌دهد تا در سقوط سرعت بگیرد.

«فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ» یعنی سقوط آزاد کرد. «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا؛[11] و اگر مى‏خواستيم، قدر او را به وسيله آن [آيات‏] بالا مى‏برديم». اگر می‌خواستیم او را به قله می‌رساندیم، اما جبری در کار نیست؛ زیرا در این صورت مقام، مقام انسانیت نبود. اگر ما می‌خواستیم او را از دایره‌ خواست و اراده‌ی خودش خارج می‌کردیم و این بحث‌ها تمام می‌شد. امّا اینجا مشیت و خواست ما به خواست خودش گره خورده بود. «وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ؛[12] امّا او به زمين [دنيا] گراييد». او به همین تمایلات زمینی و دم‌دستی و بی‌اهمیت رو آورد. پاسخگویی به خواسته‌ها و هوا‌ها را انتخاب کرد و در نتیجه از غاوین و گمراهان شد. غاوین صفت مشترک شیطان با یارانش است. او هم مثل همین شیطان شد و حالا قرآن می‌خواهد حالت این شخص را مثال بزند: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا؛[13] داستانش چون داستان سگ است [كه‏] اگر بر آن حمله‏ ور شوى زبان از كام برآورد، و اگر آن را رها كنى [باز هم‏] زبان از كام برآوَرَد. اين، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند». انسان با ترجیح دادن خواسته‌های نفسانی و هوا‌ها بر خواسته‌های خدای متعال به تکذیب خدای متعال می‌رسد. انسان به جایی می‌رسد که می‌گوید: خدا کجا است؟ قیامت کجا است؟ عذاب کجا است؟!

اما خدا می‌گوید این قصه‌ها را برای اینها بگو: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛[14] پس اين داستان را [براى آنان‏] حكايت كن، شايد كه آنان بينديشند». اینجا خدای متعال از ما تفکر خواسته است. خدا به تو می‌گوید که ماجرای تو هم همین است و باید حواست را جمع کنی. کسی ایمن نیست. این جاده، جاده‌ لغزنده‌ای است که هر چه جلوتر می‌روی، لغزنده‌تر می‌شود. در بازی‌ها و مسابقه‌ها هم همین طور است؛ هر چه مراحل را جلوتر می‌روی، پیچیده‌تر و سخت‌تر می‌شود. این طور است که مشخص می‌شود چه کسی موفق می‌شود.

گاهی ما خیال می‌کنیم «لَعَلَّهُمْ» با دیگران است و با ما نیست! اما قصه همین است. پس آن چیزی که مهم است اینکه متن زندگی و انتخاب‌های جاری یا کاربردی ما دائماً باید با انتخاب اصلی ما که توحید است، تطبیق و هماهنگ شود. لغزش‌گاه مؤمن در عمل است و از اینجا است که می‌لغزد. لغزش‌گاه‌ها به طور دقیق‌تر همین دوراهی‌ها است که دلم می‌خواهد یا خدا می‌خواهد؟! جالب است که به تسامح اگر بخواهم بگویم، 95% به بالا یا حتی بالاتر، این انتخاب‌ها با هم تطبیق نمی‌کند و متخالف است. آن چند در صد را هم می‌گذاریم برای جاهایی که هوای ما با هوای خدا مطابق است. در بیشتر موارد خواست ما و خواست خدا و رضای الهی با هم هماهنگ نیست و باید به نفس گفت: نه. مؤمن دائماً یا در بیشتر موارد باید نه بگوید و مهارت نه گفتن را بیاموزد.

 

تنها چیزی که مؤمن را اصلاح می‌کند

دوستان این جمله‌ قرآنی را ذیل جمع‌بندی پایانی به خاطر بسپارند: «وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ الله؛[15] و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند». پیروی از هوای نفس تو را از سبیل خدا و صراط مستقیم خارج می‌کند. جالب است که نقطه‌ مقابلش این بشارت است که: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛[16] و امّا كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، و نفس [خود] را از هوس باز داشت، پس جايگاه او همان بهشت است». این به آن هدف غایی دست پیدا خواهد کرد. این آیه‌ کریمه را امام صادق (علیه السلام)، معنی ‌کردند و فرمودند: «ولایصلحه الّا الخَوف».[17] یعنی باید خوف بیشتر باشد؛ زیرا خوف مؤمن را درست می‌کند. افزایش مراقبت‌ها که محصول خوف است، انسان را به نجات می‌رساند.

 

ترفند بسیار خطرناک شیطان

در ماه مبارک رمضان خدای متعال شرایطی را فراهم کرد که متابعت هدی و مخالفت هوا برای شما فراهم شود. شما در دستگاه لطف الهی رفتید و تحت حمایت ویژه و تمرین‌ها قرار گرفتید. چقدر خوب و شیرین بود! گاهی انسان باید در فراغ ماه رمضان روضه بخواند! چه یاری‌گر عجیبی بود در جنگ با شیطان. اما الان زنجیر شیطان باز شده و این میدان امتحانات فراهم است تا معلوم شود بهره‌ ما از ماه رمضان چه بوده است.

پیغمبر فرمودند: «إنّ إبلیسَ قالَ: أهلَکتُهُم بِالذُّنوبِ فأهلَکونی بالاستِغفارِ ؛[18] ابلیس می‌گوید: من با گناه بندگان خدا را هلاک می‌کنم و به جهنّم می‌برم، اما آنها توبه می‌کنند و مرا هلاک می‌کنند». شیطان می‌رود سراغ برنامه‌ جدید. می‌گوید شروع کردم به بررسی و دیدم حالا که این طور شد، باید ترفند تازه‌ای به کار بگیرم و من این همه طراحی می‌کنم تا اینها به دام بیفتند، امّا اینها استغفار می‌کنند و من هلاک می‌شوم. شیطان اتاق فکر تشکیل داده و همه را جمع کرده و به این جمع‌بندی رسیده که: «أهلَکتُهُم بالأهواءِ فهُم یَحسَبونَ أنّهُم مُهتَدونَ فلا یَستَغفِرونَ؛ من آنها را به هوای نفس-یعنی به چیزهایی که دوست دارند ولی گناه نیست- وادار می‌کنم، و اینها می‌گویند: ما که گناه نکردیم، و خیال می‌کنند که راهشان درست است، بعد انتهای این مسیرشان می‌روند به جهنّم؛ اما چون نمی‌فهمند که دارند به سوی جهنّم می‌روند، توبه نمی‌کنند». از این به بعد من آنها را با هوا‌ها زمین می‌زنم. در اینجا آنها احساس بدی پیدا نمی‌کنند، لذا استغفار نمی‌کنند. من که سرقت نکردم، من که غیبت نکردم، من که فلان کبیره را انجام ندادم! شیطان درست از همین جا وارد می‌شود و مردم را از طریق هواهایشان هلاک می‌کند. اینها فکر می‌کنند که هدایت شده‌اند و دیگر مشکلی ندارند. این ترفند شیطان را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از اتاق فکر شیطان منتشر می‌کند. این گزاره برگ یا فکت شیت که رویش نوشته شده: «به کلی محرمانه»، بین دوستان خود منتشر کرده است تا باخبر باشند.

دوستمان ـ که شهید شد ـ می‌گفت: می‌خواهید جلو بروید که چه شود؟ آقای محمدرضا علیجانی شخصیت بزرگی بود. صبح راه افتادیم و تویوتا را تجهیز کردیم تا برویم تدارکات و غذا را بگیریم و بین خط غذا را توزیع کنیم. مأموریت ما توزیع غذا در خطوط بود. ایشان گفت: شنیدم امروز جایی می‌خواهید بروید! گفتم: بله، ما در هوای 50 درجه تدارکات را انجام می‌دهیم و غذای خط را می‌دهیم. تا اینجا آمده‌ایم، حالا خط مقدّم نرویم؟! گفت: بله! مگر من به شما یاد نداده بودم که هر وقت خواستید کاری انجام دهید، از خودتان بپرسید که: هوا می‌گوید یا خدا؟! گفتیم: مأموریت ما تا اینجا است. گفت: پس اگر از این خط پایتان را آن طرف گذاشتید، دیگر تحت امر خدا نیستید و تحت امر هوا هستید. شما می‌خواهید وقتی برگشتید پشت جبهه، تعریف کنید که خط مقدّم بودیم. جالب است که شما پلاک هم ندارید. خب تیم ما پلاک نداشت، چون از طریق غیر عادی رفته بودیم. یک حکم دسته جمعی گرفته بودیم و به حکم دسته جمعی پلاک نمی‌دادند. آن شهید گفت: می‌روید و یک خمپاره هم می‌خورید و همگی هلاک می‌شوید و هیچ خبری از شما نیست. در اصطلاح نظامی می‌گویند: «قتیل الحمار».[19]

کار سخت است. این انتخاب در زندگی ما جاری است و دائم باید تصمیم بگیریم. «آمنّا» در زندگی جاری است! این کنم یا آن کنم؟! بخورم یا نخورم؟! امضا کنم یا نکنم؟

خدا یا هوا؟ راه سخت است؛ مگر اینکه لطف خدا یار شود.

اما جمله‌ی پایانی من این است: «رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ؛[20] پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران». مؤمن از استغفار دائم به مقصد می‌رسد؛ وگرنه هلاک می‌شود. اول صبح استغفار، غروب استغفار، سحر استغفار و این استغفار هم محصول مراقبت دائمی است. به شیطان بگویید که تو خیال کردی من فقط وقتی کبیره مرتکب شوم، استغفار می‌کنم؟! نه؛ من وقتی دنبال هوا هم بروم استغفار می‌کنم و همیشه بدهکارم.

 



[1]. تین: 4 ـ 8.

[2]. عصر: 2 ـ 3.

[3]. انسان (دهر): 1 ـ 3.

[4]. شمس: 1 ـ 8.

[5] همان: 9.

[6]. آل عمران: 193.

[7]. همان:191.

[8]. این حدیث که منسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، با عبارات دیگری هم وارد شده، از جمله: «اول ما خلق الله نوری»، «اول ما خلق الله روحی»، «اول ما خلق الله القلم»، «اول ما خلق الله ملک کروبی». از کتب و منابع این حدیث می توان به کتاب بحار الانوار اشاره کرد: بحارالانوار، ج1، باب حقيقة العقل و كيفيّته و بدو خلقه، ص97 (چاپ حروفی).

[9]. روم: 10.

[10]. اعراف: 175.

[11]. همان: 176.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. ص: 26.

[16]. نازعات: 40 ـ 41.

[17]. کلینی، اصول کافی، ج2، ص71.

[18]. ری‌شهری، میزان الحکمه، ح٢١٣٨٩.

[19]. یکی از اصحاب رسول الله(ص) نقل می کند: با برخی از صحابه نزد پیامبر(ص) نشسته بودیم به ناگاه ایشان شخصی را نشانمان داد و فرمود او اهل آتش است، بعد ها در جنگ احد او را دیدم که در صحنه ی کارزار عجیب می جنگید و شمشیر می زد، به خدمت رسول الله رفتم و او را نشان دادم و گفتم یا رسول الله این همان کسی است که شما می فر مودید اهل آتش است، پیامبر فرمودند: باز هم اهل آتش است. خیلی تعجب کردم چرا که می دانستم حضرت سخن به گزاف نمی گوید، اما می دیدم که عمل این فرد، عمل اهل آتش نیست، سعی کردم در معرکه ی جنگ خودم را به او نزدیک کنم، وقتی نزدیکش شدم گفتم: دست مریزاد خسته نباشی برادر خوب در راه خدا شمشیر می زنی، گفت: آری آن مرکب زیر پای آن مشرک را ببین چه مرکب خوبی است می خواهم صاحبش را بکشم و آن مرکب را به غنیمت ببرم.

جالب است که آن شخص در همان جنگ کشته شد و به (قتیل الحمار) یعنی کشته ی راه الاغ شهرت یافت.

[20]. آل عمران: 193.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *