پنجمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1392/3/13



حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری در روز دوشنبه 13 خرداد مطابق هر هفته در مجموعه فرهنگی شهدای 7 تیر به شرح و تفسیر بخش دیگری از نهج البلاغه پرداختند. در زیر متن سخنرانی ایشان آمده است

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، ثم الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین سیّما بقیه الله فی الارضین.روحی و اَرواحُ العالَمین لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداه.

 ماه مکرّم رجب به روزها و ساعات پایانی خودش نزدیک می شود، این ظرفیّت فوق العاده ممتاز برای بهره برداری های معنوی دارد از دست ما می رود، تا اینجا که بیست و چهار روز از این ماه عزیز سپری شده، هرکدام ما باید یک محاسبه ای کند ببیند چقدر توانسته از برکات این ماه بهره مند بشود، این روزهای باقیمانده، مخصوصاً از جهت توسّل به ذیل عنایاتِ حضرت موسی بن جعفر(علیهم السّلام) که سالروز شهادت آن بزرگوار در این بخش قرار گرفته و مهمتر، روز بسیار عظیم مبعث حضرت خاتم که در بیست و هفتم این ماه و در این بخش قرار گرفته، بالاخره امید است که انسان بتواند انشاالله یک مقدار جبران کند، امیدواریم این وقت برای ما باشد تا پایان این ماه، ما بتوانیم از این ظرفیّت عظیم و بیکران و غیرقابل توصیف، بهره ی خودمان را برداریم و انشاالله وارد ماه معظّم شعبان بشویم، انشاالله. برنامه هم همان است که شما مستحضرید، مخصوصاً در جریان مبعث، شب و روزش، بالاخره یک فرصت عادی ای نیست، تجلّی اعظمِ پروردگار متعال در آن شب و روز است، دیگر آن شبش می گوئید، اَللّـهُمَّاِنّياَساَلُكَبِالتَّجَلِيالاَعْظَمِ، مسئله این است، خیلی فرصت ممتاز است، حالا یک نکته ای هم است که درباره ی همین مسئله ی بعثت است، از امامِ راحلِ عارفِ عظیم الشّأنمان است که یک وقتی هم شاید اشاره ای کردیم، که ایشان می فرمایند، معنویّت رسول اکرم است که وحی را نازل می کند. غرض این توجّه به شخصیّت حضرت خاتم، صَلَّ الله علیهِ وَ الِهِ وَسَلَّم،و این ارتباطِ روحی با حضرت، ارتباط قلبی با آن بزرگوار در آن شب و روز بسیاربزرگ، کار خودش را انجام می دهد که، باید بهره مند بشویم انشاالله، توفقیش را هم بخواهیم از خدای متعال که انشاالله با یک برداشت خوبی برویم بیرون، به یکی از دوستان که عازم سفر عمره هستند عرض می کردم که آنجا انسان در ورودیِ به آن حریم عرشیِ نبوی باید بایستد بگوید، وَ اَمّا السّائِلَ فلا تَنهَر، خارج هم که می شود باز بایستد بگوید وَ اَمّا السّائِلَ فلا تَنهَر، این امر الهی است درباره ی ایشان دیگر، که گدایی از اینجا دست خالی برنمی گردد، چون دستور دارد وَ اَمّا السّائِلَ فلا تَنهَر. امکان ندارد شما آنجا به حال سؤال بیایید و بدون بالاخره دریافت پاسخ برگردید، با یک چنین وضعیّتی انسان باید توجّه پیدا بکند به پیامبرعظیم الشّأن و از حضرت کمک بخواهد، مدد بخواهد، بالاخره این کشکول گدایی را باید برد اینجا دیگر. امیدواریم انشاالله بهره ی همه ی عزیزان فراوان باشد، این بخش پایانی ماه است.

 شهادتِ حضرت موسی بن جعفر(صلوات الله و سلامه علیهما) که در این بیست و پنجم واقع شده، امسال تقارن معناداری دارد با ایّام رحلت امام راحل عظیم الشّأن ما، که فردا روز رحلت امام است، چهاردهم خرداد، پس فردا هم که پانزده خرداد و سالروز قیام 15خرداد است و قضایای خاصّ خودش، که شده روز شهادت حضرت کاظم(علیه الصّلاةُ والسّلام)؛  این نکته را یادآوری می کنم به دوستان که، ما ملّت ایران همه سر سفره ی امام کاظم(علیه السّلام) نشستیم، سه تا حرم اهل بیت در ایران هست، همه  متعلّق به امام کاظم(علیه الصّلاةُ والسّلام)، آن از حریم کبریایی حضرت علی بن موسی الرّضا(علیه الصّلاةُ والسّلام)، مشهد مقدّس، این از حرم آسمانی حضرت فاطمه ی معصومه(صلوات الله و سلامُهُ علیها) در قم، آن هم حرم سوّم اهل بیت که حرم جناب احمد بن موسی(علیهما السّلام)است که او را هم رهبر عزیزمان به همین عنوان اعلام کردند که شیراز سوّمین حرم اهل بیت هست، در ایران، به مناسبت این شخصیّت بزرگ که حالا می خواهم عرض کنم این ایران است ، صدرش و قلبش و ذیلش همه اش در سایه سارِ شخصیّت حضرت موسی بن جعفر(علیهما السّلام) هست. راجع به انقلاب اسلامی، راجع به شخصیت امام راحل هم آن حدیث مشهور باز از حضرتِ موسی بن جعفر(علیهما السّلام)است که فرمودند که یک رَجُلی از قم قیام می کند، کسانی مثل پاره های آهن گرد او جمع می شوندو ... ، این هم باز بشارت حضرت کاظم(علیه الصّلاةُ والسّلام) است. امام راحل عظیم الشّأنمان هم که موسوی است، این همان رَجلی که هست، او هم از اَحفادِ حضرت موسی بن جعفر(علیهما السّلام) است. این تحوّلات آخرالزّمانی از این کانون صورت می گیرد، با آن سفر الهی، با آن نقشه ی خدایی، اتّفاق می افتد، ظاهرش مکر مأمونی است، باطنش طرّاحیِ الهی است که این کار بزرگ و این پرچم با عزّت و افتخار باید اینجا برافراشته بشود و این امانت توحید ناب که در حدیث سلسة الذّهب هست، که فرمود کَلِمَةُ لا الهَ اِلّا الله حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی، و ضمیمه اش که بِشُروطِها و فرمود أَنا مِن شُروطِها که همان توحید ناب است، این هم امانتی است که در همان سفر به دست ملّت ایران داده می شود، قضیّه ی سفر نیشابور حضرت و آن انتخاب حدیث سلسلة الذّهب از بین این همه احادیثی که ما داریم در پاسخ به درخواست کسانی که آنجا جمع شده بودند معنا دارد، یعنی مسئله ی پرچمداری توحید،آن هم توحید ناب، که بشُروطِها وَ أَنا مِن شُروطِها، این به دست ملّت ایران داده میشود، این امانت اینجا سپرده می شود؛ بعد هم در شرائطی که ما حالا داریم زندگی می کنیم، داریم می بینیم که چه خبر است، این نظامی که بر همین اساس استوار می شود و بعد آن اتّفاقاتی که می افتد و واقعاً این امام بزرگوار ما(رضوان الله تعالی علیه)، این ذخیره ی الهی، این ودیعه ی الهی، این حجّت بزرگ خدا در زمان ما، شخصیّت بی نظیر؛ من صبح در یک جلسه ای اینجوری گفتم، گفتم در نهج البلاغه گفته می شود که فُوقَ کَلامِ المَخلوق، دونَ کلامِ الخالِق، شخصیّت امام راحل عظیم الشّأن، پایین تر از معصومین و البتّه بافاصله ی بسیارزیاد، مافوق دیگران؛ خیلی قرنها باید بگذرد تا یک چنین چیزیدیده بشود، این اجتماع فوق العاده ی فضائل و مکارم و کمالات و این همه ویژگیها در یک نفر، یک چیز عادی نیست، با آن مأموریّت الهی می سازد که بناست یک عصر جدیدی شروع بشود و حالا دارید شما در این عصر زندگی می کنید.

من با اجازه تان برمی گردم به بحث خودمان، نکاتی است که در ضمن این کلمات امام سجّاد(علیه الصّلاةُ والسّلام) بگوئیم شیرین تر است، اَحلی است و انشاالله در همان ضمن عرض می کنیم، که واقعا هم این ذِکرُ الله، یاد خدای متعال، گفتگوی با حق، مناجاتِ با حضرت حق، بازگشت به معارف الهی، زنده شدن معارف ربّانی، این هیجانِ فطری که در بشریّت اتّفاق افتاده، این بیداری معنوی، اینها همه محصول یک قلب متّصلِ به معدن عظمت است، این امام عظیم الشّأن ما است، آن جایگاه ذکری ایشان، جایگاه عرفانی ایشان، مقام معرفتی ایشان، اینها است. دعا گذاشت به دهان همه ی خلق، این همه مناجاتی، این همه عاشق، این همه عارف، این همه سالک، این همه واصل، هیچ استادِ عارفی نتوانست اینقدر شاگردواصل تربیت کند، نه اینقدر، بلکه یک صدمش را هم نتوانستند تربیت کنند که امام تربیت کرد، و تحویل داد، این بخش واصلین شان همین شهدای ما هستند دیگر، یکی بهتر از دیگری، حالا آنطرف مقاماتشان چه است دیگر ما چه می دانیم، چه می توانیم بگوییم؛ این تربیت شده ی همین صحیفه ی مبارکه ی سجّادیه است، این روحی است که در یک چنین چشمه ساری تطهیر شده، در یک چنین موقفی بهره مند شده، از یک چنین ساقی ای این جامها را دریافت کرده و این شده دیگر، و توانسته  این همه آثار از خودش بگذارد،رضوانُ الله تَعالی علیه، عَبد صالح، بنده ی پاکیزه ی خدای متعال و حجّت خدای متعال در عصر و زمان ما.

ما دعای یازدهم را خواندیم، یک دو سه فرازش را عرض کردیم، که در آنجا حضرت مسئله ی ذکر را با یک تعبیر زیبایی فرمودند که یا مَن ذِکرُهُ شَرَفٌ لِذّاکِرین، عرض کردیم که این شرف، شرفِ مجالست است و شرفِ مذکور واقع شدن است، چون تو که بشوی ذاکر حق، طبق وعده ی پروردگار متعال می شوی مذکور حق، این مذکور، مذکور متفاوت از این است که همه ی عالم در محضر حق است و مورد عنایت پروردگار متعال. همین که هستند معلوم می شود مذکور پروردگار متعال هستند، منتها یک وقت مذکور است به رحمت رحمانی، یک وقت مذکورِ به رحمت رحیمی است؛ وقتی که شما در مقام ذکر قرار می گیرید، می شوید مذکور به رحمت رحیمی پروردگار متعال، آن بارش عنایت خاصّ است، و این آن شرف است، یا مَن ذِکرُهُ شَرَفٌ لِذّاکِرین، این کدام شرفی بالاتر از این؟ من که باشم که بر آن خاطر عاطرگذرم، یعنی تو یک نگاهی به من بکنی، یک نگاهی از سر رحمت و این مجالستُ المَحبوب و آنچه که دیگر در کلمات داریم که عرض شد.

جمله ی دوّم این است که یا مَن شُکرُهُ فَوضٌ لِشّاکِرین، ببینید اگر کسی موفّق شد به نعمت شناسی و اینکه هرچه را که است متوجّه او شده عطیّه و نعمت از جانب پروردگار متعال بداند وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ الله، هرچه که نعمت باشد، این فَمِنَ الله، این نسبتش را با خدای متعال ببیند، ببیند از دست او می گیرد، ببیند مُعطی اوست، مُنعِم اوست، یک حالتی در انسان پیدا می شود که آن حالت اسمش است حالت شکر، حالت فطری هم هست، هرچه هم که زحمت بکشد یک کسی بخواهد این حالت را توصیف کند نمی تواند، این حالت شکر را، آن بازتاب درکِ نعمت، کاملاً فطری است، که، درست همان حالتی است که یک کسی به شما یک هدیه ای می دهد چه حالی می شوید، آن حالت است؛ یک سرور است در کنارش یک محبّت است، در کنارش یک خضوع است، یک ترکیبی از اینها می شود شکر، معنی کردن شکر خیلی کار مشکلی است، که بخواهیم در یک کلمه، یک واژه بگذاریم، اینها همه اش هست، با معرفت آغاز می شود، با آن محبّت هم به سرانجام می رسد، و با محبّتی که طلوع کرده در  رفتار انسان، در برخورد انسان که می شود اِحسان، که هَل جَزاء الاِحسانِ اِلّا الاِحسان، این می شود شکر، که حالا من بعداً در باب شکر، به امید الهی، به فضل الهی، مفصّلاً باید با هم صحبت کنیم چون حالا کار داریم دیگر ظاهراً، عمر باشد و توفیق باشد انشاالله کار زیاد است در این زمینه، آن  را عرض خواهیم کرد؛ امّا اجمالاً، این حالت که در انسان پیدا می شود، یعنی از این که توجّه پیدا می کند به نعمت، توجّه پیدا می کند به مُنعِم، این نعمت شناسی، توجّه به اینکه معطی اوست، دارد از دست حضرت حق می گیرد، این عنایت از آنجا بهش رسیده، یک وضعی در انسان به وجود می آورد، اوّلاً وجود انسان را غرق سرور می کند و شادمانی می کند، این شادمانی که همراه است با محبّت، همراه است با کرنش، همراه است با خضوع، همراه است با ادب، وقتی که در انسان شکل گرفت می شود آن حالت شکر، این حالت شکر که در شما پیدا شد نتیجه اش چه هست؟ نتیجه اش عبارت است از باریافتنِ به یک درجه ی بالاتری از مقامِ انسانی است،آن می شود فوض، این فوض توسعه ی مقام انسانیّت است، بعضی وقتی این آیه را خواستند معنی کنند که فرمود: لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم که اینجا هم با متکلّم وحده صحبت کرده است خدای متعال، مثل همان کلمه ی اَذکُرکُم است که انسان را بیچاره می کند! اَذکُرکُم، من یادت می کنم، وقتی، اینجا هم لَاَزیدَنَّکُم ، اینها زیباست دیگر، دیدید تعبیرهای قرآنی گاهی مع الغیر است جمع است، گاهی نه، وحده است، اینجا لطیف است، لَئِن شَکَرتُم، اگر شما به حالت شکر بیایید، فرمود لَاَزیدَنَّکُم معمولاً در ترجمه های عوامی گفته می شود که شکر نعمت، نعمتت افزون کند/کفر نعمت از کَفَت بیرون کند، یعنی توجّه می شود به افزایش نعمت، به عنوان بازتاب شکر، ما منکر این مسئله نیستیم، چون انسان وقتی حالت شاکر داشته باشد معطی در روابط خودمان هم این هست، برای عطای بعدی گویا آماده می شود، اینجوری است دیگر، بین خود ماها اینجوری نیست؟ در حالی که اگر یک کسی ناسپاسی کند، خودش با ناسپاسی اش یک سدّی درست کرده در برابر عطای بعدی، یعنی اصلاً آن را گذاشته کنار، خودش با دست خودش، امّا اینجا مسئله خیلی بالاتر از این حرفها است، فرمود لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم، لَاَزیدَنَّکُم، خودت را زیاد می کند خدای متعال، این خیلی بشارتش بالاتر از زیاد کردن نعمت است، چون زیاد کردن نعمت یک ما بازاء دارد که عبارت است از تکلیفِ به شکر، تکلیفِ به شکر یعنی وقتی که نعمت آمد سمت شما وظیفه ی شکر هم همراهش می آید، تا شما از عهده ی این وظیفه بربیای فائض نمی شوی، یعنی یک نعمتی آمده سمت شما، یک وظیفه ی شکر، این جمله را شنیدید از حضرت علی بن موسی الرّضا(علیه آلافُ التّحیّة والثّناء) که حضرت فرمودند وقتی که نعمتی به من می رسد، من نگران می شوم، راوی خیلی جا خورد، گفت آقا! شما؟ شما نگران می شوید؟ فرمودند بله من نگران می شوم، گفت مسئله چه هست؟ حضرت فرمودند مسئله ی شکر است، که آیا من از عهده ی شکر برمی آیم یا برنمی آیم؛ وقتی که کسی موفّق به شکر شد، عهده ی خودش را از این تکلیف اوّلاً آزاد کرده، که این خودش فوض است، محصولش چه چیزی هست؟ محصولش طبق نصّ قرآن کریم عبارت است از توسعه ی وجودی، خواهش می کنم روی این نکته ظریف بشوید، خیلی حرف در آن است، حالت شکر در شما پیدا بشود، نتیجه ی شکر و بازتابش عبارت است از اینکه وجود شما سعه پیدا می کند، یعنی شما بزرگ می شوید، شما را خدای متعال زیاد می کند، یعنی سرمایه ی باطنی تان را، یعنی معرفت تان را، یعنی معنویّت تان را، یعنی آن حالت اُلوهیّتی که در فطرت شما تعبیه شده، این توسعه پیدا می کند، لَاَزیدَنَّکُم، لذا طرف مقابلش هم معنی می شود، طرف مقابلش چه چیزی هست؟ وَ  لَئِن کَفَرتُم أِنَّ عَذابی، باز این است، أِنَّ عَذابی لَشَدید، آن عذابی که شدید است و خدای متعال آن عذاب را به خودش نسبت می دهد، أِنَّ عَذابی لَشَدید، این اینجا معنی می شود، یعنی این شخص از درون قبض می شود و کاسته می شود، فرو کاسته می شود، یعنی مقام انسانیّتش کم می شود، هربار که انسان مرتکب کفران نعمت بشود از انسانیّتش کاسته می شود و فطرتش خمود می شود، این عذاب شدید است، عذاب شدید این است، حالا بازتاب آخرتی اش، برزخی اش چگونه است، آن بحث بعدی است، ولی همینجا الان این عذاب شد، چنانکه این همینجا که حالت شکر پیدا کرد همینجا به فوض نائل آمد، این کلمه ی زیبای فوض که حضرت اینجا می فرمایند این در واقع همان توسعه ی شخصیّتی و وجودی شاکر است، شاکر به برکت شکر، خودش توسعه پیدا می کند از نظر فطری و وجودی، یا مَن شُکرُهُ فَوضٌ لِشّاکِرین.

دوستان عزیز من عنایت داشته باشند، اینجا ما هم نعمت فردی داریم، نعمت حالا تنوّع فراوانی دارد، گونه بندی می شود در جای خودش، هم نعمت فردی داریم، هم نعمت جمعی داریم، شما درمورد بعثت چه می گویید از جهت نعمت؟ اینقدر نعمت با عظمت است که فرمود لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المؤمِنین، اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم تا آخر، این نعمت نعمتِ تاریخی است، نعمتِ به همه ی بشریّت است، نسبت به مؤمنین خاص است، نسبتِ به دیگران هم عالم است، نعمتِ پروردگار است، منتها نعمت جمعی، تاریخی، حتّی متعلّقِ به یک مقطع زمانی نیست، یک وقت نعمت این است، اینکه می گویم شب و روز مبعث را کشف کنید، آن تجلّی اعظم است، لطف پروردگار متعال در شب و روز مبعث می رسد به اوج، در عالیترین سطح اش است، ظاهراً نظیری نداشته باشد، من یک وقتی محاسبه کردم هیچ نظیر و بدیلی ندارد، یک چیز عجیبی است این ماجرای بعثت و شب و روزش به اقتضای اینکه ظرفِ یک چنین حادثه ی بزرگی است و ملکوتش در دهر متصّلِ به یک چنین حقیقتی است، نازله اش پیش ما می شود همین شب و روز بیست و هفتمِ ماه رجب، این نازله ای است که کنار دست ما است، باطن مسئله آن مبعث حقیقی است، و مبعث حقیقی در دهر، در ملکوت زمان تجلّی می کند به این ظاهر و به این نازله ای که در دسترس ما است. البتّه آن را باید خیلی قدرش را دانست. غرض یک نعمت می شود نعمت بعثت، ذیلی بعثت نعمت می شود ولایت امیرالمؤمنین(علیه الصّلاةُ وَالسّلام)، که اتّفاقاً دیدید به بعثت که رسیدید می گویند باید اینجا دیگر متوجّه بشوی به علی بن ابی طالب(علیه الصّلاةُ وَالسّلام)، دیدید دیگر، روز مبعث زیارتها همه زیارت امیرالمؤمنین(علیه الصّلاةُ وَالسّلام)، خیلی این، این لطیف است، آن نعمت بسیار بزرگ که استمرار بر بعثت است، مسئله ی خاتمیّت است، همه ی اینها در شخصیّت امیرالمؤمنین که منعکس می شود در اولیاء خدا و شخصیّت حضرت بقیة الله الاعظم(عَجّل الله تَعالی فَرَجَهُ الشّریف) و مسئله ی استمرارش. حالا غرض، یک وقت نعمت اینجوری است، یک وقت این است که پروردگار متعال به جنابعالی یک لیوان آب می دهد، عطش داری، می نوشی، این هم نعمت است دیگر، حالا این کجا، آن کجا؛ یک وقت یک نعمتِ فردی است، یک وقت نعمت جمعی است.

 آیه ای که برایتان خوانده می شود آیه ای که برای ما خوانده می شود که می گویدوَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيد، بروید ببینید این آیه مربوط به چه نعمتی است، اگرچه شکر در برابر هر نعمتی فوض است، امّا نعمت ذومراتب است، و خیلی با همدیگر فرق می کند، این آیه بروید ببینید مربوطِ به چه نعمتی است، به مناسبت چه نعمتی، شأنش را ببینید، چند آیه قبلش، تکلیف شما را روشن می کند، این آیه ی کریمه که اذان هست، وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ، این فراخوان، اعلان، اعلان عمومی است از جانب پروردگار شما، که اگر شکر کنید چه، اگر کفر، کفران بکنید چه می شود؛ چه است قضیّه؟ مربوط می شود به ماجرای آزادیِ بنی اسرائیل از فرعون، این است، آیات قبلش این است، می گوید فرعون با شما چه رفتارهای می کرد،یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ و ...، فرمود خدای متعال شما را از دست فرعون نجات داد، بعدش می گوید «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ»، و حُکمُ الاَمثال فی ما یَجوز وَ فی ما لا یَجوز واحِد. شماها تصوّر بفرمائید در زمان چه نعمتی دارید زندگی می کنید، مگر این را می شود مقایسه کرد، آن تعبیری که در روایت است که ساعتُ اِمامٍ عادِل اَفضل مِن عِبادَتِ سَبعینَ سَنَة، یک ساعت زندگی زیر پرچم امام عادل از عبادت هفتاد سال...، یک ساعتش، یعنی این نعمت زمان ما است، و آن کسی که واسطه شده،آن روح بزرگ و ملکوتی و آسمانی و الهی که واسطه شده برای این نعمت عظیم در زمان ما، این امام راحل عظیم الشّأن است که حق حیات دارد به عهده ی همه ی ما و همه ی انسانهای زمان ما، و ما در یک همچین زمانی داریم زندگی می کنیم، این را انسان باید توجّه کند، یک مقطع تاریخی است، عادی نیست این زمان، رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم، که اتّفاقاً این توسعه ی شخصیّتی ای که برای ملّت ایران اتّفاق،آنوقت ببینید لَاَزیدَنَّکُم، شَکَرتُم، این توسعه ی معنوی ای که برای ملّت ایران اتّفاق افتاد، یعنی عزّتش، ببینید، عظمتش، جایگاهش، احساس هویّتش، احساس استقلالش، عرض به محضرتان این همه برکات معنوی اش، بازگشت به قرآن، بازگشت به اهل بیت، این همه رویشها، این همه شهدا، این همه جوانهایی که به فوض و فلاح و نجاح و رستگاری رسیدند، ببینید چه خبر است؛ داخلی اش، بیرونی اش، اینها است دیگر رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم، چون واقعاً ملّت ما ملّت شاکری بوده، حقیقتاً، حالا می گوییم ملّت ما می دانید منظور چهاست دیگر، حالا اگر بیشتر از این در برابر این نعمت خدای متعال را شکر کنند، در حفاظت و در صیانت و در تبعیّت و در حضور، چون شکرِ، شُکرُ کَلِّ نِعمَتٍ بَحَسَبِه، هر نعمتی شکرش مناسبِ با خودش باید باشد، این نعمتی است که الان ما داریم، دست، دست ما است، این نظام، نظام علوی، رضوی، فاطمی، که در اختیار ما است، با این همه برکاتش. بعد هم در کنار این کار بزرگی که در ایران اتّفاق افتاد، این آزادسازیِ نیروی معنوی و این انرژی آسمانی و ملکوتی ای که در ایران اتّفاق افتاد، وقتی مانع طاغوت برداشته شد، حالابروید هیجان معنویّت را در عالم تماشا کنید، بروید ببینید چه خبر است، ببینید این نام چه کرده، ببینید این روح قدسی و ملکوتی با دل آدمها چه کار کرده.

من هفته ی پیش که نتوانستم شرفیاب بشوم خدمتتان، رفته بودم یک سفری برای تماشای همین مسئله، 8هزار کیلومتر، 9هزار کیلومتر فاصله از شما، می روید در یک منطقه ی دورافتاده، در یک جزیره، اسم این رَجُلِ الهی را که می برید، همین اسمش که می آید مترجم منقلب می شود، مستمع منقلب می شود، یک احساس شوقی می کنند، بعد شما بُرد این قلب ذاکر را و این روح متّصل به حضرت حق را دارید آنجاها مشاهده می کنید، آثار وجودی اش را، و در خانه ی آنها وقتی درش را باز می کنید وارد می شوید می بینید تمثال نورانی اش بالاسرش است، قرار گرفته و تمثال خلف صالحش کنارش، این را می بینید و چشمتان روشن می شود، این زمانه ی ما چه زمانی است؟ و چه مسئولیّتی می آورد؟ این نعمت خیلی نعمت عجیب، بزرگی است، برای کسی که تعلّق ایمانی و آرمانی دارد خیلی نعمت نعمت عظیمی است، و این فرصت یک فرصت استثنایی است که باید لحظه لحظه هایش را استفاده کرد؛ و خداوند تبارک و تعالی هم دید ملّت شاکر هستند، نعمتش را استمرار بخشید، فردای چهاردهم که رحلت امام بود، این رازِ این استمرار برملا شد و هر روز که گذشته شما این را بیشتر احساس می کنید، و امروز که بحمدالله در اوج است به لطف پروردگار متعال، این، شخصیّت رهبر عزیزتر از جانمان، معرفتشان، معنویّتشان، تدبیرشان، حکمتشان، هر روز نزدیکتر به امام و افق شخصیّتی امام، و متناسب با نیاز زمان، با همان احساس را، همان هیجان را، همان عزّت را، همان شکوه را، صلابت و توکّل و حکمت و دوراندیشی و عمق نگاه و، هر روز هم خدای متعال بیشتر داده، دیگر فضل پروردگار متعال است، حالا اگر کسی حسودی اش می شود چه کار می شود کرد؟ با حسود که کاری نمی شود کرد، حسود فقط باید بمیرد فکر می کنم تا نجات پیدا کند، بعضیها نمی توانند تحمّل، هر روز این فضل خدای متعال بیشتر از قبل است، کسی که از نزدیک مشاهده می کند این را می فهمد، هر روز بیشتر؛ با چه سرعتی هم الحمدلله ربِّ العالَمین، حالا من فقط یک جمله ی کوتاه بگویم، برویم سراغ جمله ی سوّمی، این یا مَن شُکرُهُ فَوضٌ لِشّاکِرین، نعمت جمعی، شکر جمعی، همین شبیه این حضور، شبیه این انتخابات، اینها شکر جمعی است دیگر، حضور به وقت، مورد نیاز، که امر جامع است، از مصادیق امر جامع است، وَ إِذا کانوا مَعَهُ علی اَمرٍ جامع، این کلمه ی امر جامع را داشت باشید، این یعنی یک مصداقش همین انتخابات، امر جامع است، آنی که حیثیّت جمعی مؤمنین را حفاظت می کند امر جامع است که ذیل ولیّ الهی تعریف می شود، شکر جمعی می خواهد؛ بعد نتیجه اش چه می شود؟ فَوضٌ لِشّاکِرین، می روید شما روی قدم بعدی و قدم بعدی، تا حالا این مسیر شکر ادامه پیدا کرده، این بیداری اسلامی و این تحوّلات بزرگ منطقه ای و این رویشهای معنوی در اقصی نقاط عالم را پشت سر خودش داشته، یعنی اگر ادامه بدهید چه خواهد شد، وَأَلَّوِاسْتَقَامُواعَلَىالطَّرِيقَةِلَأَسْقَيْنَاهُمْمَاءًغَدَقًا ، که می دانید دیگر، این آیه تأویلش، این مَاءًغَدَقًا ، چون دارد که قُل اَرَاَیتُم اِن اَصبَحَ ماؤکُم غَوراً فَمَن یَإتِیکُمٍ بِماءٍ مَعینٍ، اگر یک وقت بلند شدید دیدید آب، آب گوارا نیست، کی می آورد برای شما؟ فرمودند یعنی امام(علیه السّلام)، اگر حجّت خدا از دسترس شما خارج شد چه خاکی به سرتان می کنید؟ این بلا به سر ما آمده دیگر، ما گرفتار عصر غیبت هستیم، بعد در این آیه فرمود وَأَلَّوِاسْتَقَامُواعَلَىالطَّرِيقَةِلَأَسْقَيْنَاهُمْمَاءًغَدَقًا ، آنوقت آن گفت خود ما می شویم ساقی، شما استقامت کنید، بایستید، آنوقت ماءِ مَعین، که در این دعای ندبه هم یک جملات سوزناکی دارد آن تیکه اش، لَقد طالَ الصَّدی، که آقا این تشنگی ما را کُشت، می گویید دیگر این، دیگر این عطش داارد ما را می کُشد، کِی پس؟ متی؟ کِی می رسد؟ این استقامت بشود، انسان احساس می کند با همه ی وجودش؛ امّا آن چیزی که می خواستم در آن کمانَک، پرانتز کوتاه خدمت با سعادتتان عرض کنم،

 دوستان عزیزم! فرهیختگان این محضر شریف، خاطر نورانی شان باشد این است، ما در این دوره، رسیدیم به یک مقطع خاص، این آغاز یک دوره ی ویژه ای است، این را بدانید شما، در همین جایگاه امامت و ولایت، یک دوره ی ممتازی است در رهبریِ امام حاضرمان و رهبر عزیزتر از جانمان، یک دوره ی ممتازی است؛ همان شکوه، همان نفوذ کلمه، همان هیبت، همان جایگاه خاصّی را که امام داشتند، حالا هست، الحمدلله حالا تأمین شده است، این یک دوره ی خاصّی است برای مؤمنین، خیلی قدرشناسی می خواهد و استفاده ی از این مقطع حسّاس، امیدواریم انشاالله این انتخابات نتیجه اش باعث روشنی چشم باشد، هم از جهت میزان حضور، هم از جهت نتیجه ی آن کسی که انتخاب می شود، که این کار روان تر پیش برود، بدون حاشیه برود جلو، چون اصلاً در توقّع اینکه یک وقت حاشیه ای وجود داشته باشد دیگر نیست، یعنی تحمّلش نیست، انسان احساس می کند اینجا باید سرعت باشد، سبقت باشد، بروید ببینید دنیا چه عطشی دارند واقعاً، همه هم چشم امیدشان اینجاست، کعبه ی آمالشان اینجاست، پیروان اهل بیت که زیاد شدند، این همه گرویدند به اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین)، پشتوانه شان اینجاست. یا مَن شُکرُهُ فَوضٌ لِشّاکِرین، که حالا این فوض را حالا ما بهتر می فهمیم در نعمت جمعی، این سعه ی وجودی ملّت ایران، این هویّتشان، این شخصیّتشان، این عزّتشان که یک فهرستی است از نعمتها، مگر می شود اینها را شمرد، گاهی یادمان می رود، آن قبلی اش هم می گوید یادتان نرود، چه بلایی فرعون به سر شما می آورد، یادتان نرود، یک پاسبان امام می فرماید می چرخید در خیابان و همه مرخص بودید، حالا شدید آقای عالم.

وَ یا مَن طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلمُطیعین، این جمله ی سوّم یک نکته ی کلیدی در آن هست، حضرت از کلمه ی نجات استفاده کرده در ارتباطِ با طاعت، ای کسی که طاعتش باعث نجات مطیع می شود، کلمه ی نجات کِی به کار برده می شود؟ به همین برداشت متعارف عرض می کنم، نجات کِی استفاده می شود؟ وقتی کلمه ی نجات استفاده می شود که خطر هست، درسته؟ یعنی اگر شما در یک گرداب افتادید، در دریا قرار گرفتید، دور تا دورتان موج است و طوفان است کوسه است و نهنگ است و ...، آن وسط آن گرداب، اگر شما پایتان به عرشه ی یک کشتی اَمن رسید، این یکی مرحله نجات است، اگر این کشتی هم موفّق شد شما را بیاورد به ساحل، شما از کشتی پیاده شدید، یک مرحله ی دیگری از آن نجات است، این می گوییم این شخص نجات پیدا کرد، اگر در یک سفر هوایی یک وقت بگویند آقا دچار نقص فنّی شد، نمی دانم این را درک کردند دوستان من یا درک نکردند، ما چون کثیرالسّفر هستیم برای ما چندین نوبت تا حالا پیش آمده که واقعاً یک چیز عجیب غریبی است، اخیراً یک صحنه ای پیش آمد، چند نفر از هوش رفتند، جیغ کشیدند همه، آن تکانهای شدید و حالا، انسان دیگر دستش به جایی بند نیست که، هیچی، آن بالادستش به هیچی بند نیست، دَعَوا اللهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّین، البتّه آن وقتها اگر یک طلبه ی روسیاهی مثل من هم در آن مجموعه باشد آنوقت چقدر محبوب می شود، چقدر طرف التماس دعا و ذکر و امثال اینها قرار می گیرد، آن هم خودش یک داستان تماشایی ای است، آن صحنه هم خودش، اینجوری است، آنجا اگر این مرکب شما، این هواپیما از آن شرایط بیرون آمد و تا این چرخهایش رسید، رسید به زمین و متوقّف شد، ایستاد، می شود نَجات، دیگر حالت عجیبی است، بعد از آن شرایط سخت، این حالت نجاتی که در انسان پیدا می شود، احساس می کند حالا آرامش پیدا می کند، یک شعفی دارد، یک لذّتی دارد، یک ابتهاجی دارد، مخصوصاً یک آرامش عجیبی همراهش هست، بعد از یک چنین حالتی، این می شود نجات، درست است؟ اینجا فرمود که و یا مَن طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلمُطیعین، اشاره ی کلیدی دارند حضرت به اینکه محیط شما محیط هلاک است و خطر است، چون ثُمَّ رَدَدناهُ اَسفَلَ سافِلین، وَ لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فی کَبَد، نَبلوکُم بِالخَیرِ وَ شَرِّ فِتنَةً، این است، گرداب است، مسیر هموار نیست، این است، جایی که ما در آن هستیم این است، درّه های هولناک، همینجور نگاه کنید شما، همین، شما الان همین مسیری که دارید می روید اینجوری است دیگر، شب و روز می کنید، روز را شب می کنید، اگر بیدار باشی؛ ما یک وقتی بچّه ها را می بردیم یک مسیرهای طولانی در کوهها و امثال اینها سمت یک مثلاً مقاصدی مثل آن دریاچه ی تارِ دماوند وسط آن کوهها، در آن ارتفاعات، اکثراً رفتن را شبها انتخاب می کردیم، شب انتخاب می کردیم، یکی علّتش خنکی هوا بود، یک علّت دیگرش عبارت بود از اینکه اینها نبینند از کجا دارند می روند، متوجّه نشوند، چون در این شرایط اگر شما متوجّه بشوید دیگر قدم از قدم نمی توانی برداری، وقتی نگاه می کنی آن درّه ی عمیق را کنارت مشاهده می کنی، امّا شب است داری می روی دیگر، چراغی هم دستت هست، پشت سر رفیق جلویی ات داری حرکت می کنی، امّا عمق این درّه را نمی بینی، این سمتت کوه است، همینجور با شیب تند، این سمتت هم که درّه هست، یک راه باریک بز رو، این هم مسیری است که باید از اینجا رد بشوی بروی، اینجوری است دیگر، چه چیزی برای نجات وجود دارد، این محیط زندگی ما است، محیط لغزنده است، درّه ها هست، مخاطرات هست، چالشها هست، وسوسه ها هست، اینها هست، البتّه در کنارش هم الهام هست، در کنارش هم بشارت هست، در کنارش هم وعده ی نصرت هست، اینها در کنار هم هست، ولی بالاخره محیط، محیطِ سخت است، محیطِ هلاک است، در محیط هلاک کلمه ی نجات معنی پیدا می کند، حضرت فرمودند یا مَن، و یا مَن طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلمُطیعین، یک راه بیشتر برای نجات در این مهلکه ها وجود ندارد، یک راه بیشتر نیست، آن فقط طاعت است، که در برابر امر و نهی مولا تسلیم باشی و بگویی چشم، عَلی رَأسی و عَینی، وَالسّلام، هیچ راه دیگری نیست، طاعتش نجات است، چتر نجاتِ برای شماست، از اینجا که سقوط کنی آن وسط می گیردت و حفظت می کند، در آن مهلکه ها، در آن گردابها، در هیجانهای نفسانی، در جاذبه های دنیایی، که ما را احاطه کرده دیگر، وسوسه های شیطانِ جنُّ و اِنس ، ببین چه خبر است دیگر، آنی که راه نجات است فقط یک راه است، آن راه طاعت است، و یا مَن طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلمُطیعین.

پس سه تا جمله شد که اینقدر شیرین است این کلمات، اینقدر شیرین است، یا مَن ذِکُرُهُ شَرَفٌ لِذّاکِرین، این اوّل، که این جمله هیچ همتایی ندارد، اینقدر رفیع است و اینقدر در آن بشارت و زیبایی است و جمله ی کلیدی و مبنا هم هست، چون جملات بعدی روی او مستقر می شوند؛ یا مَن ذِکُرُهُ شَرَفٌ لِذّاکِرین، این یک. و یا مَن شُکرُهُ فَوضٌ لِشّاکِرین، این هم دوّم، من کنار این کلمه ی شکر فقط به دوستان عزیزم یادآوری کنم که اگر حالت نعمت شناسی در انسان پیدا بشود، یکی از علائم جدّی اش عبارت است از مثبت نگری، حسن ظنّ به خدای متعال و وجودی که سر تا پایش می شود امید و روشنی؛ این آدمهایی که می بینید منفی باف هستند، اینها گرفتاریشان این است که مزّه ی شکر را نچشیدند، با اینها معاشرت نکنید، با آدمهای تاریکِ اینجوری خیلی مجالست نداشته باشید، تاریک می شوید؛ این، یک جوری بعضی ها هستند که اینقدر قبض شدند، وقتی کنارش می نشینی انگار همه ی درها بسته است، این اگر چشمش را عوض کند، چشمش شاکر بشود، جز جمال و جمیل نمی بیند در این عالم، این است، این چشم باید عوض بشود. خدا رحمت کند مرحومِ سپهری را، یک چیزی دارد که همه ی مدل جوانها خیلی این مدل چیزِ، حرفهای اینها را می پسندند، که می گوید مثلاً چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید، واقعاً اینجوری است، بشورند بعد ببینند این انقلاب چه کرده، نمی شورند چشم را، چشم عیب دارد نمی تواند ببیند، نمی تواند ببیند، فقط نِق می زند، فقط غر می زند، فقط، سر چی؟ اصلاً درک شرایط تاریخی ندارد، درک موقعیّت ندارد، جمال ولایت را نمی تواند ببیند، همین چیزها جلوی چشمش را می گیرد، دیدید گاهی یک چیز کوچیک جلوی چشم انسان، یک چیز کوچکی جلوی چشم انسان قرار می گیرد، افق را ازش می گیرد، اینی که جلوی چشمش است چیز خیلی کوچکی است ولی آنی را که نمی تواند ببیند خیلی چیز بزرگی است، اگاهی انسان به واسطه ی یک چیز کوچک محروم می شود، یک حجاب کوچک محروم می کند انسان را از دیدن عظمتها، این آسمانها را دیگر نمی تواند، چه جلوی چشمشش است؟ یک پَره ی کوچیکی جلوی چشمش گیر کرده، یک آشغالی رفته در چشمش، امّا چه چیزی را نمی تواند ببیند! و یا مَن شُکرُهُ فَوضٌ لِشّاکِرین، آدمهای شاکر مثبت هستند، نه که واقع بین نیستند، ولی در جمع و تفریق هرچه نگاه می کنند نشانه های لطف الهی را می بینند، اینها؛ خدا روزی کند مجالست با این آدمها را، که اصلاً بهشت است وجودشان، شکر وجود آدمها را بهشت می کند، فَوضٌ لِشّاکِرین. و یا مَن طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلمُطیعین. به اینجا که حضرت رسیدند، این شیرین کاری ها را ببینید در صحیفه، واقعاً ببینید، به اینجا که حضرت می رسد، حالا چه می گوید؟ جمله ای که جلسه پیش عرض کردیم، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه یعنی بلافاصله متوجّه می شود به آن کسانی که در ذکر، در شکر و در طاعت نِصاب کمال را دارند، یعنی بالاتر از آنها نیست. در ذکر، در شکر، در طاعت، یعنی قلّه اند، کامل اند؛ و چون کامل هستند می شوند واسطه ی تویی که ناقصی، یک توجّه به آنها پیدا می کنی، حالا دیگر بین خودت و خالق واسطه داری، وَبتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَة، اینجا بهت می گوید، می گوید عجب چیزهایی را یاد کردی، ذکر، شکر، طاعت، چون این سه تا جمله کامل است، این نقشه، نقشه ی کامل است، سه تا جمله ی راهبردی، اصولی است، به اینجا که رسید، توقّع می کنی دیگر، راهش چه هست؟ یا أَیُّهَا الّذینَ آمَنوا التَّقوا الله وَبتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَة، وسیله ی ناقص کی هست؟ کامل است دیگر، این است.حال، باید خودت را متصّل کنی، بلافاصله متوجّه می کند شما را، به آنهایی که در اوج هستند و در کمال هستند، یک، و دو می توانند دست تورا بگیرند و برسانند؛ این صلوات را می فرستی، ذیلش این سه تا فضیلت را حالا توقّع می کنی، یعنی وسیله ی الهی را فراهم می کنی، توجّه پیدا می کنی به ذکر کامل و شکر کامل و طاعت کامل، بعد توقّع می کنی، اینها محمّد و آل محمّد هستند، صلوات الله وَ سلامه علیهم اجمعین،آنوقت هرسه تایش را می خواهی، هرسه را می خواهی، کدام مرتبه اش را می خواهی؟ مرتبه ی ابتدائی اش را می خواهی؟ مرتبه ی متوسّطش را می خواهی؟ از ذکر و شکر و طاعت؟ نه؛ مرتبه ی کاملش را می خواهی؟ بله. این سه تا جمله ی بعدی اش این است، ببینید،

می گوید وَاشغَل، ای خدای بزرگ، وَاشغَل قُلوبَنا بِذِکرِکَ عن کُلِّ ذِکر، می دانید اگر این جمله تشریح بشود یعنی آن حالتی که بهش گفته می شود فناء فِی الله، آن مرتبه است، اگر این باز بشود معنایش این است، وَاشغَل قُلوبَنا بِذِکرِکَ عن کُلِّ ذِکر یعنی قلب ما از همه منصرف و فقط و فقط ذاکر تو، یک همچین مقامی را توقّع می کنی، و جمله های بعدیش هم همین، اَلسِنَتِنا بَشُکرِکَ عَن کُلِّ شُکر، فرش ثناخوانی تو؛ وَ جوارِحَنا، این دیگر همه، سر تا پا، وَجَوارِحَنا بِطاعَتِکَ عن کُلِّ طاعَة، این می شود عبد دیگر، عبد کامِل، در قلبش یادی جز یاد حق نه، به زبانش ثنایی جز ثناخوانی حضرت معبود نه، در جوارحش هم طاعتی جز طاعت حق نیست، چون طاعت غیر، معصیت حق است، مگر طاعت طریقی باشد والّا معصیت است دیگر، این حالت، این را توقّع می کنی از خدای متعال، ذیل آن توسّل، متوسّل می شوی، می گویی حالا من این سه تا را می خواهم، در اوجش هم می خواهم، این همّت می دهد به انسان؛ که امیدواریم خداوند تبارک وتعالی به حقّ این روزها و شبهای عزیز، این ساعتها و به حقِّ حضرت کاظم(علیه الصّلاة والسّلام) به ما توفیقش را کرامت کند، اینهاست دیگر، می دانید معنای زندگی اینها است دیگر، همینها است، بقیّه اش که دیگر فرقی بین ما و دیگران نیست، دیگران مقصودم بَهائم و چه و اینها است دیگر، حالا یک چیزهایی است که خُرده ریزی است، تفاوتی ندارد؛ حالا یکی مَطعَمش رستورانِ های کِلاسِ فلان است، یکی همان طویله ی معمولیِ مثلاً اینها است دیگر، والّا چه فرقی است دیگر، حالا همان است دیگر، یک کار از هر دوتایش ساخته است!اگر این نباشد بقیّه اش که دیگر ربطی به جایگاه انسانی ندارد که، آن که است این معنای زندگی این است، درک این زیبایی ها است، و اوّل درک اش است و بعد هم خواستنش هست، ببینید امام سجّاد چه کرده، اوّل آن صحنه را پیش چشم شما می گذارد، فطرت شما را به هیجان می آورد، بعد شما می شوید طالب، متوجّهتان می کند به نصاب کمالش، این را، این عطش را در شما به قلّه می رساند، بعد می گویید حالا من می خواهم، حالا توقّع می کنید، می گویید من می خواهم، این می شود خواسته ی شما، اینکه شد سؤال شما، شما آمدی آنوقت اوّل خطّ کمال، اینجا تازه ایستادی، این نقطه عزیمت است، به این خواست که رسیدی، تازه این نقطه ی عزیمت است، حالا تا بعد، ببینی چقدر بتوانی بروی جلو. امیدواریم انشاالله خداوند تبارک و تعالی سهم ما را فراوان کند انشالله از آنچه که حضرت خواستند.

خاطره ی رحلت امام خیلی خاطره ی عجیبی است، برای دوستانی که آنزمان همین سنّ و سالهای ما و کسانی که یادشان هست، آنهایی که یادشان نیست می توانند اینها را برای خودشان بازسازی کنند، ولی برای ما خیلی عجیب بود، سنگین بود، خیلی چیز عجیبی بود، غیرقابل تصوّر، غیرقابل تصوّر، همین مثل این ساعتها که اعلام می شد که مثلاً وضعیّت نامناسب است، خیلی شرایط سخت بود، من یادم هست در جمعی از بچّه های تخریب بودیم که کنار این امامزاده زید بازار، آنجا یک جلسه ای داشتیم، آن شب چه توسّلها و چه گریه ها و چه ضجّه ها، اصلاً غیرقابل تصوّر، که یک همچین هدیه ای می خواهد از ما گرفته بشود، از بین ما برود، کسی که حقّ حیات دارد به گردن ما؛ خدای متعال با پیغمبر اکرم و اولیاء خودش محشور کند امام عزیزمان، لحظه به لحظه بر درجاتش بیفزا، و ما را قدرشناس دستاوردهای آن حرکت عظیم از ولایت و ولیّ و نظام مان و این روزها انشاالله قرار بده.

امسال حالا اینجوری شده دیگر، شما نسبت به شهدای پانزده خرداد هم همیشه یک عنایت خاصّی داشته باشید، چون آنها السّابِقونَ الاَوَّلون هستند، خیلی سهم دارند، در غربت به شهادت رسیدند، خیلی سهم دارند، مؤسّس هستند، شهدای پانزده خرداد مؤسّس هستند، خیلی سهمشان زیاد است، یعنی حقّی که به گردن ماها دارند. ما برای اینکه یک عرض ارادتی به امام راحل بکنیم، یک عرض ارادتی هم به این شهدای عزیز بکنیم یک سلامی عرض می کنیم به حضرت موسی الکاظم(علیه الصّلاة وَالسّلام)، که عرض کردم مثل اینکه این سفره را اصلاً امام کاظم پهن کرده، گفتم برایتان دیگر، همه اش موسوی است، از حضرت رضا، حضرت معصومه، این همه امامزاده ها، این همه برکات، این همه آثار.

در ادامه ی این دعا یک جمله است که من انشاالله هفته های بعدیعمری باشد عرض می کنم، حضرت می فرمایند که اگر فراغتی برای من پیدا شد، ادامه ی این دعا است، فَإِن قَدَّرتَ لَنا فَراغاً مِن شُغُلٍ، اگر برای ما فراغتی پیدا شد، قراردادی تقدیر کردی، آن فراغت را فراغت سلامت قرار بده، که حالا آن یک تفسیری دارد که عرض خواهم کرد، مخصوصاً اینکه فَإِذا فَرَغتَ فَنصَب، فَإِلی رَبِّکَ فَرغَب، گاهی انسان اشتغالات روزمرّه دارد، فعّالیّت اجتماعی دارد، فعّالیّت سیاسی دارد، فعّالیّت اقتصادی دارد، اینها جزء طبع زندگی است دیگر، این اشتغالات، گاهی وقتها انسان فراغت پیدا می کند از این کارها، آن کسی که اهل ذکر باشد، آن کسی که اهل عبادت باشد، آن کسی که اهل خدمت به پروردگار متعال باشد، این خلوت و آن فراغت برایش خیلی مغتنم است، شما هم اینجا می گویید که من اگر یک همچین فراغتی برایم پیدا شد، فراغتش فراغتِ سلامت باشد، فراغتِ بیماری و مریضی و اینها نمی خواهم، که یک گوشه من بیفتم، من از درد ناله بزنم، نتوانم نماز بخوانم، نتوانم کاری انجام بدهم، نتوانم ذکر، ولی اگر فراغت باشد، فراغت در سلامت باشد، و فراغت آمیخته ی با سلامتی باشد، چه سلامت دین، چه سلامت دنیا، چه سلامت روح و فکر اینها، خیلی فراغت خوبی است. حضرت موسی بن جعفر(علیه الصّلاة وَالسّلام)، تمام زندگیشان مجاهدت است، درگیری، مبارزه، اینکه می شنوید مِن سِجنٍ اِلی سِجن و امثال اینها محصول آن مبارزات است دیگر، والّا اگر مبارز نبود که باهاش کاری نداشتند که، دائماً در درگیری و مبارزه و اینها، وقتی حضرت می افتاد زندان، می بردند زندان، که این هم عجیب است که این تنها امامی است که یک چنین چیزی گزارشی را ما از تاریخ درموردش داریم، در بین ائمّه ی ما این گزارش، گزارش منحصرِ حضرتِ کاظم(علیه الصّلاة وَالسّلام)، راجع به دیگران نداریم، بعضی از امامهایمان را داریم مثلاً یک چند روز، کوتاه می بردند، یا چند ساعت، بعد بلافاصله برمی گرداندند بااحترام؛ امّا آنامامی که زندانیش کنند مدّتها طول بکشد، که طیّ این چهارده سال حالا مِن سِجنٍ اِلی سِجن، از این زندان به آن زندان، حضرت وقتی می رفت زندان، برای یک شخصیّتی مثل حضرت کاظم(علیه الصّلاة وَالسّلام) این فرصت خلوت برای معاشقه، برای ذکر، برای توجّه به حضرت محبوب و معشوق یک فرصتِ خاصّی است دیگر، این خیلی مغتنم است دیگر، این فراغتِ خیلی مغتنم است، مسئولیّت عملیّات جهادی و مواجه ی با مردم و خلق و جواب سؤال دادن و منبر رفتن، همه ی اینها دیگر برداشته می شود دیگر، خلوت است، زندان؛ در آن خلوتها یک حالاتی داشتند حضرت، که باعث می شد این زندانبان ها و امثال اینها عوض می شدند، اینها هرکسی را مأمور می کردند، بعد از چند روز، چند وقت خبر می رسید، می گفتند اینها شدند عابد و زاهد، چون می آمدند، حالات حضرت را می دیدند، یا مشغول تلاوت است، یا مشغول نماز است، یا مشغول ذکر است، این اصلاً تمام نمی شود، یا در سجده است؛ مِنَ السَّحَرِ اِلَی السَّحَر، بِمُواصَلَةِ الاِستِغفار، مشغول استغفار و ذکر و مناجات و اشک و، آن حالات معنوی؛ اینها می آمدند، هی منقلب می شدند، حتّی مأموریّت داشتند که زحمت درست کنند، موفّق نمی شدند، تا می خواستند زحمت درست کنند برای حضرت حالشان منقلب می شد، اینجا شده بود، زندانها شده بود یک دستگاه تربیت انسانها، اینجوری؛ اینها دیدند نه نمی شود، گفتند ما باید در زندان فراغت را از این بزرگوار بگیریم، این راهش این است، این زندان اخیر اینجوری شد، این سِندی بن شاهِک ملعون اینجوری بود قضیّه اش، اوّلاً زندان زندان نبود، مثل سجن های قبلی نبود، در آن صلوات خاصّه ی حضرت تعبیر ظُلَمِ المَطامیر هست، یعنی جایی که شب از روز در آن تشخیص داده نمی شود، هیچ روشنایی ای نیست، حالا ما اگر مثلاً بخواهیم بگوییم می گوییم سیاهچال،این چه بوده نمی دانم، در چه وضعی بوده نمی دانم، که اصلاً قابل تشخیص روز از شبها نبود، این اوّلاً، محیط اینجوری، در آن زیر زمین، یک جای، قعر یک جایی، این است؛ حالا همین مقدار؟ نه، بِحِلَقِ القُیود، حالا آقا را آنجا گذاشتند، برای اینکه آن فراغت در نماز از حضرت گرفته بشود، به دست و پا و گردن حضرت هم زنجیر بستند، حضرت می خواهند بلند بشوند دو رکعت نماز بخوانند دیگر نمی شود، بخواهند سجده بروند با این غل و زنجیرها چطور به سجده بروند؛ در فواصل هم طبق همین نقلها، مرتّب کسانی را می فرستادند حتّاکی کنند، چه اساعه ی ادب کنند، خیلی مظلومیّت عجیبی است برای حضرت، آنوقت اینهایی هم که مأمور هستند دیگر هیچ بویی از مسلمانی ندارند، هیچی، یک آدمهای کینه ورز، همین سِندی بن شاهِک یهودی است، تمام وجودش مملو از کینه است، اینجوری با حضرت رفتار می کند. لذا این وضعیّت که پیدا شد برای امام کاظم(علیه السّلام)، یک دعایی نقل شده، یک مناجاتی است از حضرت، دیدند این لحن عوض شد، یعنی آن کسی که همیشه می گفت خدایا شکرت، من اومدم زندان، یک فراغتی پیدا کردم، یک خلوتی با تو دارم، این وضعیّت که پیدا شد دیدند مناجات آهنگش عوض شد، دیگر اینبارحضرت خلاصی خودش را می خواهد، نجات خودش را از این شرائط می خواهد، این وضعیّت شد؛ این دعا مستجاب شد برادرها، خواهران، یک همچین روزی که ما الان هستیم، مثل امروز، مثل فردا، اینها حضرت را مسموم کردند، در همان شرائط، بعد از اینکه حضرت را مسموم کردند برای اینکه این جرم خودشان را منکر بشوند، یک شرائط خاصّی را فراهم کردند که بگویند نه، حادثه طبیعی اتّفاق افتاد و امثال اینها، یک شرائط خاصّی را فراهم کردند، در آن متن دارد که اینجا امام(علیه الصّلاةُ وَالسّلام) را وقتی خواستند از زندان بیرون بیاورند، باز یک صحنه ی مظلومیّتِ دیگری هم اتّفاق افتاد، چون ظاهراً خبر کرده بودند شیعیان را که جمع بشوید می خواهد امامتان آزاد بشود، عدّه ای از شیعیان که بودند آمدندکه آزادی امام(علیه الصّلاةُ وَالسّلام) را مشاهده کننده و خوشحالی کنند، وقتی درِ زندان باز شد مشاهده کردند که چند نفر با یک حالتِ بدی این پیکر مطهّر را دارند خارج می کنند و تعبیری که باز در همان متن هست، این است که اینها هِی می گویند هذا اِمامُ الرَّفَضَة، هذا اِمامُ الرَّفَضَة خیلی فحش بدی است، والجنازهِالمُنادیعلیهابِذُلِّالإستِخفاف ، به این وضعیّت خارج کردند، اینجا که می رسید شما یکباره می گویید که ای امام کاظم(علیه السّلام) کاش این پیکر مطهّر شما را هم تشییع اینجوری نمی کردند با این کیفیّت؛ از این سختتر وقتی شد که شیعیان وقتی این روپوش را کنار زدند، چون مشاهده کردند این پیکرمطهّر نباید اینقدر سنگین باشد بعد از این همه سال، بعد از این همه سال زندان، بعد از این همه زجرها، این قاعده اش این نباید اینقدر سنگین باشد، بعد مشاهده کردند که هنوز غل جامعه ...، عَلی لَعنَةٌ الله عَلَی القَومِ الظّالِمین.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *