سی و چهارمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1392/10/30



سی و چهارمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه
حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری در ادامه جلسات شرح صحیفه سجادیه و به مناسبت میلاد پیامبر اعظم و امام صادق (علیهما الصلاة و السلام) به برکات یاد پیامبر اسلام و اهل بیت پرداختند. همچنین شرح دعای سی و هشتم صحیفه سجادیه درباره عذرخواهی از خطا را ادامه دادند.


* صلوات ذکری پررمز و راز

ایام پربهجت و پربرکت فرخنده میلاد پیامبر اعظم و امام صادق علیهما الصلاة و السلام تبریک عرض می‌کنم. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی بهره ما را از این ماه ربیع المولود پیروی از پیامبر و تأسی به سیره آن بزرگوار قرار بدهد. ماه ربیع فرصت بسیار مغتنمی است برای بازخوانی سیره اخلاقی آن حضرت و تلاش برای تطبیق رفتار فردی، اجتماعی ما با سیره آن بزرگوار.

صلوات اسرار ناشناخته‌ی فراوانی دارد. بدون تردید یکی از مهم‌ترین نکته‌هایی که در صلوات بر محمّد و آل محمّد (علیهم الصلاة و السلام) نهفته است، زنده نگه داشتن یاد حضرت در کانون دل‌ها، اندیشه‌ها، جمع‌ها و محافل مؤمنین است. اگر این یاد با معرفت همراه بشود از یکسو، و با محبّت از سوی دیگر، نتیجه‌اش عبارت است از قرار گرفتن در جاذبه‌ی شخصیّت آن حضرت. اگر کسی در آن جاذبه قرار گرفت، ذرّه‌سان جذب خورشید وجود مقدّس آن حضرت خواهد شد و «مجذوب سالک»[1] می‌شود. اگر انسان به آن نقطه برسد، مثل پر کاهی در برابر باد، بی‌اختیار می‌رود. البتّه از خود واژه‌ی صلوات هم این معنی استفاده می‌شود؛ زیرا در این واژه گرمی، وصل، سوختن و فناشدن هست؛ بنابراین باید مؤمنین فرصت‌ها را غنیمت بشمارند و از این امکان عظیم که برای آنها فراهم شده و در دسترس آنها است، کمال استفاده را داشته باشند.

 

* عشق از معشوق اول سر زند

محصول این یاد ممتاز آمیخته‌ی با معرفت و محبّت، وصل و اتّصال و قرار گرفتن در حوزه‌ی جاذبه‌ی عظیم شخصیّت نبیّ اعظم می‌شود و کشش و جذبه‌ای که می‌برد. البتّه آنچه بر این مسئله می‌افزاید، عبارت است از اینکه قبل از اینکه ما بخواهیم نزدیک شدن به آن حضرت را یعنی ، رفتن به‌ سوی آن بزرگوار را که رفتن به‌ سوی خدای متعال است، انتخاب کنیم، آن حضرت ما را خواسته است. این، کار را هم خیلی شیرین‌تر و هم آسان‌تر می‌کند. او ما را خواسته است. وقتی انسان به این مسئله فکر می‌کند، حقیقتاً بی‌قرار می‌شود. این سرمایه‌ی اصلی مؤمن است، سرمایه‌ی مؤمن همین است که حضرت ما را خواسته است. همیشه در این آیه‌ی کریمه فکر کنید؛ چراکه هر چه انسان بیشتر فکر کند، شوقش افزوده می‌شود و شعله‌ی درونی‌اش مشتعل‌تر می‌شود. آیه این است: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ؛[2] قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. به [هدايت‏] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است». این هم سند قرآنی سخن بنده. عرائض ما ذوقی نیست، سلیقه‌ای نیست؛ متنی، قرآنی، حدیثی، عقلانی است. این هم سند روشنش: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» این قسمت آیه نشان می‌دهد که اوّل او می‌خواهد. از عبارت «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» معلوم می‌شود که یک خواستن عادی نیست. واژه‌ی حریص درباره‌ی حضرت خیلی واژه‌ی عجیبی است. از این بیشتر چه می‌خواهید؟! «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»

مطالبی که در باب فضیلت صلوات و آثارش شنیده‌اید، خیلی بیشتر از این است که گفتیم. مطلب عمده و مهم این است که با معرفت و محبّت همراه شود. محبّتش را که خدای متعال به شما از قبل هدیه کرده است، امیدوارم دائماً افزایش پیدا کند. پایه‌های معرفت هم موجود است، فقط باید آن را مستحکم کنیم. این دو وقتی بهم برسند، ما در جذبه قرار می‌گیریم. اوائلش تکاپویی می‌کنیم، بر حسب ظاهر کوشش و تلاشی انجام می‌دهیم که به آن حضرت نزدیک بشویم؛ امّا بشارت این است که تا به منطقه‌ای می‌رسد که بی‌سر و پا و غلت‌غلتان مجذوب می‌شوید و به‌ سوی حضرت می‌روید. تا به آن نقطه برسیم، مانعی سر راهمان است که دائماً با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم و آن، نفْس است. نفس اذیت می‌کند و دائماً مانع درست می‌کند تا انسان بر آن غلبه کند. به ‌محض اینکه انسان بر نفْس غلبه کند، که آن هم به مدد آن حضرت میسّر خواهد شد، آن‌ وقت می‌افتد در منطقه‌ی جذبه‌ای که عرض کردیم. ممکن است این اتّفاق برای یک جوان شانزده هفده ساله بیفتد، ممکن است انسان سی چهل سال این مقطع را طی کند. بستگی دارد که انسان چه زمانی بتواند از جاذبه‌ی نفْس خودش خارج شود و در نتیجه در جاذبه‌ی نَفْسُ النَّبی قرار می‌گیرد.

منطقه خروج از نفس، منطقه‌ی پر چالشی است. بعضی‌ها شصت ‌یا هفتاد سال طول می‌کشد تا از آن خارج شوند. بعضی‌ها هم اصلاً خارج نمی‌شوند و در تکاپو هستند و از دنیا می‌روند. بعضی‌ها هم در مدت زمان کوتاهی این اتفاق برایشان می افتد و موفّق می‌شوند. این هم سرّ مسئله است؛ ولی چیزی که کار را آسان می‌کند و شوق را افزایش می‌دهد، این است که حضرت شما را می‌خواهد؛ چطوری می‌خواهد؟ عادی، نه؛ عاشقانه و حریصانه می‌خواهد: «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» رئوفانه می‌خواهد، رحیمانه می‌خواهد.  انسان احساس می‌کند که خدای متعال همه‌ی واژه‌های ممکن را اینجا استخدام کرده تا این احساس فوق‌العاده‌ی پیامبر عزیزمان را نسبت به مؤمنین و نسبت به شما نشان بدهد. واژه‌ دیگری که خدای متعال در این آیه از آن استفاده کرده،‌ «عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» است که واقعاً تکان‌دهنده است. اگر برای ما سختی، دشواری یا مسئله‌ی بغرنجی پیش بیاید، به او سخت می‌گذرد.

 

* حظ سلوکی در کنار حظ آیینی

نکته‌ی مهم و اساسی این است که ما از یاد آن حضرت بهره‌ی سلوکی ببریم؛ نه صرفاً بهره‌ی آیینی. بهره‌ی آیینی همین است که نام حضرت را شنیدیم، صلوات بفرستیم. البته صلوات جزء اعظم شعائر است و آثارش در حفاظت، صیانت، رشد، رفع نفاق و تولید مودّت حقیقتاً ممتاز است و آثار عجیبی دارد. ولی بنا نیست‌ که در این مرحله متوقّف بشویم؛ بلکه باید حظّ ما حظّ سلوکی باشد. حظّ سلوکی یعنی هر روز که از عمر ما گذشت، ما یک قدم یا قدم‌هایی به پیامبر اکرم نزدیک شده باشیم. چون همه‌ی مقدّمات فراهم است. اصلش این است که آن حضرت شما را می‌خواهد و به دنبال شما است. باید دید که در این بین انسان چه می‌کند. مولوی می‌گوید که باید از این ناقه‌ی نفْس پیاده شد. این مرکب، راهوار نیست و سرکش و چموش است. والّا «ماند مجنون در تردد سالها».

عقل با نفس در چالش است و اگر خود را از هوای نفس نرهانیم، نفس چموشی می‌کند و می‌خواهد در آخور خود باقی بماند و جلوی منظره‌ی آخرتی را سد می‌کند؛ لذا قرآن‌کریم به ظرافت می‌فرماید: «لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً؛[3] براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‏كند». این‌ها کسانی هستند که می‌توانند حظّ سلوکی داشته باشند و در این جذبه قرار بگیرند که به‌ سوی آن حضرت هجرت کنند: «وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلی اللّهِ؛[4] و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانه‏اش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خدا است، و خدا آمرزنده مهربان است». این هجرت، هجرت از آخور نفْس است. به تعبیر امام راحل عظیم الشّأن این خروج از منزل نفس است. خدای متعال اجر مهاجر را خود به ‌عهده گرفته است. اگر کسی به‌ سوی پیامبر مهاجر شد و در آن مسیر افتاد و به‌ آن حضرت نزدیک شد، یعنی سرمایه‌ی عمرش را برای شباهت و سنخیّت با حضرت خرج کرد و در نتیجه، هرچه عمرش ‌گذشت، شباهتش بیشتر ‌شد، اگر به چنین وضعیّتی رسید، چنانچه مرگش هم برسد و او به مقصد نرسیده باشد، او را به مقصد می‌رسانند!

به معنای دقیق‌تر به شفاعت نائل می‌آید. یعنی شفاعت فاصله را پر خواهند کرد و شخص را به مقصد می‌رسانند. جزء آنهایی خواهد بود که می‌تواند این جمله را بگوید: «رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا؛[5] پروردگارا، نور ما را براى ما كامل گردان». پس حظّ ما از صلوات حظّ سلوکی باشد نه صرفاً حظّ آیینی. راهش هم این است که دائم معرفتمان را به حضرت بیشتر کنیم و توجّه قلبی و محبّتمان را افزایش بدهیم که این سرمایه‌ی عظیمی است.

 

* با نفس چه باید کرد؟

اما با نفْس چه باید کرد؟ نفسی که چموش است و اگر حواست پرت شود، تمام زحماتت را از بین می‌برد. یک قدم برمی‌داری، جلو می‌روی، اما یک عصبانیّت بیجا تو را به عقب برمی‌گرداند. مبارزه با نفس مثل بالا رفتن از کوه شنی است. از دامنه‌ی شنی یک کوه بالا می‌روی، اگر غفلت کنی لیز می‌خوری و پایین می‌آیید. انسان در این تردد می‌ماند؛ یعنی دائماً جلو می‌رود، برمی‌گردد، پیشرفت نمی‌کند. خودش هم می‌فهمد و به خودش مراجعه می‌کند. می‌گوید: من که همان قبلی هستم. یک سال از عمر من گذشته، آیا یک سال به پیامبر اکرم نزدیک‌تر و شبیه‌تر شدم؟ ملاحظه می‌کند می‌بیند هیچ پیشرفتی نداشته است. انسان بر حال خود کاملاً آگاه است: «بَلِ الْأِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ؛[6] بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بينا است».

با بررسی خود می‌بیند که همان آدم سابق است. نماز، روزه و عطش او به یاد خدای متعال، هیچ پیشرفت و ترقی و تعالی نداشته است. آیا اخلاق معاشرتی فرد با پارسال فرقی کرده است و به اخلاق پیامبر نزدیک‌تر شده است؟ می‌بینیم  که همان‌جا که ایستاده بود، همان‌جا است و یک قدم جلو نمی‌رود. عیب کار کجا است؟

بهره‌برداری از صلوات به ما کمک می‌کند. البته همان‌طور که گفتیم، صلوات یک ذکر فوق‌العاده است. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛[7] خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبى گردن نهيد».

چقدر آیات قرآن زیبا است! «صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً» مسئله این است: صلواتی ارزشمند است که از دل آن تسلیم به ‌دست بیاید. تسلیم او شدن، همان تسلیم امر الهی شدن است: «وَ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ؛[8] هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت، خدا را فرمان برده است».

قرار نبود در این بحث متوقف شویم، اما یاد و نام حضرت به‌قدری دلکش و شیرین و باحلاوت است که انسان نمی‌تواند به‌راحتی از کنار آن رد شود. مثل کسی که به بهشت رفته است، به او می‌گویند: بیا بیرون؛ اما او نمی‌تواند بیرون برود! یاد حضرت بهشت است و شیرین‌تر از این در عالم چیزی نیست. البتّه یاد حضرت در یاد عترت طاهرش تجلّی می‌کند که یاد آنها یاد پیامبر است. همیشه این روایت حضرت موسی‌ کاظم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) را به ‌خاطر داشته باشید. روایتی شیرین، و از نظر معرفتی عالی است. حضرت فرمودند: «اوّلنا محمد؛ آخرنا محمد؛ اوسطنا محمد و كلّنا محمد؛ فلا تفرقوا بيننا؛[9] اول ما محمد، آخر ما محمد، وسط ما محمد، بلكه كل ما محمد هستيم و بين ما هيچ جدايي نيندازيد».

 

* جان جهان

رهبر حکیم و عزیزمان تعبیر زیبایی دارند مبنی بر اینکه دوران امامت ائمه مانند یک «انسان 250 ساله» است[10] یک راه و روش را در پیش گرفتند که همان راه و روش پیامبر است. لذا ائمه امتداد شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هستند.

این سخن آقا البته ناظر به سنوات ظهور است؛ چون در ایام غیبت ما در شرایط ویژه‌ای قرار می‌گیریم. البته اگر نگاه باطنی داشته باشید، آثار وجود مقدّس آن حضرت و نورش مستمر است توجه به جلوه باطنی شخصیت آن حضرت پیدا می‌کنید که وجود شریف حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

یک تعبیر زیبا هم حضرت استاد جوادی آملی (حَفَظَهُ الله تَعالی) دارند. تعابیر ایشان خیلی لطیف است و در ورای آنها نکته‌های دقیقی نهفته است. ایشان یک تعبیری دارند که ممکن است شما از کنارش بی‌توجه عبور کنید. عبارت این است: «موعودِ موجود». موعودِ موجود یعنی همین عالم خاکیِ دنیاییِ اَسْفَلِ سافِلینی که تو در آن مبتلا هستی، حضرت در همین‌جا حضور دارد.

 

* یادی از یک عالِم ربانی

دیشب آیت الله ربانی که یک انسان الهی و یک عالم ربّانی بود رحلت کرد. من سابقه‌ی آشنایی با ایشان را نداشتم. در مدّت بیماری ایشان هم باز توفیق عیادت ایشان را پیدا نکردم. این اواخر بیماری‌شان شدید شد. باز هم متأسّفانه توفیق عیادت پیدا نکردم. تا وقتی که ایشان در شرایط سخت قرار گرفتند که در آن شرایط خوشبختانه به زیارت و عیادت ایشان موفّق شدم. ایشان در مراقبت ویژه قرار داشتند. در آن منطقه عطر حبیب را می‌شد استشمام کرد. من یک لحظه رفتم به خانم‌های پرستار بگویم که: می‌دانید اینجا چه اتّفاقی می‌افتد؟ می‌دانید اینجا چه خبر است؟ یک دوست خدا اینجا کنار شما است؛ اما نمی‌دانم چه شد که زبانم بسته شد. حالا اینجا منظور نظر چه کسی است؟ آیت الله ربّانی یک عالم ربّانی بود. سال‌های اخیر عمرشان نمی‌دانم چه جامی به او داده بودند که فقط و فقط سرمست یاد مولایمان حضرت مهدی (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) بود و بس. فانی در حضرت بود و ذکر شبانه‌روزش او بود. نمی‌دانم چه جلوه‌ای برایش آشکار شده بود، چه چیزی رُخ داده بوده که این‌گونه بود؟ پدر شهید هم بودند.

غرضم این نکته بود که می‌شد احساس کرد موعود موجود است. در روایت است که حضرت در عیادت و تشییع شیعیان خود شرکت می‌کنند و به خانه‌های مؤمنین حضرت رفت و آمد دارند. عیانت‌شان در خانه‌های شما جاری است.

بنا بر این اینکه آقا اشاره داشتند به انسان دویست و پنجاه ساله، این ناظر به ایّام ظهور است؛ غیبت را هم باید به آن ضمیمه کنید. پس، حضرت محمّد مصطفی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) در بین شما است؛ منتها با جلوه‌ی و طلعت مهدوی. این که همه چیز هست نشانه حضور آن حضرت است.

 

* راه رهایی از قفل‌ها

سی و هشتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه،[11] دعای بسیار مهمی است که در این دعا امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) چشم ما را به ‌روی مسائل بسیار مهمّی باز می‌کنند که برای ما دست و پا گیر است و دست و پای ما را می‌بندد و امکان سیر و سلوک را از انسان می‌گیرد؛ مگر اینکه خودمان این قفل‌ها را باز کنیم. راهش هم فقط اِعْتِذار است و اعتذار، یعنی خود را در آتش ندامت بسوزانی. بعد، از تمام توان خود استفاده کنی برای اینکه خودت را از آثار و تبعاتش نجات بدهی. مسئله‌ای که در این دعا مورد توجه ویژه قرار گرفته، «حقّ النّاس» است؛ به‌ویژه اگر آن ناس، مؤمن هم باشند.

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ» این نخستین مطلبی است که امام به آن اشاره می‌کنند. اینکه به کسی در حضور من ظلم شد و من مظلوم را کمک نکردم. نصرت هر مظلومی مطلوب است؛ ولی در مورد مؤمن، یاری او واجب است. اگر دیدیم مؤمنی مورد ظلم قرار گرفت، نصرتش واجب است. خذلان و رها کردنش باعث می‌شود که انسان از چشم عنایت حق بیفتد. او را رها کردی، رهایت می‌کنند.

دوم «وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ» به من خوبی و احسان و محبّت کردند، امّا من پاسخ شایسته‌ای ندادم؛ شکر و سپاسش را به‌جا نیاوردم. معلوم شد که اگر شما از بندگان تشکر نکنید، شکر پروردگار متعال را به‌جا نیاورده‌اید. امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) کسانی را که «قاطع طریق معروف» هستند، لعن کرد. حضرت فرمودند که «قاطعان طریق معروف» کسانی هستند که نسبت به مردمی که به آنها محبّت و خدمت می‌کنند، قدرشناسی و سپاسگزاری نمی‌کنند. همه که در رتبه‌ی بالای معرفت و معنویّت نیستند که بگویند: «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ؛[12] مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست». کم می‌آورند. کم که آوردند خوبی را رها می‌کنند و به دیگران خوبی نمی‌کنند.

از سوی دیگر باید مواظب باشیم که قدرناشناسی دیگران باعث نشود که ما در انجام احسان و معروف درباره‌ی دیگران کم بگذاریم. اجرمان را فقط از خدای متعال بخواهیم.

اما سوم «وَ مِنْ مُسِي‏ءٍ اعْتَذَرَ إِلَيَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ» مُسِي‏ء یعنی کسی که کار بدی را انجام داده است، (اینجا فرض این است که آن شخص درباره‌ی جنابعالی رفتار زشتی داشته و کار بدی انجام داده است، حرف بدی زده، غیبتی کرده، به مال شما لطمه‌ای زده، به آبروی شما تعرّضی کرده است و...) حالا آمده و می‌گوید: ببخشید و عذرخواهی می‌کند و از شما می‌خواهد او را ببخشید. این فرد در عالم ایمانی به عهده‌ی شما حقّی پیدا می‌کند و آن اینکه عذرش را بپذیرید. اوّل عذرش را قبول کنید، چون این نقطه‌ی حسّاسی است، بعد او را عفوش کنید. عفو یک مرحله‌ی کامل‌تری است.

اگر عذرخواهی او را نپذیرفتم، حقّی را که او بر عهده‌ی من پیدا کرده زیر پا گذاشته‌ام. حالا  به درگاه خداوند متعال آمده‌ام و می‌گویم: خدایا از چنین خطای بزرگی که مرتکب شده‌ام، به درگاه تو عذرخواهی می‌کنم. تو عذر مرا بپذیر که عذر او را نپذیرفتم. این جزء حقوقی است که به گردن من مانده و تبعاتش هست.

ممکن است بگویید: عجب! طرف به من بدی کرده، حالا به گردن من حقّ هم پیدا کرده؟ جواب این است که هر چیزی جای خودش. او بدی کرده، تو نگذشتی. خیلی‌خب، اگر در دنیا توانست شما را راضی کند و حقّت را بدهد، که هیچ؛ وگرنه در آخرت حقت را می‌گیری. ستمی به شما نشده؛ زیرا این حقّی است که جزء همان حقّ النّاس است و سرانجام تسویه می‌شود. امّا چون او از شما عذرخواهی کرد، به گردن شما حقّ جدیدی پیدا کرده؛ ولو درباره‌ی شما بدی کرده باشد. اگر این حقّش را ادا کردید، یعنی عذرش را پذیرفتید، از عهده حقش برآمده‌اید. اگر نه، طوق گردن شما می‌شود. چقدر دقیق است! از طرف او چیزی به گردن شما است که تا از او رها نشوید، از این بند آزاد نمی‌شوید. اگر آن شخص در دسترس است، باید بگویید ببخشید، شما عذرخواهی کرده بودی، من لج کردم و نپذیرفتم. حالا از شما عذرخواهی می‌کنم. من عذرتان را پذیرفتم، و از آن مرحله عبور کنید. اگر این اتفاق نیفتاد،‌ باید ندامت را در خودتان تشدید کنید تا خدای متعال از شما بپذیرد و یاری‌تان کند که البته کار سختی است.

پس، از مواردی که باید به آن توجّه کنیم، پذیرفتن عذرخواهی مؤمنین است. امّا از سایرین چه؟ کسی درباره‌ی شما بدی کرده و جزء مسلمان‌ها و مؤمنین نیست. آنجا پذیرش عذر او حقّی بر گردن شما نمی‌آورد؛ زیرا رابطه‌ی اخوّت ایمانی بین شما و او برقرار نیست. امّا اگر عذرش را پذیرفتید، لطف کرده‌اید و کار خوبی انجام داده‌اید که خدای متعال دوست دارد. حتّی غیرمؤمن هم اگر درباره‌ی شما بدی کرد، سپس از شما عذرخواهی کرد، کرامت انسانی و خُلق نبوی اقتضا می‌کند که عذر او را بپذیرید.

 

* جلوه‌های اخلاق زیبای اسلامی

شخصی خدمت پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) آمد و از حضرت پول خواست و گفت: «رد کن بیاد!» معلوم است آدم درشت‌خو و غلیظی بوده است. حضرت عذر آوردند که الان چیزی همراه من نیست. آن مرد عبای حضرت را گرفت و کشید. گویا عبای حضرت خشن بوده، از طرفی گردن مبارک حضرت مثل برگ گل لطیف بود. آن آدم خشن و بی‌ادب عبا را کشید، گردن حضرت جراحت برداشت و خون راه افتاد. فکر می‌کنید پاسخ حضرت به او چه بود؟ حضرت از او عذرخواهی کردند که من الان چیزی ندارم به تو بدهم، والّا دریغ نداشتم از اینکه خواسته‌ی تو را برآورده کنم! این آدم به ‌خاطر همین قضیه جزء رفقای پیامبر عظیم الشّأن شد.

دست‌پرورده‌های این مکتب کسی مثل مالک اشتر می‌شود که وقتی مورد اسائه قرار می‌گیرد، قبل از عذرخواهی مرد خطاکار، او را می‌بخشد. وقتی فرد خطاکار دنبال مالک رفت، او را در مسجد در حال نماز‌ خواندن دید. مالک به او گفت: من در این موقع روز در مسجد کاری نداشتم. فقط برای طلب مغفرت برای تو آمدم. من از تو گذشته بودم، می‌خواستم خدای متعال هم از تو بگذرد. عذر او را قبل از اینکه عذرخواهی کند می‌پذیرند و می‌بخشند، تا چه برسد عذرخواهی کند.

 

* دشواری عذرخواهی

کسی که عذرخواهی می‌کند، خیلی با خودش کَلَنجار رفته است. عذرخواهی کردن خیلی سخت است. خود شما این مسئله را درک کرده‌اید و می‌دانید که چقدر سخت است انسان از کار بدی که کرده است، پوزش بطلبد. حتی اگر این عذرخواهی از پدر، مادر و دوست انسان باشد. باید کلّی با خود کلنجار رفت تا انسان خود را قانع کند.

این سختی برای این است که شخصی که می‌خواهد عذرخواهی کند، کرامت، آبرو و شخصیّتش و کرامتش را در دست گرفته‌ و از طرف مقابل طلب حلالیّت و عفو می‌کند، و می‌گوید: مرا ببخش. این عذرخواهی، حق تولید می‌کند؛ چون فرد عذرخواه کرامت و شخصیّت خودش را زیر پا می‌گذارد. به همین علت عذرخواهی کار سنگین و سختی است. در بین مردم اصطلاحی داریم که می‌گوییم: رویم نمی‌شود. ولی خیلی جاها مسئله‌ی رو شدن نیست. مشکل این است که باید خودت را خُرد کنی. وقتی کسی عذرخواهی می‌کند، خُرد می‌شود و تو باید او را درستش کنی و دو مرتبه او را بسازی‌. ساختنش این است که عذرش را بپذیری. اگر عذرش را پذیرفتی، شخصیّتش سرپا می‌شود؛ اما اگر عذرش را نپذیرفتی، خُرد شدنش را دیده‌ای. او خُرد شد، ولی ساخته نشد؛ لذا تبعاتش به گردن تو می‌ماند. این یک نکته.

نکته‌ی دوم بحث اجتماعی است. جنبه اول، جنبه‌ی شخصی است؛ امّا یک جنبه‌ی مسئله هم جنبه‌ی اجتماعی است. اگر عذر کسی را نپذیرفتی، یک امر ناپسند را باب کرده‌ای و آن اینکه افراد از همدیگر عذرخواهی نکنند. یعنی ما کاری کردیم که دیگران وقتی کار بدی کردند، عذرخواهی نکنند. در رفتارهای ترافیکی ما - که خیلی آشفته است - این قضیه کاملاً مشهود است. کسی با ماشینش به خودروی شما می‌زند و با آنکه کار بدی کرده، اصلاً عذرخواهی نمی‌کند و حتی شما را مقصر می‌داند. در اینجا شما از دو جهت ناراحت می‌شوید. نخست آنکه به شما بدی شده؛ دوم، کسی که بدی کرده، کار خود را بدی نمی‌داند؛ بلکه حقّ خودش می‌داند و از کنار شما رد می‌شود. در این موارد بلافاصله شعله‌ی خشم برافروخته می‌شود. تو حالا مانند یک بشکه‌ی باروت آماده‌ی انفجار هستی. اگر طرف مقابل از خودرویش پیاده شود،‌ احتمال درگیری بسیار زیاد است.

امروزه بیشتر افرادی که گرفتار زندان‌ها شده‌اند، جزء این گروه هستند. یعنی در درگیری‌هایی از این‌دست،‌ خشمگین شدند و اعضای طرف مقابل را مجروح کردند. منشأ این زندانی‌ها این است که فردی که رفتار زشت را مرتکب شده، اگر درصدد عذرخواهی برآمده، طرف مقابل عذر او را نپذیرفته است و در جای دیگر نیز او دیگر عذرخواهی نمی‌کند. چون رفتارهای اجتماعی به همدیگر شبکه و متّصل است کار به اینجا کشیده است.

 

* دو روایت در زمینه عذرخواهی

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمود: «یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُتَنَصِّلٍ صَادِقاً أَوْ کَاذِباً لَمْ یَنَلْ شَفَاعَتِی»[13]

کلمه‌ی «مُتَنَصِّلٍ» در مناجات شعبانیه وارد شده است: «إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ» آنجا می‌گویید خدایا من بنده‌ای هستم که  برای عذرخواهی به درگاه تو آمده‌ام. کلمه‌ی «تَنَصَّلُ» آنجا یعنی من دارم خودم را می‌کِشم و می‌آورم؛ از بس خجالت می‌کشم به‌خاطر بدی‌ای که به تو کردم، دارم خودم را می‌کِشم و می‌آورم. آدم وقتی به کسی بدی کرده و می‌خواهد عذرخواهی کند، اگر این عذرخواهی از کسی باشد که مُحسِن درباره‌ی او است، مثلاً پدر یا مادر، انسان می‌میرد و زنده می‌شود. یک قدم می‌رود، یک قدم برمی‌گردد. خودش را می‌کِشد. «أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ» همان حالت عذرخواهی کردن است.

پیامبر فرمود «یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُتَنَصِّلٍ صَادِقاً أَوْ کَاذِباً» شاید در ذهن برخی این باشد که طرف می‌گوید مرا ببخش، امّا واقعاً پشیمان نشده؛ چرا؟ چون بار دوم یا سومش است و کار بد خود را تکرار می‌کند. پس معلوم می‌شود راست نمی‌گوید. چقدر جالب است! پیغمبر جواب این افراد را می‌دهد. فرمود: «صَادِقاً أَوْ کَاذِباً»، چه راست بگوید، چه راست نگوید، حضرت می‌خواهند این اخلاق، این کرامت، این بزرگواری، این آقایی، این بردباری و این شیرین‌کاری در جامعه منتشر بشود. راهش این است که عذرخواهی را به راست یا دروغ تقسیم‌بندی نکنیم. نمی‌خواهد نیّت‌خوانی کنی. عذرخواهی می‌کند، بپذیر. بگذار کرم، بزرگی و آقایی در جامعه رسم شود.

اگر کسی عذر عذرخواه را که اینچنین آمده است نپذیرفت، دچار عقوبت خیلی سنگینی می‌شود. حضرت فرمودند: «لَمْ تَنَلْهُ شَفَاعَتِی»، شفاعت من به چنین کسی نمی‌رسد. چقدر مسئله مهم است! مسئله شفاعت امید همه‌ی ما است. ما اصلاً غیر از این حرفی برای گفتن نداریم. تمام امید یک انسان مسلمان مؤمن، به شفاعت پیامبر اکرم است. ما سرمایه دیگری نداریم. جز شفاعت او امیدی نداریم. حضرت فرمودند اگر کسی آمد به عذرخواهی و تو عذرش را قبول نکردی، دیگر توقّع شفاعت مرا نداشته باش. این‌قدر مسئله مهم و سنگین است.

روایت بعدی، وصیّت امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) به محمّد حنفیه است. حضرت فرمودند: «اِقْبَلْ مِنْ مُتَنَصِّلٍ عُذْرَه»، کسی از تو عذرخواهی کرد، عذرش را بپذیر تا به شفاعت برسی: «فَتَنَالُكَ الشَّفَاعَةُ»[14] می‌خواهی به شفاعت برسی، عذر طرف مقابلت را قبول کن.

گاهی در دعواها، مخصوصاً در بعضی از دعواهای خانوادگی، صحنه‌هایی برایم پیش آمده که در تضاد با این حدیث است. طرف می‌گوید حاج‌آقا امکان ندارد عذرش را بپذیرم. می‌گویم: او از شما پوزش‌خواهی می‌کند، عذرش را بپذیر. می‌گوید: اصلاً امکان ندارد. گاهی آدم چقدر بد می‌شود. می‌گویم: نمی‌توانی؟ می‌گوید: نه. این افراد از شفاعت رسول اکرم نصیبی ندارند.

اینکه حضرت می‌فرماید: «لَمْ ینَلْ شَفَاعَتِی»، یعنی «خَرَجَ مِن وِلایَتی» از حوزه‌ی ولایت خارج شده، لذا توقّع نداشته باشد که دستش را بگیرم.

بیان دیگری هم در روایات است که آن بیان خیلی عجیب است. می‌گویند که اگر کسی عذر برادر و خواهر مؤمنش را در یک بدی‌ای که به او کرده یا حقّی از او تضییع کرده، قبول نکند، «كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ خَطِيئَةِ صَاحِبِ مَكْسٍ» مُکْس یعنی باج‌گیرها؛ آدم‌های قلدرِ گردن‌کلفتی که از زور و اعتبار خودشان در معامله‌ یا موارد دیگر استفاده می‌کنند و باج‌گیری می‌کنند. حضرت رسول فرمودند گناه کسی که عذر برادر و خواهرش را نپذیرد، مثل گناه باج‌گیری است؛ خیلی سنگین است. لذا فرمودند: «لَمْ ینلْ شَفَاعَتِی».

 

* معرفی یک کتاب خوب

اینجا می‌شود بیانات بیشتری هم داشت؛ ولی ما به این مقدار اکتفا می‌کنیم و یک کتاب به دوستان بسیار عزیزمان معرّفی کنیم. این کتاب مضامین این دعا را برای شما کاملاً روشن می‌کند و بحث را پوشش می‌دهد.

اهمیّت بحث حقّ النّاس در جامعه‌ی ما مضاعف است. یکی به ‌خاطر خودش که خیلی سنگین است. یکی هم به ‌خاطر اینکه در جامعه‌ی ما ارزان و سبک است؛ لذا باید روی آن حسّاس شویم. هر قدر انسان به این موضوع حسّاس شود، جا دارد و این بحث عمدتاً به حقوق ایمانی و در فضای اخوّت ایمانی و حقوق متقابلی که بین دوست‌داران امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) وجود دارد، مربوط می‌شود. ما در جامعه‌ی شیعی زندگی می‌کنیم که اطرافیان ما همه مؤمن هستند؛ منتها یکی درجه‌ی ایمانش بالاتر است، یکی پایین‌تر. صالح و طالح و خوش‌اخلاق و بداخلاق و... همه در این فرض مشترک هستند. لذا باید حواسمان باشد. نباید ظاهربینی کرد. اینجا جای ظاهربینی نیست.

به نظر من اگر کسی این کتابی را که معرّفی می‌کنم، دستورالعمل زندگی خودش قرار بدهد، به آن مراجعه کند و آن را بخواند، به نتایج خیلی بالایی می رسد.

امّا چه کسی این اثر ناب را ارائه کرده؟ شخصیّت عالیقدری که یادش زنده‌کننده‌ی دل‌های ما است، و نسل ما و روزگار ما از نفَس او بهره‌ی اخلاقی و معنوی برده است و آثارش الان هم در جامعه‌ی ما جاری است؛ مرحوم آیت الله العظمی حاج‌آقا مجتبی تهرانی (اعلَی اللهُ مَقامَهُ الشَّریف) که من از فیض یاد ایشان بحمدالله بهره‌مند هستم. هر وقت که فرصت کنم، به حرم حضرت عبدالعظیم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) مشرّف می‌شوم؛ «زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار»، که نه یک یار، بلکه آیات الهی. این سمتش آقا میرزا کریم حق‌شناس (رضوان الله تعالی علیه) است، آن سمتش حاج‌آقای خوش‌وقت (رضوان الله تعالی علیه).

روش حاج‌آقا مجتبی (رضوان الله تعالی علیه) بیان آیات و احادیث و برداشت‌های خردمندانه بود.

نام این کتاب، «اخلاق الهی» است. جلد بیست و هشتم آن درباره پیوند با اهل ایمان است؛ یعنی حقوق متقابل مؤمنین. مؤمنین هم به همین معنایی که گفتم؛ یعنی دوست‌داران امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام). منتها هر چه رتبه‌ی ایمان  بالاتر می‌رود، حقوق سنگین‌تر می‌شود. کتاب را هم «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی» منتشر کرده است.

ای خدای محمّد، به حقّ محمّد و به حقّ عترت محمّد(صَلواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِم اَجمَعین) سوگندت می‌دهیم، دوستی و محبّت و معرفت ما نسبت به آن حضرت و خاندان گرامی‌اش و قرآن عظیم را روزافزون بفرما.

پیوندهای ایمانی را بین ما روز به روز تقویت بفرما.

حقوقی که از مؤمنین بر عهده‌ی ما است به لطفت و کرمت بر ما ببخش.

عذر ما را در کوتاهی و قصور و تقصیرها، به لطفت و کرمت بپذیر.



[1] . تفاوت سالك مجذوب و مجذوب سالك این است كه سالك مجذوب خود پا به عرصه‌ي سلوك مي‌گذارد و خود شخص در پیمودن مراحل سلوك تلاش مي‌كند؛ ولي مجذوب سالك كسي است كه ابتدا جذبه در او رخ مي‌دهد و فرد به يك‌باره عاشق مي‌شود و خداوند، خود، او را پاك مي‌گرداند كه اين گروه، همان مخلصين هستند.

[2] . توبه: 128.

[3] . احزاب: 21.

[4] . نساء: 100.

[5] . تحریم: 8.

[6] . قیامت: 14.

[7] . احزاب: 56.

[8] . نساء: 80.

[9] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج26، ص16.

[10] . رهبر معظم انقلاب در 28/04/1365 می‌فرمایند: «این فکر برای بنده در سال ۱۳۵۰ و در دوران محنت بار یک امتحان و ابتلای دشوار پیدا شد. اگر چه قبل از آن به ائمه(علیهم السلام) به صورت مبارزان بزرگی که در راه اعتلای کلمه‌ی توحید و استقرار حکومت الهی فداکاری می‌کردند، توجه داشتم؛ نکته‌ای که در آن برهه ناگهان برای من روشن شد، این بود که زندگی این بزرگواران، علی رغم تفاوت ظاهری در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است؛ که از سال دهم، یازدهم هجرت شروع می‌شود و دویست و پنجاه سال ادامه پیدا می‌کند و به سال دویست و شصت -که سال شروع غیبت صغری است- در زندگی ائمه(علیهم السلام) خاتمه پیدا می‌کند».

[11] . «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاعْتِذَارِ مِنْ تَبِعَاتِ الْعِبَادِ وَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي حُقُوقِهِمْ وَ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِهِ مِنَ النَّار...»

[12] . شعراء: 109.

[13] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص47.

[14] . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص279.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *