متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۰» 1400/11/4


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۰»
انسان اگر بخواهد قاهریت حضرت حق تبارک و تعالی را خوب درک کند، باید زمان‌شناس باشد. شما اگر زمان را خوب بشناسید، قاهریت حق را می‌توانید خوب درک کنید؛ چون در زمان هیچ سرسوزنی اراده ندارید. زمان از سر تمام موجوداتی که در دایره این عالم زندگی می‌کنند، رد می‌شود و همه را کهنه می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر قهر زمان مقاومت کند. شناخت زمان به کشف آفاق عالم خیلی کمک‌کننده است.

«وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی، أَوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَی اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُکرُومَةً فِی نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا».

 

منظور از مدیریت زمان

میلاد پربرکت و فرخنده حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا، (سلاماللهعلیها) را جمعاً به محضر منوّر مولایمان حضرت ابن‌زهرا بقیت‌الله الاعظم (ارواحنافداه) تبریک عرض می‌کنیم. امیدواریم این میلاد فرخنده بر امت و امام و بانوان مکرّم و گرامی و به‌خصوص عزیزان حاضر در جلسه مبارک باشد.

جلسه گذشته درباره این قسمت از دعای شریفه مکارم الاخلاق چند جمله‌ای صحبت کردیم که امام (علیهالسلام) عمر مشروط به طاعت را از خدای متعال تمنا می‌کند: «وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک». نقطه مقابلش هم فرمود: «فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک». اگر عمر من مرتع و چراگاه شیطان شد، به من دیگر مهلت نده و قبض روحم کن تا این سقوط ادامه پیدا نکند.

مطالبی عرض کردیم، اما به نظرم رسید چند جمله به بحث‌های جلسه گذشته اضافه کنیم. عمر سرمایه اصلی ما برای تجارت پرسود در ساحت قدس ربوبی است. پس مدیریت زمان اهمیت پیدا می‌کند؛ چون این سرمایه تحت تقدیر الهی با سرعت از دست ما خارج می‌شود و امکان نگه داشتنش وجود ندارد. تنها کاری که انسان می‌تواند انجام دهد، مدیریت محتوای عمر است. وقتی می‌گوییم مدیریت زمان یا مدیریت عمر، منظورمان محتوایی است؛ وگرنه خود عمر قابل مدیریت نیست و نمی‌شود نگهش داشت یا سرعتش را کم کرد. نمی‌توانی آنچه را که رفته، برگردانی یا بر آنچه نیامده، تسلط پیدا کنی. طبع رونده و سیال دارد و از این جهت از اراده ما خارج است و ما هیچ تسلطی نسبت به خود زمان نداریم. اما آنچه به لطف خدای متعال برای ما ممکن است، مدیریت محتوای جاری در زمان است که از آن تعبیر می‌شود به عمر؛ بین تولد تا مرگ، این قطعه سهم ما است. البته سهم غیرمشخص و نامعلوم. چه مقدار است؟ نمی‌دانیم. «وَمَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ؛[1] و هيچ سالخورده‏اى عمر دراز نمى‏يابد و از عمرش كاسته نمى‌شود، مگر آنكه در كتابى [مندرج] است». نه کسی که عمر طولانی می‌کند، نه کسی که عمر کوتاه می‌کند، هیچ‌کدام از مقدار عمرشان باخبر نیستند. اینها همه در کتاب تقدیر الهی برای همه‌ی موجوداتی که در این عالم هستند، ثبت و ضبط شده است. شاید کلمه تقدیر مصداق ویژه‌اش اندازه‌گیری در زمان باشد. خود سهم‌بندی موجودات از نظر بهره‌ای که از عمرشان خواهند داشت، به دستگاه تقدیر الهی می‌رود.

 

رابطه زمان‌شناسی و خداشناسی

انسان اگر بخواهد قاهریت حضرت حق تبارک و تعالی را خوب درک کند، باید زمان‌شناس باشد. شما اگر زمان را خوب بشناسید، قاهریت حق را می‌توانید خوب درک کنید؛ چون در زمان هیچ سرسوزنی اراده ندارید. زمان از سر تمام موجوداتی که در دایره این عالم زندگی می‌کنند، رد می‌شود و همه را کهنه می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر قهر زمان مقاومت کند. شناخت زمان به کشف آفاق عالم خیلی کمک‌کننده است.

 

نکته‌ای درباره طول و عرض زمان

آنچه خداوند تبارک و تعالی در اختیار ما گذاشته، مربوط به طول زمان نیست، بلکه مربوط به عرض زمان است. شما می‌توانید عمرتان را عریض کنید و به آن وسعت و غنا بدهید. این کار و هنری است که انسان دارد. زمان شما خارج از اراده شما است و شما فقط در عرض زمان می‌توانید تصرف کنید. البته اینجا یک تبصره وجود دارد که در بعضی روایات هست و درک عرفی و عقلی هم آن را تأیید می‌کند.

اجل محتوم، سهم مقدرّی است که: «إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ؛[2] آنگاه كه زمانشان به سر رسد، پس نه ساعتى [از آن] تأخير كنند و نه پيشى گيرند». هیچ تقدیم و تأخیری ندارد، آنی کم و زیاد نمی‌شود. ولی در اجل غیرحتمی، نوع زندگی و سبک زندگی انسان تأثیر دارد. مثلاً فرض بر این بوده که هشتاد سال می‌توانید در این دنیا زندگی کنید. اگر شیوه زندگی شما شیوه غلطی باشد و دچار اخلاق غلط، افکار غلط، تغذیه غلط و معاشرت غلط شوید، به‌جای هشتاد سال، شما سر سی سال مرخص می‌شوید. به این معنا انسان در طول عمرش هم مداخله‌ای دارد. البته گفتیم که اجل محتوم یا مسمّی، تقدم و تأخر ندارد و آنی قابل افزایش یا کاهش نیست.

اصل مسئله کیفیت زندگی و عمر است که در واقع همان مدیریت عرض زندگی است که انسان چطور می‌تواند سهم خود را کاملاً استیفا کند و به شکل مطلوبی از آن بهره‌مند شود و از ظرفیتش به شکل شایسته‌ای بهره‌برداری کند. با این قاعده امام (علیهالسلام) کل کیفیت زندگی را با یک کلمه جمع‌بندی کرده و آن کلمه‌ی طاعت انسان در مقام بندگی حضرت حق تبارک و تعالی است. شما وقتی در صراط بندگی و طاعت الهی سیر می‌کنید، زندگی شما باکیفیت می‌شود. هرچه سهم شما از طاعت افزایش پیدا کند ـ که آن‌هم درجات دارد و درجه‌به‌درجه است ـ به همان اندازه کیفیت زندگی شما مطلوبیت پیدا می‌کند. همان اصطلاحی که در قرآن کریم با عنوان حیات طیّبه آمده است. زندگی باکیفیت به تعبیر فنی قرآنی می‌شود حیات طیّبه که حاصل جمع ایمان و عمل صالح است. عمل جوانحی می‌شود ایمان، عمل جوارحی می‌شود عمل صالح. این دو دستشان به دست هم برسد، محصولش می‌شود حیات طیّبه؛ همان‌که قرآن درباره‌اش می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛[3] هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلّماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند، پاداش خواهيم داد».

 

گروه‌های سه‌گانه در مدیریت زمان

نقطه مقابل طاعت می‌شود معصیت. معصیت زیست ما را حیات خبیثه می‌کند. حیات خبیثه یعنی زندگی ننگین و کثیف و پلید. معصیت، یعنی قرار گرفتن در برابر اراده الهی، امر و نهی الهی را رعایت نکردن.

یک طرف، حیات طیّبه است و طرف دیگر حیات خبیثه؛ اصحاب یمین و اصحاب شمال. یک گروه طاعت بر زندگی‌شان غلبه دارد و آن گروه معصیت بر زندگی‌شان. بین این دو هم منطقه‌ای است که اسمش را می‌شود گذاشت عمرگذرانی؛ گذران عمر نه به طاعت و نه به معصیت.

در روایت دارد ساعات عمر در این سه گروه دسته‌بندی می‌شود. بسته‌هایی است مشحون از نور، بسته‌هایی است مملو از ظلمات و بسته‌هایی هم خالی است. وقتی بسته‌های بخش طاعت را باز می‌کنند، نورش بهشتی‌ها را مسرور می‌کند. وقتی بسته‌های بخش معصیت را باز کنند، ظلمات و تعفنش جهنمی‌ها را آزار می‌دهد. بسته‌های خالی هم که باز شود، حسرت برای شخص است.

حالا اگر کسی بخش طاعتش بر زندگی‌اش غالب باشد، حتی اگر گاهی معصیتی بکند، موفق به توبه خواهد شد و حسن عاقبت پیدا می‌کند و در وضعیت طاعت که حالت تسلیم در برابر خدای متعال باشد، از دنیا می‌رود. قرآن هم به ما می‌آموزد که بگوییم: «تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛[4] مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما». مسلمان مردن معنایش تسلیم در برابر اراده حضرت حق است؛ انسان به جایی برسد که در برابر اراده حضرت حق تسلیم باشد و از خودش در برابر خواست الهی اراده و خواسته‌ای نداشته باشد. اگر کسی در این وضعیت قرار گرفت، هرچه عمر طولانی‌تر داشته باشد، بهتر است. حضرت هم با لحاظ این مطلب می‌فرماید: «وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک».

مقابلش وضعیتی است که معصیت بر شخصیت انسان غالب باشد. حضرت از آن تعبیر کردند به کسی که عمرش، یعنی محیط زندگی‌اش، چراگاه شیطان شده؛ چیزهایی را که شیطان دوست دارد و می‌پسندد، انجام می‌دهد. برای شیطان سفره‌داری می‌کند. شیاطین در محیط شخصیت او پرسه می‌زنند. قرآن کریم درباره کسانی که حالت معصیت بر شخصیت آنها غلبه دارد، می‌فرماید: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ؛[5] شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است». شیطان بر آنها غلبه کرده و چیره شده که در اینجا به چراگاه شیطان تعبیر شد. شخص خود را به شیطان سپرده، چنان‌که در جلوه اول طرف خودش را به رحمان تبارک و تعالی سپرده. این میانه هم هستند کسانی که «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا؛[6] كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته‏اند». گاهی به طاعت مشغول هستند و گاهی به معصیت و بسیاری از عمر خود را به بطالت و لغو می‌گذرانند. این گروه باید جهت‌‌گیری زندگی‌شان را به این سمت ببرند که با توبه و استغفار و کیفیت‌‌بخشی به زندگی، به گروه اول ملحق شوند. وگرنه به احتمال خیلی زیاد جذب اصحاب شمال می‌شوند.

به آنهایی که در جاده طاعت افتاده و اصحاب الیمین و اصحاب المیمنه هستند، گفته شده حالا که دارید در این جاده می‌روید و در محیط حیات طیّبه سیر می‌کنید، سبقت بگیرید: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ؛[7] و سبقت‏گيرندگان مقدّم هستند. آنان همان مقربان [خدا] هستند». اینها در گروه یمین هستند، منتها گروه یمین سرعت گرفته و سبقت گرفته که در سوره مبارکه واقعه این تقسیم را شما مشاهده می‌کنید. در آن تقسیم تحت اسم «سابقون»، عنوان مستقل می‌گیرند و در ابتدای سوره به آنها مدال داده می‌شود: «فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ؛[8] در باغستان‌هاى پر نعمت، گروهى از پيشينيان و اندكى از متأخران». در پایان و جمع‌بندی سوره مبارکه هم به آنها مدال داده می‌شود: «فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ؛[9] و اما اگر [او] از مقربان باشد، [در] آسايش و راحت و بهشت پر نعمت [خواهد بود]».

پس حاصل خواسته ما در این فراز این است که عمری را می‌خواهم که با طاعت تو آباد و پرنور و پربرکت باشد. علاوه بر این «وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک» معنایش این است که من در این جایگاه و در این صراط، ثبات قدم داشته باشم و از جاده خارج نشوم و به لطف تو سرعت و سبقت هم روزی‌ام شود. بسته به میزان همت شخص که بتواند خودش را به السابقون و مقربین برساند یا در همان اصحاب الیمین یا اصحاب المیمنه کارش در این عالم به پایان برسد.

نقطه مقابل هم که اصحاب المشئمه و اصحاب الشمال است. اینجا حضرت فرمود اگر من به آن سمت رفتم، «فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی» قبل از اینکه مُهر اصحاب شمال یا اصحاب المشئمه به پیشانی من بخورد، جانم را بگیر. در حالتی که هم طاعت دارم و هم معصیت، ولی زندگی‌ام به سمتی می‌رود که معصیت بر شخصیت من غلبه می‌کند، در این صورت حتی یک لحظه ماندن در این عالم را نمی‌خواهم.

 

عواملی که زندگی انسان را چراگاه شیاطین می‌کند

اما چه چیزی باعث می‌شود انسان در دام شیاطین بیفتد و کارش به جا‌های سخت بکشد؟ خوراک شیطان چیست؟ اگر خوراکش را فراهم کنیم، نفس اماره ما با ابلیس جنی و انسی متحد می‌شود و همه دست به دست هم می‌دهند و عمر ما کلاً مزبله و چراگاه شیاطین می‌شود.

پاسخ این سؤال را در دعای هشتم صحیفه مبارکه سجادیه دادیم، دوستان به آنجا مراجعه کنند. حضرت فهرست عواملی را ارائه می‌دهند که باعث می‌شود شیطان به انسان مسلط شود و انسان باید از شر آنها به خدای متعال پناهنده شود. از حرص شروع کردند و سراغ سایر موارد رفتند. دعای هشتم دعای خیلی عجیبی است. بررسی و مرورش خیلی زمان بُرد. اخیراً که دوستان بحث‌ها را کنار هم گذاشته‌ و ویرایش کرده‌اند، حدود هزار صفحه شده!

 

1. عجب

از آن فهرست بعضی‌ها‌ خطرناک‌تر هستند. یکی که بیشتر گریبان مؤمنان را می‌گیرد و به دسته اصحاب الشمال و اصحاب المشئمه می‌کشاند، عجب است. وقتی که آدم خودش را پسندید، سقوطش آغاز می‌شود. وقتی اراده و هنرش را برای رسیدن به سعادت، کافی می‌داند و می‌گوید منم که نماز می‌خوانم، منم که انفاق می‌کنم، منم که سحر بیدار می‌شوم، منم که بسط علم می‌کنم و ... این من کار را خراب می‌کند.

عجب از دام‌های بسیار خطرناک شیطان است که اگر به انسان مسلط شود، کار انسان تمام می‌شود.

در آن دعا عجب با عبارت «استکثار العمل» معرفی شد. استکثار یعنی آدم کارهای خیر خودش را زیاد و گناه‌ها و عیب‌هایش را کم و کوچک ببیند. چنین شخصی کارش تمام است. پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز فرمودند: حضرت موسی‌ابن عمران (علی‌نبیناوآلهعلیهالسلام) نشسته بود که ابلیس نزد ایشان آمد. حضرت گفت: «أَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ اَلَّذِي إِذَا عَمِلَهُ اِبْنُ آدَمَ اِسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ؛ مرا از گناهى خبر ده كه هرگاه فرزند آدم انجامش دهد، تو بر او مسلط مى‌شوى». ابلیس ملعون هم جواب داد: «إذا أعجَبَتهُ نَفسُه، و استَكثَرَ عَمَلَه، و صَغُرَ في عَينِهِ ذَنبُه؛[10] هرگاه خودپسند شود و عملش را بسيار شمارد و گناهش در چشم او كوچك آيد». وقتی که خودشگفتی و خودپسندی پیدا کند، کارهای خوبش را زیاد و گناهش را کوچک ببیند، آن‌وقت من به او مسلط می‌شوم و او در اختیار من است. طبق این روایت اگر عجب به محیط شخصیت ما بیاید، دست شیطان را برای تسلط به عمر ما کلاً باز می‌کند.

 

2. غضب

نکته دوم که باید به خاطر بسپارید، غضب است. معلوم است وقتی داریم درباره غضب صحبت می‌کنیم، غضب علیه دشمنان خدا نیست که پیش‌برنده و سازنده است. شعله‌ای است که ظاهرش آتش و باطنش نور است. آن به‌جای خودش محفوظ است. منظور ما غضب و عصبانی شدن‌ است. انسان وقتی عصبانی می‌شود، شعله‌ای در شخصیت او روشن می‌شود. تا در شخص جرقه عصبانیت می‌خورد، شیطان بنزینش را می‌ریزد. خودش گفته وقتی شخص در وضعیت غضب قرار دارد، افسارش در دست من است و هر جا بخواهم، می‌برم.

شیطان عصبانیت را خیلی دوست دارد و عاشقش است. اصلاً دیوانه عصبانیت است. گاهی برخی به‌قدری غذا را دوست دارند که از بوی غذا سرمست می‌شوند. شیطان نیز بوی غضب که به مشام می‌رسد، سرمست و دیوانه‌اش می‌کند.

کسی شروع کرد به جناب قنبر، غلام امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، فحش دادن و بد و بیراه گفتن و اهانت کردن. قنبر به جوش آمد و خواست جواب طرف را بدهد. حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: «مَهْلاً يا قَنبرُ؛ قنبر صبر کن». با همین یک جمله نگهش داشت. قنبر که به حال خودش آمد، حضرت قسمی خورد که سوگند خیلی سنگینی است و در ادبیات اولیای خدا این سوگند فراوان است. حضرت فرمود: «فَوَالذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرَأ النَّسَمَةَ ما أرضَى المؤمنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلْمِ؛ قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را بيافريد، مؤمن، پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد». بهترین چیز برای راضی کردن خدای متعال، تسلط بر خشم و نفس است. «و لا أسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ؛ و شيطان را با حربه‌اى چون خاموشى به خشم نياورد». اولین عضوی که هنگام عصبانیت فعال می‌شود، دهان است. همان‌جا است که افسارش دست شیطان می‌افتد. اگر اینجا انسان سکوت کند و زبانش را نگه دارد، شیطان را عصبانی می‌کند. اما شخصی که دارد به تو توهین می‌کند و تو را عصبانی می‌کند، جزء احمق‌ها است و سکوت بهترین عقوبت برای احمق است: «و لا عُوقِبَ الأحمَقُ بمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ؛[11] و احمق به چيزى مانند سكوت در مقابل او مجازات نشد».

 

3. رها سازی نفس در میان شهوات

سوم عبارت است از رها کردن نفس در محیط مشتهیات. همان که تعبیر می‌شود به شهوت. مخصوصاً جا‌هایی که در ارتباط با اختلاط با نامحرم جرقه‌های خطرناکی می‌خورد. این‌هم‌ از مواردی است که افسار انسان را به دست شیطان می‌دهد. آنجا هم فرموده‌اند مواظب خودتان باشید. مشتهیات نفسانی و خواسته‌های نفسانی را مراقبت و کنترل کنید.

جناب یحیی‌ابن زکریا از پیامبران الهی است که نامش در قرآن کریم آمده و به شرف شهادت مشرّف شده. شهادتش هم به شهادت حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) خیلی شباهت دارد. سرش را از بدنش جدا کردند. شخصیت خیلی خاص و معنوی و پرعبادتی است. بین جناب یحیی (علیهالسلام) با ابلیس ملعون گفتگویی شکل گرفت. از جمله از شیطان پرسید: آیا تا به حال موفق شدی مرا به دام بیندازی؟ گفت: نه، اما خصلتی داری که من خیلی دوستش دارم و ممکن است از این طریق موفق شوم تو را بفریبم. حضرت یحیی گفت: آن ویژگی چیست؟ شیطان گفت: تو خیلی پرخوری. حضرت یحیی وقتی این را شنید، خیلی ناراحت شد و گفت: از همین حالا با خدای متعال پیمان می‌بندم تا زمانی که به ملاقات حق تبارک و تعالی برسم، دیگر خودم را سیر نکنم. شیطان دید باخته و تنها امیدش برای گمراه کردن حضرت یحیی از دستش رفته؛ لذا گفت: من‌هم با خدا عهد می‌کنم که از این به بعد دیگر برای هیچ‌کسی خیرخواهی نکنم.[12]

 

تأثیر کیمیای برکت بر عمر انسان

در بررسی فراز «وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک»، باید به کلمه‌ی خیلی فوق‌العاده‌ی برکت اشاره کنیم. قرآن کریم بیان می‌دارد حضرت عیسی در معرفی خود از این واژه استفاده کرد و فرمود: «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا؛[13] و هر جا كه باشم، مرا بابركت‏ ساخته و تا زنده‏ام، به نماز و زكات سفارش كرده است». آنهایی که عمرشان عریض است، دانه‌ای که در محیط شخصیتشان می‌افتد، هفتصد دانه می‌شود؛ چنان‌که خدای متعال درباره کسانی که انفاق می‌کنند، می‌گوید: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ؛[14] مَثَل [صدقات‏] كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند، همانند دانه‏اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه‏اى صد دانه باشد».

 

عوامل برکت‌آفرین

1. همنشینی با قرآن کریم

اگر می‌خواهید حیات طیّبه نصیبتان شود و دارای عمر مبارک و زندگی پاکیزه شوید، بعضی چیزها را باید خیلی جدی بگیرید. یکی همنشینی با قرآن کریم است که شامل پیوند با قرآن کریم و تلاوت و حفظ و تدبر در آن، و از همه‌ی اینها بالاتر، خط گرفتن برای زیست و زندگی با قرآن کریم می‌شود.

 

2. ارتباط با سرچشمه‌های برکت

دوم اتصال فکری و قلبی با انسان‌هایی است که سرچشمه برکت و کلیددار خزائن برکات الله هستند. انس فکری، عاطفی، روحی، مودتی و قلبی با اولیای خدا، به عمر انسان برکت می‌دهد. در این میان کسی که به حسب بحث‌های فنی سفره‌دار برکت در دستگاه الهی است، حضرت فاطمه زهرا، صدیقه طاهره، (سلاماللهعلیها) است. از القاب حضرت مبارکه است. وجودش برای اهل آسمان برکت است، برای اهل زمین برکت است، برای زیست دنیایی برکت است، برای زیست برزخی برکت است، برای زیست قیامتی برکت است. یک ذکر از طریق او خدای متعال به شما داده که امام صادق (علیهالسلام) درباره‌اش گفته است: «تسبيح حضرت زهرا هر روز در تعقيب هر فريضه، نزد من از به‌جا آوردن هزار ركعت نماز در هر روز محبوب‌تر است».[15] البته هزار رکعتی که امام صادق (علیهالسلام) بخواند. این می‌شود برکت.

 

3. اتصال با ...

موارد دیگری که به عمر برکت می‌دهد، عبارت است از:

ـ اتصال به زمان‌های مبارکه، مانند ماه رمضان و ماه شعبان و ماه رجب

ـ اتصال به مکان‌های مبارک، مانند مسجد، حرم‌ها و زیارتگاه‌های اولیای خدا

ـ رفاقت با آدم‌های بابرکت که برکت علمی، عملی، نوری، ایمانی و جهادی دارند.

ـ حسن خلق و صله رحم

ـ استغفار، استغفار، استغفار، نقطه مقابل عجب و عجب‌شکن است. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی فراوان نصیب ما کند.

ـ در روایتی دیدم رفق، یعنی مدارا با اذیت و آزارها و بداخلاقی‌های دیگران، مخصوصاً نزدیکانی مانند پدر و مادر یا همسر و فرزند، برکت می‌آورد.

ـ حلم

ـ صدقه و انفاق و خوشحال کردن دیگران

خداوند توفیق عمل به این موارد را به ما و شما فراوان کرامت فرماید.



[1]. فاطر: ۱۱.

[2]. یونس: ۴۹.

[3]. نحل: ۹۷.

[4]. یوسف: ۱۰۱.

[5]. مجادله: ۱۹.

[6]. توبه: ۱۰۲.

[7]. واقعه: ۱۰ـ۱۱.

[8]. همان: ۱۲ـ۱۴.

[9]. همان: ۸۸ـ۸۹.

[10]. کلینی، الكافي، ج2، ص314.

[11]. شیخ مفيد، الأمالي، ص118.

[12]. شیخ طوسي، الأمالي، ص340.

[13]. مریم: 31.

[14]. بقره: 261.

[15]. شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج۱، ص۱۶۳.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *