متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۸» 1401/3/2


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۸»
جمال در اینجا، یعنی جمال جان، جمال روان، جمال عمل. اصل زیبایی این است که امتداد آخرتی پیدا ‌کند؛ وگرنه آنچه به جمال ظاهر مربوط می‌شود، خداداد است و خدای متعال همه‌ی انسان‌ها را به حسب صورتگری زیبا آفریده است. حالا ما مقایسه می‌کنیم و می‌گوییم فلانی مثلاً زیباتر است. اینها مقایسه‌ است؛ وگرنه همه زیبا هستند؛ چراکه خودش فرمود: «و َصَوَّرَکُم فَاَحسَنَ صُوَرَکُم؛ و شما را صورتگرى كرد و صورت‌هايتان را نيكو آراست». در کارگاه حُسن خدای متعال هرچه خلق کرده، به حسب خودش واقعاً زیبا خلق کرده است. منتها چیزی که به جسم مربوط می‌شود، ظاهری و موقتی و کوتاه‌مدت است که به‌سرعت زائل می‌شود. سن، بیماری و حادثه نابودش می‌کند. به شبی، به تبی، به تصادفی بند است؛ و اگر اینها هم اتفاق نیفتد، سن کار خودش را می‌کند. بالاتر از همه‌ی اینها مرگ است که کار را تمام می‌کند.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کظْمِ الغَیظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ».

 

درخواست زیور و زینتِ شایستگان و پرهیزکاران

جلسه گذشته بخش فوق را توضیح دادم که این قطعه چگونه در این متن نورانی جانمایی شده و چه جایگاهی دارد. اجمالاً بحثش مطرح شد، عمدتاً هم مبتنی بر مسئله‌ی جمال و زیبایی بود که عنوان هم همین است: «حَلِّنِی بِحِلْیةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ». مسئله، مسئله‌ی آرایش و زیورآلات و جلوه‌های جمال است که ذیل دو عنوان صلاح و تقوا مطرح می‌شود. نسبت این بحث را با فطرت زیبایی‌خواهِ انسان عرض کردیم و سهم هر کدام از ما در اینکه محیط عالم و زیست این‌جهانی خود را به فرصتی برای زیباسازی شخصیت خود و جان خویش قرار دهد.

 حاصلش این شد که وقتی شخص در این دنیا زندگی می‌کند،‌ ترکیب رفتارهای او و آنچه که از سخن، رفتار، برخورد و معاشرت او صادر می‌گردد، فطرت‌پسند باشد. یعنی دارای ویژگی جمال و زیبایی باشد که به دل مخاطب بنشیند و جان او را صفا و روح او را جلا دهد. آدم‌های سالم دیگر ـ سالم به حسب فطرت ـ مشتاق دیدار او باشند و از اینکه با او بنشینند و مصاحبت داشته باشند، همکارش باشند و با او رفت‌وآمد داشته باشند، و اصلاً او را ببینند، برایش‌شان حقیقتاً جاذبه داشته باشد و به او اشتیاق داشته باشند.

اما از دنیا مهم‌تر، آخرت است. این آدم وقتی وارد عالم آخرت شد، از برزخ تا قیامت، متجلی به جلوه‌های جمال باشد که حور و غلمان و ارواح مؤمنان که در عالم دیگر هستند، همه شوق دیدار او را داشته باشند و برای دیدن و زیارتش صف بکشند؛ از بس که این حلل و زیورها و جلوه‌های دل‌انگیز در وجود او است.

جلسه‌ی گذشته درباره‌ی این مطلب مقداری توضیح دادیم. به محضر اولیای خدا هم رفتیم و تجلی جمال الهی در شخصیت ولیّ کامل را توضیح دادیم.

حالا امام (علیه‌السلام) نوزده جلوه از این آراستگی‌ها، لباس‌های جذاب و زینت‌های دلنواز را که بر اندام روحی و شخصیتی و رفتاری انسان‌های صالح و متقی است، فهرست کرده است و از خدای متعال تمنا می‌کند. در واقع آنچه صالحین و متقین از جمال دارند، این را من می‌خواهم و طلب می‌کنم.

 

همه بهره‌ای از جمال ظاهری دارند

جمال در اینجا، یعنی جمال جان، جمال روان، جمال عمل. اصل زیبایی این است که امتداد آخرتی پیدا ‌کند؛ وگرنه آنچه به جمال ظاهر مربوط می‌شود، خداداد است و خدای متعال همه‌ی انسان‌ها را به حسب صورتگری زیبا آفریده است. حالا ما مقایسه می‌کنیم و می‌گوییم فلانی مثلاً زیباتر است. اینها مقایسه‌ است؛ وگرنه همه زیبا هستند؛ چراکه خودش فرمود: «و َصَوَّرَکُم فَاَحسَنَ صُوَرَکُم؛[1] و شما را صورتگرى كرد و صورت‌هايتان را نيكو آراست». در کارگاه حُسن خدای متعال هرچه خلق کرده، به حسب خودش واقعاً زیبا خلق کرده است. منتها چیزی که به جسم مربوط می‌شود، ظاهری و موقتی و کوتاه‌مدت است که به‌سرعت زائل می‌شود. سن، بیماری و حادثه نابودش می‌کند. به شبی، به تبی، به تصادفی بند است؛ و اگر اینها هم اتفاق نیفتد، سن کار خودش را می‌کند. بالاتر از همه‌ی اینها مرگ است که کار را تمام می‌کند.

 

زیبایی باطن مهم‌تر از زیبایی ظاهر است

زیبایی ظاهری جزء فضیلت‌ها نیست که اصلاً دربار‌ه‌اش بشود به عنوان یک فضیلت صحبت کرد. البته امری الهی و نعمت است. خدای متعال به همه داده است و به اعتبار خودش به کسی کم نداده، هر کسی سهم خود را دارد. به هر حال کسی که نسبت به دیگران زیباتر است، زیبایی‌اش نعمت است که باید قدرش را بداند و گفته‌اند: «زَکاهُ الجَمالِ العِفافُ؛[2] زکات زیبایی، پاکدامنی است».

اگر کسی از آن بهره‌مند بود، مسئولیتش بیشتر است و باید عفت بیشتری داشته باشد. خیلی صریح گفته‌اند آفتش ابتلای به پرده‌دری و بی‌عفتی است. اگر کسی، مخصوصاً خانم‌ها، از زیبایی بهره‌مند است و خدای متعال به او کرامت کرده است، باید آن را نعمت تلقی کند و در دستگاه الهی هم زکاتش را پرداخت کند که زکاتش عفت ورزیدن است.

جمال ظاهر اگر به جمال باطن مستظهر شد که در مرتبط باطنی عقل است، عالی می‌شود. امام عسكرى (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ، وَ حَسْنُ الْعَقْلِ جَمالٌ باطِنٌ؛[3] زيبايى چهره، زيبايى ظاهرى است و خوبى انديشه زيبايى باطنى است». پس زیبایی در اینجا در مرتبط اندیشه و ویژگی‌های اخلاقی، و در شخصیت و رفتار و گفتار است. گفتار انسان جمیل باشد، عملش جمیل باشد، شخصیتش جمیل باشد، فکر و قلبش هم جمیل باشد. این آن چیزی است که ارزش داده می‌شود و در دستگاه الهی ارزیابی می‌شود؛ زیرا اختیار خود شخص هم در آن سهم دارد و به شما کاملاً سپرده شده است. فرموده‌اند همان‌طور که خدای متعال ظاهر شما را خوب خلق کرد و به باطن شما هم ظرفیت حسن داده، شما هم هرچه می‌توانید در کارگاه حُسن الهی، خودتان را زیباسازی کنید: «وَ اَحْسِنْ کَما اَحْسَنَ اللهُ اِلَیکَ؛[4] و همچنان‌كه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن». ببین خدا درباره‌ی شما چه کرده، شما هم از این فرصتی که در اختیارتان قرار داده است، استفاده کنید.

 

افراط در زیبایی ظاهری در دوران جدید

همیشه مقوله جمال را به جمال ظاهر معطوف کرده‌اند، اما زمانه ما بیشتر است. دلیلش هم عمدتاً معطوف است به رشد علم و فناوری و هنر. در این زمینه خیلی زیاده‌روی شده، به شکلی که مباحث مربوط به باطن کاملاً تحت‌الشعاع قرار گرفته است. اساساً کار به این سمت رفته؛ چون برای زیست خانوادگی و اجتماعی معیار شده است. از آن طرف آفتش خیلی وسیع شده است که بی‌عفتی و بی‌حیایی و پرده‌دری باشد. ضمن اینکه ادوات و لوازمش بی‌حد و حصر شده است. اشتهای سیری‌ناپذیر و عجیب و غریبی در مقوله تجمیل حاکم است. کار آرایشگرها رونق دارد و کار کسانی که این ادوات را تولید می‌کنند، خیلی می‌گیرد. متأ‌سفانه بالاترین سطح‌ تراکنش مالی در این زمینه اتفاق می‌افتد.

کسی هم که این کارها را می‌کند، برای ارائه است. به نمایش گذاشتن به‌معنای ‌ترویج بی‌حیایی و بی‌عفتی است و خروج از قواعد عفت و حیا. این هم اگر لطمه خورد و آسیب دید، مناسبات اساسی انسانی که عبارت باشد از خانواده، آسیب می‌بیند. بعد هم محیط انسانی به جای اینکه مشحون از روابط عالی انسانی باشد، از روابط حیوانی مشحون می‌شود؛ زیرا غریزه آنجا میدان‌داری می‌کند و فعال است.

این مخاطرات همیشگی بشر است؛ منتها این زمانه زمانه‌ی عجیبی از این جهت است. علتش هم این است که شیطان امکاناتش برای اغواگری خیلی زیاد شده است. می‌بینیم که اطرافمان چه خبر است. خدا عاقبت همه را بخیر کند!

 

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

اگر باطن را تجمیل و زیباسازی کنی، بُرده‌ای؛ وگرنه ضربه را خورده‌ای. اگر انسان توانست اندیشه‌های خود را تجمیل کند، به جمال توحید و جمال ولایت الهی بیاراید، برده است. اگر توانستی اخلاق خود را به فضیلت‌ها و کرامت‌های اخلاقی خوشگلش کنی، برده‌ای. اگر کسی روحش را در اتصال به اسمای الهی و حقایق قدسی منور و زیباسازی کند، برده است.

همان‌طور که بارها عرض کرده‌ایم، وقتمان هم خیلی کم است. خیال نکنیم برای این کار وقت داریم، خیلی وقت کم است. کل وقت انسان در این دنیا، حتی اگر بر فرض هشتاد یا نود سال هم عمر کند، خیلی اندک است؛ تا چه رسد که این هم برای همه حاصل نمی‌شود. این وسط آفت‌ها هم زیاد شده و مریضی‌های عجیب و غریب که هر روز درباره‌اش خبرهایی می‌شنویم.

 

جایی که خدا مشتری انسان می‌شود

پس در این وقت کم انسان باید فرصت را برای زیباسازی شخصیتش غنیمت بشمارد و فرش شخصیتش را خوب ببافد؛ تار و پودش را بر اساس نقشه‌ی الهی در بیاورد. این دیگر دست من و شما است. دقیقاً خود شما هستید که برای تصویر باطنی و رفتاری خودتان تصمیم می‌گیرید. دیگران می‌توانند کمک کنند، استاد خوب کمک‌کننده است، دوست خوب کمک‌کننده است، اما اینها همه کمک است. خودت هستی که داری می‌بافی. آن وقت مولا خریدارت می‌شود؛ چنان‌که قرآن می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ؛[5] در حقيقت ‏خدا از مؤمنان جانشان را خريده است». این‌قدر مؤمنان در دستگاه الهی خوب پیشرفت می‌کنند که خدای متعال خودش می‌شود خریدار. این آیه از آیات شگفت‌انگیز قرآن کریم است. شگفت‌انگیزتر اینکه در ادامه می‌فرماید: «وَأَمْوَالَهُمْ؛ و مالشان». مؤمن به جایی می‌رسد که مالش هم مطلوب خدای متعال می‌شود و خدای متعال مال او را هم می‌خرد. البته این مؤمنی است که به شرف جهاد نائل می‌آید. مؤمن در محیط ایمان می‌شود مهاجر، در محیط هجرت می‌شود مجاهد. چنین مؤمنی مشتری دارد؛ مخصوصاً اگر به شهادت برسد که دیگر عالی‌ترین وجهش است. در آیه بعد نُه ویژگی برای چنین مؤمنی برشمرده می‌شود: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ؛ [آن مؤمنان] همان توبه‏‌كنندگانِ پرستندگانِ سپاسگزارانِ روزه‏دارانِ ركوع‌‏كنندگانِ سجده‏كنندگانِ وادارندگان به كارهاى پسنديده و بازدارندگان از كارهاى ناپسند و پاسداران مقررات خداي هستند».

هرچه در این مقوله سخن بگوییم، واقعاً کم است. عالم عجیبی است. کاری کن که مولا تو را بخرد. دست به کار باش که هر روز اگر چشم باطن‌بینی به تو افتاد، ببیند از دیروز خوشگل‌تر هستی. نه اینکه امروز خراب‌تر از دیروز باشی. جایی که عصبانی شدی، خرابش کردی. بی‌جهت حرص و طمع ورزیدی یا بی‌صبری کردی، خرابش کردی. کم‌تحملی کردی، خرابش کردی. حیف نیست شخصیتت را خراب کنی؟ نقشی بزن که عالم بالا به حیرت بیفتد. نقشه‌اش را هم به تو داده‌اند. بومش را که داری: فطرت تو که در اختیار خودت است. خب چرا این‌قدر زشت نقاشی می‌کنی؟ در این صورت دیگر کسی تو را نمی‌خرد و به ضایعات تبدیل می‌شوی. دستگاه خلقت ضایعات هم دارد. بجنبیم که وقت کم است.

 

نشانه‌ی دعای صادقانه

در دعای مکارم نوزده جلوه از جلوه‌های جمال انسانِ صالحِ متقی فهرست و از خدای متعال خواسته می‌شود. حضرت می‌گوید خدایا مرا به اینها آراسته کن. «حَلِّنِی» و «أَلْبِسْنِی» یعنی من می‌خواهم در آرایشگاه تو آرایش شوم. تو مرا آرایش کن، آراسته کن، زیباسازی کن. از خدا می‌خواهیم، اما حواستان هم باشد که این تمنا معنایش این است که ظرفیت‌هایی را که خدای متعال در اختیارمان قرار داده است، همه را به‌کار بگیریم. این نشانه صدق ما است. صدها بار در این جلسه به خودم و شما گفتم که دعای صادق و تمنای صادقانه، تمنایی است که پشت سرش عمل باشد؛ وگرنه لقلقه‌ی زبان است. دعا اگر پشت سرش برنامه‌ریزی، مراقبت، طراحی، اقدام و محاسبه نباشد، لقلقه‌ی زبان است. حالا هزار بار بگو «حَلِّنِی»، «أَلْبِسْنِی»، چه خاصیتی دارد؟ برایش چه کار کردی؟ سهم خودت را به میدان بیاور. سهمت را که آوردی، نشانه‌ی صدق است. شما سهم خودت را بیاور که معلوم شود که راست می‌گویی تا مولا ده‌ها برابرش را به تو ‌دهد. خودش فرمود یک قدم بیا جلو، من ده قدم می‌آیم.

 

عدل، مهم‌ترین ویژگی فردی و اجتماعی مؤمن

اما این نوزده ویژگی، وزنشان یکی نیست و متنوع هستند. بعضی خیلی سنگین و برخی مقداری سبک‌تر است؛ ولی همه‌شان سهم و نقش دارند.

اولی به نظر از همه سنگین‌تر می‌آید و آن مسئله‌ی عدل است: «فِی بَسْطِ الْعَدْلِ». سهم عدل در سرنوشت انسان سهم تام و تمامی است. سرّش هم این است که خدای متعال سهم عدل را در نظام احسن سهم اول قرار داده است. اگر در عالم حسنی دیده می‌شود، به خاطر عدل است. «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الأرْضُ؛[6] آسمان‌ها و زمين، با عدالت پابرجا مى‌مانند». حکیم علی الاطلاق در این عالم هر چیزی را در جای خودش و به اندازه خودش قرار داده و امور را با همدیگر در نسبت متوازنی قرار داده است.

 

تقدّم عدل بر احسان

ما حیاتی‌تر از کلمه‌ی عدل نمی‌شناسیم. اصلاً عدل مساوی است با حیات. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «العَدلُ حَياةُ الأحكامِ؛[7] عدالت، مايه حيات احكام است». زندگی به‌معنای واقعی کلمه مساوی است با عدل. حیات طیّبه مساوی است با عدل. این‌ مطلب اساسی اکسیر اعظم است. عدل، هر چیزی را در بهترین وضعیت خودش قرار می‌دهد. لذا در روایت است که قوام عالم به عدل است. قوی‌ترین اساس و بنیان و ریشه‌گذاری که خدای متعال در عالم قرار داده، عدل است. معیار سنجش نیز عدل است. چقدر این تعبیر دقیق است: «إنَّ العَدلَ مِيزانُ اللّهِ سُبحانَهُ الَّذي وَضَعَهُ في الخَلقِ، و نَصَبَهُ لإِقامَةِ الحَقِّ؛[8] عدالت، ترازوى خداى سبحان است كه آن را در ميان خلق خود نهاده و براى بر پا داشتن حق نصب كرده است». قرآن کریم هم می‌گوید خدای متعال که عادل علی الاطلاق است، هم عدل را فوق‌العاده دوست می‌دارد و هم به عدل فرمان می‌دهد. شاید از موارد خاصی است که با این‌ ترکیب در قرآن کریم داریم: «اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛[9] در حقيقت ‏خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‌دارد. به شما اندرز مى‏دهد باشد كه پند گيريد». ما امام جمعه‌ها در این جهت غفلت می‌کنیم؛ درحالی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در خطبه‌های نمازجمعه‌ای که از حضرت نقل شده و در اختیار ما است، این آیه را می‌خواندند که از آیات خیلی برجسته قرآن است. جالب آنکه عدل قبل از احسان آمده است. ممکن است به نظر بعضی‌ها برسد که احسان مقدّم است، ولی در آیه عدل مقدّم بر احسان آمده و هنگامی که از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرسیدند بخشش بهتر است یا عدالت، حضرت بخشش و جود را در مرتبه‌ی بعد از عدل قرار دادند.[10]

 

حتی با دشمن هم بی‌انصافی نکنیم

دو آیه در قرآن کریم چینش عجیبی دارند. یکی آیه‌ای است که خواندم، یکی هم این آیه است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ؛[11] اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت‏ شهادت دهيد». آیه بسیار تکان‌دهنده‌ای است. به خاطر خدا قیام کنید، برخیزید و اقامه قسط کنید. قسط، تجلی اجتماعی عدل است. عدل وقتی تجلی اجتماعی پیدا می‌کند، از آن به قسط تعبیر می‌شود که مهم‌ترین کار صاحب همه‌ی ما این است که عالم را از قسط سرشار ‌کند: «يَمْلاُ الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛[12] هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از قسط و عدل خواهد كرد». کارویژه حضرت ولی الله الاعظم (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) قسط است که نشان می‌دهد مسئله‌ی خیلی فوق‌العاده‌ای است.

اما آیه ادامه هم دارد: «وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديك‌تر است». اگر با کسانی دشمنی داشته باشید، این دشمنی باعث نشود که از میزان عدل در رفتار با آنها خارج شوید. «اعْدِلُوا» فرمان خیلی شسته‌و‌رفته و صریح است. «وَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى». نزدیک‌ترین مرتبه به تقوا، عدل است. لذا امام سجاد (علیه‌السلام) وقتی زینت المتقین را از خدای متعال تقاضا کند، «بَسْطِ الْعَدْلِ» را نیز می‌خواهد و به خداوند می‌گوید من جزو کسانی باشم که عدل را در جامعه گسترش می‌دهند.

البته انتهای آیه هم تکان‌دهنده است: «وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است». خدای متعال تمام کارهای شما را زیر نظر دارد و از همه‌اش با جزئیاتش خبر دارد. حواستان به خدا باشد. در رعایت مناسبات بین شما و دیگران، مسئله‌ی عدل معیار باشد. بدانید که تحت نظر هستید و خدای متعال مراقب شما است.

 

نکاتی درباره‌ی عدل

۱. بحثی پردامنه و وسیع

از بوستان عدل چند شاخه گل به عزیزان حاضر در جلسه به عنوان یادآوری تقدیم کنم. اول اینکه عدل بحث درازدامن و از مباحثی است که می‌شود حداقل یکصد جلسه درباره‌اش صحبت کرد. خیلی خوش‌ظرفیت است و جای کار دارد.

 

۲. درونی‌سازی عدل

ما امر شدیم به عدل؛ یعنی به سمتی برویم که در شخصیت ما عدالت برقرار شود. جالب است که برای نشانه‌ی مؤمن ‌فرموده‌اند: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ؛[13] داد را بر خود گماشته، و نخستين نشانه آن اين كه هوا و هوس را از دل برداشته». قبل از اینکه عدل به مناسبات بین من و دیگران یا مناسبات بین من و محیط آفاقی بیاید، اول مأموریت من برقراری عدالت در مملکت وجود خودم است. اول باید اینجا عدالت برقرار باشد و هر چیزی سر جای خودش برود. ممکن است بگویید یعنی هر چیزی سر جای خودش نیست؟ به بعضی‌ها که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم جای راکب و مرکب عوض شده است! بنا بود که عیسای عقل سوار خرِ هوای نفس شود. مرکب حضرت عیسی در آن زمان خر بوده است. خب عیسای شخصیت شما عقل شما است که مرکبش هم همین نفس است. اگر اینها جابجا شدند، چه می‌شود؟ اگر جای مرکب و راکب عوض شود، دیگر عدل برقرار نیست. انسان باید به خودش مراجعه کند و ببیند در وجودش چه کسی فرمان می‌دهد. در این مملکت پادشاه کیست؟ به خودمان دروغ نگوییم و خودمان را فریب ندهیم. در وجود ما سلطان کیست؟ برنامه‌ریزی کیست؟ طراح کیست؟ نفس است یا عقل؟ اگر فرمانده و برنامه‌ریز و سلطان عقل شد، اگر فرمانبر و فرمان‌پذیر نفس نبود و همه‌چیز سرجایش خودش باشد، کار ما درست است. اگر گاهی جایشان با هم جابجا شود، معلوم می‌شود که هنوز به مرحله‌ی امن نرسیده‌ایم. گاهی اوضاع طوفانی و هیجانی می‌شود و دوباره می‌خواهیم آنها را درست کنیم. اما ‌ترکیب اصلی شخصیت باید چطور باشد؟ از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده که فرموده‌اند: «غَايَةُ اَلْعَدْلِ أَنْ يَعْدِلَ اَلْمَرْءُ فِي نَفْسِه؛[14] نهايت عدالت، اين است كه آدمى با خودش به عدالت رفتار كند».

پس این می‌شود اصل و اساس مسئله. من مقداری عقب‌تر رفتم تا مبنا درست شود. پس عدالت انفسی، عدل در محیط نفس و جان ما، موضوع اول و دستور اول کار انسان مؤمن است. مؤمن باید تلاش کند در وجودش عدالت را برقرار کند که این بحث ذیل عنوان عمومی جهاد اکبر می‌رود. شاید باشند در جلسه‌ی ما دوستانی که جبهه را درک کرده‌اند. کسی که در فیلم جنگ را دیده باشد، از زمین تا آسمان فرق می‌کند با کسی که جبهه را دیده است. جنگ چیز عجیبی است. با این حال جماعتی داشتند از جنگ برمی‌گشتند که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آنها را دیدند و گفتند: آفرین بر کسانی که از جهاد اصغر برمی‌گردند، اما جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است. گفتند: یا رسول الله این دیگر چه جهادی است؟ آیا از قطعه‌قطعه شدن‌ و شمشیر خوردن سخت‌تر است؟ حضرت فرمودند: بله، جبهه‌ای است که همه‌ی شما با آن مواجه هستید؛ جهاد با نفس.[15] انسان به خودش می‌لرزد که چه میدان بزرگی است. تنها راه مقابله با نفس، برقراری عدالت در مملکت وجود هر کدام از ما است. جهاد کنیم تا هر کسی سر جایش باشد، عدل در جایگاه امارت و فرماندهی باشد، و هوای نفس و خشم و شهوت، همه در اختیار عقل باشد. انسان به هر سهم و درجه‌ای از عدالت انفسی دست پیدا کند، به آن اندازه از تقوا سهم برده است.

 

عدالت درونی، پایه عدالت اجتماعی

بر همین اساس و مبتنی بر این معنویت و عقلانیت، انسان می‌تواند در محیط آفاقی، اجتماعی، خانواده، محیط کار و محیط عمومی، به عدل رفتار کند و حتی پرچم عدالت‌خواهی را به دست بگیرد و در عدالت انفسی نیز سهم پیدا کند. وگرنه چنانچه پرچم عدالت به دست غیرمتقی باشد، یعنی کسی که در وجودش عدالت را مستقر نکرده است و سهم وافری از معنویت و عدالت و عقلانیت ندارد، این پرچم به ضد خودش تبدیل می‌شود. یعنی به‌جای ‌ترویج عدالت و بسط عدل، بسط ظلم می‌کند، منتها به اسم عدالت. پرچم، پرچم عدالت است، ولی حاصلش بسط ظلم می‌شود. چرا؟ چون از جان متقی و روح مصفا به صفای تقوا ناشی نشده است. چنین کسی اگر زبانش به‌کار بیفتد، خودش می‌شود زبان جرم. مگر می‌شود با زبان جرمْ عدالت را بسط داد؟ قلمش به‌کار بیفتد، می‌شود قلم ظلم. مگر با قلم ظلم می‌شود عدالت را بسط داد؟ رفتار که می‌کند، رفتار به ظلم و جور است. مگر با رفتار ظالمانه می‌توان عدالت را منتشر کرد؟ وقتی انسان جانش مزین به زینت تقوا شده باشد، می‌تواند بسط عدل بدهد. کسی که ظالم به نفس خودش است و مرتب دارد به خودش ظلم می‌کند، در وجودش همه‌چیز آشفته است و هیچ‌کس سر جایش نیست. چنین کسی چطور می‌تواند پرچم عدالت را بردارد؟ در مملکتی که حاکم خودت هستی، مظهر ظلم شدی، چطور می‌توانی در محیط بیرونی پرچم‌دار عدل شوی؟

 

گستردگی عجیب حقوق بین مؤمنان

انسان در تعامل با دیگران می‌تواند با زیرساخت عدالت انفسی به عدالت عمل کند. هرجا که با دیگران نسبتی پیدا می‌کنم، نسبت با دیگران تولید حق می‌کند. حقوق وقتی بین ما و دیگران برقرار می‌شود، ادای حق می‌شود عمل به عدل. هر کسی به گردن جنابعالی حق دارد، اگر حقش را ادا کردی، می‌شوی عادل. اگر حقش را ادا نکردی، می‌شوی ظالم.

پدر حقوقی دارد، مادر حقوقی دارد، فرزند حقوقی دارد، همسر حقوقی دارد. از همین‌جا و از همین نقطه‌های اول، ارتباط حقوقی بین ما برقرار است. بعد استاد است که معلم حقوقی دارد. بعد دیگر و دیگران و دیگران که می‌شود رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام). در عالم برادری، مؤمنان به گردن همدیگر حقوقی دارند. به نحو عام سی حق بین مؤمنان وجود دارد که به غیر از حقوق اختصاصی پدر و مادر و همسر و فرزند و استاد است. مؤمنان در جامعه نسبت به یکدیگر حقوقی دارند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛[16] در حقيقت مؤمنان با هم برادرند». ما که اینجا شما نشسته‌ایم، هر کدام به گردن همدیگر سی حق داریم؛ ولی از عهده این حقوق برمی‌آییم؟ کدامش را عمل می‌کنیم؟ راوی به حضرت اصرار کرد که حقوق بین مؤمنان را بیان بفرماید. حضرت استنکاف می‌کرد، ولی طرف اصرار می‌کرد. در آخر حضرت فرمودند: «أَیسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک، وَ أَنْ تَکرَهَ لَهُ مَا تَکرَهُهُ لِنَفْسِکَ؛[17] ساده‌ترین حقوق این است که آنچه را برای خود دوست داری، برای او دوست داشته باشی و آنچه برای خود ناپسند و زشت می‌دانی، برای او هم ناپسند دانی». من که آنجا نبودم، اما به نظر می‌رسد طرف گفته آقا جان، دیگر بقیه‌اش را نمی‌خواهم، بس است! اگر تمام عمرم را خرج کنم، فقط می‌توانم به این مورد برسم!

پس مطلب اول این است که انسان در تعامل با دیگران به عدالت عمل کند. در روایت دارد که در آیه «إنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَنِ»، منظور از عدل، انصاف است.[18] انصاف هم دقیقاً ‌ترجمه‌اش همین جمله‌ای است که الآن عرض کردم. یک نفر به پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: «اُحِبُّ أن أكونَ أعدَلَ النّاسِ؛ می‌خواهم عادل‌ترین مردم باشم». سؤال بسیار قشنگی است. حضرت فرمودند: «وَأَحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ؛[19] برای مردم همان را دوست داشته باش که برای خودت دوست داری». اگر در این مورد موفق شدی، تو عادل‌ترین مردم هستی. این مطلب در روایت ما مکرر آمده و از ائمه هدی (علیهم‌السلام) به گونه‌های مختلف نقل شده است.

 

مبحث حق از خانواده شروع می‌شود

انسان باید اول از خانواده شروع کند؛ چون اولین محیط عمل، محیط خانواده است. در منزل هم اولین کسی که انسان باید تلاش کند که رفتار منصفانه و عادلانه با او داشته باشد، همسرش است و حقوق متقابلی بین همسران وجود دارد.

من به آقایان عرض می‌کنم که از اکنون تا قیامت، وامدار خانم‌هایتان هستید و از عهده حقشان برنمی‌آیید، مخصوصاً اگر از همسرتان فرزند داشته باشید! حق بسیار بزرگ و عظیمی است. اگر یک لیوان آب به دستت داد، اگر لباسی برای تو آماده کرد، اگر غذایی برای تو پخت، هیچ‌کدام را وظیفه نداشت. اگر فرزند را شیر داد، اگر او را تمیز کرد، اگر او را لحظه‌به‌لحظه برای شما سرپرستی کرد، تمامش وظیفه‌‌‌های جنابعالی بوده که او انجام داده است. اینها همه حقوقی بوده که به عهده آقایان است. آقایان حواسشان را جمع کنند که گردن کلفت نکنند و صدایشان را بلند نکنند. البته خانم‌ها هم بدانند که آقایان حقوق عظیمی دارند، لذا آنها هم حواسشان را باید خیلی جمع کنند. بهشت و جهنم هر کسی در رفتارش با همسرش تعریف می‌شود؛ چه مرد چه زن. بهشت شما یا جهنم شما، همسر شما است. ببینید دارید چه کار می‌کنید. آنجا حقوق فراوانی وجود دارد.

قبل از همسر، پدر و مادر بر گردن انسان حق دارند. البته اینجا هم حقوقْ متقابل است؛ یعنی فرزند هم به عهده پدر و مادر حقوقی دارد. کلاً همه به گردن هم حق دارند. شخصی به من گفت که فردا اوضاع خیلی سخت است، چه کار کنم؟ گفتم: همه حق همدیگر را خورده‌ایم، آنجا با هم تهاتر می‌شود! البته شوخی کردم، ان‌شاءالله حضرت باری تعالی به ما رحم کند.

 

اهمیت و ارزش عدالت زبانی

مبحث حق از خانواده شروع می‌شود و بعد به سایر محیط‌ها کشیده می‌شود. در محیط کار و محیط‌های عمومی در نسبت با هرکسی، انصاف ورزیدن خیلی مهم است. مخصوصاً خیلی مراقب عدالت زبانی باشید. چه می‌کند با انسان این زبان! درباره‌اش گفته‌اند: «قلیل‌ الجِرم و کثیر الجُرم؛[20] جثه کوچکی دارد، ولی گناهان بزرگی مرتکب می‌شود». یک کلمه انسان می‌گوید، مگر می‌شود جمعش کرد؟! مخصوصاً با وجود فضای مجازی، یک کلمه می‌نویسی، دیگر نمی‌شود جمعش کرد. عدالت زبانی داشته باشید و زبانتان را رها نکنید. اگر این‌گونه هستید، بدانید که نعمت‌ بسیار بزرگی به شما داده شده است.

 

عدالت‌خواه واقعی

کسی که در عدالت انفسی و در محیط کشور وجودش توفیقاتی پیدا کرده، سپس در مناسبات خودش و خلق به عدالت رفتار کرده، چنین کسی آماده است که پرچم عدالت‌خواهی دستش بگیرد و مروّج عدل در جامعه شود و دیگران را به عدل دعوت کند. اگر آن مقدمات به‌درستی انجام نشود، فقط ژست عدالت‌خواهی خواهد داشت و به جایی نمی‌رسد؛ بلکه به ضد خودش تبدیل می‌شود و به دام اندیشه‌های مارکسیستی و خطرناک می‌افتد که یک کلمه را گرفته‌اند و صد کلمه دیگر روی زمین مانده است. اینها را باید مراقبت کرد.

 

حاکم عادل، هم‌رتبه پیامبران است

خوش به سعادت کسی که به لطف خدای متعال در مسیر زندگی‌اش برسد به نقطه‌ای که خدای متعال به او توفیق «بَسْطِ الْعَدْلِ» را بدهد. هرجا امکان و مدیریتی دارد، منتشرکننده عطر حیات و زندگی طیّب باشد. اگر کسی موفق شد در مدیریت‌های کلان اقامه عدل کند، هم‌رتبه اولیا می‌شود. با امام عادل، حاکم عادل، مدیر عادل، در زمره اولیا و انبیا معامله می‌شود که مقام خیلی عالی‌ای‌ است. ان‌شاءالله که خدای متعال توفیقش را به همه کرامت فرماید.

 



[1]. تغابن: ۳.

[2]. آمدی، غرر الحکم، ج۴، ص۱۰۵.

[3]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص95.

[4]. قصص: ۷۷.

[5]. توبه: ۱۱۱.

[6]. ابن ابی‌جمهور، عوالى اللآلى، ج۴، ص۱۰۳.

[7]. آمدی، غرر الحكم، حدیث386.

[8]. همان، حدیث۳۴۶۴.

[9]. نحل: ۹۰.

[10]. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.

[11]. مائده: ۸.

[12]. كتاب سليم‌بن قيس، ص429.

[13]. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.

[14]. آمدی، غرر الحكم، حدیث6368.

[16]. حجرات: ۱۰.

[17]. کلینی، الکافی، ج2، ص169.

[18]. نهج البلاغه، حكمت 231.

[19]. متقی هندی، كنز العمّال، حدیث44154.

[20]. فیض کاشانی، المحجة البيضاء، ج5، ص191.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *