متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «55» 1401/4/20


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «55»
اولیاء خدا (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) بنا و اهتمام داشتند تا غدیر کاملاً متفاوت و بزرگ برگزار شود. لذا روایاتی که در این باب هست گاهی انسان به حیرت می‌آید و شگفت‌انگیز است. هر نوع امکانی برای این که انسان بتواند دل‌های مؤمنین را شاد کند، گره‌ای از کار آن‌ها باز کند، آن‌ها را مسرور کند در متن هست و این که جامعه در فضای عید سعید غدیر محیطش محیط متفاوتی بشود، جلوه‌های شادی و سرور مؤمنین به چشم بیاید، این‌ها چیزهایی است که خواسته اولیاء خدا (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) هست. منتها عرض کردم نقطه اصلی بحث ارتقاء معرفتی و دریافت عهد ولایی است. یعنی هر کسی به سهم خودش در آن عهد الهی شرکت داشته باشد و خودش را تقویت کند. از دعای عرفه اباعبدالله‌الحسین (علیه‌الصلوةوالسلام) هم همه ما آموختیم که نعمتی بالاتر از زندگی در عصر ولیّ عادل نیست، نعمتی بالاتر از این نیست.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَة.

ان‌شاءالله ایام پربرکت ماه ذیحجه و دهه ولایت و امامت بر همه عزیزان، بر امت و امام و بر همه اراتمندان امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوة‌والسلام) مبارک باشد. البته هم‌چنان در مجاورت عید قربان هم هستیم که ان‌شاءالله بر همه مبارک باشد. آقای زمانی هم با تلاوت آیات مربوط به بیت‌الله‌الحرام یک حس خیلی خوبی برای جلسه ما فراهم کردند.

 

دهه امامت و ولایت

این نگاه که دهه دوم ذیحجه یعنی از عید قربان تا عید سعید غدیر به اضافه تا شب و روز مباهله به عنوان دهه امامت و ولایت شناخته بشود بسیار به جاست و از آن کارهایی است که می‌شود گفت یک سلیقه عالی پای آن هست، یک انتخاب بسیار دقیق، خوب و مناسب است. امیدواریم ترویج هم بشود، یعنی همین به عنوان یک دهه فرصت خوبی است برای این که مباحث مربوط به ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوة‌والسلام) و مباحث پیرامون غدیر از جوانب مختلف مورد مباحثه قرار گیرد و سطح معارفی جامعه نسبت به عیدالله‌الاکبر و نسبت به غدیر، نسبت به ولایت الهی و نسبت به موضوع فلسفه سیاسی اسلام ان‌شاء‌الله افزایش پیدا کند و یک ارتقای معارفی در این بخش داشته باشیم.

در این زمینه هم بزرگان ما یعنی مشایخ، کارهای بسیار بزرگی انجام دادند، غدیر را بهانه کردند و در مقابل بی‌مهری‌های تاریخی نسبت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، در مقابل جفاها، ستم‌ها و ظلم‌های بی‌حسابی که درباره امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوة‌والسلام) روا داشته شده باب عرض ارادت نسبت به حضرت، بیان فضائل حضرت، بیان مناقب امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوة‌والسلام) را، دستور کار قرار دادند و موسوعه‌های بزرگ و مجموعه‌های دائرة‌المعارفی بسیار عالی و قوی را بحمدالله تدوین کردند که در صدر آن کتاب الغدیر حضرت علامه امینی (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) است و سایر مجموعه‌هایی که بحمدالله در این زمینه کار شده است. چه کارِ بزرگ مرحوم شهید ثالث قاضی نورالله شوشتری در احقاق‌الحق،‌ چه کارِ بزرگ و ارجمند میرحامد حسین هندسی و امثال این از سلف صالح تا معاصرین ما، مجموعه‌های بزرگ و کوچک در این زمینه کارها انجام شده و هنوز هم جا دارد که در این زمینه کار بشود.

 

لزوم استمرار ولایت و امامت

در هر صورت غدیر فرصت مناسبی است برای یک توجهی به ساحت قدسی مولایمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و شناخت بیشتر خود حضرت، اصلاً خود این موضوعیت دارد و مناسبت بسیار خوبی است برای توجه به مسأله امامت و ولایت و جایگاه آن در منظومه معارف الهی و فرصت بسیار مناسبی است برای پرداختن به مسأله فلسفه سیاسی اسلام در محیط بحث ولایت و امامت. بحث استمرار ولایت و امامت موضوع اساسی است.

امیدواریم ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی توفیق بدهد عزیزان در این زمینه هر کسی به سهم خودش هم سعی کند سطح شناخت و معرفت خودش را ارتقاء بدهد و هم ان‌شاءالله در این زمینه دوستان توفیق پیدا کنند که مروج هم باشند، سفره‌داری کنند، برای معارف علوی خیلی خوب است، در هر مقیاسی که ممکن باشد شما جزو کسانی باشید که بانی باشید، حامی باشد، جشن‌های غدیر هم هرچه که به آن پرداخته شود مناسب است.

 

عهد ولایی و الهی

اولیاء خدا (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) بنا و اهتمام داشتند تا غدیر کاملاً متفاوت و بزرگ برگزار شود. لذا روایاتی که در این باب هست گاهی انسان به حیرت می‌آید و شگفت‌انگیز است. هر نوع امکانی برای این که انسان بتواند دل‌های مؤمنین را شاد کند، گره‌ای از کار آن‌ها باز کند، آن‌ها را مسرور کند در متن هست و این که جامعه در فضای عید سعید غدیر محیطش محیط متفاوتی بشود، جلوه‌های شادی و سرور مؤمنین به چشم بیاید، این‌ها چیزهایی است که خواسته اولیاء خدا (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) هست. منتها عرض کردم نقطه اصلی بحث ارتقاء معرفتی و دریافت عهد ولایی است. یعنی هر کسی به سهم خودش در آن عهد الهی شرکت داشته باشد و خودش را تقویت کند. از دعای عرفه اباعبدالله‌الحسین (علیه‌الصلوةوالسلام) هم همه ما آموختیم که نعمتی بالاتر از زندگی در عصر ولیّ عادل نیست، نعمتی بالاتر از این نیست. خدای متعال را شاکریم که در پرتو غدیر بزرگ این امکان برای عصر و زمانه ما هم فراهم شده و آن شکر حضرت اباعبدالله (علیهم‌السلام) در مناجات عرفه را ان‌شاءالله ما هم باید به جا بیاوریم که فرمودند زمانه و سِیر زمانه به گونه‌ای امتداد پیدا کرد که ولادت من در زمان دولت ائمه کفر واقع نشد، بلکه در دولت اسلام دارم زندگی می‌کنم. خیلی نعمت عظیمی است، ان‌شاء‌الله بتوانیم شکر آن را بجا بیاوریم.

 

شکر نعمت غدیر

شکر این نعمت بزرگ را فقط شهداء و پدر و مادرهای شهداء به جا آوردند. در این مرحله هم رتبه آن‌ها جانبازان بزرگ ما، و عزیزانی که واقعاً از هستی‌شان، از سلامت‌شان، از جان‌شان، از جانان‌شان برای این نظام ولایی سرمایه‌گذاری کردند آن‌ها نیز موفق شدند حق شکر را بجا بیاورند وَالا چگونه می‌شود شکر به جا آورد. حق شکر توسط آن‌ها اداء شد، شکر نعمت ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تجلی عصر غیبتش که می‌شود ولایت فقیه و نصیبی که بحمدالله ما در این نظام علوی داریم. آن‌ها شناختند و آن‌ها موفق شدند به حق‌گذاری که قله این شکرگزاری را شما در وصیت‌نامه شهید سلیمانی عزیزمان می‌توانید مشاهده کنید، مسأله آن است، تعریفی که از جمهوری اسلامی دارد، تعریفی که از این نظام دارد، تعریفی که از رهبرمان دارد. این‌ها را با چشم شهداء دیدن و از منظر این انسان‌های بزرگ که موفق شدند به عمق ولایت الهی پی ببرند و برای آن‌ها کشف راز شده، از نگاه این‌ها و با چشم‌های خودمان باید ببینیم تا بتوانیم عظمت نعمت را درک کنیم و بعد به سیره همین‌ها هم انسان بتواند تأسی کند. در مقام شکرگزاری برای این نعمت بسیار بسیار بزرگ، با عظمت و غیرقابل توصیف که انسان به یادش که می‌آید اصلاً سرتاپای او شوق و امید و احساس می‌شود. اگر مشکلاتی که داریم هزاران برابر هم بشود تا این پرچم باشد و این سایه ولایت الهی باشد، این‌ها قابل تحمل هستند. اما اگر همه نعمت‌های مادی دنیا را بدهند به یک جامعه‌ای و پرچمش پرچم ولایت کفر باشد، یک لحظه و ثانیه‌اش قابل تحمل نیست، یک جهنمی است که یک ظاهر مثلاً زیبایی به حسب ظاهر پیدا کرده، آراستگی پیدا کرده. امیدواریم که ان‌شاء‌الله خدای متعال ماها را قدرشناس قرار بدهد.

 

حُسن سیرت

رسیدیم به این قطعه، بعد از خفض‌الجناح دارد «وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَة». حسن‌السیرة، سکون‌الریح و طیب‌المخالقة. سه عنوان است.

این‌ها ادامه حلیة‌الصالحین و زینة‌المتقین است که امام (علیه‌السلام) دارند این فهرست نوزده‌گانه را می‌شمارند که رسیدیم به «حُسن‌السیرة».

درباره حُسن سیرت ما یک بحث خیلی مهمی داریم، من سعی می‌کنم جان کلام را خدمت عزیزان تقدیم کنم اگرچه جای تفصیل و پرداختن وسیعی دارد. منتها خب ما در این جلسه طبعاً نمی‌رسیم.

سیره به معنای روش است، طریقت، روش، به آن می‌گویند سیره. حُسن که هم برای شما شناخته شده است، زیبایی؛ حُسن. حُسن سیره یعنی روش‌های پسندیده و روش زیبا. امام (علیه‌السلام) در ضمنِ حلیة‌الصالحین و زینة‌المتقین مسأله حُسن سیره را مطرح می‌کنند و این را از خداوند تبارک و تعالی درخواست می‌کنند که من موفق بشوم این آراستگی به سیره دلنواز، جمیل و زیبا را به آن دست پیدا کنم. باید ببینیم منظور از حُسن سیره چیست.

سیره در برابر سریره است. سریره به معنای باطن و نیّت است، از این جهت هم به آن سریره گفته می‌شود که مخفی است. نیت ماها معمولاً مستور است، در قلب انسان است و مربوط می‌شود به آن شاکله و پشت صحنه شخصیت هر کسی، آن پستوی شخصیت انسان، آن می‌شود سریره. سیره عبارت است از آن بخش آشکار و آن جلوه قابل رؤیت که در رفتار افراد می‌شود آن را دید. مثلاً شما در لباس‌شان، در حرف زدن‌شان، در ارتباطات اجتماعی‌شان، در نحوه انجام فعالیت‌هایشان، در رانندگی‌شان، در فعالیت‌های کسب و کارشان، در تحصیل‌شان، این را می‌توانید ببینید. آن چه که مشاهده می‌شود و جلوی چشم است این می‌شود سیره که روش و طریقت هر کسی است.

آن چه که بخش باطنی است می‌شود سریره، یا گاهی هم از آن به نیت و باطن یاد می‌شود.

حالا این را از این جهت عرض کردم که سیره آن بخش آشکار و قابل رؤیت و آن چه که از رفتارهای افراد به چشم می‌آید و از روشی که در زندگی‌شان دارند است، منتها با این فرض که برای آن‌ها تبدیل شده به یک طریقت،‌ به یک عادت، یعنی فلانی مثلاً راه رفتنش این شکلی است، مثلاً شخص همیشه این گونه حرف می‌زند و همین طور در سایر کارها. بنابراین وقتی روش گفتاری، رفتاری که در زندگی او آشکار است تبدیل شده باشد به یک عادت و درون زندگی‌اش جریان داشته باشد به آن سیره گفته می‌شود. این که گاهی انسان یک رفتاری را انجام دهد سیره نمی‌شود. ملاحظه کردید. اما وقتی که نه، این دارد دائماً تکرار می‌شود، این درون زندگی او دائم تکرار می‌شود این می‌شود سیره.

 

سیره نبوی

مسأله روش است. چیزی که شما در ذائقه‌تان شناخته شده است سیره نبوی(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است. ما به مجموعه رفتارهای شناخته شده پیامبر عزیزمان در مجموع عالم اسلام می‌گوییم سیره و این به عنوان سیره نبوی بین شیعه و سنی و اهل اسلام شناخته شده است و خوشبختانه مضبوط شده. از جهات شخصی و فردی شروع می‌شود تا جهات خانوادگی، تا جهات اجتماعی و سیاسی، همه این‌ها در محیط سیره مطرح شده است. مثلاً فرض بفرمایید شما اکنون یک کتاب سیره نبوی که گاهی هم به سُنن از آن یاد می‌شود، مثلاً مرحوم علامه طباطبایی (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) همین سیره شناخته شده را تحت عنوان سُنن‌النبی جمع‌آوری نموده، تبویب کرده و شده یک کتاب دل‌نشینی و قابل استفاده‌. به مناسبت تفسیرالمیزان ایشان این کار را در ارتباط با سیره انجام داده است.

ملاحظه می‌کنید در این مجموعه‌ها مثلاً راجع‌به این که پیامبر عزیزمان چگونه غذا میل می‌کرد هست، چگونه سر سفره قرار می‌گرفت، روش تغذیه حضرت چه بوده هست تا می‌آیید روش حضرت در راه رفتن، چه طوری حضرت راه می‌رفتند، چه طور می‌نشستند، روش حضرت در گفتن، سخن گفتن به چه روشی بوده؟ صدای ایشان در هنگام صحبت چگونه بوده، با جزئیات این‌ها نقل شده. از این امور فردی مثلاً زندگی شخصی حضرت بگیرید تا آراستگی سر و صورت، آرایش موها بگیرید تا دیگر لباس پوشیدن حضرت، رنگ لباس‌هایی که حضرت انتخاب می‌کردند و می‌پسندیدند، در آن هست تا بیایید بحث‌های عبادی حضرت، تقسیم کارشان، خلوت و جلوت‌شان، در خلوت چگونه بودند، در جلوت چگونه بودند، در جمع چگونه رفتار می‌کردند، با معاشران‌شان و معاشرت‌ها چگونه بوده، چهره حضرت در مواجهه‌های اجتماعی به چه کیفتی بوده، با جزئیات همه این‌ها هست تا برسد به سیره خانوادگی در مواجهه با همسر و بچه‌ها و درون خانه حضرت چه کار می‌کردند؟ همه این‌ها را، جزئیات، همه را نقل کردند.

نکته‌اش هم این بوده که نسبت به پیامبر اعظم، خداوند تبارک و تعالی ارجاع می‌دهد «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً[1]» یعنی هر کسی که می‌خواهد دنیا و آخرتش آباد باشد و مرضی خدای متعال باشد باید از پیامبر الگو بگیرد، این هم به صورت عام گفته شده «فی رسول الله» بر اساس همین ارجاع مؤمنین صدر مقید بودند که به جزئیات رفتار پیامبر عزیز نگاه کنند برای این که از او الگو بگیرند و این‌ها را ثبت و ضبط کنند که قوی‌ترین سیره‌ها توسط امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوةوالسلام) نقل شده و کسی هم که از امیرالمؤمنین نقل می‌کند حضرت اباعبدالله (علیه‌الصلوةوالسلام) است و در مواردی هم از امام حسن (علیه‌الصلوةوالسلام) نقل شده که سیره نبوی را برای ما نقل کردند، گزارش کردند، گزار‌ش‌های منظومه‌ای منضبط و فوق‌العاده جذاب نقل شده است. بنابراین این می‌شود سیره، برای مراجعه و برای تأسی و برای این که انسان بتواند زندگی خودش را با قطب عالم هستی هماهنگ کند. با آن کسی که مدار چرخ هستی است، پیامبر اعظم است که همه عالم دور جمال محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌گردد.

 

سازندگی بی‌نظیر سیره نبوی

بحث سیره هم از این جهت جزو بحث‌های بسیار دل‌نشین و جذاب است. وقتی که نقلِ سیره می‌شود معمولاً خیلی خوش می‌گذرد، چون انسان وقتی که در محیط خیال، چهره حضرت و رفتارهای حضرت را ترسیم می‌کند، خودِ این لحظات خوشی را پیش می‌آورد. راجع‌به لباس حضرت، راجع به چهره حضرت، راجع به سخن او، راجع به سکوتش، راه رفتنش، نشستن او، برخاستن او، تا بروید سراغ معاشرت خانوادگی‌اش،‌ تا مسائل تربیتی اجتماعی‌اش، همه واقعاً فوق‌العاده است و سازندگی‌اش هم به نظر من بی‌نظیر است. یعنی کم چیزی است که تا این حد تأثیر بگذارد و بعد هم ادامه این مباحثات یا تطبیق آن با سیره اولیاء خدا (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین)، نقل سیره امیرالمؤمنین، اهل‌بیت (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) هم به همین کیفیت بسیار سازنده است.

 

سیاحت جمال

امید داریم ان‌شاء‌الله خدای متعال توفیق بدهد دوستان هم مراجعه مکرر داشته باشند، و هرچه هم انسان مراجعه می‌کند تر و تازه و دل‌نشین است، یعنی هیچ وقت در این بحث‌ها تکراری نمی‌شود، یعنی هر بار که شما می‌گویید تازه است، هر بار می‌شنوید تر و تازه است، اصلاً این طوری است، فضای آن یک چنین فضایی است. ما هم در گذشته‌ها گاهی وقت‌ها توفیق داشتیم و یک جزوه مختصری هم در این زمینه از آن گفتارها تقدیم شده به عنوان «سیاحت جمال» که البته نرسیدیم آن را تکمیل کنیم و حتماً تحریرهای تکمیلی هم لازم دارد. یک شیوه تازه‌ای بود در نقل سیره که آن جا استفاده شده و در دسترس عزیزان‌مان هست.

 

روش‌ها خداپسند باشد

بنابراین حُسن سیره این جا درخواست شده، یعنی روش‌های من در زندگی آراسته باشد به حُسن، به زیبایی. دل‌پسند باشد، خردپسند باشد و دقیق‌ترِ آن خداپسند باشد. آن چه که روش ما در زندگی است این را خدای متعال بپسندد و معمولاً شاخص آن این است که این را اولیاء بپسندند، شاخص‌اش این است که عقل بپسندد، چون عقل انسان طبق حُسن آفریده شده، با شاخص حُسن آفریده شده، این‌ها زیباشناسی دارد، رفتارها را تطبیق می‌دهد، تحلیل می‌کند، می‌پسندد، نقد می‌کند و امثال این‌ها است.

 

روش‌ها موصوف به حُسن و تقوا باشد

عزیزان روش مهم است. شاید بخواهیم بگوییم به اندازه مقاصد روش‌ها اهمیت دارد، به اندازه هدف‌ها روش‌ها مهم است. یعنی روش دست‌کم نیست، ما بگوییم می‌خواهیم به فلان هدف برسیم، حالا خیلی خوب برویم دیگر، از هر راهی برویم، مهم این است که به این هدف برسیم، نه. مهم این است که به هدف برسیم و البته مهم این است که از چه راهی به این هدف برسیم. این خیلی اهمیت دارد. هم‌چنان که هدف‌ها باید با معیار تقوا هماهنگ باشد، روش‌های رسیدن ما و راه‌های رسیدن ما باید با تقوا هماهنگ باشد. من یک وقت محاسبه کردم دیدم ما در بسیاری از زمینه‌ها درون زندگی‌مان مقاصدمان خوب است، در بسیاری از موارد هدف‌گذاری‌ها خوب است، مشکل روش است. روش وقتی که با آن هدف هماهنگ نمی‌شود، یا ما نمی‌رسیم یا اگر برسیم هزینه بسیاری تولید می‌کند. انسان مؤمن هم هدف‌هایش موصوف به حُسن و زیبایی هستند و هم روش‌های رسیدن به هدف او موصوف به حُسن هستند. یعنی در هر دو حوزه انسان مؤمن مؤمنانه رفتار می‌کند و طبق قاعده تقوا است. روش‌هایش هم روش‌هایی است آمیخته با تقوا.

 

زیست عفیفانه

من یک جمله‌ای به مناسبت این بحث حجاب و عفاف عرض کنم.

از اول مسأله این بود که زیست عفیفانه درون محیط اجتماعی باید جدی گرفته بشود. یک نمادی هم به طور خاص در لباس خانم‌ها دارد و البته در یک مرحله بعدی در لباس آقایان و شیوه بُروز اجتماعی‌شان. اگرچه مقوله زیست عفیفانه خیلی وسیع‌تر از لباس است. کلام عفیفانه، نگاه عفیفانه، رفتار عفیفانه، این‌ها همه‌اش هست، منتها در لباس یک تجلی ویژه‌ای دارد. از اول این بود که باید برویم به این سمت که محیط عمومی جامعه از عفت بهره‌مند باشد و پوشش خانم‌ها نماد عفت می‌شود. این هدف‌گذاری بوده است. ما به این هدف نتوانستیم برسیم. مباحثه دارد. یک بخشی مربوط می‌شود به این که چقدر اراده برای رسیدن وجود داشته است.

در یک مواقفی سریره مسئولین و دولت‌ها و کسانی که در این زمینه وظیفه داشتند، اراده جدی برای تحقق این هدف وجود نداشته، یک مواقفی این طوری بوده که این‌ها را خودتان هم دیدید و می‌دانید. اما همیشه این طور نبود، یک مواقفی هم نه، ولی در بسیاری از افراد یا حتی مثلاً نهادها و امثال این‌ها هم چرا، این اراده وجود داشته. ما به آن هدف مناسب در این بخش نرسیدیم. اخیراً هم در این زمینه گرفتار یک شرایط خاصی هستیم، واقعیتی است که جلوی چشم است و داریم می‌بینیم.

در این زمینه البته بحث دشمن، طراحی‌ها، برنامه‌ریزی‌ها، تبلیغات، استفاده از انواع و اقسام هنرها؛ سمعی، بصری، سینمایی، از ماهواره‌ها، از فضای مجازی، این‌ها هم به جای خودش محفوظ است، به اضافه آن طراحی‌های فوق‌العاده پیچیده‌ای که برای تعمیم بی‌حیایی و بی‌عفتی در جامعه ما داشتند به عنوان یک ابزار سیاسی و یک نگاه براندازی، یعنی از قدیم نگاه‌شان به این مسأله نگاه سیاسی بوده. هرچه ما از این طرف نگاه‌مان مثلاً نگاه اخلاقی، نگاه خانوادگی، نگاه معرفتی و امثال این‌ها است، نگاه دشمن به موضوع کاملاً نگاه سیاسی است که بالاخره آن طور دارد عمل می‌کند. حالا دشمنان ما در این زمینه چقدر کامیاب بودند محل مباحثه است، چون خیلی سرمایه‌گذاری کردند.

ما چقدر در ترویج عفت و حیا و نمادش؛ حجاب و این‌ها موفق بودیم محل مباحثه است. شرایط اجتماعی، افکار عمومی، دشواری‌های معیشتی زیستی، این‌ها هم عواملی هستند. چون موضوعات اجتماعی و فرهنگی موضوعات چند ضلعی و بسیار پیچیده است، اصلاً موضوعات بسیطی نیستند. اتفاقاً بحث من روی همین کلمه‌ای است که الان گفتم.

با این که مقصد ترویج عفت و پاکدامنی و حجاب و امثال این‌ها همیشه در محیط عمومی مقاصد نظام ما بوده، اما خیلی وقت‌ ما در تحقق این هدف‌ها کامیاب نبودیم. علت در بسیاری از موارد روش‌های غلط بوده. یعنی بحث برمی‌گردد به روش. بحث روشی است.

اگر دولت و مثلاً نهادها در کارگزاری خودشان و در محیط کارمندی خودشان که جزء بدنه رسمی حاکمیت تلقی می‌شوند رفتارهای عفیفانه نداشته باشد، و آن جا مورد اهتمام جدی نباشد، شما وقتی در محیط عمومی دنبال موضوع می‌گردید به نتیجه نمی‌رسید. این یک بحث کاملاً روشی است. از این بگیرید تا قبض و بسط در روش‌ها، تا تند و کُند کردن رفتارها، تا شیوه طرح مسأله در محیط افکار عمومی که خیلی وقت‌ها مثلاً بعضی از روش‌هایی اعمال شده به جای این که موضوع را ترویج کند موضوع را در ذائقه مخاطب ذبح کرده، مخصوصاً در مخاطب جوان موضوع را خلاص کرده. این بیشتر مسأله روش است. بحث روش خیلی مهم است.

 

اهمیت روش‌های رسیدن به مقصد

این کافی نیست که شما مقصدتان تقوا باشد، حتماً باید راهی که می‌روید تا به آن مقصد برسید هم تقوا باشد. بعضی‌ها می‌خواهند با بی‌عدالتی عدالت را برقرار کنند، خب نمی‌شود. یعنی شما می‌خواهید با مثلاً ظلم به این و آن، پرچم عدالت‌خواهی را بردارید، خب عدالت را ذبح کردید، روش خیلی مهم است، از چه روشی. لذا قرآن کریم معیار تقوا را هم در هدف می‌داند هم در روش، و این هر دو باید کاملاً با همدیگر تطبیق داشته باشند. در مجموعه زندگی حالا چه زیست فردی باشد، چه زیست اجتماعی مسأله جدی است، مسأله روش، یادتان باشد. حُسن سیره این را می‌خواهد بگوید.

بعضی از عزیزانی که این قطعه صحیفه مبارکه را شرح کردند به نظر من از بحث دور شدند، یعنی رفتند سراغ بحث‌های خیلی کلی. بعید می‌دانم حضرت سیدالساجدین (علیه‌الصلوةوالسلام) در ضمن این فهرست باز یک نکته کلی را بخواهد این‌جا بگوید، قضیه فنی‌تر است. آن چه که این‌جا مطرح می‌شود مسأله حُسن سیره است. برگردانید به عنوان اصلی که عبارت است از «بسط‌العدل». چون می‌دانید عنوانِ مادر است. یعنی «فی البسط العدل، حلیة الصالحین و زینة المتقین» یک فهرستی دارد، برای شما همه را گفتیم. یکی می‌شود «حُسن‌السیرة»، این که می‌شود «حُسن‌السیرة»، در آن امتداد معنایش این است که حتماً بحث فنی است، یعنی روش‌ها مهم هستند، باید روش شما هم موافق با تقوا باشد و بتوانید از یک روش صحیح به‌ آن مقصد صحیح‌تان بخواهید برسید. حالا این خودش می‌شود یک بحثی از بحث‌های بسیار مهم و چقدر هم خوب است که ان‌شاء‌الله در محیط‌های مؤمنانه، بحث‌ روش‌ها همیشه زنده باشد و مطرح بشود.

 

اقدام و روش هنرمندانه زنبور عسل

من یک مبنای قرآنی هم برای بحث مطرح کنم که این هم گوشه خاطر مبارک‌تان باشد. البته به این موضوع که من فکر می‌کردم یاد آن روایت پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) افتادم که حضرت می‌فرمودند «المؤمن کالنحلة» فرمودند مؤمن مثل زنبور عسل است. «اکلت طیباً و وضعیت طیباً و لم تُکسِر (یا) لن تَکسِر» هم دریافتش دریافت پاکیزه‌ای است، به‌گزینی دارد، روی بهترین گل‌ها می‌نشیند و شهدها را کاملاً انتخاب می‌کند، انتخاب‌های او خیلی فوق‌العاده است. «و وضعت طیباً» بهترین خروجی را هم تقدیم می‌کند، عسل است دیگر، که به نص قرآن کریم «فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس[2]‏» یعنی همان جور که خود قرآن را می‌گوید شفا است، دو مصداق دارد قرآن و عسل. فرمود و گل را خراب نمی‌کند. بعضی‌ها می‌خواهند یک کار خوبی را انجام دهند اما خرابکاری می‌کنند، هزینه‌تراشی می‌کنند. اما اینها خراب نمی‌کنند. یعنی آن گلبرگ‌ها و آن شکوفه‌ها را تخریب نمی‌کنند. حالا می‌خواهد برود، چون که من می‌خواهم بروم عسل بیاورم، شهد بگیرم بنابراین به خودش اجازه بدهد که این گل را خراب کند. نه، لذا می‌بینید که استادانه می‌نشیند. چقدر حساب شده و قشنگ می‌نشیند. این نشستن و برخاستن او این قدر استادانه است که گل خراب نمی‌شود. یک میلیون بار حداقل باید برود که یک قاشق چایخوری به جنابعالی عسل بدهد. در این تردد و رفت و آمد و این‌ها اتفاقی که می‌افتد گل‌ها خراب می‌شوند، ولی این خراب نمی‌کند. نه تنها خراب نمی‌کند بلکه به یک عملیات‌های دیگری هم کمک می‌کند، گرده‌ افشانی هم می‌کند، تزویج هم می‌کند. یعنی طبیعت را بادار هم می‌کند و صدها منفعت دارد. استادانه است. ببینید پیغمبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) کجا را دارد نگاه می‌کند، می‌گوید رفتار مؤمن این گونه است، یعنی هم مقصدش که عسل‌سازی است مقصد نیکی است، هم روش اقدامش روش هنرمندانه و دقیقی است. این که پس من چون می‌خواهم بروم الان حجاب را ترویج کنم بنابراین می‌توانم بروم دیگران را خراب کنم، حیثیتی را برباد بدهم، دلی را بشکنم، محیط را آلوده کنم، این روش صحیحی نیست. خب این روایتش.

 

شأن نزول آیات مختص زمان نیست

اما آیه قرآنش در ضمن آیات حج است که ایام هم تناسب دارد. در سوره مبارکه بقره است. آن جا می‌فرماید «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ...[3]» پیغمبر به این‌ها بگو مسأله هلال ماه و این اهله ماه و حالات متنوعی که در سپهر آسمان شما دارد این برای وقت‌شناسی‌ها است، تقسیم اوقات است و از جمله منافع آن برای حج است که آن ایام معدودات و دهه ذیحجه را معیّن می‌کند، چون شما این‌ها را از روی ماه تشخیص می‌دهید. خب این می‌شود مبنا. بلافاصله بعد می‌فرماید «وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها...» نیکی آن نیست که شما وقتی می‌روید خانه از پشت‌بام بروید یا از پشت بروید یا آن پشت خانه یک سوراخی یک چیزیاست بخواهید از آن جا وارد بشوید «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏..» این هم از آن جاهای جالب قرآن است که نیکی را با صاحبش تعریف می‌کند «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى...» نمونه دیگر هم دارد در قرآن کریم به همین قاعده. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها...» شما هر وقت خواستید به خانه‌وارد بشوید از در وارد بشوید. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» مجدداً امر به تقوا است. تقوای الهی را رعایت کنید به امید این که ان‌شاءالله به رستگاری و به سعادت برسید. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» پایان آیه است. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». شأن نزول آیه این بوده که در عصر جاهلی در حج این طور بوده، وقتی حاجی‌ها محرِم می‌شدند از در به خانه وارد نمی‌شدند. همان کسانی که در مکه بودند و احیاناً در نزدیکی بودند، یعنی قبل از این که از احرام خارج بشوند، احیاناً وقتی محرِم می‌شدند، یا از حج برمی‌گشتند، این‌ها از در وارد نمی‌شدند، می‌رفتند از پشت؛ از یک سوراخی، پنجره‌ای، یک چیزی یا از پشت‌بامی، از آن جا وارد خانه می‌شدند. خب این جا می‌‌گوید که نه، این کار درستی نیست. «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها..» این که شما از آن پشت و از آن راه آب و از پشت‌بام و این‌ها وارد می‌شوید این نیکی نیست، این بِرّ نیست. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى...» مسأله تقوا است. برّ و نیکی را آن کسی رعایت می‌کند و از آن بهره‌مند است که اهل تقوا باشد. «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها...» خب از در بروید.

خب این را گاهی در شأن نزول نقل می‌کنند. ولی دوستان من می‌دانند که شأن نزول‌ها می‌تواند به فهم کمک کند اما در آیات قرآنی موضوعیت ندارد، یعنی در قرآن کریم این طور نیست که این شأن نزول را بخواهید شما مبنا بگیرید برای این که آیه را کلاً در آن محدوده معنا کنید. در این صورت نه تنها در فهم کلام الهی شأن نزول‌ها پیش‌برنده نیستند بلکه بازدارنده هم هستند. قرآن کریم ممکن است آیاتش در مورد آن مواقف خاص و آن موضوعات ویژه که بستر نزول آیه بوده یک معنای ویژه‌ای را هم القاء بکند اما به آن محدود نمی‌شود. براساس آن یک قاعده در دسترس شما قرار می‌دهد اگرچه این رفتار ممکن است یک رفتاری بوده که آن زمان بوده اما قرآن که برای آن زمان نیست، قرآن جاودانه است، آیاتش همیشه پیام دارد، همیشه زنده است. همیشه رهبری می‌کند، همیشه نورافشانی می‌کند.

اگر این طور معنا کنیم خب این تمام شد؟ بعد می‌گوییم پس آن زمان این طور بود، قرآن هم به این‌ها اعلام کرد که از این به بعد شما لازم نیست از آن پشت و پستو و راه آب و این‌ها وارد خانه بشوید، بروید از راه‌ها وارد بشوید، این هم دیگر تمام شد و خب پس این آیه را دیگه بگذاریم کنار؟ خیر، هرگز چنین نیست. قرآن کریم از آن نکته ممکن است علی‌الفرض استفاده کرده باشد. در متن آیه که این حرف‌ها نیست. ولی به فرض که در شأن نزول باشد اما آیه چه می‌خواهد بگوید، آیه می‌خواهد بگوید که اگر خواستید کاری را انجام بدهید از راهش انجام بدهید. وَالا به هدف نمی‌رسید یا اگر هم برسید پرهزینه می‌رسید، یا اگر هم برسید مرتکب چند تا گناه دیگر شدید و رسیدید، خب از راهش باید بروید. این است «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» من یک وقت این‌ آیه را برای یک جمعی از دوستان خواندم بعد به آن‌ها گفتم خب به نظرتان این‌ آیه چه می‌خواهد بگوید؟ همه همدیگر را نگاه کردند. گفت آن چه که در چشم می‌رود خواب است، آن چه در جوی می‌رود آب است. گفت این را خب یک بچه مثلاً دو سه ساله هم می‌فهمد. وقتی بخواهد وارد یک خانه‌ای بشود نمی‌رود از پشت‌بام وارد شود، مگر از آن بچه‌های پیش‌ فعال و خارج قاعده و  این‌ها باشد. وَالا از راه وارد می‌شوند، این را که همه می‌دانند دیگر، خدا چه می‌خواهد بگوید؟ با این همه مقدمات «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» برّ شیوه انسان‌های متقی است «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» منتها همه بحث سر همین است.

 

طریق اهل‌بیت

مسأله، مسأله‌ی روش است، که به اندازه مقصد مهم است. شما می‌خواهید به محیط اسلام و حقیقت اسلامی وارد بشوید از غیر طریق اهل‌بیت وارد بشوید به نتیجه نمی‌رسید. اصلاً راهش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. فرمود «أنا مدینة‌ العلم و علیٌ بابها و أتوا البیوت من ابوابها» یعنی راهی ندارد که شما می‌خواهید وارد محیط اسلام بشوید، وارد محیط ایمان بشوید راهی جز علی بن ابیطالب وجود ندارد، راهی جز این نیست. «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها» قرآن هم می‌گوید «و أتوا البیوت من ابوابها» از راهش بروید. ابواب هم می‌شوند تکثیر شده علی بن ابی‌طالب که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند. فرمود «کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی[4]» بعد فرمود «بشروطها» شروطها یعنی أی ابوابها، بعد امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند «و أنا من شروطها». یکی‌اش هم من هستم. بخواهی وارد بشوی راهی جز این ندارد.

مگر ممکن است کسی به حِصن حَصین توحید، به حق حقیق توحید وارد بشود جز از این طریق. این می‌شود طریق، می‌شود راه. می‌گوییم راه اصلی است، بزرگراه است، شاهراه است، ولی در کلِ زندگی انسان مؤمن باید به دنبال کشف راه‌های درست و انجام هر کاری مطابق قاعده تقوا از نظر روش باشد. روش موضوعیت دارد. انسان‌های مؤمن دنبال بهترین راه‌ها، مناسب‌ترین راه‌ها، نزدیک‌ترین راه‌ها، امن‌ترین راه‌‌ها، زیباترین راه‌ها و هماهنگ‌ترین راه‌ها با هدف هستند که از آن تعبیر می‌شود به «حُسن‌السیرة». این حُسن سیره این است. داداش جان ذهنت جای دیگر نرود. این روش حُسن سیره است.

 

روش‌های جاری غلط

کیست که از پشت‌بام و از راه آب و از پنجره و این‌ها می‌رود در خانه که قرآن دارد می‌گوید «و أتوا البیوت من ابوابها». بعد من یک محاسبه کردم دیدم تقریباً همه‌مان داریم از پشت‌بام و از دیوار و از راه آب و این‌ها می‌رویم. درس خواندم‌مان، کسب و کارمان، تربیت بچه‌های‌مان،‌ ارتباطات خانوادگی‌مان، معاشرت‌مان، هر مسأله‌ای را نگاه می‌کنیم. کارهایی که در مثلاً حمکرانی، توسط خیلی از دستگاه‌ها دارد در زندگی مردم انجام می‌شود ببینید همه‌اش دارد از پشت‌بام و از دیوار و از این‌ها می‌رود. بگردیم راهش را پیدا کنیم، از راهش برویم. زمین تا آسمان زندگی عوض می‌شود و محیطش فرق می‌کند. پس حُسن‌السیرة به حسب بحث فنی به معنای روش‌ها است، بهترین روش‌ها. یعنی از خدای متعال می‌خواهیم که حلیه صالحین و زینت متقین را که از جمله حُسن سیره است به ما روزی کند.

 



[1] آیه 21 سوره اعراف

[2] آیه 69 سوره نحل

[3] آیه 189 سوره بقره

[4] بحار الأنوار , جلد۴۹,صفحه۱۲۶

 



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *