متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۵۷» 1401/6/7


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۵۷»
رحلت عالم ربانی و مناجاتی، اخلاقی، فقیه عارف مرحوم آیت‌الله ناصری را به محضر حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه)، رهبر عظیم‌الشأن‌مان، همه دوستان و ارادت‌مندان ایشان تسلیت عرض می‌کنیم، امیدواریم خداوند تبارک و تعالی از خزانه لطفش و کرمش این خسارت را برای جامعه ما به ویژه مردم عزیز اصفهان جبران کند. قطعاً ذیل آن روایت قرار می‌گیرد که «وَ إِذَا مَاتَ مُؤْمِنُ الْفَقِيه‏ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ» مرحوم آقای ناصری از این قبیل شخصیت‌ها بود که در یک رتبه خیلی بالایی از ایمان و یک سهم وافری از دین‌شناسی قرار داشت و وجود نازنینش منشأ خیر و برکت اجتماعی و فرهنگی و تربیتیِ خیلی فراوانی بود.

«السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن‏ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِق‏»

 

فقیه عارف مرحوم آیت‌الله ناصری

رحلت عالم ربانی و مناجاتی، اخلاقی، فقیه عارف مرحوم آیت‌الله ناصری را به محضر حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه)، رهبر عظیم‌الشأن‌مان، همه دوستان و ارادت‌مندان ایشان تسلیت عرض می‌کنیم، امیدواریم خداوند تبارک و تعالی از خزانه لطفش و کرمش این خسارت را برای جامعه ما به ویژه مردم عزیز اصفهان جبران کند. قطعاً ذیل آن روایت قرار می‌گیرد که «وَ إِذَا مَاتَ مُؤْمِنُ الْفَقِيه‏ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ» مرحوم آقای ناصری از این قبیل شخصیت‌ها بود که در یک رتبه خیلی بالایی از ایمان و یک سهم وافری از دین‌شناسی قرار داشت و وجود نازنینش منشأ خیر و برکت اجتماعی و فرهنگی و تربیتیِ خیلی فراوانی بود.

خدا ان‌شاءالله با اهل بیت عصمت و طهارت ایشان را محشور کند. از جلسه ما به روح مطهر این عالم ربانی بهترین پاداش‌ها را کرامت کند. امیدواریم ان‌شاءالله امثال این شخصیت بزرگ به اذن‌الله و عنایته و بمدده و به تربیت حضرت بقیة‌الله‌الأعظم (ارواحنا‌فداه) فراوان باشند، و بلاد ما و شهرهای ما روشن باشد به وجود عالمان ربانی از این قبیل و نفسی که دارند و اتصالی که به ملکوت عالم دارند. وقتی هستند باعث آرامش خاطر برای انسان‌های مؤمن می‌باشند. لنگری هستند در این تلاطم‌های روحی و معنوی و اخلاقی که در جامعه هست. شخصیت خیلی دوست داشتنی و شیرینی بودند و به ما هم خیلی لطف داشتند و خاطره‌های زیادی از نصایح و نکته‌های‌ ایشان داریم.

 

دو روایت مهم در مورد حُسن خلق

بحث ما ذیل «حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ» بود، رسیدیم به یکی از موضوعات بسیار مهم که مسأله «طِيبِ الْمُخَالَقَةِ» بود، خاطر نازنین‌تان هست، جلسه گذشته در این بحث بود که بحث ما جمع‌بندی شد. مسأله خوش‌اخلاقی بود حالا با آن تفسیری که به لطف خدای متعال جلسه گذشته خدمت عزیزان تقدیم شد، یک یادآوری خواستم بکنم به خودم و برادرها و خواهرهای عزیز، مسأله حُسن‌خلق را خیلی جدی بگیریم. وزن آن یک وزن عادی نیست، خیلی سنگین است. اگر بخواهیم بدانیم که چه قدر مطلب مهم و اساسی است و خدای نخواسته اگر کسی مبتلا به سوءخلق باشد چه وضعی دارد، به نظرم این دو نکته‌ای که عرض می‌کنم کفایت می‌کند به اضافه آن چه که جلسه پیش عرض کردیم. یکی این روایتی است که در کافی شریف هست که گفتند کسی در زمان پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از دنیا رفت. حفّارین، یعنی قبرکن‌ها آمدند که قبری آماده کنند، ایشان را به خاک بسپارند، هر چه کردند زمین جواب نداد، یعنی کلنگ می‌زنند نمی‌شود. آمدند خدمت پیغمبر اکرم و شکایت کردند از این که چه کار کنیم زمین جواب نمی‌دهد، می‌خواهیم قبر حفر کنیم نمی‌شود. مثل این که مثلاً ما داریم کلنگ را می‌زنیم به صخره، سنگ، روی خاک می‌زنیم ولی انگار داریم می‌زنیم به سنگ. تحویل نمی‌گیرد. حضرت فرمودند این که زمین تحویلش نمی‌گیرد به خاطر بداخلاقی است. حق است اگر کسی بداخلاق بود زمین جنازه‌اش را قبول نکند. حضرت فرمودند یک مقدار آب بیاورید، آب آوردند دست مبارک‌شان را گذاشتند درون آب، یک دعایی کردند بعد یک مقداری از این آب را پاشیدند روی خاک، روی زمین شد مثل رَمل، این زمین دیگر هیچ مقاومتی نداشت، این‌ها دیگر نیازی به کلنگ نداشتند. سریع آن جا را حفر کردند این آقا را آن جا دفنش کردند. یعنی چه؟‌ یعنی اگر زمین تحویل می‌گیرد به شفاعت ولی‌الله‌الأعظم است که دارد تحویل می‌گیرد وَالا بداخلاق با طبع این عالم هماهنگی ندارد. یک موجود پس‌‌زده‌ای است. زمین اِبا دارد از این‌که تحویلش بگیرد. الان هم می‌گویند اگر یک کسانی که بداخلاق هستند می‌شود زمین حفر کرد و دفن کرد باز به شفاعت ولی‌الله‌الأعظم و به دعای آن حضرت است وَالا این نمی‌شد.

نکته دوم هم که یک مقدار حساس‌تر است ماجرای مشهور سعد است. خیلی مطلب، مطلب تکان‌دهنده‌ای است اصلاً نمی‌شود از کنارش گذشت. می‌شود آن روایت را چند مجلس به تفصیل درباره‌اش صحبت کرد. حضرت در تشییع جنازه ایشان پابرهنه هست، چه کسی؟ شخص اول عالم خلقت، سیدالأنبیاء، تجلی اعظم، خاتم انبیاء، دیگر بالاتر از این می‌خواهید شما! گفتند آقا شما پابرهنه می‌آمدید، گفت چون فرشته‌ها آن‌جا بودند، بعد حضرت خودشان در کار دفن او حضور پیدا کنند، داخل قبرش بروند، این جنازه را تحویل بگیرند که مادرش آن جا آن تعبیر را کند بگوید که بهشت بر تو گوارا باد سعد. بعد حضرت گاهی جلوی جنازه را می‌گیرد، گاهی عقب را می‌گیرد، ایشان می‌فرمایند در تشییع این آقا دستم در دست جبرئیل بود، به خاطر خدمات و زحمات و مجاهدت‌هایی که داشته، اما تا مادر سعد زبانش را جنباند گفت بهشت بر تو گوارا باد، حضرت فرمودند چه گفتی؟ تو عجله کردی؟ فرمودند چنان این زمین او را فشرد، همین فشار قبری که می‌گوییم با همه این فضیلت‌ها، بعد در یک کلمه حضرت از این قضیه شگفت‌انگیز است، این فشار قبر کجا، آن تکریم و تجلیل و حضور شخص اول عالم خلقت، در تشییع، در تجهیز، در دفن، با همه این اعمال کجا. حضرت فرمودند این آدم در خانه با خانواده‌اش بداخلاق بود، «فِي خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوء» مسأله‌اش این بود، در خانه با اهل منزل با خانواده‌اش بداخلاق بود. در اخلاقِ او یک زنندگی و سوء خلقی وجود داشت که دیگر حضور پیغمبر هم کارگشا نیست، حضور فرشته‌ها، هزاران فرشته در تشییع او کارگشا نیست، جواب نمی‌دهد.

 

حُسن خلق کم و کسری‌ها را جبران می‌کند

بنابراین این طرف مسأله را که خیلی باید جدی گرفت، از آن طرف حالا دیگر آن برکاتی که گفتیم، این مخاطرات سوءخلق است، مخصوصاً بداخلاقی درون خانه خیلی نکبت می‌آورد. یعنی دیگر این نمازش، روزه‌اش، مجاهدتش، جبهه رفتنش، فعالیت‌های دیگرش بداخلاقی درون خانه را جبران نمی‌کند. اما خوش‌اخلاقی در خانه کم و کسری‌ها را جبران می‌کند. «و انه لضعیف العباده» فرمود کسی که به شرف حسن‌خلق نائل بیاید «له» اجرش می‌دانی چیست؟ این نصّ روایت نورانی است، فرمودند اجرش اجرِ صائمِ قائم است. مثل کسی که همیشه روزه‌دار و همه‌اش سحرها مشغول نافله است. این قدر پاداشش بزرگ است، یا اجر کسی است که دائم در حال جهاد است، در راه خدا در مرزها است، اجر خوش‌اخلاقی این است، خیلی قیمتی است.

علتش را جلسه پیش عرض کردم، هم بسط درونی است، یعنی هم شخصیت این آدم باز می‌شود، وسیع می‌شود به برکت حسن‌خلق، توسعه پیدا می‌کند. مکارم را در شخص ترویج می‌کند، بسط مکارم و محاسن در دستِ هم است، ریشه‌ فضیلت‌ها را در آن تقویت می‌کند. بعد هم جامعه را باز می‌کند،‌ آباد می‌کند. درست نقطه مقابلش آن کسی است که گرفتار سوءخلق است.

این بحث قبلی بود «وَ طِيبِ الْمُخَالَقَة» می‌گوید خدایا این را به من بده، این را به من روزی کن. قدرش را بدانید که از آن بهره‌مند هستید الحمدلله.

سوءخلق اخلاق دشمنان خدا و دشمنان اهل‌بیت و این‌هاست، بداخلاقی مال آن‌هاست، برازنده آن‌هاست، مال آن‌هاست که طبع‌شان تلخ است. اگر هم در کسی پیدا بشود باید بداند مال او نیست، این مال آن‌هاست، باید زود این را از خودش دور کند و شخصیتش را پاک‌سازی کند.

 

تلاش برای پیش‌گام شدن در فضیلت‌ها

و اما عنوان بعدی «وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ» «سَبق» به معنای شتافتن است، می‌گوییم مسابقه به همان معناست، شتافتن و پیشی‌گرفتن، پیشرو بودن به این معناست، «إِلَى الْفَضِيلَةِ» به سوی چه؟‌ به سوی فضیلت، «الفضیلة» فضیلت یعنی داشتن بهره از کمالات اخلاقی، از اعمال شایسته، از کارهای خیر، به این چیزها می‌گویند فضیلت، چون یک زیادتی‌ بر جان و شخصیت و روح فرد است، فضل به معنای آن اضافه است. منتها چه اضافه‌ای؟ وقتی می‌شود فضیلت با همین عنوان، یعنی کمال. اخلاق خوب، اعمال شایسته، عمل صالح، خیر، علم، عبادت، مخصوصاً خیررسانی به بندگان خدا، این‌ها می‌شود فضیلت، یعنی آن‌چه که آرایش جان انسان و زیبایی روح انسان است. این‌ها را به آن می‌گویند فضیلت که در فارسی خودمان هم این کاملاً شناخته است، یعنی کلمه فضیلت را به همین معنا دقیقاً‌ شما هم با آن آشنا هستید و می‌شناسید.

آن‌چه که این جا می‌خواهیم خود فضیلت نیست که او معلوم است. همین چیزهایی که تا به حال گفتیم فضیلت بود، از همین حُسن‌خلق «طیب‌المخالقة»، قبلیِ آن، «سکون‌الریح» که همان وقار بود، هر چه که تا الان گفتیم این‌ها همه‌اش فضیلت بود. خب آن‌ها را که خواستیم الان چه می‌خواهیم؟ الان ما «سبق الی الفضیله» را می‌خواهیم، یعنی مسابقه دادن در فضیلت‌ها و تلاش برای پیش‌گام شدن در فضیلت. این الان خواسته ماست «و السبق الی الفضیلة».

در کل عنوان سبقت در قرآن کریم یک عنوان برجسته در فرهنگ قرآنی است، آشنا هستید، یک عنوان برجسته و مطلوبی است و گویا خدای متعال برای مؤمنین سبقت را می‌پسندد. شما عنوان «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون»[1]‏ را در سوره مبارکه واقعه دارید «..وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ..»[2]، آیه 148 بقره و آیه 48 سوره مائده را داریم، «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصار...»[3] را دارید و هکذا. یعنی این عنوان، یک عنوان مشهوری است در قرآن کریم، خیلی شناخته شده است.

خدای متعال این را می‌پسندد، باب جهاد باز بشود، مؤمنین در مسابقه به سوی جهاد باشند،‌ باب رزمایش در مواسات باشد مؤمنین در مسابقات به این سمت باشند، باب ایثار باز بشود این‌ها در مسابقه باشند، باب علم و حکمت باشد، در مسابقه باشند، باب فضیلت‌های اخلاقی و مکارم‌الأخلاق و محاسن اخلاق باشد، این‌ها به سمت این خوبی‌ها و زیبایی‌ها در مسابقه باشند. این مطلوبیت دارد، لذا خودش می‌شود یک عنوان مستقل.

 

مؤمنین در امور خیر سرعت بگیرند

«الخیرات» خیلی معنای وسیعی دارد، خود «الخیر» حالا اگر جمع هم بسته بشود که دیگر خیلی معنایش وسیع است، یعنی هیچ امر پسندیده‌ای نیست مگر این که جا بماند از آن. «الخیرات» عنوان خیلی فراخی است. آن که در دستگاه معارف الهی و در جغرافیای فرهنگ قرآنی پسندیده است، این است که انسان‌های مؤمن نسبت به خیر هم شوق داشته باشند هم سرعت بگیرند هم سبقت. اولاً که بروند به سمت این خوبی‌ها و فضیلت‌ها و خیرات، یعنی به آن اشتها داشته باشند، اشتیاق و تمنّا داشته باشند، این یک، اما این کافی نیست. می‌فرماید حالا به سمتش حرکت کند، برای آن سعی داشته باشید، تلاش کنید که به آن برسید، باز کافی نیست، می‌گوید که خب حالا باید سرعت هم بگیرید، «سارعوا» یعنی توقع خدای متعال این است که مؤمنین در امور خیر سرعت هم بگیرند، سرعت داشته باشند، باز هم می‌فرماید کافی نیست، «فاستبقوا» این جا دیگر باید مسابقه بدهی، یعنی هر کدام از شما باید سعی کند از دیگری جلو بیفتد. این فضا را خدای متعال برای جامعه مؤمنین و برای آحاد انسان‌های مؤمن می‌پسندد.

 

جامعه‌ی اسلامی مطلوب

انسان در ذهن خودش که جامعه‌ی اسلامیِ مطلوبِ حضرت حق تبارک و تعالی را ترسیم می‌کند می‌خواهد از شوق جان بدهد. چه‌قدر این صحنه خوشگل است، چه‌قدر دل‌پذیر است که مردمانش دائماً به سوی کارهای خیر در حال سبقت هستند. نه فقط سرعت می‌گیرند بلکه در مسابقه هم هستند و سبقت دارند برای رسیدن به مدارج بالاتر. این معنایش این است که خدای متعال جامعه اسلامی را و البته واحد انسان مؤمن را اهل همّت می‌پسندد، همتش بلند است می‌خواهد به قله برسد. به میان‌راه راضی نیست، به این که مثلاً اگر یک قلّه مرتفعی مثل قله دماوند پیش‌رو باشد، اگر یک چنین قله‌ای پیش‌رو باشد یا قله سبلان باشد، حالا این اگر پیش‌رو باشد بگوید خیلی خب بسم الله الرحمن الرحیم، ما الان می‌رویم، ما قله‌نورد هستیم می‌خواهیم این را فتحش کنیم، به فتح می‌اندیشد، نه فقط می‌اندیشد بلکه برایش برنامه‌ریزی می‌کند. نه فقط برایش برنامه‌ریزی می‌کند بلکه اقدام هم می‌کند، یعنی حالا آمده رسیده پای قله، حالا حرکت می‌کند و سرعت منطقی می‌گیرد، خب اگر یک جمعی هم هستند فرض این است دیگر، یک جمعی آمدند در قله به فتح قله فکر می‌کنند نمی‌خواهند فقط این وسط‌ها و فلان پناهگاه باشند و بگویند آن‌جا رسیدیم دیگر کافی است و خیلی ما هنر کردیم، نه؛ فقط به آن خود قله فکر می‌کنند بعد هم سعی می‌کنند از همدیگر در این کار جلو بیفتند.

این مثال‌های مادی شبیه همین فتح قله که من برای‌ شما الان مثال زدم گنجایش ندارد، این خیلی وقت‌ها جواب نمی‌دهد. نمی‌رساند مطلب ما را، منتها اجمالاً می‌گوییم در مثل مناقشه نیست مثال است دیگر. شما خیلی سراغ آن بخش‌های خاص آن نروید.

 

جاده فضیلت‌ها به اندازه تمام بنی‌آدم فراخ است

حالا بیایید در امور معنوی، بخش‌های مسائل معنوی، علم، حکمت، ایمان، یقین، نیت‌های خوب، عمل صالح، جهاد، خدمت‌گزاری به خلق، مرز ندارد، کجا بایستیم، چه میزان؟ اصلاً اندازه نمی‌شناسد، بعد هم مثل یک اتوبانی است که همه می‌توانند داخل آن بروند و اول بشوند و برای این که کسی اول بشود لازم نیست حتماً دیگری دوم و دیگری سوم بشود، لازم نیست یک پشت پا بزند فلان کسی بیفتد یا بپیچد جلوی آن دیگری یا او عقب بماند تا این برود جلو، نه. این قدر فراخ است، به اندازه تمام بنی‌آدم این جاده بزرگ است. جاده فضیلت‌ها این‌گونه است، این قدر فراخ و بزرگ است، همه‌شان می‌توانند اول بشوند، بسم‌الله، بروند. راه فضیلت‌ها یک چنین راهی است.

لذا این دعوت به مسابقه در آن رقابت منفی وجود ندارد. رقابت مثبت است، هر کسی می‌رود جلوتر خط را می‌شکند، در دیگران شوق ایجاد می‌کند تا دیگران بروند.

لذا از این جهت «السابقون» دو تا فضیلت دارند، یک فضیلت دارند که بالاخره خودشان نائل شدند، رسیدند، یک بهره‌ای از عمل صالح، از خیر در یک مراتب بالایی از علم، از حکمت، از خوش‌اخلاقی، از خیر رساندن راه پیدا کردند.‌

دوم این که خط را شکاندند، یعنی در دیگران شوق ایجاد کردند، همیشه در مسابقه‌ها شوق ایجاد می‌شود. نه که حرکت هم جمعی است، همدیگر را نگاه می‌کنند روحیه می‌گیرند. تو می‌رسی به یک‌جا می‌بینی از خودت بهتر خیلی جلوتر هستند، از شما جلوتر هم هستند و او رفته پس من هم می‌توانم بروم. خب انگیزه‌‌ی او باعث می‌شود که این انگیزه در تو فعال بشود و تو هم حرکت کنی. لذا می‌گویند همیشه آن‌هایی که السابقون هستند یک چنین فضیلتی را هم دارند، فضیلت خط‌شکنی و الگو شدن است، این‌ها الگو می‌شوند.

 

تقسیم‌بندی انسان‌ها از منظر قرآن کریم

آن آیه هم خیلی تکان‌دهنده است، می‌فرماید این‌ها سه گروه می‌شوند، یک گروه «..فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ..»[4]؛ «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» یعنی همه‌اش دارد دور خودش و خواهش‌های نفسانی‌اش می‌پلکد، همین‌ جاست این می‌شود «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»[5] یعنی همه‌اش مشغول همین نفسانیت خودش است، فرمودند: «الظالم یحوم حول نفسه» همین جور دور خودش طواف می‌کند، همیشه همین جور دور خودش می‌پلکد، به خدا هم پناه می‌بریم که به دام شیاطین و این‌ها مبتلا بشود، این طرف است همیشه دور خودش است. «وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» یک گروه هم هستند که نه این راه افتاده دارد حرکت می‌کند، تلاش می‌کند، دارد پیش می‌رود اما همین جور آرام آرام دارد می‌رود. اما یک گروه هستند که این‌ها «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[6] خودشان هستند «أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»[7] یعنی خودشان هستند، این‌ها را دیگر نمی‌شود با کسی مقایسه کرد، یعنی در پیش‌گامی، در موفقیت، در پیشروی در فضیلت‌ها و زیبایی‌ها، در معارف، در حقایق، در توحید، در تقوا، در پاکی، در نزاهت، در اتصال به ملأ اعلی، در حکمت، در عشق به خدای متعال «السابقون السابقون * اولئک المقربون» آن وقت پایان سوره هم دیدید دیگر، آن جا هم یک جمع‌بندی دارد «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ * فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ * وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ * فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ»[8]  خب این کجا و آن کجا؟ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضَّالِّينَ * فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ * وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ * إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقين‏ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ»[9] آن دیگر آن جا است دیگر، ته این مزبله دنیا باید پیدایش کنیم، همین جور می‌چرد و دور خودش می‌پلکد، هست امّا جزو ضایعات است. یک جا از آن‌ها تعبیر شد به «.. أَصْحابُ الشِّمالِ»[10] یک جا تعبیر شد «أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»[11] این جا هم فرمود: «.. الْمُكَذِّبينَ الضَّالِّينَ»[12] که معلوم است خیلی وضع‌شان در آن جریان خراب شده.

این جا شما از خدای متعال چه می‌خواهید؟ یک مقدار من می‌خواهم جزو «السابقون» باشم. «السابقون» مخصوصاً برادرها و خواهرها در نصرت اسلام، در یاری دین، در برافراشتن پرچم «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه»، «وَ كَلِمَةُ اللَّه‏». چون آن‌جا سرمایه‌گذاری می‌خواهد، ایثار می‌خواهد، از آبرو باید بگذاری، از مال بگذاری، از جان بگذاری، سرمایه‌گذاری می‌خواهد. انسان تمنایش این باشد که جزو «السابقون» باشد. آن وقت خدای متعال این‌ها را در تاریخ اسلام هم نشان‌گذاری کرده، گفت این‌ها فرق می‌کنند، فرمود این‌ها متفاوت هستند، «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ..»[13] این‌ها یک شناسه گرفتند، یک مدال گرفتند، این مدال برای آن‌هاست.

بقیه را در تاریخ با آن‌ها مقایسه می‌کنند، کسانی را که پیشتاز هستند با آن‌ها مقایسه می‌کنند. این مطلوب حضرت حق تبارک و تعالی است. اگر مخصوصاً باب مجاهدت‌هایی پیش آمد شما تمام توان‌تان را بگذارید که جزو اصحاب آن باشید، این «وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ» از این است که این جا خواستیم، فضیلت‌ها را که تا حالا خواستیم، از اولِ دعای بیستم، فضیلت‌خواهی کردیم درست است؟‌ کمال، ایمان، یقین، نیّات خوب و اعمال صالح و این‌ها را همان اول خواستید بعد هم هر چه که تا به حال خواستیم فضیلت بوده، بعد از این هم باز می‌خواهیم. اما این‌جا چیز دیگری را می‌خواهیم «وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ» این شتافتن، جلو بودن، پیشگامی و این‌هاست.

 

سرمایه‌های اصلی انسان

این را به خودمان یادآوری کنیم که یک، سرمایه ما در این دنیا عمر ماست. دو، سرمایه در سرمایه جوانی است. سه، سرمایه در سرمایه فرصت‌های خیر است. این سه فرصت است که به جناب‌عالی دادند، یک؛ فرصت عمر، در متن عمر جوانی است، و در متن عمر و جوانی فرصت‌های خیر که پیش می‌آید.

 

قدردانی و بهره‌برداری از فرصت سرمایه‌ها

این‌ سه‌ سرمایه در معرض زمان است، عمر که با سرعت در حال رفتن است، همین‌جور شب، روز، شب روز پشت سر هم دارد می‌رود. عمر که می‌رود جوانی هم می‌رود، جوانی که می‌رود یعنی توان‌ها، توان‌مندی‌های انسان برای صعود به‌تدریج کاهش پیدا می‌کند چون می‌خواهد قله‌ها را برود، این مدام کم می‌شود. در این میانه عمر هم یک پنجره‌هایی به روی شما باز می‌شود. اگر پدرت زنده است یک پنجره روی بهشت است، جلوی تو باز است ولی بسته می‌شود. مادر اگر زنده است یک پنجره است که باز است، تا باز است باید قدرش را بدانیم، اگر بسته شد دیگر بسته شده، ولو حالا بعد ان‌شاءالله امیدواریم یک کاری کنیم، انسان یک خیراتی بتواند انجام دهد، اما این کجا و آن کجا.

مثلاً الان باب شهادت باز شد، دفاع مقدسی پیش آمد این پنجره‌ها به روی ملکوت عالم گشوده شد. ما زمان جنگ خیال می‌کردیم همیشه هست. بعد یک دفعه دیدیم نه مثل این‌که این خبرها نیست، من یادم هست آن روزی که قطعنامه پذیرفته شد هم‌جبهه‌ای‌های ما، رفقای ما که با همدیگر در کارِ رفت‌وآمد به جبهه بودیم، آن صبحش مثل این‌که بزرگ‌ترین مصیبت عالم بر آن‌ها نازل شده بود، چون این شهد جهاد را چشیده بودند، مثل یک چنین حالتی بود، مثل مادر بچه مرده گریه می‌کردند، ضجه می‌زدند.

این را هیچ وقت یادم نمی‌رود. در این صحن حیاط مدرسه عالی شهید مطهری یکی از رفقای ما وقتی گریه می‌کرد، تمام این مدرسه می‌لرزید، چی شده؟ گفتند آقا دیگر تمام شد؛ این وقتی بود که گفتند قطعنامه پذیرفته شد. این‌جوری بود که ما این ضجه را در این بچه‌ها ندیدیم تا رحلت امام. در رحلت امام دیگر بدتر از او ضجه می‌زدند.

این‌ فرصت‌ها، فرصت‌هایی است که پیش‌رو هست، ولی آیا همیشه هست؟ الان شما را صدا می‌کنند آقا اربعین است، این سفر هست، می‌توانید اصل سفر را بروید، می‌توانید بروید موکب‌داری کنید، می‌توانید کسی را راه‌ بیندازید، یک کسی را خرجی‌اش را بدهید برود. یعنی یک باب خیری است، این اکنون پیش‌روی‌تان هست و این معنایش این نیست که همیشه هست. یک‌دفعه یک کرونای منحوس می‌آید، دیدید چه به روزمان آورد، همه را می‌بندد، تعطیل می‌کند.

لذا در کل «فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْر» وَالا «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» فرصت‌ها مثل ابر از آسمان زندگی‌تان خارج می‌شود، این‌قدر سریع و البته بی‌صدا که نمی‌فهمید. شما رفت‌وآمد ابرها را غیر از وقت‌هایی که رعد و برق هست اصلاً درک می‌کنید که ابر می‌آید؟ آن‌هایی که اهل این هستند که سرشان گاهی آن بالاها باشد یک وقت نگاه می‌کنند می‌بینند هست، یک چند دقیقه بعد نگاه می‌کنند می‌بینند نیست، اصلاً نفهمیدیم چه وقتی آمد، چه وقتی رفت، عمر این‌جوری است. حساس‌تر از عمر جوانی است و توان‌هاست که می‌رود. در متن عمر و جوانی این پنجره‌های خیر است که به روی انسان گشوده می‌شود، باز شد بپر، از دست نده. «فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْر» بعد فرمود اگر باب بسته شد دیگر معلوم نیست باز شود.

 

لحظه‌لحظه‌های زندگی در این دنیا خیلی قیمتی است

طبع این عالم این‌گونه است که بعضی‌ها راه می‌روند، همین‌طور یواش‌یواش دارد می‌رود، خب این هر آن ممکن است بایستد، اما آن‌که سریع‌تر می‌رود امید هست که برسد. آن‌که با سرعت می‌دود بیشتر می‌رسد، آن که هم‌زمان که دارد می‌دود از آن دیگران هم که دارند می‌دوند دارد جلو می‌افتد به او بیشتر امید هست که برسد وَالا وسط این اتوبانِ دنیا ولو در کار خیر است، اگر همین‌جور آرام باشد، این معمولاً به جایی نمی‌رسد، طبع این دنیا این‌گونه است، این را باید به خودمان یادآوری کنیم و خدای متعال شاهد است که من از همه شما بیشتر احتیاج دارم به این تذکرات، از همه‌ شما بدون استثناء به این تذکر بیشتر احتیاج دارم. این لحظه‌لحظه‌های زندگی در این دنیا، خیلی قیمتی است، لحظه‌اش ثانیه‌اش، بارها به شما عرض کردیم، به مناسبتِ کلمات امام (علیه‌السلام)، در همین صحیفه مبارکه، یک لحظه تمام می‌شود. یک لحظه است، این لحظه‌ای که اکنون داری باید چه‌قدر قدر بدانی، می‌توانی با آن چه قدر فضیلت کسب کنی، چه‌قدر اوج بگیری، چه‌قدر پرواز کنی، یک دعایی، یک ذکری، یک حالی، یک خیری، یک اقدامی، یک برکتی؛ وقت‌های‌مان را همین‌جور ول کردیم داریم همه را می‌سوزانیم، تلف می‌کنیم، اصلاً نه برنامه داریم، همین‌جور بی‌برنامه، بی‌حال، دور از جان شما، بنده و امثال ما. خسته، دل‌زده، غُرغُرو، منفی‌نگر؛ تمام این عالم پُر از صدای نغمه عشق است، تو که دائم داری بد می‌شنوی، همیشه داری بد می‌بینی، بد می‌شنوی چه حال بدی داری، همیشه خرابی، چه خبر است این عالم.

این را آن حججی‌ها و سلیمانی‌ها و این‌ها می‌فهمند که چه خبر است که سراپای‌شان شوق و عشق است، مثبت‌نگر هستند، بانشاط هستند، فعال هستند، اهل عمل هستند، اهل سرعت هستند، اهل سبقت هستند، این‌ها را یاد بگیریم. زمانه ما که پر از این خوبان است، مگر کم داریم، حجت مگر کم است، این زمانه ماست، یک خرده حال‌مان را باید عوض کنیم، خلاصه از این وضعیت خارج بشویم.

آخرِ آن این است که یک نگاه می‌کنند آن کسانی که «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[14] هستند، رفتند ملحق شدند، الان در آن خلسه‌های عاشقانه و در آن سرمستی‌های از جانِ وصل، آن‌ها در آن عوالم هستند، یک نگاه می‌کنند می‌بینند جناب‌عالی، رفیق‌شان، همسایه‌شان، هم‌شهری‌شان، هم‌کلاسی‌شان، می‌بینند لِک‌و‌لِک می‌کند، آن تَه‌ها همین‌جور می‌پلکد، یواش یواش، یک خرده این طرفی نگاه می‌کند، یک خرده آن طرفی می‌رود، خب گاهی هم که می‌آید همین‌جور لنگ‌لنگان یک قدم می‌آید دوباره می‌ایستد، کجا داریم می‌رویم، چگونه داریم می‌رویم، آن وقت مگر جاذبه‌های شیطانی اجازه می‌دهد آدم سست و تنبل به جایی برسد. شیطان انسان را از خط خارج می‌کند، وقتی که سبقت گرفتی دست شیطان به تو نمی‌رسد. ولی وقتی لنگ‌لنگان می‌روی شیطان می‌کِشد تو را، جاذبه شیطان می‌گیرد. این هواپیما تا سرعت نگیرد، تا سبقت نگیرد، تا به آن اوج سرعت نرسد نمی‌تواند پرواز کند، این جاذبه زمین نگهش می‌دارد، همین‌جور محکم او را گرفته‌. اما وقتی به آن سرعت رسید دیگر دست زمین به آن نمی‌رسد، این جاذبه هست اما دیگر به آن نمی‌رسد.

 

جاذبه نفسانیّات

چرا جاذبه نفسانیّات ما را می‌گیرد؟ چون ما همین‌جور معطل هستیم، یا نمی‌رویم یا یواش می‌رویم، اگر یواش بروی دست شیطان دامنت را می‌گیرد، مگر قسم نخورد که «..لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»[15] گفت من این‌جا سر راه این نشستم، می‌بینی من را، تو مرا درک می‌کنی، ما که گرفتار هستیم می‌فهمیم یعنی چه، یعنی چه نشسته؟‌ هر لحظه یک دانه قلاّب می‌اندازد، یک بار به ذهن‌مان، یک بار به نیت‌مان، یک بار به فکرمان، یک بار به غریزه‌مان،‌ یک بار به شهوات‌مان، یک بار به دل‌بستگی‌های‌مان، همه‌اش دائم ما را می‌کِشد. خب به‌خاطر این که تو در دسترس او هستی، اگر سرعت گرفتی به‌اندازه سرعتت از دسترس شیطان و این جاذبه‌ها خارج می‌شوی تا برسی «السابقون * اولئک المقربون» کسی وارد شد و در میدان مسابقه عمل کرد به «.. فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات‏..» دیگر دست شیطان به او نمی‌رسد، آن روسیاه جان می‌کَند اما نمی‌رسد، مثل همان جاذبه زمین است که دیگر به این هواپیما که اوج گرفت نمی‌رسد. از دسترسش خارج شد، حالا می‌تواند آن بالا برای خودش سِیر کند، چرا ما این قدر مبتلا هستیم؟ چون حرکت نداریم. چرا مبتلا هستیم؟ چون سرعت نداریم، چرا مبتلا هستیم؟ چون اهل سرعت نیستیم.

خدا را قسم می‌دهیم به حق اولیائش، به حق آن‌ها که گوی سبقت را از همه خوبان عالم بردند، از «السابقون» گوی سبقت را بردند، به حق سیدالشهداء، به حق یاران اباعبدالله، به حق اهل‌بیت سیدالشهداء، به حق زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ان‌شاءالله این حال خوب را هم به ما کرامت کند، به ما انگیزه رفتن به سوی فضیلت‌ها را بدهد، ما را فضیلت‌شناس کند، ما را به سمت فضیلت‌ها حرکت بدهند، به ما سرعت بدهند، ما را جزو سبقت‌ گیرندگان در این مسیر قرار بدهند ان‌شاءالله.

 

مغناطیس حسینی

جاذبه اباعبدالله در سرعت‌بخشی و سبقت دادن به اهل‌الله بی‌نظیر است. این مغناطیس حسینی، این جاذبه‌ای است که می‌کِشد، سرعت می‌دهد، سبقت می‌دهد و می‌برد، نظیر ندارد. نظیری برایش نیست، ما باید خودمان را بیندازیم در این مغناطیس حسینی، در این جاذبه شخصیت اباعبدالله (علیه‌السلام)، برویم در این مسیر اشاعه‌ی ‌محبت سیدالشهداء (علیه‌السلام) ما را هم ببرد، این کم‌وکسری‌ها، تأخیرها، تنبلی‌ها، جاماندگی‌ها و این‌ها را هم برای ما جبران کند ان‌شاءالله. چون فرمودند «سفینة الحسین اسرع» فرمودند همه ما «سَفِينَةُ النَّجَاة»‌ هستیم، دارد «إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة» فرمودند همه ما سفینة النجاتیم اما «سفینة الحسین اسرع» آن سرعتش خیلی بیشتر است. دیگر خودت را برسانی، این کشتی نجات، چشم همه انبیاء و اولیاء به سیدالشهدا (علیه‌الصلاة‌والسلام) است.

 

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فخر علی‌بن‌ابیطالب است

امروز روز اول ماه صفر است، ماه صفر یک بخش فوق‌العاده باعظمت از حماسه حسینی است که حماسه زینب (سلام‌الله‌علیها)، حماسه سیدالساجدین و اهل‌بیت عصمت و طهارت است ، اوجش در شام است. چون پیچیده‌تر از شام نبود، این که به امام سجاد (علیه‌السلام) گفتند کجای این ماجرا برای شما از همه سخت‌تر بود، حضرت فرمودند «الشام» حالا از این منظری که ما می‌گوییم، از منظری که ما نگاه می‌کنیم به ماجرا، نه از منظری که زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌بیند که گفت «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»، اما از این سوی ماجرا که نگاه می‌کنید اصلاً نمی‌توانید تحمل کنید، اصلاً قابل تحمل نیست.

من شنیدم در حضور میرزای بزرگ جلسه روضه بود، یک روضه‌خوانی هم بود می‌خواست روضه بخواند، این تا شروع کرد، خب این مرجع اعلای شیعه نشسته، بزرگان نشستند، علما هستند، مؤمنین هستند، تا روضه‌خوان شروع کرد «السلام علیک یا ابا عبدالله» بعد یک کلمه گفت، گفت زینب (سلام‌الله‌علیها) رفت به مجلس ابن زیاد، نوشتند مرحوم میرزا از جا بلند شد، یعنی دیگر به کلمه بعدی نرسید، زینب که بشریت هنوز هنوزها مانده زینب را بشناسد، زینب یعنی کی؟ که فخر علی‌بن‌ابیطالب است. باعث مباهات حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است، یک چنین دختری است، عرش فضیلت‌هاست، زینب (سلام‌الله‌علیها)، یک کلمه می‌گوییم، یک چیزی می‌شنویم، زینب (سلام‌الله‌علیها) در مجلس ابن زیاد، بیاید پشت دروازه شام، بخواهند وارد بشوند با آن آذین‌بندی‌ها و با آن هلهله و با آن دف و کف زدن‌ها و رقاصی‌ها و مِی‌گساری‌ها و این‌ها می‌خواهند وارد این شهر خراب بشوند، بخواهند مستقیم ببرند به مجلس یزید، بعد هم این سرهای مطهر، سر سالار شهیدانِ عالم بالای نیزه؛ او یک کلمه گفت، گفت زینب وارد شد، میرزا عبایش را گرفت روی سرش، رفت دیگر هیچی را نتوانست تحمل کند، از آن جمع خارج شد.

صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه، صلی الله علیک یا ابا عبدالله، صلی الله علیک یا ابا عبدالله، صلی الله علیک یا ابا عبدالله.



[1] آیات 10 و 11 سوره واقعه

[2] آیه 32 سوره فاطر

[3] آیه 100 سوره توبه

[4] آیه 32 سوره فاطر

[5] آیه 9 سوره واقعه

[6] آیه 10 سوره واقعه

[7] آیه 11 سوره واقعه

[8] آیات 88 الی 91 سوره واقعه

[9] آیات 92 الی 96 سوره واقعه

[10] آیه 41 سوره واقعه

[11] آیه 9 سوره واقعه

[12] آیه 92 سوره واقعه

[13] آیه 100 سوره توبه

[14] آیه 10 سوره واقعه

[15] آیه 16 سوره اعراف



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *