متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۶۳» 1401/8/9


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۶۳»
جلسه گذشته درباره کمال‌خواهی و کمال‌جوئی انسانِ مؤمنِ متّقی که در مسیر پارسایی و بندگی حق‌تعالی قدم برمی‌دارد مطالبی را عرض کردیم. معلوم شد که انسان مؤمن براساس طبیعت ایمان، علی‌القاعده در جستجوی کمال است و کمال که همان کمال ایمان و بندگی است این از طریق هجرت و جهاد فراهم می‌شود و انسانِ مؤمنِ مهاجرِ مجاهد به فضل پروردگار متعال دائم در حال تکامل است و در مسیر کمال دارد قدم برمی‌دارد. کمال هم ذیل عنایات الهی و در مسیر تقرب و وصال به حضرت‌ حق تبارک و تعالی دارای درجاتی است. که گاهی گفته شد «لَهُمْ دَرَجاتٌ» گاهی هم گفته شد «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَالله» این در نسبت بین انسان و خدای متعال در طریق بندگی درجاتی وجود دارد که انسان هر درجه را که طی کند و به آن برسد به همان نسبت و در همان درجه دارای یک سهم ویژه‌ای از عنایت الهی و فضل پرودگار متعال می‌شود.

«وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ».

جلسه گذشته درباره کمال‌خواهی و کمال‌جوئی انسانِ مؤمنِ متّقی که در مسیر پارسایی و بندگی حق‌تعالی قدم برمی‌دارد مطالبی را عرض کردیم. معلوم شد که انسان مؤمن براساس طبیعت ایمان، علی‌القاعده در جستجوی کمال است و کمال که همان کمال ایمان و بندگی است این از طریق هجرت و جهاد فراهم می‌شود و انسانِ مؤمنِ مهاجرِ مجاهد به فضل پروردگار متعال دائم در حال تکامل است و در مسیر کمال دارد قدم برمی‌دارد. کمال هم ذیل عنایات الهی و در مسیر تقرب و وصال به حضرت‌ حق تبارک و تعالی دارای درجاتی است. که گاهی گفته شد «لَهُمْ دَرَجاتٌ»[1] گاهی هم گفته شد «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَالله» این در نسبت بین انسان و خدای متعال در طریق بندگی درجاتی وجود دارد که انسان هر درجه را که طی کند و به آن برسد به همان نسبت و در همان درجه دارای یک سهم ویژه‌ای از عنایت الهی و فضل پرودگار متعال می‌شود.

این مسیر ادامه پیدا می‌کند تا آن‌جایی که فرصت انسان در دنیا به پایان برسد. وَالا تا انسان هست و نفس می‌کشد در صراط مستقیم باید سیر داشته باشد. اگرچه مطلوب است در سیرش سرعت و سبقت داشته باشد تا از این فرصت کوتاهی که ما به عنوان زندگی این دنیا داریم بتواند یک سهم مناسبی را برداشت کند. ذیل آن کلمه «أکمل» این مطلب به نظر رسید، حالا با آن تفصیلی که تقدیم شد.

 

طاعت نشانه بندگی است

تعبیر امام (علیه‌الصلوةوالسلام) بعد از آن فهرستی که در باب زیور صالحین و زینت متقین بیان فرمودند این تعبیر است «وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ».

اولین چیزی که این فضیلت‌ها را در وجود انسان کامل می‌کند عبارت است از «بِدَوَامِ الطَّاعَةِ» دوام طاعت. این‌جا می‌توانست بفرماید «بِالطَّاعَةِ وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِالطَّاعَةِ»، اما فرموده «بِدَوَامِ الطَّاعَةِ»، از این جهت مطلب دارای یک اهمیت ویژه‌ای است و تأکیدی در آن هست. طاعت جزء واژه‌های خوش‌ساخت فرهنگ اسلامی و قرآنی است. طاعت درواقع در نسبت بین انسان و خدای متعال یکی از عالی‌ترین جلوه‌های بندگی است. انسان در نسبت با مولای خودش وقتی عبد است، تنها تصوری که این وسط وجود دارد طاعت است. به‌حسب عقل رابطه عبد و مولا باید طاعت باشد. انسان باید در طاعت مولای خودش باشد. این چیزی است که قاعده است. بر آن هم فرمان فراوان رسیده، شما آیات کریمه قرآنی را ملاحظه کنید با یک تعابیری این مسئله تأکید شده. مشهورش همین آیاتی است که شماها هم خیلی از آن‌ها را از حفظ هستید که می‌فرماید: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ»[2] یک آیه هست که هر سه در آن هست. بعضی جاها «أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[3] هست، در این مورد که الان برای‌تان خواندیم «أُولِي الْأَمْرِ» هم هست. دعوت به طاعت است از خدای متعال. بعضی جاها به واژه‌های دیگری گفته شد مثل آن کریمه‌ای که فرمود: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً»[4] از ترکیب دیگری استفاده شده.

هر جا طاعت هست نشان‌دهنده صدق بنده در عبودیتش هست. معلوم می‌شود راست می‌گوید. طاعت نشانه بندگی است وَالا بندگی ادعا است تا قرین بشود به طاعت. به طاعت که قرین شد می‌شود صدق. از حالت ادعا خارج می‌شود، حقیقت پیدا می‌کند. بنابراین حقیقت بندگی طاعت است. شما بنده کسی هستید که از او اطاعت می‌کنید. خدای ناخواسته انسان از نفسش اطاعت کند بنده نفسش است. از شیطان اطاعت کند بنده شیطان است. از طاغوت اطاعت کند بنده طاغوت است. انسان عبد کسی است که از او اطاعت می‌کند. لذا امر و نهی او تحت ولایت اوست، یعنی هر چه که او بگوید حرف همان است. وقتی یک چنین حالی در شخص باشد این می‌شود بندگی صادقانه، حالا نسبت به هر کسی و هر چیزی که باشد. این آن قاعده اصلی و کلی است.

لذا در فرهنگ اسلامی هم به این مسئله تأکید می‌شود. از امام صادق (علیه‌الصلوةوالسلام) هم شنیدید که اگر شما مدعی محبت حضرت حق تبارک و تعالی هستید، اگر خدا را دوست دارید فرمود: «لأطعته»؛ خب از او اطاعت می‌کردی. فرمود «إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ أَحَبَّ مُطِيعُ‏» قاعده‌اش این است. یعنی دوستی واقعی که یکی از جلوه‌های همان بندگی است این نشانه‌اش اطاعت است. اگر دوستش می‌داشتی اطاعت می‌کردی. چون انسان مطیع محبوب خودش است؛ کسی را که انسان دوست دارد به همان اندازه محبتش از او اطاعت می‌کند.

 

طاعت صبر می‌خواهد

در کلمه اطاعت غیر از این‌که التزام به امر و نهی مولا است؛ یعنی انسان نسبت به امر و نهی مولای خودش التزام داشته باشد که طبق او عمل کند، یک لطیفه‌ای هم در آن هست و آن لطیفه‌ای که هست عبارت هست از این‌که از سر شوق و از سر رغبت باشد و برای جلب رضای مولا باشد. این حال اگر باشد این می‌شود یک اطاعت پیشرفته. اطاعت پیشرفته آن‌جایی است که از سر طوع و رغبت باشد نه از سر کراهت. نگوییم خب چه کنیم دیگر!؟ چاره‌ای نداریم؛ این‌گونه نباشیم. بلکه از سر رغبت و شوق باشیم و در مسیر تحصیل رضای مولا باشیم. این هم آن جلوه پیشرفته طاعت است. البته این در مسیر به‌تدریج به‌دست می‌آید. اول‌هایش هم طاعت صبر می‌خواهد. چون اوامری که متوجه انسان می‌شود با نفس یک چالشی دارد. اوامری که متوجه شما می‌شود، نواهی که از جانب مولا متوجه شما می‌شود با نفس شما چالش می‌کند. نفس نمی‌خواهد زیربار برود. این صبر می‌خواهد. لذا در تعبیر روایات که صبر را تقسیم کرده بودند یکی‌اش هم این بود، صبر بر طاعت. یعنی طاعت صبر می‌خواهد، به‌خاطر چالش با نفس است که طاعت صبر می‌خواهد. تا نفس بر اثر تربیت و با عنایت الهی و اشراق الهی تسلیم بشود و منقاد بشود. وقتی نفس انسان از آن حالت چموشی خارج بشود و رام بشود حالتی که در شخص پیدا می‌شود یک طُمأنینه و آرامش خاطری است در مقام طاعت. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ؛[5] وقتی که شما به خشوع برسی آن‌وقت دیگر امر مولا برای تو سنگین نیست». حالا سنگین نیست خودش دو مرحله دارد. یکی این‌که بر انسان سنگین نیست یعنی انسان راحت انجام می‌دهد. یا اگر نهی باشد راحت ترک می‌کند. این یعنی روان است. ولی از این بالاتر هم هست. از این بالاتر مقام شوق است که آن‌جا دیگر حالتش حالت اشتیاق به امر مولا است؛ یعنی شائق است، منتظر اشاره است، منتظر امر است. یک شوقی و عطشی در وجود او برای اطاعت وجود دارد. آن مرتبه است که مرتبه پیشرفته است که اشاره کردیم. امیدورایم ان‌شاءالله خدای متعال روزی کند که همین مسیر را برویم.

 

با دوامِ طاعت، بندگی کمال پیدا می‌کند

برای بحث ما این جنبه مطلب مهم است که مجموعه این فضیلت‌هایی را که این‌جا اشاره کردیم که جلسه پیش هم به این موضوع من تأکید کردم، مجموعه این‌ها را انسان به عنوان این‌که این‌ها محبوب خدای متعال است و خدای متعال دوست می‌دارد و امر الهی است انجام بدهد؛ این می‌شود طاعت.

انسان می‌رود یک دو نفری را که با هم قهر هستند این‌ها را یا دو گروهی را که با هم اختلاف دارند این‌ها را با همدیگر صلح و سازش بدهد. از آن «ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ»، بگیرید تا «إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ»، که یک کار فنی‌تر و عمیق‌تری است. خب این‌کارها را یک وقت انسان همین‌طور برای خودنمایی می‌رود انجام می‌دهد که پیش دیگران محبوب بشود خیلی خوب، بعضی‌ها هستند دیدید؟ هم‌چنین در این کارها خیلی هم فعال هستند. مثلاً با این و آن خوش‌اخلاقی می‌کند و گرم برخورد می‌کند و ارتباط خیلی صمیمی برقرار می‌کند، «طِيبِ الْمُخَالَقَةِ» دارد. به چه قصدی است؟ به قصد کسب اعتبار اجتماعی و کسب محبوبیت پیش این و آن است. تا این‌جا همین‌طور نقد بهره‌اش را برده. همان محبوبیتی که برایش درست می‌شود و همین اعتبار اجتماعی و حالا به هر قصدی که انجام داده از کنار این می‌خواسته به یک مالی، منالی، به یک جاهی، شهرتی، مقامی، چیزی برسد. حالا یا می‌رسد یا نمی‌رسد. اگر هم رسید که همین‌جا پاداش او داده شد. اگرچه این در آن حد خودش چیز خوبی است. اما در ذیل سلوک الی‌الله تبارک و تعالی تعریف نمی‌شود. وقتی در این قاعده تعریف می‌شود که در آن قصد قربت وجود داشته باشد.

انسان به قصد تقرب به حق‌تعالی و انجام آن‌چه که خدای متعال می‌پسندد انجام داده باشد آن‌وقت می‌گوید خدایا تو دوست داری من کارهای خوب را ترویج کنم می‌روم به دنبال «إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ»، تو از این‌که عیب کسی منتشر بشود نهی کردی؛ من می‌روم در مقام «سَتْرِ الْعَائِبَةِ». چون خدا دوست می‌دارد و امر الهی است و مورد رضای خدا است. این می‌شود طاعت. وقتی طاعت شد نسبت بین ما و خدای متعال را برقرار می‌کند. وقتی این طاعت دوام پیدا کرد این بندگی کمال پیدا می‌کند. تمام این‌ها می‌شوند جلوه‌های بندگی. یعنی این وقتی خوش‌اخلاقی می‌کند دارد سیر الی‌الله می‌کند. وقتی دارد «بَسْطِ الْعَدْلِ» انجام می‌دهد سیر الی‌الله است. خشم خودش را فرو می‌نشاند سیر الی‌الله است. «ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ» است سیر الی‌الله است. در هر مرحله‌ای از این مراحل که باشد دارد به سوی خدای متعال نزدیک می‌شود. چرا؟ چون این طاعت است و طاعت جلوه ویژه بندگی حضرت حق تبارک و تعالی است. این دارد سیر به سوی خدای متعال می‌رود. خب به این ترتیب این تکمیل می‌شود.

این‌جا کلمه دوام آمده، «وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ» ذلک یعنی همه‌ی این منظومه ارزش‌هایی را که این‌جا به عنوان «حِلْيَةِ الصَّالِحِينَ» و «زِينَةَ الْمُتَّقِينَ» خواندیم، همه‌ی آن را برای من کامل کن «أَكْمِلْ ذَلِكَ» این بخش را. «لِی»، برای من «بِدَوَامِ الطَّاعَةِ»، از کلمه دوام استفاده شده. مسئله مداومت و دوام از جمله موضوعات بسیار حیاتی در فرایند رشد انسان است. یعنی رشد انسانیت در انسان به موضوع دوام و مداومت پیوند خورده. تداوم جزء همین کلیدواژه‌ها است که باز در روایات ما هست. خود این مسئله یعنی پیوسته بودن، یعنی در هر کدام از این ویژگی‌ها و در مقام بندگی انسان ثبات قدم داشته باشد، استقامت داشته باشد و آن سیر را به‌صورت دائمی داشته باشد. این موضوعیت دارد و این‌طوری هم هست که انسان می‌رسد به آن‌جاهایی که باید برسد. این‌طور نباشد که انسان گاهی انجام بدهد گاهی رها کند. گاهی اقدام کند گاهی دیگر نه، یا خدای ناخواسته گاهی در مقام طاعت باشد گاهی در مقام معصیت باشد. این سیر می‌شود سیر زیکزاکی و خیلی وقت‌ها هم ممکن است خدای ناخواسته قهقرایی باشد. یعنی انسان اگر یک قدم رفته جلو، ممکن است ده قدم برگردد. عملاً این پیشرفت نمی‌کند. همیشه دائم بین این مسیر دارد پرسه می‌زند که جلسه پیش این جهت را یک کمی من توضیح دادم. آن سرعت داشتن و سبقت داشتن در صراط دائم و سریع باشد و درصدد سبقت هم باشد. این‌طوری انسان از این عمر کوتاهی که دارد می‌تواند فیض مناسب را در کسب نورانیّت، کسب مراتب انسانیّت و کسب مقامات الهی ببرد. بنابراین مسئله دوام از این جهت اهمیت دارد.

 

از کلیدهای قرآنی‌ دوام استقامت است

ذیل عنوان «دَوَامِ الطَّاعَةِ»، یک عنوانی است که در قرآن کریم جلوه ویژه‌ای دارد و آن عنوان استقامت است. فرمود: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[6] یعنی خودش را در موقعیت بندگی قرار بدهد، به ربوبیت الله تبارک و تعالی اقرار کند، بگوید که من بنده تو هستم، بعد پای آن بایستد. «ثُمَّ اسْتَقامُوا» امر دارد، نهی دارد، خیلی لوازم دارد. استقامت چیزی است که ما را به مقصد می‌رساند. «ثُمَّ اسْتَقامُوا» و بدون استقامت اصلاً این مسیر طی نخواهد شد. اصلاً امکان ندارد. فقط با استقامت است. طبع انسان، نفسانیت ما این‌طوری است، دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم پر از چالش‌ها است. این راه، راه ناهمواری است. این‌طوری نیست که همین‌طور انسان تا ادعا کرد که من می‌خواهم بنده خدا باشم بتواند به مقصد برسد. نه، حالا گفتی، باید حالا بایستی. «ثُمَّ اسْتَقامُوا» البته نتیجه‌اش قابل توصیف نیست که «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»، «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[7]، «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[8] بشارت‌ها است، ببینید چه عالمی می‌شود! همین‌جا هم انسان مؤمن بشارت و حاصل استقامتش را دریافت می‌کند. نه خیال کنید این برای آخرت است فقط، آخرت که در جای خودش. همین‌جا نقداً خداوند تبارک و تعالی به‌وسیله این فرشتگان مکرّم او را محظوظش می‌کند، بشارت را به او می‌رساند. همین‌جا انسان نتیجه استقامتش را دریافت می‌کند. پس کلیدواژه استقامت است که می‌شود «دَوَامِ الطَّاعَةِ». یکی از کلیدهای قرآنی‌ دوام استقامت است یعنی «ثُمَّ اسْتَقامُوا».

 

بندگی ثبات قدم می خواهد

دوم کلمه ثبات است. می‌گویید «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا، ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ»[9] این ثبت اقدامنا همین است. «أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا»، این ثبات قدم باز از همین کلیدواژه‌ها است. البته خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم یک بشارت هم داده، بشارتش هم این است که فرمود خدای متعال کسی را که عازم این مسیر باشد تثبیتش می‌کند. «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[10] یعنی خداوند تبارک و تعالی کسی که واقعاً صادقانه بیاید در مسیر، به قدم صدق بیاید، و در ایمانش صادق باشد پروردگار متعال او را در موقف ایمان و در صراط مستقیم تثبیتش می‌کند بر قول توحید، بر حقیقت الهی تثبیتش می‌کند. از حالت تزلزل، از شک، از گمان، از دو دلی، از تردید نظری، از تردید عملی، حفظش می‌کند. چون این چیزها است که پدر انسان را در می‌آورد. یک مدتی انقلابی بوده، حالا گرفتار شک می‌شود. «ثُمَّ اسْتَقامُوا» امتحان‌ها در پیش است. همین‌طور بگویید آقا، ما انقلابی هستیم!؟ خواب ببینی. این حرف‌ها نیست. فراز دارد، فرود دارد، فحش شنیدن دارد، مجروح شدن دارد، تمسخر شنیدن دارد، افتادن در چالش‌های اقتصادی دارد، امتحان‌ها دارد. هر کسی یک‌جور امتحان می‌شود. تا بعد ببینیم سربلند بیرون می‌آید یا نمی‌آید؟ فتنه‌ها و ابتلائات و امتحان‌ها جزء طبع این مسیر است. «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» بسم الله! شروع شد. تا گفتی من پای این پرچم می‌خواهم بایستم حالا شروع می‌شود. خیال کردی بعدش برویم خوش‌گذرانی؟ خوشی‌ای وجود ندارد. یا انسان باید خون بدهد یا باید خون بخورد. گاهی خون خوردن سخت‌تر از خون دادن است. این مسیر کار دارد. غرض این‌طوری است «ثُمَّ اسْتَقامُوا» یا همین ثبات قدم.

ولی گاهی شک می‌افتد. شک نظری. از جاده خارج می‌شود. اگر این شک و شبهه‌اش را درست نکند گرفتار تردید عملی می‌شود. گرفتار تربص می‌شود. بعد جذب شیطان می‌شود. شیاطین هم آماده‌اند تا تردید کردی شما را بقاپند. انسان که تردید می‌کند گرفتار می‌شود، می‌افتد در تور. حضرت یک جمله‌ای دارند تعبیرشان این است «فَإِنَّ الشُّكُوكَ وَ الظُّنُونَ لَوَاقِحُ الْفِتَنِ» شک و گمان است که فتنه را بارور می‌کند. «لَوَاقِحُ الْفِتَنِ» از این طریق فتنه‌ها بارور می‌شوند.

یا مثلاً تعبیری که در همین سوره مبارکه حمد داریم می‌گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»[11] می‌گویند شما مداوم باید در همه نمازهای‌تان سوره حمد را بخوانید و در سوره حمد هم دائماً این را باید تکرار کنید. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ». می‌گویند تکرار دائمی‌اش درخواست همین دوام طاعت است. یعنی من بمانم. خارج نشوم. از راه بیرون نروم. گرفتار «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ»[12] نشوم. نه بروم در خط مغضوبین نه بروم در خط ضالّین.

مثلاً الان در همین وقایعی که دارد اتفاق می‌افتد ما سه گروه داریم. یک گروه منعمین داریم، یک گروه «مَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» داریم، یک گروه «ضَّالِّينَ» داریم. این سه گروه الان هستند. منعمین کسانی هستند که پای ولایت الهی ثابت‌قدم، بی‌تردید ایستادند و مشغول انجام وظایف‌شان هستند. دارند کمک می‌کنند، نصرت می‌کنند، یاری می‌کنند به زبان، به فکر، به قدم، به قلم، به آبرو، به جان، به جانان، هرشکلی که ممکن است ایستادند دارند کمک می‌کنند که راه ادامه پیدا کنند، این‌ها منعمین هستند. حالا در این مثال ما «مغضوب‌ علیهم» اغتشاشگرها هستند، این کسانی که اغتشاش می‌کنند این‌ها «مغضوب علیه» هستند، مخصوصاً لیدرها و آن کارگردان‌های مسأله، این‌ها جزء «مغضوب علیهم» هستند، همین اراذل اجاره‌ای و داعشی‌ها و داعش‌مسلک‌ها و این‌ چیزها، این‌ها هم یک جماعت «مغضوب علیهم» هستند. یک گروه «ضالّین» هم داریم، ضالین هم حیاری، سکاری و «مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ»[13]، یک عده هم این وسط هستند. ضالّین خودشان چند مرحله دارند، یعنی چند رتبه هستند یک رتبه نیستند، یک عده هم این‌طوری هستند این وسط هستند. این‌هایی که بی‌تفاوت هستند جزء ضالین هستند. بی‌تفاوت وارد جماعت ضالین شده، شروع کرده، می‌رود تا آن‌جایی که دیگر از این رفتارهای نامناسبی که هست هواداری می‌کند، این وسط آن معادلات هم ممکن است یک فعالیتی بکند. مرحله‌‌ای که وارد آسیب زدن و ضربه زدن می‌شود. این می‌شود جزء آن «مغضوب علیهم». خداوند می‌گویند «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی باید باشند، نه جزء مغضوبین باشیم نه جزء ضالین، من در صراط مستقیم باشم، این همان دوام طاعت است. پس مسأله‌ی دوام کلمه‌ی ثبات هست که این اهمیت دارد.

 

قانتین در مقام بندگی مستقر هستند

تعبیر دیگر قرآنی که این در روایات ما به دوام طاعت تفسیر شده قنوت است. قانتین از اصطلاحات قرآنی است. در نماز سحر مخصوصاً در نماز وتر آن ‌که جلوه دارد قنوتش است. طولانی است، تا طرف بخواهد استغفارهایش را بگوید و مؤمنین و مؤمنات را دعا کند و العفو بگوید، آن خودش یک داستان است. حالا این قنوت‌های کوتاه ما را هم می‌گویند قنوت ولی اصلش آن است. در نماز واجب هم موقف قنوت را که نماد ویژه‌ای از خضوع و خشوع در مقام بندگی است خوب است انسان طول بدهد. این حالتی که ما در نمازها داریم اصلاً حالت قشنگی نیست، می‌خواهیم فرار کنیم، حالا نماز جماعت حکایت خودش را دارد بالاخره باید مراعات کرد. البته بعضی‌ جاها بعضی از ‌آقایان انگار مثلاً کسی دنبال‌شان کرده، مثل این‌که به آن‌ها می‌گویند آقا بجنب، این دیگر نماز نیست. نه رکوعش را می‌چشد نه سجده‌اش را می‌چشد، بهانه‌شان هم این است که در جماعت هستیم، کی گفته این جماعت این‌طوری است؟ گفتند که جماعت مراعات اضعف مأمومین بشود ولی این تعریف دارد نه این‌که نماز خراب بشود. چند نفر هستند که مثلاً عجله دارند یا حالش را ندارند، نماز نباید خراب بشود. یعنی باید تشهدش تشهد باشد، قیامش قیام باشد، قرائتش قرائت باشد، رکوع و سجده‌اش کاملاً انجام بگیرد، این را حواس‌تان باشد.

خوب است در قنوت دعا بخواند، پنج‌ شش‌تا از همین دعاهایی که از حفظ دارید، دعای قرآنی از ادعیه‌ی مأثور که از ائمه (علیهم‌السلام) است، این‌ها را بخوانید و حس قنوت پیدا کنید.

قنوت از ویژگی‌های مکتب اهل‌بیت است، دیگران در نمازشان ندارند، دیگران محروم هستند. این اصلاً یک جلوه‌ای است دستت را بگیری به پیشگاه خدای متعال شروع کنی درخواست کردن، این التماس از ساحت قدس ربوبی است، لذا طولانی شدنش مطلوب است. بعد چند جمله بگویی کم‌کم دلت نرم می‌شود و یک حسی پیدا می‌کنی، بعد ممکن است تضرع پیدا کنی، ان‌شاءالله خدا یاری‌ات کند اشکی داشته باشی. اصلاً‌ نماز بی‌اشک نمی‌دانم اسمش چی هست، انسان نماز داشته باشد ولی حالت تضرع در او پیدا نشود. پیامبر اعظم وقتی از سجده بلند می‌شود تمام محل سجده‌گاهش از اشک چشمش خیس شده بود. حالا این‌ها برای ماها نیست ولی بالاخره یک تضرعی، یک حالی داشته باشید.

عنوان قنوت که در قرآن کریم هم جماعتی به عنوان «و القانتین» معرفی می‌شود. حضرت امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «اصل القنوت دوام الطاعة» از جمله همین است، قانتین یعنی کسانی که در مقام بندگی مستقر هستند، دوام دارند، یعنی همین‌طور شده جزء زیست دائمی‌شان، این‌طور نیست که مدام قطع و وصل بشوند، این می‌شود قانتین، قنوت این است.

 

تضمین دوام طاعت در ساحت اتصال دائمی به ولایت الهی

مطلبی هم که خیلی واضح است عبارت است از این‌که طاعت پروردگار متعال متجلی است در طاعت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و طاعت رسول متجلی است در طاعت اولی‌الامر تا استمرار آن تضمین بشود، یعنی دوام طاعت وقتی تضمین می‌شود که تو در ساحت ولایت الهی دائماً متصل باشی، متصل به ولیّ کامل باشی؛ این است. لذا «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏» باید معلوم باشد الان شما زیر پرچم کی هستید؟ و خداوند تبارک و تعالی هم برای همه‌ی زمان‌ها ولیّ و پرچم‌دار دارد، یا ظاهر است یا غائب است. اگر غائب شد مثل زمان ما که در عصر غیبت هستیم اما غائب باز نایب ظاهر دارد در بین شما، این‌طور نیست که رها شده باشد، چون همیشه انسان نیاز دارد به این‌که تکلیفش معلوم باشد کجاست؟ زیر کدام پرچم ایستاده؟ در عالم عینیت اجتماعی این باید تعریف داشته باشد.

گاهی وقت‌ها یک کسی حسین حسین می‌گوید ولی زیر پرچم یزید است، این که نشد، گاهی این‌طوری است، پرچمِ معاویه و یزید و این‌ها است این دارد حسین حسین می‌کند، نمی‌شود که، باید ببینی زیر کدام پرچم ایستادی؟ تکلیفت باید در هر زمان مشخص باشد.

 

جماعت مؤمنین ملازم باشد

جمله‌ی دوم این است «وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ» این تعبیر چقدر تعبیر جالبی است، «وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ» خدایا این فضیلت‌ها را برای من تکمیل کن، کاملش کن، یکی به دوام طاعت که من در موقف بندگی تو باشم و قصد غربت داشته باشم در انجام هرکدام از این فضیلت‌ها و زیبایی‌ها؛ دوم این‌که «وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ». کلمه‌ی لزوم به‌معنای همراهی و اتصال است، در آن دعای ماه شعبان، صلوات شعبانیه این هست «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ» یعنی بین دو چیز وقتی تلازم هست که این‌ها کاملاً با همدیگر پیوند داشته باشند و همراه باشند، به هم متصل باشند؛ این می‌شود حالت تلازم. لذا در آن بیان این را گفته، گفت اگر کسی از شما جلو افتاد مرخص است، عقب هم بماند همین‌طور، فقط کسانی به مقصد می‌رسند که با شما ملازم باشند «وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ» فقط آن‌ها ملحق می‌شوند به مقصد می‌رسند وَالا اگر کسی عقب بماند یا جلو برود معلوم نیست.

لذا لزوم به معنای همراهی است. تعبیری که در این‌جا آمده خیلی تعبیر جالبی است، «وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ» یعنی جماعتِ مؤمنین ملازم باشد، متصل به آن‌ها باشد، با آن‌ها همراه باشد. این ازجمله مواردی است که این مجموعه‌ی فضیلت‌ها و منظومه‌ی فضیلت‌ها را در انسان کامل می‌کند‌، به این فضیلت‌ها کمال می‌بخشد، این‌ها را رشد می‌دهد.

 

امام محور وحدت است

در فرهنگ اسلامی شما قرآن کریم را ببینید، کلمات اولیاء را ببینید، سیره‌ی اولیاء را هم ببینید، نصّ صریح ‌آیات قرآنی این است که مؤمنین را به‌صورت یک مجموعه‌ی متشکلِ سازمان‌دهی شده می‌خواهد، قرآن این‌طوری می‌خواهد. مؤمنینِ پخش و پلای بی‌انضباطی که هر کسی سرش در لاک خودش باشد این در دستگاه الهی پذیرش ندارد، لذا مؤمنین را خدای متعال جمع می‌خواهد، کنار هم می‌خواهد، متصل به هم می‌خواهد، دارای تشکیلات می‌خواهد، دارای سازماندهی می‌خواهد، دارای ارتباط تعریف‌شده‌ی با یکدیگر می‌خواهد. نصّ قرآن کریم هم هست که فرمود «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»[14] هرجا سخن از جمع به میان می‌آید حتماً صحبت از محور جمع به میان می‌آید. خب این‌ها چگونه می‌خواهند جمع بشوند؟ دور چه می‌خواهند جمع بشوند؟ فرمود «حبل‌الله»، شما برای جمع‌تان محور می‌خواهید. «حبل‌‌الله» عبارت است از امام مفترض‌الطاعه، خیلی شسته رُفته‌اش این است، امامی که اطاعت او از سوی خدای متعال بر شما واجب است، این یعنی مصداق برجسته‌ی «حبل‌الله»، یعنی آن محور اجتماع، محور وحدت عبارت است از امام، با امام است که جامعه سازماندهی می‌شود، می‌شود امت، می‌شود امام امت، این‌ها سازماندهی می‌شوند. رابطه‌ی بین مؤمنین در ساحت امام رابطه‌ی اخوّت است، یعنی این‌ها از یکپارچگی، وحدت فکری، وحدت عاطفی و وحدت آرمانی برخوردار هستند، لذا بین‌شان یک چنین ارتباط روشنی که ارتباط عمیقی هم هست برقرار شده.

 

حزب باد نباشید

فرمود شما اگر بخواهید در طریق بندگی، در پارسایی و در صلاح به کمال برسید باید «لزوم الجماعة» داشته باشید، باید با جماعت مؤمنین همراه باشید. این نمی‌شود که تو جزء حزب باد باشی؛ می‌گوید ما هستیم ولی نه جزء این‌ها هستیم نه جزء آن‌ها هستیم! این باید تکلیفش معلوم باشد باید جزء حزب‌‌الله باشد. بالاخره یا شما جزء حزب‌‌الله هستی یا جزء حزب‌الشیطان نستجیر بالله، سومی‌اش می‌شود حزب باد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید «همجٌ رعاع‏» یعنی این‌ها جزء حزب باد هستند. قرآن می‌گوید: «لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاء»[15] این‌ها منافق هستند، آن‌جایی که ایمان ناخالصی پیدا می‌کند جریان نفاق شکل می‌گیرد، وقتی ایمان انسان ناخالصی پیدا کرد، از خلوص خارج بشود گرفتار نفاق شده، این وسط است. یعنی می‌ببیند کجا کاسب است، دنبال کاسبی است، هرجا کاسبی برقرار باشد این آن‌جا هست.

لذا دیدید بعضی‌ها مثلاً تا احساس کردند یک خبرهایی دارد می‌شود؛ خب این‌جاها زود برملا می‌شوند، تا دیدند نه مثل این‌که یک خبری دارد می‌شود برای این‌که آن طرف پذیرش و اقامت بگیرند و مثلاً گفته بودند مخالفت با ولیّ‌امر، مخالفت با جمهوری اسلامی آن طرف احتمالاً به او اعتبار داده می‌شود زود گفتند آقا ما هستیم، به آن طرف گفتند ما آمدیم، بعضی‌ها خیلی زود خودشان را لو دادند. معلوم شد این‌ها از قبل هم در داخل باخته بودند منتها پوشش داشتند، فکر می‌کردند سود فعلاً با همین‌جا است، کاسبی‌مان این‌جا برقرار است خیلی خوب هستیم، حالا نه مثل این که‌ خبرهایی دارد می‌شود کاسبی کجاست؟ مثل این‌که باید به آن طرف علائم بدهیم، زود شروع کردند علامت دادن. یکی با یک خط توییت این کار را می‌کند، یکی در پیجش می‌گذارد، این‌جوری است دیگر، آقا ما هم هستیم ما را هم ببینید ما را داشته باشید. این‌‌ها می‌شوند حزب باد. می‌گفتیم حزب باد خیال نکنید ما از خودمان درآوردیم، این اصطلاح نهج‌البلاغه است، فرمود این‌ها با هر بادی به همان سمت می‌روند، این‌ها حزب باد هستند، این همان جریان نفاق است.

نفاق که این‌جا گفتیم نفاق بالمعنی‌الاخص نیست، نفاق به معنای اخص همین جریان مشهور منافقین هستند که کلاً عمله‌ی کفر هستند، عمله‌ی شرک هستند. البته آن‌ها را دیگر به نظرم نباید گفت منافق، وقتی ملحق شدند و آشکارا اعلام برائت از خط ایمان کردند، رفتند در آغوش کفر، این‌ها دیگر کافر هستند، حالا از این چیزها ممکن است یک علائمی برای‌شان مانده، ولی تا یک مقدار مسطوری می‌کنند نفاق دارند وقتی آشکار شد، رفته آن طرف ایستاده، آن‌ها به جبهه‌ی ایمان از خود جریان کفر بیشتر ضربه می‌زنند.

 

با اُمّتِ بر محوریتِ امامِ حق متحد باشید

فرمود: «و لزوم الجماعة» اگر می‌خواهید ایمان‌تان و صلاح و تقوا در شما به کمال برسد باید با حزب‌الله یعنی با امت بر محوریت امام حق متحد باشید و خودتان را حفظ کنید، مواظب باشید که جدا نیفتید. جدا بیفتی طعمه‌ی شیطان هستی، جدا که بیفتی آن‌ور گرگ‌ها می‌برند، مثل گوسفندی است که از گله جدا بیفتد این طعمه‌ی گرگ می‌شود این را می‌برند، باید «و لزوم الجماعة» باشی، این بسیار نکته‌ی مهمی است. آن‌وقت حالا سازماندهی‌های ایمانی هم جلوه‌های خاص خودش را دارد، از این‌که خدای متعال نماز را به جماعت دوست دارد، مثلاً مسجدی باشد، باید حلیف خانه‌ی خدا باشد، آن‌جا با شبکه‌ی مؤمنین مرتبط باشد، گره‌ خورده باشد. مگر می‌شود مثلاً یک کسی ادعای ایمان بکند، ایمان برافروخته داشته باشد اهل نماز جمعه نباشد؟ خب این را خدای متعال قرار داده، جمعه انسان باید در نماز جمعه باشد مگر عذر داشته باشد. مخصوصاً نماز جمعه به‌خاطر این‌که اتصال ولائی‌اش خیلی قوی است، چون نماز مأذون است، اذن می‌خواهد از طرف ولیّ امر، با هر امامی هم نمی‌شود خواند، اگر چه در جماعت هم مخصوصاً در مساجد باز ما یک مبانی دیگری داریم که آن هم در جای خودش محفوظ است. در هرصورت پس این نمونه‌هایش هست، دیگر تظاهرات هست باشد، راهپیمایی هست باشد، بسیج هست باشد، کار جهادی هست باشد، این در حرکت‌های سازمان‌یافته‌ی مؤمنین بر مدار امام، به محوریت امام حضور داشته باشد، این اسمش در حزب‌الله به این معنای وسیع باشد، حضور داشته باشد. جدا نیفتد، این «لزوم الجماعة» خیلی پیش‌برنده است.

 

نماد ایمان ارتباط با جماعت مؤمنین است

شما آیاتی مثل «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏»[16] را ببینید ذیل همین است. «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ»[17] ذیل همین است که می‌گوید باید خودت را محکم نگه داری «و اصبر»، چون این با جماعت بودن یک مقدار هزینه هم دارد، باید یک مقدار جیبت را آزاد کنی، یک‌خرده مشارکت کنی، مشارکت فعال داشته باشی، حضور داشته باشی، گاهی از آبرو باید بگذاری. باید هزینه کنی، بودن با جماعت این چیزهای خودش را هم دارد. از امام صادق (علیه‌السلام) هست حضرت فرمودند: «مَنْ فَارَقَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ قَدرَ شِبْرٍ؛ اگر کسی از جماعت مؤمنین یک وجب از مسلمین فاصله بگیرد، فقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِه‏؛ مثل این‌ است که از دایره‌ی اسلام جدا افتاده باشد». نماد ایمان ارتباط با جماعت مؤمنین است. در یک روایت از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هست فرمودند: سه چیز است که هلاک‌کننده است، یکی‌اش نقض پیمان است، یکی‌اش رها کردن سنت است «نَكْثُ الصَّفْقَةِ وَ تَرْكُ السُّنَّةِ» سوم «وَ فرَاقُ الْجَمَاعَة» این‌‌که انسان از جماعت مؤمنین دور بیفتد، این هلاک‌کننده است. این بیان هم از امیرالمؤمنین خیلی جالب است، فرمود: «و الْزَموا السَّوادَ الأعْظَمَ» با آن جماعت بزرگ مؤمنین همراه باشید، بروید خودتان را با آن‌ها در پیوند نگه دارید «فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَة» نصرت الهی با جماعت است، بعد فرمود «و إيّاكُم و الفُرْقَةَ» از این‌که جدا بیفتید بترسید، حضرت فرمودند «فإنَّ الشّاذَّ مِن النّاسِ» آدمِ جدا افتاده‌ی از جماعتِ مؤمنین، «للشَّيطانِ» این می‌شود طعمه‌ی شیطان.

این نکته واضح است که اصلاً جماعت بر مدار امام حق است وَالا صرف این‌که مثلاً یک‌‌جایی یک گروه بزرگی شکل بگیرد ادعای ایمان هم داشته باشد به درد نمی‌خورد، هرچقدر هم جمعیت آن زیاد باشد به درد نمی‌خورد. معیار سازماندهی و اجتماع بر مدار امام حق است، زیر پرچم امام حق است. بعضی‌ها می‌گویند آقا یک جاهایی دیگر عده‌های زیادتری هستند، جمعیت‌شان ظاهراً بیشتر هست، نخیر معیار سرجایش است، همان «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ» و آن هم «اولی الامر» یعنی امام مفترض الطاعه، معیار خیلی روشنی دارد. این روایت از پیامبر عزیزمان است فرمودند: «مَنْ كَانَ عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ كَانُوا عَشَرَةً؛ با حق باشد اگر حتی ده نفر باشند». یعنی بزرگ شدن جماعت و کمیّت آن مشروط به کیفیتش یعنی حقانیتش است که با آن محوریت امام حق است که ارزشمند هست وَالا شما بگو آقا یک میلیون نفر یک طرف هستند مثلاً صد نفر یک طرف هستند، بگوییم خیلی خوب پس این‌که گفتند «لزوم الجماعه» خب باید برویم با او، نخیر. یا حتی آن تعبیری که دارد «الْزَموا السَّوادَ الأعْظَمَ» گمان کنیم آن‌جاست، نه آن با شرط امام حق است وَالا شما باید با امام حق باشید.

البته هنر جنابعالی باید این باشد که آن‌جا جزء عنصر فعال باشید، یعنی برای امام یار بیاوری، یار جمع‌کن باشی نه یارپران. بعضی‌ها این‌جوری هستند که این می‌آید کنار امام حق قرار می‌گیرد اما دافعه دارد، به خدا پناه می‌بریم.

مثلاً شما چند نفر را با خودت ‌آوردی؟ چندتا جذب داشتی؟ چند نفر را آوردی همراه کردی که این جمعیت یاران و هواداران امام گسترش پیدا کنند، هنر تو این وسط چگونه بوده؟ توانستی کسی را جذب کنی؟ جذب حداکثری داشته باشد. لذا حضرت فرمودند «جَماعةُ اُمّتي» به‌به «أهلُ الحقِّ و إنْ قَلُّوا» جماعت امت من اهل حق هستند، اهل اهالی ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)  هستند «و ان قلّوا» حتی اگر بحسب عدد کم باشند.

ممکن است شما یک سؤال هم بپرسید، بگویید که خیلی خوب حالا این در یک نگاه، در یک نگاه وسیع‌تر در نسبت با جریان کفر و شرک و کجا و این‌ها، نسبت به مسلمین به معنای وسیع کلمه آن‌جا آن‌وقت باز توصیه می‌شود به وحدت و اتصال و تأکید روی آن مشترکات برای این‌که جبهه‌ی فراگیرتری در برابر باطل قرار بگیرد، آن‌ آن‌وقت معیار خاص خودش را دارد. ولی این توصیه‌ای که این‌جا شده «و لزوم الجماعه» دقیقاً به همین معنایی است که توضیح دادیم.

امیدواریم ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی توفیق عمل به همه‌ی ما کرامت کند و آن‌چه را که در این دعای نورانی از محضر پروردگار متعال از لسان حضرت سیدالساجدین (علیه‌السلام) خواستیم برای همه‌ی ما و برای همه‌ی دوستان اهل‌بیت ان‌شاءالله مستجاب بشود.

اللّهمَ صَلِّ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّد الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ، وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِالْغَناءِ وَ الثَّرْوَةِ، وَ عَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُومِناتِ بِالشِّفاءِ وَ الصِّحَّةِ، وَ عَلى أَحْياءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَ الْكَرَمِ، وَ عَلى أَمْواتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ عَلى غُرَباءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ إِلى أَوْطانِهِمْ سالِمِينَ غانِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



[1] آیه 4 سوره انفال

[2] آیه 59 سوره نساء

[3] آیه 32 سوره آل‌عمران

[4] آیه 71 سوره احزاب

[5] آیه 45 سوره بقره

[6] آیه 30 سوره فصلت

[7] آیه 13 سوره احقاف

[8] آیه 30 سوره فصلت

[9] آیه 250 سوره بقره

[10] آیه 27 سوره ابراهیم

[11] آیه 6 سوره فاتحه

[12] آیه 7 سوره فاتحه

[13] آیه 143 سوره نساء

[14] آیه 103 سوره آل‌عمران

[15] آیه 143 سوره نساء

[16] آیه 200 سوره آل‌عمران

[17] آیه 28 سوره کهف



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *