متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۷۴» 1401/11/24


فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۷۴»
معلوم شد که در مسیر، انسان مؤمن سالک در معرض القائات شیطانی است. البته ضمناً معلوم است که در معرض الهامات رحمانی هم هست. منتها این جا سخن از القائات شیطانی است. لطف خدای متعال همیشه شامل مؤمنین است و آن‌ها را حمایت می‌کند. فرشتگان رحمت الهی مؤمنین را هم از نظر باطنی و هم از جهت ظاهری در مسیر حمایت می‌کنند. از جمله همین الهامات رحمانی است. خیلی اندیشه‌های خوب، فکرهای خوب، انگیزه‌های خوب، مصدر این‌ها همین عنایات الهی است که به وسیله کارگزاران حق تبارک و تعالی که فرشتگان باشند، این‌ها به اندیشه و قلب انسان‌های مؤمن الهام می‌شود و این کمک می‌کند هم برای شناخت بهتر، هم برای یافتن راه صحیح، هم انگیزه آن‌ها را برای حرکت تقویت می‌کند، و هم آن‌هایی را که در حرکت هستند برای سرعت تقویت می‌کند. این‌‌ها هست ما فعلاً در آن باره صحبت نمی‌کنیم. فعلاً سخن از مزاحمین این مسیر است. و آن هم شیاطین هستند؛ فعال، جدی، وسط میدان و کارشان از جمله همین القاء است.

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ»

معلوم شد که در مسیر، انسان مؤمن سالک در معرض القائات شیطانی است. البته ضمناً معلوم است که در معرض الهامات رحمانی هم هست. منتها این جا سخن از القائات شیطانی است. لطف خدای متعال همیشه شامل مؤمنین است و آن‌ها را حمایت می‌کند. فرشتگان رحمت الهی مؤمنین را هم از نظر باطنی و هم از جهت ظاهری در مسیر حمایت می‌کنند. از جمله همین الهامات رحمانی است. خیلی اندیشه‌های خوب، فکرهای خوب، انگیزه‌های خوب، مصدر این‌ها همین عنایات الهی است که به وسیله کارگزاران حق تبارک و تعالی که فرشتگان باشند، این‌ها به اندیشه و قلب انسان‌های مؤمن الهام می‌شود و این کمک می‌کند هم برای شناخت بهتر، هم برای یافتن راه صحیح، هم انگیزه آن‌ها را برای حرکت تقویت می‌کند، و هم آن‌هایی را که در حرکت هستند برای سرعت تقویت می‌کند. این‌‌ها هست ما فعلاً در آن باره صحبت نمی‌کنیم. فعلاً سخن از مزاحمین این مسیر است. و آن هم شیاطین هستند؛ فعال، جدی، وسط میدان و کارشان از جمله همین القاء است.

 

اقدامات در برابر القائات شیطانی

1. توجه به عظمت پروردگار متعال

در این بیان امام (علیه‌الصلوة‌والسلام) سه نمونه را مطرح کردند، یکی تمنّی، دوم تظنّی و سوم حسد. آنچه که امام (علیه‌السلام) این جا به ما آموزش می‌دهد که ما در برابر این القائات شیطانی از خدای متعال چه بخواهیم، این است که اگر کسی به او این نوع وسوسه القاء شد که «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ...»[1] یعنی طائفی از شیطان او را مس کرد یعنی وسوسه و القاء کرد، اگر این اتفاق افتاد و در قلب انسان آرزوهای نامعقول پیدا شد، یا در باطن انسان نسبت به خدای متعال یا نسبت به مؤمنین بدگمانی پیدا شد، یا در باطن انسان حسد پیدا شد، فرمود خدایا این‌ها را تبدیل کن به یک: در برابر تمنّی فرمود «ذکراً لعظمتک»؛ توجه به عظمت پروردگار متعال، دنیا را با تمام جلوه‌هایش، با تمام زیبایی‌هایش، با تمام زینت‌هایش و با تمام شکوه ظاهری‌ آن، در برابر دیدگان دل انسان حقیر و کوچک و اندک نشان می‌دهد. یعنی آن که در حقیقت است، آن را نشان می‌دهد و به این ترتیب ریشه تمنّای باطل را در قلب انسان می‌سوزاند و آزاد می‌کند چون این تمنّا، تمنّای مربوط به زیست دنیایی است که انسان را به همین دنیا و به همین گذرگاه گره می‌زند و پای سلوک او را می‌بندد و به زنجیر می‌کشد، نمی‌گذارد حرکت کند یا حرکت او را کُند می‌کند، متوقف می‌کند یا اصلاً از مسیر خارج می‌کند. امّا توجه به عظمت پروردگار متعال، این راه نجات است.

عرض کردیم یکی درخواست تبدیل است، یعنی آنچه که در قلب ما از این جنس آرزوها هست این‌ها تبدیل بشود به توجه به عظمت حق تبارک و تعالی. عنوان دوم که قابل بهره‌برداری هست این است که تعدیل کننده، تنظیم کننده در ارتباط با آرزوهای دنیایی که همان وسیله جدی هستند در دست شیطان برای این که انسان را از صراط مستقیم خارج کنند، مسئله این جا را حل می‌کند، درمان این است. درمانِ درد آرزوها، آزروهای دور و دراز، آرزوهای دنیایی، توجه به عظمت حق تبارک و تعالی است. این نسخه نجات است. پس ما این جا توقع تبدیل داریم، ضمناً رهیافتی است به این که انسان‌های مؤمن می‌توانند با توجه به عظمت حق تعالی از چنبره این آرزوها نجات پیدا کنند و این غُل و زنجیرها را از دست و پای دل‌شان باز کنند.

 

 2. پرهیز از بدگمانی نسبت به خدای متعال و نظام احسن

اما عنوان دوم «التظنی» است، یعنی آن القاء شیطانی. عبارت است از بدگمانی. در باره‌ آن قبلاً توضیحاتی عرض کردیم. به نظرم می‌آید که این جا «التظنی» در برداشت اول ناظر به همان بدگمانی نسبت به پروردگار متعال است که اسم آن در تعبیر روایی و قرآن کریم هم هست. در قرآن این است «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ»[2]، کار انسان به جایی می‌کشد که نسبت به خداوند تبارک و تعالی بدگمان می‌شود. به قدرت حق، به لطف حق، به کرم حق، به مغفرت حق، بدگمان بشود.

مثلاً شخص در گرفتاری‌ها و گیروگورهای زندگی به خدای متعال می‌گوید اصلاً حواست به من هست؟ اصلاً خدای متعال من را فراموش کرده. یا مثلاً می‌گوید نسبت به من یک دشمنی دارد! این حرف‌هایی است که در دشواری‌های زندگی گاهی به زبان انسان‌های ضعیف‌الایمان جاری می‌شود، البته انسان باید به خدای متعال پناه ببرد. امتحان‌ها گاهی امتحان‌های سختی است.

یا در ارتباط با جریان آفرینش، نظام آفرینش، در ارتباط با وقایعی که پیش می‌آید. در ارتباط با زلزله، در ارتباط با سیل، در ارتباط با ظلم و ستم‌هایی که در زندگی انسان‌ها هست. شکاف‌های طبقاتی و فقر شدید، یک عده دارند از فقر له می‌شوند و دست و پا می‌زنند یک عده از داشتنِ زیاد نمی‌دانند چه خاکی بر سرشان کنند. شیطان بدگمانی به خدای متعال را در ذهن انسا‌ن‌ها القاء می‌کند، وقتی است که انسان احساس می‌کند مثلاً این‌ها اختلال در نظام احسن است. یعنی از آن ظلم استنباط کند، از آن تبعیض استنباط کند، برداشت کند که کأنّ مثلاً در دستگاه الهی این چیزها وجود دارد.

حالا یک دفعه نصف‌شب یک هشت ریشتر زلزله می‌آید پنجاه هزار نفر می‌روند زیر آوار و زندگی‌شان بهم می‌ریزد. این جا القائات شیطانی است، شلیک می‌کند وسط ذهن طرف که مثلاً خب چه خبر است!؟ این خدایی که می‌گویید این قدر مهربان است، این قدر بنده‌هایش را عنایت دارد، این یعنی چی!؟ هاضمه انسان این را درک نمی‌کند بعد شیطان همین جا فرصت را غنیمت می‌شمارد، این نوع وسوسه‌ها را در ذهن شخص قرار می‌دهد. این‌ها می‌شود همان ظن‌السوء «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»[3].

یا مثلاً جبهه ایمان در برابر جریان کفر گاهی کم می‌آورد، به حساب ظاهر ضعیف می‌شود، اسیر می‌شود، زیردست می‌شود، می‌شکند. در طول تاریخ مکرر این اتفاقات افتاده. مثلاً این احساس که خدای متعال مؤمنین را یاری نمی‌کند. پس عنایتش کجاست؟ گفت «وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّه‏»[4] گفت این قدر این امتحان سخت می‌شود «حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» تا پیغمبری که برای‌شان فرستاده بودند با یارانش برمی‌گردند می‌گویند «مَتى‏ نَصْرُ اللَّه‏» پس این یاری خدا کجاست؟ این بزنگاه‌هایی است که نسبت به انسان مؤمن القاء بدبینی می‌شود. پس این یک فصل است که اسم آن را می‌گذاریم «سوء الظن بالله تبارک و تعالی» که انسان نسبت به خدای متعال گرفتار بدبینی می‌شود.

 

حُسن ظن نسبت به خدای متعال

خیلی ضربه می‌زند، اگر کسی مبتلا به این جنس از سوءظن بشود بنیان‌های ایمانی‌ او مخدوش می‌شود و یک تاریکی و خباثتی وارد زیرساخت‌های شخصیتی طرف می‌شود. نقطه مقابل آن هم «حُسن ظن بالله تبارک و تعالی» است که آن حُسن ظن به خدای متعال چه نورانیتی، چه رشدی، چه کمالی، چه اوجی، چه فتوحاتی، چه پرواز‌هایی می‌دهد. انسانی که براساس قاعده ایمان به علم الهی،‌ به حکمت الهی، به قدرت الهی، به لطف الهی، به رحمت الهی، ایمان محکم دارد، اگر با این نوع موارد در زندگی مواجه شد یا دلیل آن را کشف می‌کند یا نمی‌کند. اگر دلیل آن را متوجه شد که چرا قضیه این‌طور است؟ چرا این‌طور آدم‌های ناقص‌الخلقه پدید می‌آید؟ چرا زلزله، چرا سیل، چرا این تبعیض‌ها، چرا این جنگ‌ها؟ چرا فلان؟ مثلاً از این نوع سؤالات برای او پیدا می‌شود. اگر در هر زمینه‌ای توانست بالاخره با مطالعه و با فکر و امثال این‌ها به پاسخ رسید که خب فبها، اگر هم نرسید ارجاع می‌دهد، این طبع مؤمنانه است، براساس آن قاعده عمومی ایمان است. این ارجاع می‌دهد به حکمت الهی، می‌گوید حکمت این چیزی که اتفاق افتاده از ما مستور است، باز قلبش آرام می‌شود. می‌داند در این حتماً یک حکمتی هست، یعنی چیزی که اتفاق افتاده، یک رازی است.

 

تمام خوشی‌های دنیا قرین ناخوشی است

البته در ارتباط با ابتلائات در دنیا به طور کلی یک قاعده به ما دادند گفتند شما دنیا را در آن نظام احسن بشناسید که خلقت بدیع و زیبای حضرت حق تبارک و تعالی است. یک فصل آن دنیاشناسی است، دنیا یعنی دنیا، دنیا یعنی زلزله، دنیا یعنی سیل، دنیا یعنی مرگ، دنیا یعنی بیماری، دنیا یعنی مرض، اصلاً دنیا یعنی همین. دنیا اسفل‌السافلین و دارالابتلاء است. خوشی‌هایی که در این دنیا هست خوشی‌های مختصری است، زودگذر است. در حاشیه است که آدم‌ها از آن بهره‌مند می‌شوند وَالا تمام خوشی‌های دنیا قرین ناخوشی است، این یک قاعده کلی است. اتفاقاً می‌گویند اصلاً دنیا اگر این‌طوری باشد زیبا است، اگر نباشد که دیگر دنیا نیست. همه‌ی دنیا همین است.

چقدر این بیان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زیبا است «فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا»[5]، فرمود دنیا همین جایی است که تا بنشینی باید برخیزی بروی، این جا محل خوش‌گذارنی نیست. اگر کسی گمان کرد این جا محل خوش‌گذارنی است در شناخت اصل مسئله اشتباه کرده. مجموعه‌ای از این ابتلائات هست که در بافت دنیا چیده شده است.

حالا این که چرا آن قسمت زمین زلزله می‌آید، این قسمت نمی‌آید، آن جا سیل می‌آید، این جا نمی‌آید، هر جایی یک چیزی دارد برای خودش. آن‌ها دیگر طبق قواعد و اسباب و مسببات و تنظیمات و این‌ها است. یک بخش‌هایی هم کاملاً برمی‌گردد به زیست انسان‌ها، برمی‌گردد به انتخاب انسان‌ها، به اراده خود انسان‌ها، به این‌ها برمی‌گردد، آن می‌شود یک فصل دیگری، این‌ها را باید از هم تفکیک کند.

 

تأثیر بلایا در ارتقاء مراتب توحیدی

یک جاهایی هم هست که بین این‌ها است و ما درک نمی‌کنیم. مثلاً می‌گویند این آدم این قدر مؤمن، این قدر متدیّن، زندگی‌ او، همه چیز او روی حساب و کتاب است بعد می‌بینید یک ابتلاء عظیمی مثلاً در زندگی‌ او پیدا شده، مثلاً یک بیماری خیلی سخت، لاعلاج، گاهی طولانی. به حسب بررسی شما می‌بیند این تمیز زندگی کرده، خوب زندگی کرده، بعد سؤال پیدا می‌شود چرا؟ خب تو که مستظهر هستی به ایمان، پاسخ این به ده‌ها دلیل است. یکی‌ از آن این است که خدای متعال دارد او را پرورش می‌دهد، دارد تمیزش می‌کند، دارد بارش را سبک می‌کند، دارد به او درجه می‌دهد چون او را خیلی دوست دارد. در او ظرفیتی دیده، براساس آن ظرفیت با این بلایا دارد او را تغذیه می‌کند، می‌خواهد در آن مراتب توحیدی این را ارتقاء بدهد. مثلاً این شخص یک گیر و گورهای ملایمی در باطن و این‌ها داشته، این‌ها را دارد برای او حل می‌کند.

 

ابراز عجز در برابر قدرت پروردگار متعال

ما چه می‌دانیم، ما کجای این معادلات هستیم، ما غرق جهل هستیم، ما خیال می‌کنیم می‌دانیم ما هیچی نمی‌دانیم، از این سنت‌های الهی، از قواعد الهی، از نسبت سنت‌ها با یکدیگر، از منظومه سنت‌های الهی که دست این‌ها در دست هم است و نسبت‌های این‌ها، علل، عوامل، ظاهری، باطنی، ریشه‌ای، بعد امتدادی، پیشینی، پسینی، ما چه می‌دانیم، ما کجای ماجرا هستیم؟ کجای معادله هستیم؟ انسان باید به عجز خودش در برابر قدرت پروردگار متعال اعتراف ‌کند و تسلیم شود. حاصلِ این می‌شود حُسن ظن. می‌دانیم قادر است، می‌دانیم حکیم است، می‌دانیم خبیر است، می‌دانیم رحیم است، می‌دانیم لطیف است، این‌ چیزها را می‌دانیم، مطمئن هستیم. مُلک، مُلک خودش است، هر چه که اتفاق می‌افتاد طبق همان نظام احسن است. این دنیا را هم اگر می‌بیند براساس آن مسیر پیشینی و بعد امتداد پسینی‌اش می‌بیند، آن وقت می‌بیند که این جا چقدر کوچک است، یک گذرگاه است، یک مسیر است. اصلاً همه این چیزها برای او قابل تحمل می‌شود، عالم او عالم دیگری می‌شود. این‌ها برکات توحید و برکت ایمان است.

 

تقویت اندیشه و تفکر در جلوه‌های قدرت پروردگار متعال

بنابراین اگر «التظنی» به معنای سوءظن به خدای متعال باشد چگونه درمان می‌شود؟ ما از خدای متعال چه بخواهیم؟ این امواج منفی مثل یک موجِ منفیِ تاریک وارد می‌شود، القاء شیطان این گونه است، این وارد می‌شود در ذهنیت انسان، در محیط قلبی انسان. این جا می‌گوید خدایا این را برای من تبدیل کن، به چی تبدیل کن؟ «وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ» این تبدیل بشود به اندیشه در قدرت تو. ضمناً از همین جا معلوم می‌شود که اگر کسی بخواهد ریشه این بدگمانی‌ها در او بسوزد باید اندیشه و تفکر خودش را در جلوه‌های قدرت پروردگار متعال تقویت کند و امتداد ببخشد. هم این را از خدای متعال تمنا کند، هم خودش سهم خودش را به عنوان برنامه اندیشه و تفکر در باره قدرت خدای متعال، در این زمینه به میدان بیاورد.

 

سوءظن نسبت به مؤمنین

ممکن است شما این سؤال را بپرسید که آیا این «التظنی» می‌تواند به همان معنای سوءظن به مؤمنین هم باشد؟ بله، آن هم یک فصل است. آن سرفصل می‌شود جزو اخلاق معاشرت و زیست اجتماعی که یک وقتی در ذهن انسان نسبت به سایر مؤمنین القائات بدی پیش بیاید. در واقع راجع به رفتارهای آن‌ها تحلیل‌های شیطانی بکند. راجع به کسی، راجع به شخصیت طرف، راجع به نیّت طرف، راجع به رفتار و اعمال یک انسان مؤمنی تحلیل‌های شیطانی داشته باشد.

تحلیل‌های شیطانی یعنی برداشت به چیزهای نامناسب، حرف او را، رفتار او را، نگاه او را، حرکت او را، اقدام او را، از همه‌‌ی این‌ها تحلیل‌های بد در بیاورد. تحلیل‌های بد نشانه خبث است، نشانه خباثت باطنی است. انسان خیلی باید به خدا پناه ببرد. آدم‌هایی که بافت شخصیتی‌شان این گونه می‌شود، گرفتار می‌شوند به مرضی که اسم آن هست سوءظن.

البته در روان‌شناسی جدید هم به خاطر این که زیست اجتماعی شخص را مختل می‌کند محل مباحثه قرار گرفته، حالا آن‌ها برای آن یک تنظیمات و درمان‌گری و یک کارهایی هم می‌کنند.

 

اعتماد یکی از ستون‌های حُسن ظن است

انسانی که مبتلا بشود به سوء ظن زندگی‌اش خراب می‌شود. ما داریم با دیگران زندگی می‌کنیم و زندگی با دیگران مبتنی بر اعتماد و احساس خوب است. اگر اعتماد نسبت به کسانی که محیط ارتباط او هستند آسیب ببیند و گرفتار این بدگمانی بشود اصلاً زیست او به هم می‌خورد. در خانواده باشد که می‌شود جهنم، زن نسبت به شوهر، شوهر نسبت به زن. اخیراً این مقوله یک خرده زیاد هم شده، خیلی هم دارد آسیب می‌زند. علت آن کاهش حیا است، وقتی سطح عفت تنزل پیدا می‌کند در قدم‌های اول سوءظن پیدا می‌شود. زن احساس می‌کند همسرش در یک ارتباط دیگری است، مرد احساس می‌کند همسرش در یک ارتباط دیگری است، از این چرت و پرت‌ها. و این بنیان زندگی که در آن ارتباط متقابل و میثاق غلیظ و عهد مشترک روی اعتماد است این لطمه می‌خورد. چون وقتی محیط بی‌ربط می‌شود، آشفته می‌شود، ارتباط‌ها غیرمنطقی می‌شود، یکی از آثارش از جمله تولید سوءظن در خانواده‌ها است. بعد همین مقوله در نسبت‌های اجتماعی، در محیط‌های کاری، در این چیزها هم یک امتدادهایی از یک جنس دیگری دارد. کلاً برمی‌گردد به آن قصه اعتماد. در زیست اجتماعی و حیات طیبه مقوله اعتماد خیلی چیز عجیبی است. حیات طیبه اجتماعی که ضمناً تأمین کننده حیات طیبه فردی هست یکی از ارکان اصلی‌ آن اعتماد است و این اعتماد یکی از ستون‌های حُسن ظن است، این وقتی آسیب ببیند آن مجموعه را فروپاشی می‌کند. این را باید مراقبت کرد. لذا در این مقوله شیطان خیلی کار می‌کند.

 

سوءظن عاقلانه و خردمندانه

یک بخشی‌ از سوءظن در روابط اجتماعی عمومی‌ است که انسان نسبت به هر کسی مبتلا باشد، یکی به طور خاص نسبت به مؤمنین، یک جنسی از سوءظن‌ها هم هست که در واقع می‌شود ‌گفت اعمال ظن مبتنی بر قواعد و شواهد است. نه قواعد و شواهد خودساخته، قواعد و شواهد واقعی. آن می‌شود سوءظن عاقلانه و خردمندانه. دلایل و شواهد را انسان در یک شخصی مشاهده می‌کند، هیچ توجیه‌ هم نمی‌تواند بکند. یعنی هرطور می‌خواهد توجیه کند در نمی‌آید. آن را دیگر خلاف عقل و مبنا است که به آن بگوییم به رغم این قضایا، تو نسبت به فلان کس حُسن ظن داشته باش، چنین چیزی را شارع اعظم تجویز نمی‌کند، این حماقت است.

وقتی یک جایی دلایل و بیّنات محکمی وجود دارد بر سوء فکر یا سوء عمل یا سوء انگیزه، این جا اگر کسی حُسن ظن داشته باشد این اسمش عیناً حماقت و سفاهت است. ممکن است از کلمه حُسن ظن هم استفاده بشود ولی این حُسن ظن به معنای فضیلت نیست بلکه نقطه مقابل آن است. در زیست عمومی اجتماعی مخصوصاً در محیطی که عموماً یک جماعت متدیّنی دارند زندگی می‌کنند، اصل بر این است که انسان مبتنی بر اعتماد و حُسن ظن زندگی کند. این‌ گونه اشخاص هم خیلی راحت هستند، هم خیلی بهره‌مند هستند. یعنی از زندگی‌شان فیض می‌برند، در زیست اجتماعی عمومی‌شان نسبت به هم یک احساس خوب دارند. این احساسِ خوبِ اولیه، یک پُل ارتباطی باطنی بین انسان‌ها برقرار می‌کند و در طرف مقابل هم احساس خوب ایجاد می‌کند. وقتی که این به شکل وسیعی روی آن کار بشود تقریباً فضا و مناسبات را به صورت جالبی بهینه‌سازی می‌کند.

 

نقش سوءظن در حیات طیبه

یکی از شاخص‌های زیست سالم در جامعه این است که چقدر اعتماد و حُسن ظن به صورت وسیع در جامعه وجود داشته باشد. اما سوءظن که بیاید واقعاً تخریب می‌کند و این فضاها را آسیب می‌زند. بنابراین قاعده عمومی‌‌ آن حُسن ظن نسبت به همه است، با تأکید بسیار بسیار زیاد نسبت به مؤمنین. این قاعده‌اش است. اگر یک وقت از طرف مقابل یک دلایل و بیّناتی به دست انسان بیاید که هیچ راهی برای توجیه آن وجود نداشته باشد، آن‌وقت آن‌جا دیگر باید احتیاط کند، گمان خودش را تحکیم کند بعد در مناسباتش با طرف حدگذاری کند، اندازه‌گذاری کند، احتیاط کند، حتی یک جاهایی متناسب با سطوح و اندازه‌های مسئله اقدام برای تصحیح طرف انجام بدهد.

این بحث از مباحثی است که مبتلا‌به در فرهنگ عمومی ما است. علتش هم این است که نقش این مسئله در حیات طیبه خیلی مهم است. سرمایه‌گذاری شیاطین برای این مسئله خیلی جدی است. تولید سوءظن بین افراد جامعه، بین گروه‌ها، بین طوائف، بین قومیت‌ها تا درون خانواده، یعنی از آن محیط جامعه باز تا محیط خانواده شیطان خیلی سرمایه‌‌گذاری می‌کند تا در این جاها تولید بدگمانی و بی‌اعتمادی کند. لذا باید روی این کار کرد. این از مقولاتی است که باید روی آن کار بشود چون به آن مبتلا هستیم، خیلی ابتلائات هم داریم، ان شاء‌الله در این زمینه باید اهتمام بیشتری کرد. در هر صورت ما فعلاً خودمان را ان شاءالله مواظبت کنیم این خیلی مهم است.

 

3. درخواست تبدیل بدگمانی به اندیشیدن در قدرت حضرت حق

«تظنّی» یعنی آن جایی که جنابعالی به آن بدگمانی که آمده در ذهن شما القاء شده به آن ترتیب اثر می‌دهی؛ آن جا که انسان ترتیب اثر نمی‌دهد، از کنارش رد می‌شود مشکلی ندارد. بعضی وقت‌ها این‌طور است، یک چیزی می‌آید در ذهن انسان، شخص می‌گوید استغفرالله. تو کنارش نشستی با خودت می‌گویی این چه گفت!؟ این گفت استغفرالله، یک چیزی در ذهن او آمده بوده. «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»[6] یک دفعه توجه پیدا می‌کند که چرا من نسبت به فلان کس دارم فکر بد می‌کنم؟ یک استغفار می‌کند به خودش می‌آید رد می‌‌شود می‌رود. این مشکلی ندارد. اما وقتی که «التظنی» یعنی اعمال ظن سوء، یعنی انسان آن بدگمانی را در خودش تثبیت می‌کند، به آن میدان می‌هد و تقویتش می‌کند. نسبت به خدای متعال همین طور است. یک وقتی القائات شیطانی هست، یک چیزی همین جور وسط ذهن انسان شلیک می‌شود شما هم با یک استغفاری، با یک «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» یک توجهی پیدا می‌کنید این برطرف می‌شود. در این حد مشکلی ندارد. اما آن جایی که به او میدان می‌دهیم، این تثبیت می‌شود، «التظنی» به آن معنا است.

این را چگونه می‌شود حل کرد؟ اولاً در مورد این بدگمانی انسان باید از خدای متعال کمک بخواهد، باید پناه ببرد به حضرت حق تبارک و تعالی. این پناهندگی به حق تعالی یکی درخواست تبدیل است به قاعده‌ای که قبلاً توضیح آن گذشت، نیاز به تکرار ندارد. تبدیل بشود، حالا این به چی تبدیل بشود؟ فرمود «تفکراً فی قدرتک» این تبدیل بشود به اندیشیدن در قدرت تو، چون مقام، مقام دعا است، در مقام دعا داریم می‌گوییم. بنابراین انسان پناه ببرد به خدای متعال، از خدای متعالی تقاضای تبدیل می‌کند، تقاضای تبدیل خیلی خیلی خیلی بالاتر از تقاضای عفو و مغفرت است، قله‌‌ی آن است. این در نامه اعمال ما و در محاسبات تبدیل بشود به «تفکراً فی قدرتک».

مطلب سوم الهام است. الهام به این که درمان درد بدگمانی به خدای متعال تفکر در قدرت حضرت حق است. لذا از این جهت عرض کردم این «التظنی» این جا به معنای «سوءالظن بالله تبارک و تعالی» است. به همین دلیل که «تفکراً فی قدرتک»، این مسئله را که جزو دردهای خطرناک، بیماری‌های خطرناک انسان است، این جا را درمان می‌کند. «تفکراً فی قدرتک» این است.

در ارتباط با سوءظن‌های جاری بین افراد، درمان آن یک شکل دیگری است. اگرچه کلاً تقویت بنیه توحیدی رافع همه این مشکلات است یعنی کأنّ آن نسخه جامع است، کلیدی است که به همه این قفل‌ها می‌خورد. به آن قاعده نگاه کنیم هست. ولی از جهت تناسب؛ به قول طلبه‌ها حکم و موضوع، نسبت را که برقرار کنیم، «تفکراً فی قدرتک با التظنی» نسبت که برقرار می‌کند می‌شود «سوء الظن بالله تبارک و تعالی». راه‌حل این با تفکر در قدرت خدای متعال است که انسان نسبت بین خودش و حضرت حق تبارک و تعالی را ببرد در محیط اعتماد و حُسن ظن.

 

تفکر، راه استخراج گنج عقل انسان است

چکیده مطلب این است، اولاً تفکر جزء پیشنهادهای جدی خدای متعال به بنده‌هایش است. مثلاً اسم قرآن را می‌توانید بگذارید کتاب تعقل و تفکر و تدبر. اصلاً قرآن کتاب اندیشه است. از نقشه راه برای اندیشیدن تا موضوع اندیشه، تا تقویت آن، تا تشویق آن، تا معرفی خطرگاه‌‌ها و رهزنان اندیشه، همه‌ در قرآن هست. مسئله تفکر یک موضوع معمولی در قرآن نیست. تفکر، راه استخراج گنج عقل انسان است. اگر می‌خواهید این گنجی که خدای متعال در دسترس شما قرار داده را استخراج کنید راهش تفکر است. لذا این موضوع جدی است و البته ماها اصلاً جدی نمی‌گیریم. یعنی هرچیزی که خدای متعال بیشتر به آن اهمیت می‌دهد، مثل این که ما بنا داریم به آن کمتر اهمیت بدهیم.

این قدر خدای متعال نسبت به فکر، عقل‌ورزی، عقل‌مندی، اندیشه‌ورزی، گسترش حوزه معرفتی و این تعمیق معرفت اهتمام دارد، نسبت به این مسئله توصیه دارد، این قدر راهنمایی کرده، تشویق کرده. مزیّت انسان در دو کلیدواژه است؛ عقل و قلب. حاصل عقل معرفت است، حاصل قلب عشق است. معرفت به خدای متعال و عشق به خدای متعال. این در محور اول که عقل باشد چگونه فراهم می‌شود؟ با تفکر. با میدان دادن به اندیشه است، با جدی گرفتن موضوع تفکر است.

 

تفکر در محیط معارف الهی برترین عبادت است

در کلام اولیاء خدا هم به من و شما گفتند شما دارید با تفکر، با اندیشیدن دانسته‌های خودتان را ورز می‌دهید، سامان‌دهی می‌کنید تا به یک مرحله بالاتری از معرفت برسید، تفکر این است. به قول اهلش «حرکة من المبادی و من المبادی الی المرادی». این جا انسان دارد گنجینه دانسته‌های خودش را، دانایی‌های خودش را به کار می‌گیرد برای رسیدن به یک معرفت و یک دانایی بالاتر. این عملیة الفکر، این کاری که اسمش هست تفکر،‌ این در محیط معارف الهی به عنوان برترین عبادت معرفی شده که اندکی از آن در برابر بسیاری از سایر جلوه‌های بندگی قرار می‌گیرد. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ»[7] ساعت یعنی بخشی از یک روز. حالا این شصت دقیقه و این‌ها هم بگویید عیبی ندارد. حالا مثلاً بگویید 120 دقیقه، یک خرده بیشتر یک خرده کمتر. سه ساعت و این‌ها. نه این ساعتی که ماها می‌گوییم، یعنی پاره‌ای از یک روز. می‌تواند پنج دقیقه باشد. می‌تواند ده دقیقه باشد. حتی می‌تواند کمتر از این باشد. تا مثلاً چند ساعت به اعتباری که ما می‌شناسیم. «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ» مثل «لیلة القدر خیرٌ من ألف شهر» گفت این یک شب است ولی از هزار ماه بهتر است، این هم می‌گوید ببینید ظاهرش کم است «تفکر ساعةٍ» اما «خیرٌ من عبادة»، بعضی از روایات دارد «سنة» یعنی یک سال. خب در عمر ما یکسال خیلی زیاد است؛ حالا بماند که ما عمر را کیلویی خرج می‌کنیم می‌رود. ولی یک سال برای یک عمر مثلاً صد ساله مناسب است. یک کسی می‌گفت صد و بیست سال کم است. در حالی که انسان وقتی به مقاطع بالاتر زندگی می‌رسد دوست دارد که مختصرتر باشد، تا قبل از این که خودش برود توانایی‌هایش نرفته باشد. چون گاهی انسان چشم و گوش و دست و پا و کمرش را، قدرتش را، توانایی‌اش رفته خودش مانده. در دعای شب نیمه شعبان از خدای متعال می‌خواهید می‌گویید اعضاء و جوارح و توان من بشوند وارث من‌. قوّت من، چشم من، گوش من، دست و پای من، این‌ها را وارث من قرار بده. یعنی من رفته باشم این‌ها پشت سر من بیایند. خیلی تعبیر لطیفی است. یک سال در یک عمر طبیعی خیلی زیاد است. «تفکر ساعة خیرٌ من عبادة سنة»، این عبادت هم که در روایات ما می‌آید عبادت طراز مقبول است. «خیرٌ من عبادة سنة» این عبادت یعنی عبادت مقبول در درگاه خدای متعال. «خیرٌ من عبادة سنة» داریم تا سبعین، سبعین یعنی یک عمر. «خیرٌ من عبادة سبعین سنه» از هفتاد سال عبادت، نه زندگی. یک وقت می‌گویی از هفتاد سال زندگی، خیر؛ هفتاد سال عبادت بهتر است. در دستگاه الهی خیر بهتر است. تفکر این است و گمشده امروز ما است.

آیت‌الله استاد حائری شیرازی یک تعبیری دارد خیلی تعبیر قشنگی است. خدا ان شاءالله رحمت کند و بر درجاتش بیفزاید، ایشان می‌گوید این دستگاه استکبار و استعمار و این‌ها این‌طور نیست که نگذارد شما فکر کنید، یعنی بیاید جلوی تفکر شما را بگیرد، این قدر سر شما را شلوغ می‌کند که نتوانی فکر کنی. نگاه می‌‌کنی اصلاً فکر کجاست؟ کجای زندگی ما فکر است، تفکر است؟ تفکر در آیات کجاست؟ تفکر در قدرت کجاست؟ تفکر در عظمت کجاست؟ تفکر در صنع کجاست؟ تفکر در خلقت کجاست؟ تفکر در سماوات کجاست؟ تفکر در ملکوت کجاست؟ و تفکر در بالاتر از آن‌ها که دیگر چیزی نیست، کجاست؟ مسئله این است.

 

پدر و مادر خیرِ اخلاقی، تفکر است

امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند: «اُوصيكُم بتَقوَى‌اللّهِ و إدامَةِ التَّفَكُّرِ؛ فإنَّ التَّفَكُّرَ أبو كُلِّ خَيرٍ و اُمُّهُ؛[8] شما را به تقواى الهى و انديشيدنِ هميشگى سفارش مى‌كنم؛ زيرا كه انديشيدن پدر و مادر همه خوبيهاست». خیر این جا به معنای خیر اخلاقی است. البته سایر وجوه خیر را هم می‌تواند دربر بگیرد، مثل خیر مادی و اقتصادی و زیستی، این‌ها را هم می‌تواند دربر بگیرد ولی حالا ما بیشتر جنبه فضیلتی‌ آن را خواستیم عرض کنیم.

 

وصف قدرت پروردگار متعال در قرآن کریم

این جا موضوع قدرت است، «تفکراً فی قدرتک» تفکر در قدرت خدای متعال. قرآن کریم 45 بار خدای متعال را با وصف قدیر معرفی می‌کند. «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»‌. حدود یازده بار با قادر معرفی می‌کند. «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»[9]. گمان می‌کنم یک چهار مورد هم با مقتدر، «في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ»[10]. صفت قدرت برای پروردگار متعال یک منظومه خیلی فوق‌العاده‌ای است در کتاب الهی. هم برای فعل خدای متعال، هم برای صفت، هم برای ذات، برای تمام این مراتب قدرت هست. صفت دارد.

 

طلوع قدرت الهی در 22 بهمن

اگر ما بخواهیم در باره یکی از اجناس قدرت الهی تفکر کنیم همین تصرفی است که خدای متعال در دل‌ها می‌کند، برخلاف تمام طراحی‌هایی که می‌شود. مثلاً بعد از یک قضایایی یک دفعه 22 بهمن درست می‌شود. در اغتشاشات بعضی‌ها دل‌هایشان لرزید. بعضی‌ از شماها می‌آمدید به من می‌گفتید آقا چه خبر است؟ همه چیز از دست رفت! یعنی حالی داشتند بعضی‌ها، از آن طرف شیاطین را می‌دیدند، از آن طرف جریان استکبار را، از این طرف این شبهه‌انگیزی‌ها و این‌ها را، همه را می‌گذاشتند کنار هم در معادلات می‌دیدند اوضاع از چه قرار است.

در تمام این قضایا شما یک نفر را می‌بینید؛ البته بودند کسانی که در محیط این نگاه توحیدی نگاه می‌کردند. ولی یک نفر را می‌دیدید واقعاً مثل قلّه دماوند؛ آقا جان این تعبیر را برای امام داشتند ولی واقعاً خودشان هم همین‌طور هستند. مثل این قلّه دماوند، آرام، مطمئن، محکم، اصلاً از یک افق دیگری قضایا را می‌بیند، تحلیل می‌کند. کاملاً متفاوت از این چیزهایی که بعضی از ماها می‌بافیم و می‌لافیم. خیال می‌کنیم در تحلیل و این چیزها خیلی هم قوی هستیم. نظام محاسبات‌ ما گاهی وقت‌ها مخدوش است. یک قدرت الهی طلوع می‌کند، این تصرف است، تصرف در دل‌ها است. سیل راه می‌اندازد. بعد شما می‌بینی از کجا هستند این‌ها، این‌ها کی هستند، از کجا دارند می‌آیند، چه کسی این‌ها را حرکت داده؟ چه کسی این‌ها را به میدان آورده؟ چون در معادله است، در لحظه است.

این 22 بهمن شگفتانه‌ای بود، هم برای دوستان، هم برای دشمنان. این دست قدرت خدا است، همان معجزه است. همین اعجاز است، اگر کسی هنوز ایمان نیاورده بسم الله. خدای متعال می‌خواهد این معجزه را وسط همه این قضایا نشان بدهد. آن کسی که دل‌ها دستش است و می‌آورد وسط میدان. در تصاویری که تلویزیون نشان می‌دهد، اصلاً نمی‌‌توانند نشان بدهند. زحمت دارند می‌کشند، ولی اصلاً قابل انعکاس نیست. نه شکوه آن نه عمق آن. اخیراً صدا و سیما دارد یک زحمتی می‌کشد، به روستاها و این‌ها هم می‌گوید شما خودتان تصاویر بفرستید، تازه یک جلوه‌های جدیدی است، خیلی قشنگ است. خیلی‌ها اصلاً این‌ها را نمی‌شناختند، یعنی قبل از تظاهرات همین تهران و اصفهان و این‌ها در ذهن‌شان بود، نمی‌دانستند عمق کجاست. ولی امسال خبرها این‌طوری است که در آن اعماق هم باز متفاوت بود. یعنی میزان حضور، کم و کیف آن اصلاً قابل مقایسه با قبل‌ها نبود.

صدا و سیما گاهی یک چیزهایی پخش می‌کند، این جلوه خیلی جالب بود. یکی از همین خانم‌هایی که به قول آقا جان فرمودند ضعیف الحجاب، تلویزیون با او داشت مصاحبه می‌کرد، این آمده بود گفت آقا گفتند این ضعیف الحجاب‌ها به دشمن جواب ندادند، من آمدم بگویم یکی‌اش من هستم آقا. یکی از آن‌ها من هستم که ما جواب ندادیم.

بعد از این اتفاق بسیار بسیار باعظمت و بزرگ، من به صراحت از آن تعبیر می‌کنم به معجزه حق تبارک و تعالی. دست قدرت الهی است. این در پی آن برکات و فتوحات بسیار زیادی خواهد داشت، امیدواریم که حضرت حق تبارک و تعالی به ماها هم معرفت بدهد، هم حال خوب بدهد، هم شکر بدهد، هم ان شاء‌الله توفیق خدمت کرامت کند و در این راه ثبات قدم بدهد.

اگر کسی یک ذره لرزیده بوده برود استغفار بگوید، یک دور استغفار کند که چه شده بود که یک ذره تردید برایم درست شده بود.

اللّهمَ صَلِّ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّد الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ، وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِالْغَناءِ وَ الثَّرْوَةِ، وَ عَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُومِناتِ بِالشِّفاءِ وَ الصِّحَّةِ، وَ عَلى أَحْياءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ عَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُومِناتِ بِالشِّفاءِ وَ الصِّحَّةِ، وَ عَلى أَحْياءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَ الْكَرَمِ، وَ عَلى أَمْواتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ عَلى غُرَباءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ إِلى أَوْطانِهِمْ سالِمِينَ غانِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



[1] آیه 20 سوره اعراف

[2] آیه 6 سوره فتح

[3] آیه 6 سوره فتح

[4] آیه 214 سوره بقره

[5] خطبه 113 نهج‌البلاغه

[6] آیه 201 سوره اعراف

[7] .بحار الأنوار : 22/327/71

[9] آیه 18 سوره انعام

[10] آیه 55 سوره قمر



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *