متن دوازدهمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۱/۰۷/۳۰ 1401/7/30


فایل pdf
 متن دوازدهمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۱/۰۷/۳۰
به توفیق الهی نکته‌هایی را در بخش اول مقدمه تقدیم کردیم. خلاصه‌ی مسأله در آن بخش این بود که باید بین دو نسل به‌لحاظ چرخه‌ی تربیت ارتباط مناسبی برقرار بشود. اساساً مبنای چرخه‌ی تربیت شکل‌گیری ارتباط مطلوب و مناسب بین دو نسل است. البته این روزها یک مقدار تعریفِ نسلی را نوع دیگری مطرح می‌کنند و مدام دهه دهه می‌کنند، از این حرف‌هایی که شنیدید، این‌ها بیشتر شوخی است. نسل پدر نسل فرزند؛ حالا این‌جا ممکن است یک فاصله‌ای، گاهی فاصله‌ کمتر باشد، ممکن است فاصله هم بیشتر باشد این می‌شود دو نسل.

«فَاِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إقْبَالِ الآخِرَة اِلَىَّ مَا يَزعُني عَنْ ذِكْرِ مَنْ سوَايَ وَ الاِهْتِمَامِ بِمَا وَرَائي غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هَمِّ النَّاسِ هَمُّ نَفْسي، فَصَدَفَني رأيي وَ صَرَفَني عَنْ هَوايَ، وَ صَرَحَ لِي مَحْضُ أَمْري فَأَفْضَى بي إلى جِدٍّ لا یکون فیه لَعِبٌ، وَ صِدْق لاَ يَشُوبُهُ كَذِبٌ وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي».[1]

 

ارتباط نسلی بین چرخه‌ی تربیت

به توفیق الهی نکته‌هایی را در بخش اول مقدمه تقدیم کردیم. خلاصه‌ی مسأله در آن بخش این بود که باید بین دو نسل به‌لحاظ چرخه‌ی تربیت ارتباط مناسبی برقرار بشود. اساساً مبنای چرخه‌ی تربیت شکل‌گیری ارتباط مطلوب و مناسب بین دو نسل است. البته این روزها یک مقدار تعریفِ نسلی را نوع دیگری مطرح می‌کنند و مدام دهه دهه می‌کنند، از این حرف‌هایی که شنیدید، این‌ها بیشتر شوخی است. نسل پدر نسل فرزند؛ حالا این‌جا ممکن است یک فاصله‌ای، گاهی فاصله‌ کمتر باشد، ممکن است فاصله هم بیشتر باشد این می‌شود دو نسل.

بعد رفتید سراغ پدر بزرگ و این‌ها، آن یک تعریف نسلیِ دیگری پیدا می‌کند. غرض این‌که بین دو نسل منظورمان دقیقاً همین است که این‌جا می‌شود پدر و فرزند، مادر و فرزند یا احیاناً معلم و شاگرد، دقیقاً به همین معنا. آن‌چه که می‌تواند جریان تربیت را به یک جریان فعال و مؤثر و پیش‌برنده تبدیل کند و این چرخه یک چرخه‌ی شایسته و متوازنی باشد این است که این ارتباط بین دو نسل ارتباطی بر اساس شناخت متقابل، درک مشترک و همکاری جدی و اعتماد در حد قابل توجه باشد. این‌که شکل بگیرد چرخه‌ی تربیتی می‌شود یک چرخه‌ی فعال و به لطف خدای متعال کار تربیت در آن ارتباط بین نسلی به سامان می‌رسد.

امام (علیه‌السلام) در آن دو فرازی که برای‌تان خواندیم در بخش اول مقدمه که «من الوالد الی المولود» بود، درواقع دارند همین کار را شکل می‌دهد. مفصل درباره‌اش گفتگو کردیم و در ضمن آن ویژگی‌هایی که امام (علیه‌السلام) مطرح کرده بودند تا حد زیادی به لطف خدای متعال به بعضی از کلیدی‌ترین نکته‌های مربوط به دوران بزرگسالی و دوران جوانی دست پیدا کردیم. از منظر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نکته‌های قابل توجه یک مقداری مباحثه شد. می‌شد آن را بیشتر هم بسطش داد ولی فعلاً نیاز به آن نداریم و به نظرم از باب براعت استهلال بخش زیادی از این حرف‌ها در متن نامه بعداً تشریح می‌شود و نکته‌های لازم درباره‌اش گفته خواهد شد.

 

محورهای ارتباطی بین نسلی

یکی از آن محورهای ارتباطی، یکی از آن بهانه‌‌های ارتباطی و پل‌های ارتباطیِ بین نسلی گفتگو است، اگر فرض کنیم آن یک پل عاطفی باشد که به نظر این کمترین اصل آن است، یعنی این پل عاطفی است که ارتباط را ارتباطی بنیادین و مؤثر می‌کند و همیشه باید صیانت و حفظ بشود. محور دیگر این ارتباط عبارت است از آن پل شناختی که با محور گفتگو و صحبت دائم و متناسب هست که شکل می‌گیرد. حالا آن‌جا بحث زبان نسلی هم پیش می‌آید. زمانه‌ی ما این بحث‌ها خیلی جدی شده، همیشه این‌طور بوده ولی سرعت تحولاتی که به‌لحاظ محیطی پیش آمده به ضمیمه‌ی اینکه به‌لحاظ ژنتیک و تغییرات بافت‌های شناختی و اندام‌های روانی و امثال این‌ها بالاخره در مسیر زمان پیش می‌آید؛ ولی مهم‌تر از آن شرایط محیطی است. در زمانی که این نامه نوشته شده اصلاً فرضی برایش نبوده، این همه تحولات گوناگون و سریع و پشت سر هم. این تحولات پیام ویژه‌ای به ما دارد که عمدتاً تحولات ناظر به مدل زیست و شیوه‌ی زندگی و سبک زندگیِ نسل جدید و نسل جوان است.

لذا اگر این را به‌صورت یک مسأله‌ی فوق‌العاده مهم و حیاتی در نظر بگیریم حاصلش این می‌شود که تلاشِ مشترک مخصوصاً تلاش از طرف نسل مربی، معلم، پدر و مادر نسبت به نسل جوان، باید تلاش مضاعفی برای حفظ هم‌زبانی باشد. وَالا این سرعت که اتفاقات فوق‌العاده‌ای را در زمان خیلی کوتاه بین دو نسل رقم می‌زند، اول فاصله‌ی زبانی می‌اندازد بعد فاصله‌ی عاطفی به‌وجود می‌آورد بعد هم خدای نخواسته از مرحله‌ی تفاوت و این‌ها می‌‌گذرد می‌کشاند به سمت مرحله‌ای که اسمش شکاف بین نسلی است.

 

خطر انقطاع یا شکاف نسلی

شکاف بین نسلی مرحله‌ی هشدار است و درواقع دیگر به مرز خطر نزدیک می‌شود، اگر برای آن علاج نشود انقطاع نسلی اتفاق می‌افتد. مرحله‌ی شکاف پیشرفته یا مثلاً انقطاع نسلی، حاصل آن عبارت است از انقطاع هویتی.

اگر فرض کنیم یک هویت، یک پیوستار (مجموعه‌ای فشرده و هم‌بند) است که به‌صورت عمیق بین نسل‌ها دست به دست می‌شود و شناسه‌ و شناسنا‌مه‌ی یک جامعه محسوب می‌شود، اگر غفلت بشود و این پیوست‌های نسلی به آن توجه نشود این در معرض خطر قرار می‌گیرد. زمانه‌ی ما این مخاطره خیلی زیاد است و علتش هم سرعت تحولات است. اکنون این حرف‌هایی است که تا حد زیادی شناخته شده است. یک وقت‌هایی شما غفلت که می‌کنید می‌بینید با این جامعه‌ی مخاطب‌تان درک‌تان برقرار نمی‌شود، شما چیزی می‌گویید او چیز دیگری می‌فهمد، او چیزی می‌گوید شما چیز دیگری درک می‌کنید. اگر این ارتباط مراقبت نشود می‌بینید عالم‌تان دارد عوض می‌شود، دو عالم دارد شکل می‌گیرد.

بنابراین در زمان ما آن پیامی که ما از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در متن نامه دریافت می‌کنیم این به‌خاطر سرعت تحولات محیطی و خطر انقطاع یا شکاف نسلی ضریب می‌گیرد که خودش خطر بزرگی است.

 

خطر تصرف جغرافیای ذهنی نسل جدید توسط دشمن

اکنون طراحی‌ که از طرف شیاطین و دشمن در ارتباط با انقلاب اسلامی شده دقیقاً روی همین نقطه قرار می‌گیرد. آن‌ها بعد از تجربه‌های زیادی که در چالش با انقلاب اسلامی پیدا کردند چشم امیدشان به این انقطاع نسلی است. این‌ها می‌گویند اگر ما موفق بشویم این انقطاع نسلی را در ایران شکل دهیم خودبه‌خود توانستیم گسست آرمانی ایجاد کنیم و گسست هویتی پیش بیاوریم، در شرایطی که گسست هویتی و آرمانی پیش بیاید جامعه‌ی ‌آینده چیز دیگری را خواهد خواست، می‌گویند اگر هم بتوانیم در این جنگ ادراکی و شناختی ارزش‌های خودمان را آن‌جا ببریم و این عالمِ ارزش‌های این‌ها را عوض کنیم و محیط شناختی این‌ها را در آن تصرف کنیم، درواقع منطقه یا به عبارتی جغرافیای ذهنی نسل جدید را ما بتوانیم تصرف کنیم آن‌وقت زمین دیگر مهم نیست، یعنی این در اختیار ما هست، دیگر ما مشکل خاک و زمین نداریم. زمین در آینده دست کسی است که جغرافیای ذهنی را داشته باشد. اگر زمینه‌ی شخصیت انسان‌ها و نسل‌ها را کسی بتواند تصرف کند زمینش در اختیارش است. چنان‌که وقتی انقلاب اسلامی آمد نظام ارزشی خودش را آورد و ذهن‌ها او را پسند کرد، وقتی که پذیرش کرد دیگر زمین در اختیار این نظام ارزشی جدید قرار گرفت، ایران تبدیل شد به محیط استقرار نظام اسلامی مبتنی بر تحولی که اسمش بود انقلاب اسلامی.

اکنون این‌ها دنبال همین نسخه هستند و چشم امیدشان این است که در این امتداد نسلی، نسل ‌آینده عالم دیگری پیدا کند و نظام ارزشی‌ آن بر اساس این جنگ شناختی متحول بشود و به تصرف دشمن دربیاید. آن‌ها می‌گویند اگر ما توانستیم ذهنیت و زمینه‌ی شخصیتی و محیط ادراکیِ نسل جدید را تصرف کنیم آن‌وقت دیگر ایران دست ماست. این تحلیلِ بسیار دقیقی است، دارند به‌شدت روی این موضوع کار می‌کنند، کارشان هم یک کار حرفه‌ای است، کار خیلی وسیع است، استفاده‌ی از همه‌ی ظرفیت‌ها است.

 

رونمایی از تفاوت‌های پیشرفته نسلی

یک نمونه‌ی خیلی کوچکش را شما در این جریان فتنه‌ی اخیر مشاهده کردید که جریان فتنه‌‌ی اخیر یک رونمایی جدی‌ از تفاوت‌های نسلی کرد. من الان معتقد به شکاف نسلی نیستم، اگر چه بعضی‌ها مدام می‌خواهند این را القاء کنند ولی ما الان شاهد یک تفاوت پیشرفته هستیم. یعنی تفاوت پیشرفته خودش را اکنون در مدرسه‌های ما بعد از این‌که یک مقدار این فتنه‌ گسل نسلی را تکان داد نشان داد. چون دقیقاً همان‌جا قرار گرفت، جنس موضوع و نوع آن کاملاً روی این موضوع می‌رفت، این جنس ماجرای فتنه‌ی اخیر کاملاً روی این محور نشسته چون از باب بحث‌های فرهنگی، بحث‌هایی است که یک مقدار به هویت جنسی و امثال این‌ها برمی‌گردد و توانست یک زلزله‌ی ارزشی بدهد. درواقع روی گسل نسلی رفت و خواست آن‌جا را تا حدی فعال‌سازی کند. حاصلش را شما در کف مدرسه‌ها دارید می‌بینید و دیدید، مخصوصاً این بچه‌ها بعد از دو سال و نیم فاصله‌ی جریان کرونایی برگشتند مدرسه، ما محیط ذهنی این‌ها را کاملاً واگذار کردیم به دشمن، دو دستی و سخاوتمندانه تقدیم کردیم، حالا داریم تحویل می‌گیریم. آن تفاوت را کاملاً می‌شود این‌جا از نزدیک دید.

این‌جا آن نقطه‌ای است که باید حتماً با طراحی، تدبیر، عمق‌یابی و برنامه‌ریزیِ حساب ‌شده بدون تعجیل، بدون هیجان، بدون حرکت‌های احساسیِ سطحی باید برای آن چاره‌جویی کرد و به نظر من این یک فرصت است. اکنون این حجم سؤالاتی که در نسل دانش‌آموزی دارد مشاهده می‌شود این یک فرصت است اگر ان‌شاءالله از عهده‌اش بربیاییم. از جمله اتحادیه‌ی ما در این زمینه خیلی وظیفه‌اش وظیفه‌ی بزرگی است و باید هم‌اندیشی کنیم، فکر کنیم و یک‌وقت از انجام رسالت تاریخی خودمان در این مرحله‌ی حساس جا نمانیم و دور نمانیم. اکنون چشم شهدا به شماهاست، ببینند این‌جا چکار می‌خواهید بکنید؟ الان یک چالشی است که در این منطقه اتفاق افتاده.

بحث تفاوت نسلی چیزی است که به‌صورت تدریجی اتفاق می‌افتد منتها الان تدریجش به‌خاطر وجود فناوری‌های جدید و تحولات محیطی و یک مقدار هم آن تحولات ژنتیک سرعت‌ یافته است. کسانی که در نظام تربیتی مسئولیت دارند یا به‌مناسبت پدر و مادر بودن یا به‌مناسبت معلمی و مربی‌گری و آموزش و پرورش و این‌ها در این زمینه وظیفه‌مند هستند این‌ها باید خودشان را برسانند وَالا آن‌ها صبر نمی‌کنند. نسل جدید هرگز صبر نمی‌کند تا شما به او برسید. شما هستید که باید سرعت بگیرید و خودتان را برسانید. این خیلی نکته‌ی اساسی است. آن‌وقت این‌جا همان بحث ارتباط عاطفی حرف اساسی را می‌زند، مخصوصاً جاهایی که یک مقدار التهاب‌ها التهاب‌های دردناکی است و یک نوع القائات تلخ و این‌ها اتفاق افتاده باشد اول باید پل‌های عاطفی را ترمیم و تقویتش کرد بعد روی آن محیط عاطفی پل‌های شناختی و ارتباطات گفتگویی شکل بگیرد که آن البته بسیار پیش‌برنده است.

 

فرصت طلایی برای انقلاب اسلامی

شرایط فعلی به نظر من یک فرصت بسیار بزرگ برای انقلاب اسلامی و برای دوستداران انقلاب است، چون بالاخره ما معتقدیم که پیام‌های ما پیام‌های فطری است، فطرت‌پسند است، عمیق است، با هویت تاریخی و هویت بنیادین ملیِ ما کاملاً هم‌سویی و هماهنگی دارد. لذا این‌جا اگر ما درست عمل کنیم این زلزله‌ای که ایجاد شده و این اتفاقی که افتاده را می‌تواند به یک فرصت برای استحکام و حذف فاصله‌ها و کاهش آن مخاطرات تبدیل کند و می‌تواند تا حد زیادی از این‌که ما را در محور هویت ایمانی و انقلابی ببرد به سمت آن شکاف نسلی صیانت کند.

شما اکنون باید دائم روی این کار کنید، بیشتر هم کار به نظرم کار روشی است. الان مسأله‌ی روش است، کشف روش‌های نو و تازه برای تقویت این ارتباط‌ها و این‌که چه باید کرد. این‌ها هم سؤالاتی است که الان پیش روی همه‌ی شما عزیزان است و باید کمک کنیم به همدیگر که به پاسخ‌های مناسبی در این زمینه ان‌شاءالله برسیم. بدون این‌که بخواهیم یک کار شتاب‌زده‌ی احیاناً خراب‌‌کننده انجام بدهیم.  ان‌شاءالله باید دوستان ما خیلی دقیق و حساب‌شده با انگیزه‌ی تام، با روحیه‌ی بسیار قوی عازم میدان بشوند و کار بزرگ و مسئولیت بزرگ خودشان را در این مقطع بتوانند انجام بدهند.

 

تأثیر و ظرفیت ارتباطات مکتوب

آن بخش اول مقدمه همین بحث ارتباط شناختی و باز کردن باب گفتگو بود. منتها امام (علیه‌السلام) این‌جا یک گفتگوی مکتوب را انتخاب می‌کند، لازم نیست این جای گفتگوی حضوری را بگیرد، هرکدام تأثیر خودش را دارد ولی معمولاً گفتگوهای مکتوب ویژگی‌های خودش را از منظر دوام و تکرارپذیر بودن دارد. مثلاً شما یک نامه‌ای به یک کسی که می‌دهید اگر دوست‌تان داشته باشد ممکن است آن نامه را صدبار بخواند، گاهی این‌طوری است.

من یک نامه‌ای برای یک کسی از همین بچه‌های دبیرستان نوشته بودم، قصه مال خیلی سال پیش است، بعد بیشتر جنبه‌ی دستورالعملی و نکته‌ها و یادآوری‌ها را برای او داشت، بعد ایشان سال‌ها بعد یک‌وقت آن نامه را به من نشان داد گفت تمام کلمه‌هایش را حفظ هستم، نسبتاً نامه‌اش مطوّل هم بود، آن‌وقت هم ما حوصله داشتیم وقت بود یک‌مقدار مفصل برایش نوشته بودم. گفت تمام کلمه‌هایش را حفظ هستم، حتی حالت دست‌خط شما که آن‌جا شما چه‌طوری نوشتید، کم و زیادهایش در ذهنم ثبت شده است. آن نامه‌ای که به من نشان داد گفت از بس این را مراجعه کردم آسیب دیده. این خصوصیت نامه است، درحالی که این مطلب را من همان زمان به بیان دیگر برای هم‌شاگردی‌های این‌ها و سایر بچه‌ها هم گفتم، اگر آن‌جایی که مکتوب نشده خب تأثیرش متفاوت است. اما وقتی که او آن تأثیر مبنایی را گرفته و ضمناً مکتوب هم دارد که می‌تواند دائم به آن مراجعه کند بالاخره آن حس را به او منتقل می‌کند.

مسأله‌ی مکتوب اثر فوق‌العاده‌ای دارد. امام (علیه‌السلام) این روش را انتخاب کرده، به نظرم این روش پیام خوبی دارد یعنی یکی از ظرفیت‌های گفتگو که می‌تواند ارتباطات بین نسلی را تقویت کند ارتباطات مکتوب است. البته حالا یک مقدار همه‌ی این چیزها عالمش عوض شده. حالا اصلاً همین شیوه‌هایی که شماها دارید مطلب می‌نویسید می‌فرستید دریافت می‌کنید، پیام می‌فرستید دریافت می‌کنید ظرفیت‌هایی است که شکل گرفته. از این ظرفیت هم می‌شود به‌خوبی استفاده کرد. البته این غیر از آن کار مکتوب به معنای باز دقیق‌تر مسأله است‌ ولی حداقل یک ظرفیت این‌چنینی هم در اختیار وجود دارد.

واقعاً امکاناتی که الان ما برای تقویت این ارتباط‌ها و برقراری‌اش داریم خیلی امکانات متفاوت و غیر قابل تصوری است. دشمن از همین دارد استفاده می‌کند، دقیقاً از همین ظرفیت صوت می‌گذارد، پیغام می‌گذارد، آموزش می‌گذارد، تصویر می‌گذارد، تصویرها را هنرمندانه درست می‌کند، پویا ‌می‌کند، متحرکش می‌کند، انیمیشن می‌کند، از رنگ‌های مختلف استفاده می‌کند، یعنی دارد از همه‌ی این ظرفیت‌ها برای برقراری آن ارتباط و تقویت آن و باورپذیر کردن پیامش و تقویت نفوذ کلمه‌اش استفاده می‌کند. ما به‌طور متقابل در این زمینه ضعف‌مان ضعف جدی است که این را باید جبران کنیم.

 

امتیاز ارتباط حضوری با مخاطب

ما در مجموع یک ظرفیت بسیار بسیار فوق‌العاده‌ای را در اختیار داریم که این را هیچ‌وقت طرف‌های مقابل ما در اختیار ندارند. مزیت ما ارتباط حضوری است که این را دشمن ندارد. در مجموع این است که می‌تواند ارتباطات حضوری را سامان بدهد، تقویت کند و پیش ببرد و در آن‌جاست که عواطف می‌جوشد. به تعبیر حضرت آقا می‌فرمودند ارتباطات چشم در چشم و چهره در چهره و این‌ها تأثیر خاص خودش را دارد. ایشان می‌فرمودند در این ارائه‌ها هیچ چیزی جای منبر را نمی‌گیرد. آن روش خاص خودش را دارد، سرّش هم همین چهره به چهره بودن و مواجهه‌ی حضوری است. ما از این ظرفیت ارتباط حضوری باید خوب استفاده کنیم. ارتباط‌هایی که مخصوصاً در کانون‌های ارتباطی متفاوت و با تعداد کم حتی گاهی نفر به نفر، گاهی مثلاً یک نفر با دو نفر سه نفر، این‌طوری باید ارتباطات شکل بگیرد و این ارتباطات را بشود توسعه داد. بعد در یک جاهای تجمیعی مثلاً محیط‌های بیرونی کوهی، اردویی، دریایی، جنگلی، صحرایی، کویری، از این چیزهایی که بالاخره در دسترس ماها هست بتوانیم یک مقداری این ارتباطات را هم تقویت کنیم، هم به آن تنوع بدهیم هم ظرفیت تأثیرش را افزایش بدهیم.

 

مسئله ناسازگاری روزگار

امام (علیه‌السلام) این‌‌جا وارد بخش دوم مقدمه می‌شوند، این‌جا امام (علیه‌السلام) راز نگارش این نامه را بیان می‌کنند، می‌فرمایند اما بعد؛ اما بعد یعنی دیگر بعد از حمد و ثنا و بسم‌الله و آن مقدمه‌ای که الان خواندیم، فرمودند «فَاِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إقْبَالِ الآخِرَة اِلَىَّ؛ من وقتی که شرایط خودم را بررسی می‌کنم در این بررسی می‌ّبینم که دنیا به من پشت کرده و روزگار با من سر ناسازگاری گذاشته و آخرت هم دارد به من نزدیک می‌شود». ببینید سه‌ تعبیر، این دیگر مربوط به مثلاً حوالی شصت سال و این‌ها است که امام (علیه‌السلام) در موقعیت بازگشت از صفین قرار داشتند. می‌فرمایند در این بررسی‌ و تبیّنی که من داشتم، دیدم دنیا به من پشت کرده. این به من پشت کردن دنیا می‌تواند به هر دو معنا باشد یعنی هم می‌تواند به معنای پشت کردن به معنای عبور از دوران جوانی و میانسالی و این‌ها باشد که یعنی گذشت عمر و زمان است، یکی هم می‌تواند ادبار دنیا به معنای این‌که دیگر با من خوب نیست باشد، کاهش فرصت‌ها، کاهش زمینه‌ها، ظرفیت‌ها، موقعیت‌ها، این‌ها خودش را می‌تواند نشان بدهد. ولی خب عمدتاً انسان همان معنای اول به ذهنش می‌آید.

«وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ»، «دهر» را قبلاً داشتیم خاطر نازنین‌تان هست «الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْر»، در آن بخش اول مقدمه این بود. در فهرستی که حضرت خودشان و موقعیت خودشان را داشتند تعریف می‌کردند از جمله این بود، آن‌جا راجع به «دهر» صحبت کردیم. عرض کردیم که «دهر» درواقع آن محیط فرازمانِ حاکم بر زمان است، لذا امتدادش را کاملاً نشان می‌دهد، در فارسی هم به آن می‌گوییم روزگار، یعنی منظورمان از روزگار همین «دهر» است که از اول تا آخر مثلاً یک عمر را گاهی بلکه حتی چند نسل را، حتی می‌تواند در یک تعبیر کل مثلاً تاریخ را هم پوشش بدهد، این‌قدر کلمه‌ی «دهر» وسیع است. البته یک وقت‌هایی هم ناظر به سنت‌های حاکم بر زمان هست، گاهی ناظر به شرایط به‌اصطلاح پیرامونی و امثال این‌ها هم می‌شود، خیلی کلمه‌ی جالبی است.

این‌جا «جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ» جموح به معنای ناسازگاری است، این مرکبی که رکاب نمی‌دهد. این را عرب می‌گوید «جَمَحَ»، یعنی مثلاً این اسب الان رکاب نمی‌دهد دائم لگد می‌اندازد و مدام خودش را این‌طرف و آن طرف می‌کشد، راهوار نیست. این همان ناسازگاری است.

 

در اوج اقتدار در قله‌ی مظلومیت

حضرت دارند از روزگار یاد می‌کنند که راجع‌به خود امام (علیه‌الصلوةوالسلام) مسأله کاملاً عینیت تاریخی دارد. بالاخره این طرف دوستان بی‌حال و متشتت، آن‌ طرف دشمن متحد و جدی. زمانه‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خیلی زمانه‌ی سختی است، اگر چه یک قلیلی با حضرت بودند، اما خطبه‌های نهج‌البلاغه را انسان می‌خواند؛ من خودم گاهی وقت‌ها خیلی گریه کردم، مثلاً یک خطبه‌ای را خواندم به اندازه‌ی یک مقتل گریه کردم که بر امام (علیه‌السلام) چه گذشته که دارند این‌طور با این جامعه‌ی مخاطب‌شان حرف می‌زنند. بی‌حالیِ آن‌ها، تفرقه‌ی آن‌ها، بی‌انگیزگی آن‌ها، حرف ناشنوا بودن آن‌‌ها، خیلی حضرت اذیت شدند، به تعبیر آقا در اوج اقتدار در قله‌ی مظلومیت.

حالا غرض این «جموح الدهر» یعنی می‌‌گویند به ما رکاب نداد، دارد دائم برای ما بازی درمی‌آورد. این وضعی است که حضرت می‌گویند من در آن هستم. معلوم می‌شود خیلی حضرت دارد از جهت این شرایط اذیت می‌شود. حوالی این پنج سالی که جریان خلافت متوجه حضرت بود آزارها مضاعف بود، درگیری، جنگ، یک‌طرف خوارج، یک‌طرف جریان معاویه، قاسطین و مارقین و ناکثین و این‌ها همه، هر روزی یک فتنه‌ای یک چیز جدیدی روبه‌روی امام (علیه‌السلام) قرار داشت.

 

گزارش مختصر تاریخی

این «جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ» را شما می‌توانید معنای فراتر هم داشته باشید. حالا ما می‌توانیم یک‌طوری معنی کنیم که حال زمانه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشد که همین‌طور که من الان عرض کردم به منزله یک گزارش مختصر تاریخی باشد، یک وقت است که «جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ» را می‌توانید یک‌طوری معنا کنید که با سن بزرگسالی تطبیق می‌کند. فرمود: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»[2]. حتی بدن آدم هم با آدم آن‌طور که باید و شاید راه نمی‌آید، آن‌طور که قبلاً راه می‌آمد. پای شما، دست شما، قوّت شما، آدم احساس می‌کند که این‌ها کم‌کم دارد برایش بازی در می‌آورد.

ممکن هم است شما این‌طور معنی کنید که یک مقدار فراخ‌تر از زمانه حضرت و خود حضرت معنا بشود. ولی به نظر من همان معنای طبیعی‌اش که گزارش وضعیت خود امام (علیه‌الصلوةوالسلام) هست خیلی دل‌نشین‌تر است.

«جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ» از آن‌طرف هم می‌بینم که آخرت دارد به من نزدیک می‌شود. یعنی مرگ دارد به من می‌رسد. «إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ» این یک نوع پیش‌بینی هم هست. چون حضرت بعد از این دیگر مقداری زنده نماندند. از تاریخی که نامه را می‌نویسند تا تاریخ شهادت‌شان وقتی نیست. یک‌جور پیش‌بینی هم هست «وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ» گفت از آن‌طرف هم آخرت به من اقبال کرده با سرعت دارد به سوی من می‌آید و دارد به من نزدیک می‌شود. او دارد از روبرو همین‌طور قدم به قدم به من نزدیک می‌شود. در یک چنین شرایطی که وضعیت خودم را بررسی کردم دیدم که این ادبار دنیا، این ناسازگاری روزگار و این هم اقبال آخرت؛ نتیجه‌اش این است که من بنشینم دیگر به خودم برسم و کارم را جفت‌و جور کنم و بارم را ببندم.

بنابراین باید در چنین شرایطی روی وضعیت خودم تمرکز کنم. «مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ» من را باز می‌دارد از این‌که بخواهم به دیگری فکر کنم. بعد می‌فرماید انسان وقتی در یک چنین موقعیتی قرار می‌گیرد خودبه‌خود تمرکز می‌کند روی وضعیت خودش تا خودش را برای سفر ابدی جمع‌وجور کند. بنابراین در یک چنین شرایطی من باید تمرکز کنم وضع خودم را بررسی کنم. دیگر خیلی زمان این‌که بخواهم به این و آن بپردازم ندارم. «وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي» همّ و اهتمام من می‌شود آن شرایط پیش روی من که وضعیت آخرتی است و بالاخره مسیری است که پیش روی من قرار گرفته. می‌فرماید: «غَيْرَ أَنَّی حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي؛ وقتی که دیگر من بدون این‌که بخواهم به وضعیت دیگران برسم و ذهنم مشغول دیگران باشد، عمدتاً دیگر باید اشتغال داشته باشم به شرایط خودم و همّ من باید خودم باشم و خودم را باید آماده کنم برای آن عالم و شرایط پیش‌رو»، «فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي عَن‏ هَوَايَ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي» می‌فرماید که (البته بعضی این را «صدقنی» هم خواندند. هم این «صدقنی» درست است هم «صدفنی». اگر صدف باشد به معنای اِعراض است اما اگر صدقه باشد که همان صدقه‌ای است که ما پیش خودمان هم از آن گفتگو می‌کنیم. تصدیق کردن است). «فَصَدَفَنِي رَأْيِي» می‌تواند باشد. «صدقنی رأیی» می‌تواند باشد. ولی در نسخه‌ها هم هر دو نسخه هست. به نظرم همین نظر من مورد تأیید فهم خود من دارد قرار می‌گیرد. این‌که من باید متمرکز بشوم و وضعیت خودم را جمع‌وجور کنم و بالاخره خودم را برای آن شرایط پیش‌رو آماده کنم. «وَ صَرَفَنِي عَن‏ هَوَايَ». اگر «صدفنی رأیی» بخوانیم معنایش این می‌شود که نظر من باعث می‌شود که من از غیر خودم اعراض کنم. آن هم به این معنا خواهد شد که ملاحظه‌ای ندارد.

 

آرزوها و دل‌بستگی‌ها بین ما و واقعیت دائم پرده می‌اندازد

انسان در شرایط جوانی آرزوها و خواسته‌ها و افق‌هایی که دارد، آرمان‌هایی که برای خودش تشریح می‌کند، وقتی که در این موقعیت قرار می‌گیرد که پشت سرش دنیا دارد او را هُل می‌دهد به سمت آخرت از آن‌طرف هم آخرت دارد می‌آید، این وسط هم روزگار با او سر ناسازگاری گذاشته باشد، این دیگر چه هوا و آرزو و خواسته‌ای را می‌تواند برای خودش طراحی کند؟ «وَ صَرَفَنِي عَن‏ هَوَايَ‏ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي»؛ تأکیدها را پشت سر هم می‌بینید؟ چقدر تأکید می‌شود! «وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي»، «صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي» یعنی دیگر خیلی خالص و زلال و بی‌شائبه این توجه به کار خود من شده، دیگر من کاملاً متمرکز شدم روی وضعیت خودِ خودِ خودم که ببینم من می‌خواهم چه‌کار کنم و خودم را برای آن وضعیت آینده آماده کنم. نتیجه‌اش این است که «فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَا يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ» من اکنون دیگر در موقعیتی که بخواهم با مسائل سطحی مواجه بشوم یا آن‌ها را به‌شوخی در نظر بگیرم ندارم، دیگر از این مرحله گذشته.

«فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ» من را کشانده به یک شرایط جدّی که دیگر در آن شوخی راه ندارد. البته این‌جا به جای کلمه شوخی در برابر جدّ «لعب» را گذاشته. یعنی دیگر از فرصت بازی و امثال این‌ها عبور کردم. چیزی که مثلاً برای روزگار جوانی یا حتی یک مقداری مثلاً روزگار میان‌سالی و این‌ها قابل تصور است ولی این‌جا دیگر فرصت این حرف‌ها نیست.

«وَ صِدْقٍ لَا يَشُوبُهُ كَذِبٌ» من را کشانده در یک مرحله‌ای که در آن هیچ نوع شائبه‌ای وجود ندارد. صدق خالص است. انسان می‌رسد به یک مرحله‌ای که وضعیت او را در شرایطی قرار می‌دهد که کاملاً با یک موضوع بدون پرده‌ای روبه‌رو می‌کند. هیچ کذبی نمی‌تواند جلوی این صدق بزرگی که حکایت از اقبال آخرت و رفتن و دور شدن از دنیا است را بگیرد. مثلاً در روزگار جوانی آرزوها و دل‌بستگی‌ها بین ما و واقعیت دائم پرده می‌اندازد که آن را انسان بخواهد ببیند. می‌گوید این پرده‌ها دیگر کنار رفته، دیگر در آن نه «لَعِبی» هست نه «کَذِبی» هست. این‌ها هیچ‌کدام دیگر نیست. این واقعیت خالصِ خالص جلوی ما قرار گرفته است.

 

انسان در مسیر آخرتی متفرّد می‌شود

اکنون من در چنین موقعیتی هستم. فقط و فقط و فقط باید به خودم برسم. باید برای سفر ابدی آماده باشم. در یک چنین موقعیتی که تمام ذهنم درگیر وضعیت خودم شده و باید برای سفر آخرت آمادگی داشته باشم. دوستان عنایت داشته باشند خیلی سفر بزرگی است. مسیر پیش روی ما خیلی مسیر عجیبی است. نه که انسان در مسیر آخرتی متفرّد می‌شود، این کلمه قرآن خیلی کلمه عجیبی است. به این فکر کنید لرزه به اندام‌تان می‌افتد. فرمود: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»[3]. خودِ خودت هستی که می‌آیی، این بازی‌ها و بند و بیل‌ها و عناوین و نسبت‌ها و این‌ها تمام می‌رود دنبال کارش. یعنی شما متفرّد محشور می‌شوی. خودِ خودت هستی. تصور مسیری که ما به تنهایی خواهیم رفت، تنهایی نه فقط تنهایی از این‌که دیگر این رفقاء و دوستان‌مان که باعث دلگرمی ما و اُنس ما بودند با ما نیستند، هیچ چیز دیگری هم با ما نیست. امکاناتی بود نیست، ظرفیت‌هایی بود نیست، نسبت‌هایی بود نیست، عناوینی بود، هیچ کدام دیگر نیست.

خدا رحمت کند یکی از اساتید ما در درس فلسفه در باب ماهیت می‌گفت «الماهیة من حیث هی لیست الا هیه» بعد آن‌جا از کلمه لیسیده استفاده می‌کرد. می‌گفت این ماهیت لیسیده یعنی هیچی در آن از این لباس‌های گوناگون وجود ندارد. لختِ لختِ لخت است. برای توصیفی که درباره ماهیت هست از کلمه لیسیده استفاده می‌کرد. غرض این‌که مسیر سختی در پیش داریم. خدا به ما رحم کند.

 

تمرکز آنی روی قطعه‌ای حساس

یک وقت‌هایی هست که انسان تا می‌خواهد راجع‌به آن آینده فکر کند امروز برایش یک جلوه‌ای می‌کند که این جلوه امروز بین ما و آن آینده بسیار مهیب، هولناک، خطیر و بزرگ فاصله می‌اندازد. این همان لعب و کذب و همین چیزهایی است که حضرت گفتند. یک موج آرزو است، یک تصویر برای آینده است. تسویف است، تسویل است، مخصوصاً قدرت خیال و وهم تصرف‌هایی می‌کند که خیلی شگفت‌انگیز است. در تصویر واقعیت خیلی دست‌کاری می‌کند. در عالم جوانی و این‌ها این چیزها پذیرفته است ولی در یک موقعیتی که انسان در سن بزرگسالی محسوب می‌شود دیگر همه‌‌ی این‌ها کنار می‌رود. شخص با توجه به این‌که سرعت اقبال آخرت را دارد به خودش می‌بیند مثل این است ‌که بی‌پرده با مقصد ابدی، با آخرت روبه‌رو شده باشد. وقتی بی‌پرده روبه‌رو می‌شود حاصلش عبارت است از این‌که روی شرایط خودش تمرکز پیدا می‌کند. درست مثل این‌که الان به من و شما بیایند بگویند کار شما فردا تمام است، یک مخبر صادقی از راه برسد بگوید کار شما فردا تمام است. بیننا و بین‌الله انسان چه‌کار می‌کند؟ چه‌‌طور روی وضعیت خودش تمرکز می‌کند؟ آماده‌سازی خودش، توبه، استغفار، ذکر، دعا، مناجات، وصیت بنویسد، همه چیزها را تنظیم کند، اگر تعهدی دارد بخواهد آن‌ها را پرداخت کند. یعنی یک دفعه متمرکز می‌شود در این قطعه.

 

 

نامه 31 نهج‌البلاغه، نامه‌ای جامع و متفاوت

این همان حالت تمرکز است که امام (علیه‌السلام) این‌جا دارند درباره آن صحبت می‌کنند. حالا شما حساب کنید حضرت می‌گوید که من در یک چنین وضعیتی هستم. این وضعیت را در این چند جمله خیلی رنگی تعریف و توصیفش کرده که خیلی صناعت‌های ادبی زیبایی هم در آن هست. با همه‌ی این اوصاف می‌گوید من وسط این قضایا که دیگر رفتم کلاً سراغ خودم که خودم را آماده کنم می‌بینم تو هستی. عجب! «وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي» می‌بینم که تو بخشی از وجود خود من هستی. جدای از من نیستی. یعنی این‌قدر سرنوشت ما به هم گره خورده است که می‌بینم تو اصلاً پاره‌ای از وجود من هستی. «بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي» گفتم بعضی از خودم؟ نه، بلکه دیدم اصلاً تو کل من هستی. این تعبیر خیلی تعبیر عجیبی است. من یک وقت روی این تعبیر یک مقدار محاسبه کردم دیدم این‌جا امام (علیه‌الصلوةوالسلام) با همین دو کلمه چه باری از وضعیت تربیتیِ نسلِ پیش‌رو را دارد رونمایی می‌کند. «وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي» من دیدم تو همه‌ی من هستی. «حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي» به‌گونه‌ای که هر چیزی به تو اصابت کند آفتی، بیماری، سختی، دشواری، پیچیدگی، هر چیزی به تو اصابت کند به من اصابت کرده. می‌خورد به من «وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي» اگر یک‌وقت مرگ به سراغ تو بیاید به سراغ من آمده.

مثلاً شنیدید که می‌گویند که داغ جوان یک چیز غیرقابل تصوری است. خدا نیاورد برای پدری که جوانش در زمان حیات او از دنیا برود. یک چیز عجیبی است، خیلی سنگین است. این هم اصلاً قابل تصور نیست. «وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي» نتیجه چی شد؟ نتیجه این کلمه است «فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي» بنابراین من همان اندازه که باید به وضعیت خودم برسم و کارهایم را محاسبه و تنظیم کنم، باید به کار تو برسم. یعنی نسبت پدر فرزندی این‌جا یک کشفی از آن می‌شود. حضرت می‌گوید به همین خاطر من همان مقدار که الان کارهای مربوط به شخص خودم من را مشغول کرده و من را درگیر کرده «عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ» کار تو هم من را درگیر کرده، وضعیت تو، آینده تو، شخصیت تو، اندیشه‌های تو، مسیر پیش روی تو، لذا نتیجه این شد که من دست به قلم شدم. «فَكَتَبْتُ» اکنون دیگر من نشستم به نوشتن «فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ» و این نامه‌ام را برای تو دارم می‌نویسم. به این ترتیب به این مطالبی که در این نامه می‌نویسم دارم برای راهنمایی تو و ترسیم مسیر خوشبختی تو تکیه می‌کنم. «مُسْتَظْهِراً بِهِ» دیگر کأنّه امید بستم به این نامه‌ای که دارم برای تو می‌نویسم. «فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي مُسْتَظْهِراً بِهِ» چه بمانم چه بروم. «إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ» یعنی اگر از دنیا بروم که خب این پیش تو هست اگر هم بمانم که باز برای تو نوشتم. در هر دو صورت تکیه می‌کنم به آن‌چه که در این نامه می‌نویسم برای تأمین سعادت و خوشبختی تو.

این تأکیدی که من قبلاً خدمت شما داشتم که با این نامه نمی‌شود معمولی برخورد کرد به این ‌خاطر است.

حضرت می‌گوید من هر چه که تو نیاز داشتی این‌جا به تو گفتم، چیزی فروگذار نکردم. این است که باعث می‌شود نامه 31 می‌شود یک نامه متفاوت. حضرت اهتمام و عنایت داشتند برای این‌که چیزی از اصول ضروری و آن‌چه که باید مورد نظر مخاطب‌شان باشد چیزی جا نمانده باشد. لذا یک جامعیتی دارد، خیلی فوق‌العاده است.

 

نگاه وحیانی نسبت به نسل

نگاه واقعی الهی مبتنی بر وحی این‌گونه است که نسبت بین پدر و فرزند را تعریف می‌کند. در دنیا به این نسبت می‌خندند. در نگاه‌های عادی در همین مکاتب جاری اصلاً می‌گویند این یعنی چه؟ تو این مسئولیت را داری، همین که این سرپا بشود و خودش را پیدا کرد تمام شد. قطع شد رفت، او می‌رود دنبال زندگی‌اش، تو هم می‌روی دنبال بقیه زندگی‌ات. این حرف‌ها یعنی چه؟ این‌که من تو را همه وجود خودم می‌بینم. عصاره می‌بینم، خلاصه می‌بینم یعنی چه؟ این مبتنی بر این نگاه وحیانی است در نسبتی که بین پدر و مادر و فرزند وجود دارد و این حاصلش تکالیفی و حقوقی است. حقوق و تکالیفی را این‌جا بین آن‌ها برقرار می‌کند که این‌ها تمام شدنی نیست و به این دنیا اکتفا نمی‌شود. تا آخر که هست، بعد از این دنیا هم با او می‌آید به عالم بعدی. آن‌وقت در این نگاه مسئولیت‌ها خیلی بزرگ است، مسئولیت تربیت سنگین است.

یک کسی خدا به او بچه نمی‌داد، خیلی نگران بود. پیش ما می‌آمد، می‌رفت، مدام می‌گفت آقا ما را دعا کنید. طبق قواعد عادی هم انسان به نظرش می‌رسید که حالا برای او فرزند نمی‌شود. بعد من یک وقت در خلوت صدایش کردم، چون دیدم خیلی پریشان است. گفتم من اگر یک کمی از مسئولیت پدری برای تو بگویم، اگر به تو بگویم جوانب مسئله را، احتمالاً می‌روی شکر می‌کنی و نماز شکر می‌خوانی که خدا به تو بچه نداده، و واقعاً این احساس را در او به‌وجود آوردم که از این حالت نگرانی و آشفتگی بیرون بیاید. گفتم خیلی مسئولیت بزرگی است.

بنابراین او می‌گوید که اگر خدای ناخواسته انسان در تربیت از انجام آن وظایف اصلی و مبنایی و درستِ خودش جا بماند آن‌وقت بعداً یک صحنه‌های دنیایی و آخرتی برایش پیش می‌آید که می‌گوید «یا لیتنی کنت عقیما» ای کاش من عقیم بودم اصلاً بچه نداشتم. نمی‌خواهم بی‌جهت بترسانم. من به او به‌خاطر آن پریشانی‌اش یک چنین توضیحی دادم و آرام شد. اما کسانی که فرزند دارند باید توجه کنند. نعمت بزرگی است و در کنارش مسئولیت هم مسئولیت بزرگی است.

 

جلسه آینده امام (علیه‌السلام) شروع می‌کند یک چند جمله‌ای به عنوان مبنا ارائه می‌کند که به نظر می‌رسد کل نامه 31 شرح همان چند جمله مقدماتی هست که ارائه خواهد شد. ان‌شاءالله به توفیق الهی عمری باشد عرض خواهیم کرد.

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي جَمِيعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنی زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْن‏ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ» و رحمة‌الله و برکاته.



[1] نامه 31 نهج‌البلاغه

[2] آیه 68 سوره یس

[3] آیه 94 سوره انعام



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *