متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۱» 1394/7/13


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۱»

چند نکته درباره اصرار بر گناه

موضوع سخن گزارش مضامین و شرح فرازهای هشتمین دعای صحیفه مبارکه سجادیه بود. به این فراز رسیدیم که امام (علیه السلام) به ما آموزش می‌دهند که با همه‌ی وجود از آنچه که اسباب سقوط محسوب می‌شود، به خدای متعال پناه ببریم. از آن فهرست به موضوع اصرار بر گناه رسیدیم. بر اساس حدیث شریف جنود عقل و جهل، توبه از جنود عقل و اصرار از لشکریان جهل محسوب می‌شود. وقتی خداوند تبارک و تعالی متقین را به ما معرفی می‌کند و سیمای انسان‌های پارسا و پرهیزکار را ترسیم می‌کند، یکی از ویژگی‌های آنها عبارت است از: «وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛[1] و بر آنچه مرتكب شده‏اند، با آنكه مى‏دانند [كه گناه است‏]، پافشارى نمى‏كنند». اگر احیاناً از سر غفلت و اشتباه مرتکب کبیره یا صغیره شوند، آن‌قدر حساسیت طبع‌ و ظرافت فطری‌شان بالا هست که آنها را به خود بیاورد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛[2] در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‏اى از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و بناگاه بينا شوند». زود به خودشان می‌آیند و مبصر می‌شوند. بصیرت اینجا عبارت است از توبه. «فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» یعنی جبران می‌کنند و از آن راه نجات که عبارت است از توبه، وارد می‌شوند. در اینجا می‌فرماید: «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ؛[3] و آنان كه چون كار زشتى كنند يا بر خود ستم روا دارند». متقین چه مرتکب فاحشه بشوند که کبیره باشد، و چه مرتکب صغیره شوند، «ذَكَرُواْ اللّهَ» به یاد خدا می‌افتند و به حضرت حق توجه پیدا می‌کنند. نتیجه‌اش می‌شود: «فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ؛ و براى گناهانشان آمرزش مى‏خواهند»، از کارهایی که انجام داده‌اند استغفار می‌کنند. استغفار باعث می‌شود مشمول مغفرت الهی قرار بگیرند. مغفرت خدای غفور و غفار شامل حال آنها می‌شود و خدای متعال عذرشان را می‌پذیرد.

«وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ» یعنی بر گناه نمی‌مانند و آن را ادامه نمی‌دهند، توبه و استغفار می‌کنند و نجات پیدا می‌کنند. ادامه‌اش این است: «أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْا؛ آنان پاداششان آمرزشى از جانب پروردگارشان است». خدای متعال آنها را می‌بخشد و وارد بهشت می‌کند. هم در بهشت به آنها اقامت دائمی داده می‌شود و هم از اجر خاصی بهره‌مند می‌شوند: «نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ» می‌تواند شامل همه موارد قبل باشد و می‌تواند باب جدیدی از لطف الهی درباره اینها باشد.

پس مسئله به‌قدری مهم هست که در ضمن صفات متقین گنجانده شده است. خدای متعال شش صفت برای انسان‌های متقی انتخاب می‌کند تا ما آنها را بهتر بشناسیم. یکی از این ارکان شش‌گانه، عبارت است از اینکه: «وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ».

ذیل همین آیه کریمه روایتی در کافی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که حضرت فرمودند: کسی بر گناه اصرار دارد که گناه می‌کند، و استغفار نمی‌کند: «الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ» حتی در باطنش هم دنبال توبه نیست و استغفار نمی‌کند: «و لا یحدّث نفسه بتوبة». آدم گاهی گناهی را مرتکب شده و وجدان‌درد می‌گیرد، دائماً با خودش کلنجار می‌رود که باید زود مسئله را جبران کند، توبه کند و برگردد، نادم هست. اما یک وقت کسی استغفار نمی‌کند و باطناً دنبال توبه هم نیست. به چنین حالتی اصرار گفته می‌شود.

اصرار با چنین وضعیتی از لشکریان جهل است و ذیل فهرست گناهان کبیره قرار می‌گیرد. اصرار و استقامت بر گناه از سر توجه و بدون توبه و استغفار، ذیل عناوین عمومی کبائر قرار می‌گیرد. لذا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «لاصَغيَرَةَ مَعَ إلْاصْرارِ وَلا كَبيرَةَ مَعَ الْاِسْتِغْفارِ؛[4] با اصرار و پافشارى بر گناه صغيره معنا ندارد، و با طلب مغفرت [از حضرت حق] كبيره‌اى برجا نماند». اگر کسی گرفتار اصرار شود، در حوزه اقدامات او دیگر چیزی به نام گناه صغیره وجود ندارد. هر صغیره‌ای ضمیمه به اصرار شود، می‌شود کبیره. کسی که گرفتار اصرار بر گناه هست، هرچند آن گناه جزء گناهان صغیره باشد، از فهرست صغایر جدا می‌شود و جزء کبائر می‌رود. اما اگر کسی اهل استغفار باشد، برای او گناه کبیره‌ای باقی نمی‌ماند و استغفار آن را می‌سوزاند. اگر توبه و استغفار کاملی باشد، هیچ چیزی از اثر آن گناه باقی نمی‌گذارد. اصرار صغیره را کبیره می‌کند، و استغفار، کبیره را از دور خارج می‌کند و برای شخص اصلاً گناهی باقی نمی‌ماند.

 

مؤمن مقیم کوی استغفار است

در دعای دوازدهم دو جا مسئله اصرار بیان شده است. یکی از آن موارد این است: «وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِكَ إِلَيْكَ مَنْ تَرَكَ الِاسْتِكْبَارَ عَلَيْكَ، وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ، وَ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ». امام می‌فرمایند: من دانستم که محبوب‌ترین بندگان تو نزد تو آن کسی هست که سرکشی در برابر تو را رها می‌کند. استکبار اینجا به معنای ایستادن در برابر فرمان الهی است. «جَانَبَ الْإِصْرَارَ» یعنی از اصرار و اینکه بخواهد اقامت بر گناه داشته باشد، پرهیز می‌کند. «وَ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ». پس سه تا نکته شد. امام فرمود من این را دانستم که محبوب‌ترین شخص نزد تو کسی است که حالت بندگی دارد، استکبار ندارد، در برابر فرمان تو خاضع هست، بر گناه نمی‌ماند و دائماً با استغفار همراه است.

استغفار متن زندگی انسان مؤمن و متقی است، نه حاشیه. انسان مؤمن باتقوا عبارت است از استغفار. مؤمن مقیم خیمه استغفار است. درست نقطه مقابل انسان جاهل که مقیم بیت معصیت است. آن‌قدر طبع مؤمن لطیف می‌شود که از طاعت خودش هم استغفار می‌کند. در نماز سرت را از رکوع برمی‌داری، واجب شد که بگویی: «استغفرالله ربی و اتوب الیه» یعنی من کجا و رکوع در برابر تو کجا؟ لذا از این رکوع، تسبیح و نمازم استغفار می‌کنم. بنابراین انسان مؤمن متقی، مقیم کوی استغفار است و در خیمه استغفار اقامت دارد. لذا استغفار متن زندگی مؤمن هست و از رهگذر استغفار انسان مؤمن، رها، آزاد، پاکیزه و سبکبار می‌ماند. بر خلاف انسان جاهل غافل که دائم به دست و پای دلش وزنه آویزان می‌شود. یک گناه یک وزنه است، پس گنهکار دائم بارش بیشتر می‌شود و سنگینی روی سنگینی قرار می‌گیرد. اما انسان مؤمن چون مقیم منزل استغفار است، تا وزنه‌ای به او بسته می‌شود، با استغفار آن را باز می‌کند. لذا مؤمن همیشه سبک، در حال پرواز و صعود و رشد است. در سیره نبوی (صلی الله علیه و آله) است که: «وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً» حضرت فرمودند من روزی هفتادبار استغفار می‌کنم.

ادامه دعای دوازده این است: «وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنْ أَنْ أَسْتَكْبِرَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ، وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِمَا قَصَّرْتُ فِيهِ، وَ أَسْتَعِينُ بِكَ عَلَى مَا عَجَزْتُ عَنْهُ». من کجا و استکبار در برابر تو کجا؟! من یک بنده خاضع خاشع ذلیل هستم. در دعای عرفه صحیفه مبارکه می‌خوانیم: «و اقل اقلین  واذلل اذلین مثل ذره»، نه، بلکه از ذره هم کمترم. در برابر قدرت مطلق، عظمت مطلق، ذره هم نیستم. «وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ» و من به تو پناه می‌برم که بخواهم بر گناهی اصرار داشته باشم. شبیه همین دعای هشتم که حضرت اینجا از اصرار به خدا پناه می‌برند.

«وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِمَا قَصَّرْتُ فِيهِ» و از هرچه کوتاهی کردم در مراتب و آداب بندگی، به پیشگاه تو عذر می‌آورم و استغفار می‌کنم. درباره آنچه از وظایف بندگی عاجز می‌شوم و کم می‌آورم، از تو کمک می‌خواهم. مرا کمک کن که از عهده وظایف بندگی‌ام، برآیم. در دعای دوازدهم دو جا مسئله اصرار پشت سر هم آمد.

نمونه دوم این بخش صحیفه مبارکه است: «و صیّرنا الی محبوبک من التوبة، و ازلنا عن مکروهک من الإصرار» که قبلاً بحثش گذشت. «صیرنا» یعنی «الحقنا» یعنی ما را به توبه ملحق کن تا در زمره توابین قرار بگیریم؛ چون توبه محبوب تو است. نقطه مقابل توبه چیست؟ در نگاه امام اصرار هست: «وازلنا عن مکروهک من الاصرار» و ما را از اصرار که نمی‌پسندی جدا کن و به توبه ملحق ساز.

اما نمونه سوم در دعای چهلم صحیفه مبارکه است. دعای چهل از نسخه‌های بسیار مهم صحیفه مبارکه است و برای وقتی است که حضرت متوجه موضوع مرگ می‌شدند. فراز پایانی‌اش این است: «امِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ، طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ».

 

مرگ مطلوب

چه نوع مرگی مطلوب است؟ مرگی که حجاج بیت الله حرام داشتند. بعد از مناسک حج و درک عرفات و با جامه احرام و آن حال خوش و ریختن اشک‌؛ حالت فوق‌العاده‌ای که فرشته‌ها دائماً به آنها مرحبا می‌گویند. چه حالی بهتر از این که انسان در آن بمیرد؟ مگر نه اینکه سرانجام باید بمیریم؟ آن‌هم زمانی که خیلی نزدیک است. بر خلاف آنی که فکر می‌کنیم که با مرگ فاصله داریم. اصلاً بحث جوان و پیر نیست، طبع ما به مرگ نزدیک است. پس چه خوب است که انسان این‌گونه بمیرد. یکی از دوستانم بعد از نماز صبح مشغول دعا و سجده بود. عادت داشت یک سجده هم می‌رفت. خانواده‌اش پشت سرش جماعت می‌خوانند و سپس می‌روند برای استراحت. بعد از استراحت می‌بینند این سجده همچنان ادامه دارد. در سجده قبض روح شده بود. چقدر شیرین است! خوش به سعادت حاجیان! این‌گونه مردن توفیق بزرگی است و برای هر کسی پیش نمی‌آید. مثل زمان جنگ است که یک دفعه دری باز شد و عده‌ای رفتند. حالا علتش یک جا تیری است که صدام می‌زند، یک جا بی‌تدبیری آل سعود است. یک در باز شده و می‌گویند: بفرمایید، مهمان بهشت هستید. در مناسک برای حاجی اتفاقاتی می‌افتد که بهترین وضع این است که انسان بلافاصله بعد از آن حالات از دنیا برود و دیگر به تاریکی‌ها برنگردد. همانجا نور بگیرد و برود، مثل حالی که برای مؤمن مجاهد در جنگ اتفاق می‌افتد. جالب است که راجع‌به حج حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند که جهاد ضعیف‌های امت من است. قوی‌ها با دشمن روبرو شوند، ضعیفان هم به حج روند. در چنین حالی کسانی از دنیا بروند، غبطه ندارد؟

«امتنا» یعنی تقاضای این‌گونه مردن. در چه وضعی انسان بمیرد؟ فرمودند: «امتنا مهتدیین» وقتی می‌میریم، در وضعی باشیم که مشمول هدایت تو قرار گرفته باشیم. «غیر ضالین» گمراه نباشیم، «طاعئین» در مقام طاعت باشیم، «غیر مستکبرین» استکبار نداشته باشیم. یعنی در کمال خضوع، حالت بندگی در برابر تو داشته باشیم و هیچ عبادت و طاعت تو برای ما تحمیلی نباشد. این‌گونه نباشد که انسان عبادت را به خودش تحمیل کرده باشد. «تائبین غیر عاصین» توبه هم کرده باشیم و در مقام معصیت نباشیم. اینجا بلافاصله حضرت کنار «غیر عاصین»، اصرار بر گناه را مطرح می‌کنند: «ولا مصرین». به حالی رسیده باشیم که کوچک‌ترین گناهی که مرتکب می‌شویم، بلافاصله پشیمانی، گریه، توبه و جبران ضمیمه‌اش باشد. اینجا بر توبه تأکید شد. «تائبین» یعنی مقیم مقام توبه باشیم، نه عصیان‌گر و نه مصرّ بر گناه. به هر حال انسان گرفتار گناه می‌شود، مهم این است که بر معصیت اصرار نداشته باشد، زود پشیمان ‌شود و خاضع و نادم گردد.

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ» پس چه مرگی مطلوب است؟ مرگی که وقتی سراغ ما آمد و ما آن را زیارت کردیم ـ انسان مرگ را زیارت می‌کند و مرگ یک حقیقت وجودی است ـ خوش باشم و ناراحت نباشم. وقتی ما با مرگ دیدار می‌کنیم، گرفتار مصیبت اصرار نباشیم، در حالت هدایت، طاعت و توبه باشیم. به هیچ وجه در وجود و ذهن و قلب و عمل ما، اصرار حکمی و فعلی نباشد.

 

علت اصرار بر گناه

مواردی که در این دعای صحیفه مبارکه مطرح شده و محل مباحثه ما هم هست، اصرار بر صغیره است که ما از آن به خدای متعال پناه می‌بریم. کبیره تکلیفش معلوم است. در بین مؤمنین مصر بر کبیره یافت نمی‌شود. البته این دعا آن را هم در بر می‌گیرد، ولی به حسب تناسب حکم و موضوع و فضا و مخصوصاً از جهت سیاق، به نظر می‌رسد چیزی که امام (علیه السلام) از آن به خدای متعال پناه می‌برد، همین اصرار بر صغیره است.

 

1. کوچک شمردن گناه

چرا انسان گرفتار اصرار بر گناه ـ چه کبیره و چه صغیره ـ می‌شود؟ بلافاصله پلی زده می‌شود به جمله بعدی که: «و استصغار المعصیة». نکته کلیدی این است که شیطان برای نابود کردن انسان دو مداخله هم‌زمان دارد. یکی «استصغار المعصیه»، دوم «استکبار الطاعه». اگر شیطان در این دو مداخله موفق شود، نابودی انسان حتمی است. یکی دست‌کم گرفتن گناه است، دوم اینکه انجام طاعت به نظرش سنگین آید.

مداخله شیطان در اینجا در درجه اول علمی است؛ یعنی در ذهن و تصویرهای ذهنی شما مداخله می‌کند. لذا انسان باید از مداخه شیطان در تصویر ذهنی‌اش مراقبت کند. مداخله شیطان در گناه‌های دم‌دستی، صغیره و کوچک که در فهرست کبائر و فواحش نیست، به قدری پیش می‌رود که انسان اصلاً آنها را دیگر گناه نمی‌داند. در برداشت‌ها و قضاوت‌های ذهنی خود، اینها را در فهرست گناه نمی‌برد. برای خودش مبنایی هم می‌سازد که خدا کریم است و می‌بخشد. گاهی حتی جلوترش می‌رود و می‌گوید اگر بنا است برای این گناه عذاب کند، بگذار عذاب کند! این افراد در دستگاه محاسباتی خود، گناهانشان را معصیت محسوب نمی‌کنند.

عاملی که معمولاً روی این اشتباه تأثیر دارد، عبارت است از فراوانی گناه در محیط زندگی. مثلاً می‌گوید کمی موی خانم‌ها بیرون باشد، چیز مهمی نیست، موی همه بیرون است. قرآن کریم خطاب  عجیبی دارد، آنجا که می‌گوید: «قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ؛[5] بگو: پليد و پاك يكسان نيستند، هر چند كثرت پليد [ها] تو را به شگفت آوَرَد». زیادی امر پلید که پلیدی را از پلیدی خارج نمی‌کند. ترفندی که شیطان از آن بهره‌برداری می‌کند، این است که همه مشغول این گناه هستند. به این ترتیب انسان گرفتار اصرار بر گناه می‌شود. گناه را دست‌کم می‌گیرد و به حساب نمی‌آورد. کوچک شمردن گناه، زمینه اصرار را فراهم می‌آورد.

 

2. عادت شدن گناه

به لحاظ عملی هم عامل اصرار بر گناه، عادت است. انسان وقتی گناهی را چند بار مرتکب شود، برایش عادی و عادت می‌شود. برای مثال در چشم‌چرانی و نگاه به صحنه‌های حرام، لذتی منعکس می‌شود. فطرت انسان چندشش می‌شود. وقتی به چندش فطرت اعتنا نکرد ـ که همان نفس لوامه است ـ این حالت برایش عادی می‌شود. دیگر گناهی را که مرتکب می‌شود، برایش احساس بدی تولید نمی‌کند. لذت طبع آن گناه پوششی درست می‌کند و جلوی فطرت را می‌گیرد. توجیه هم می‌کند که این گناه که چیزی نیست.

اگر انسان مرتکب گناهی شد و توبه نکرد و گناهش امتداد پیدا کرد، گناه برایش عادی می‌شود. انسان مبتلا به اصرار، احساس نیازی به توبه نمی‌کند و به جایی می‌رسد که اصلاً گناهش را قابل توبه نمی‌داند.

چنین فردی هیچ‌وقت احساس بدی ندارد از وضعیتی که در آن هست؛ لذا توبه نمی‌کند.

 

درمان اصرار بر گناه

بعد از این توضیحات درمان اصرار واضح است. در درجه اول گناه‌شناسی است. این موضوع را دست‌کم نگیریم که انسان مؤمن باید گناه، تاریکی‌ها و عواقب نکبتش را شناسایی کند و همیشه در ذهنش فعال باشد. چشم امید شیطان دربارة انسان مؤمن، به صغایر است. او مطمئن است که مؤمن از دیوار مردم بالا نمی‌رود. اصلاً از این جهت، عصمت دارد. انسان مؤمن از یک‌سری گناهان بزرگ، در عصمت است و حتی بعضی وقت‌ها فکرش را هم نمی‌کند. راجع‌به بعضی از گناهان ممکن هست برخی چیزها به فکرش برسد، اما یک فهرست از گناهان هست که به ذهنش هم نمی‌آید. یکی به من گفت: عصمت یعنی چی؟ گفتم: یعنی همین چیزی که شما داری. آیا شما به ذهنت می‌رسد که دستت به خون کسی آلوده شود؟ گفت: اصلاً به فکرم هم نمی‌آید. این یعنی عصمت. اصلاً نمی‌توانی به آن گناه فکر کنی، لذا اصلاً به آن مبتلا نمی‌شوی. وقتی این حالت وسیع، جامع و کامل می‌شود، می‌شود عصمت مطلق که مخصوص ائمه (علیهم السلام) است. چقدر خوب است انسان مؤمن دائم سهمش را از عصمت زیاد کند و به اولیا شباهت پیدا کند. از این جهت الان شما خط تماسی با ولی خدا دارید. خط تماس شما این است که به برخی گناهان اصلاً فکر هم نمی‌کنید. شیطان اینجاها ورودی به زندگی مؤمنین ندارد. چرا شما نمی‌توانید به فلان گناه فکر کنید؟ چون آن را پیش خدای متعال خیلی بزرگ می‌دانید؛ زیرا برایتان جا افتاده است. البته برخی کبائر به خاطر کثرت و اعتیاد عمومی و فراگیری‌اش، در جامعه ما از صغایر هم کوچک‌تر جلوه کرده است. بازی کردن با آبروی مؤمن، غیبت و تهمت در جامعه ما خیلی کوچک شمرده می‌شود، در حالی که در فهرست کبائر، جزء اکبرالکبائر است. آن‌قدر عادی شده که از هر صغیره‌ای کوچک‌تر شده و می‌گوییم: مگر من چیز بدی گفتم؟

 

راه‌های تقویت عصمت

انسان مؤمن باید تلاش کند سهمش را از عصمت افزایش دهد. خط تماس ما با ولی کامل این است. هرچه عصمت انسان توسعه پیدا کند، ارتباطش با امام نزدیک‌تر و واقعی‌تر می‌شود. یکی از راه‌های تقویت عصمت، شناخت گناه هست؛ مخصوصاً گناه‌هایی که آنها را خوب نمی‌شناسیم. راجع‌به همه‌ی گناهان، به تفصیل عواقب، آثار و مخاطراتش را بشناسیم.

دومین راه این است که مراقبت‌هایمان را روی صغایر بگذاریم و مخاطرات و عواقبش را بررسی کنیم. یکی از بزرگ‌ترین عوارض و مخاطرات گناه‌های کوچک، بسترسازی برای گناهان بزرگ است؛ چنان‌که حضرت رضا (علیه السلام) در روایتی تکان‌دهنده فرمودند: «الصَّغائرُ مِنَ الذنوبِ طُرُقٌ إلى الكبائرِ؛[6] گناهان کوچک، زمینه گناهان بزرگ است». اگر از خدا در صغیره نترسیدی، به زودی به جایی خواهی رسید که در کبیره هم نمی‌ترسی: «مَنْ لَمْ یَخَفِ اللهَ فی الْقَلِیلِ لَمْ یَخَفْهُ فِی الْکَثِیرِ؛[7] هر که در گناه کوچک از خدا نترسد، در گناه بزرگ هم از خدا نخواهد ترسید». 

 

گناه، کوچک و بزرگ ندارد

به اعتبار کسی که معصیت می‌شود، چیزی به نام صغیره و کبیره وجود ندارد. تمام گناهان کبیره است. معصیت چه کسی را مرتکب می‌شویم؟ خداوند متعال؛ لذا صغیره‌ای وجود ندارد. انسان مؤمن دائماً خطاهایش را خیلی بزرگ می‌بیند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «الْمُؤمِنُ یَری ذَنْبَهُ کَالْجَبَلِ فَوْقَهُ یَخافُ اَنْ یَقَعَ عَلَیْه، وَ الْمُنافِقُ یَری ذَنْبَهُ کَذُبابٍ مَرَّ عَلی اَنْفِهِ فَاَطارَهُ؛ مؤمن گناه خویش را همچون کوهی در بالای سر خویش می‌بیند که همواره می‌ترسد بر سرش سقوط کند. و منافق گناه خود را چون مگسی می‌پندارد که از روی بینی او گذر کرده و او آن مگس را دور ساخته است». تصور کنید ما با همین جثه ضعیف، یک کوه بالای سرمان معلق باشد که هر لحظه ممکن است بیفتد. نمی‌گوید یک سنگ، نمی‌گوید یک سخره، نمی‌گوید یک دیوار که دارد خراب می‌شود، می‌گوید یک کوه. انسان مؤمن گناهش را مثل یک کوه می‌بیند که بالای سرش است و هر لحظه ممکن است روی سرش خراب شود. نقطه مقابلش منافق است که گناهش را مثل یک مگس می‌بیند که روی بینی‌اش می‌نشیند و او آن را فراری می‌دهد.

اگر احساسی که در روایت بیان شده، برایمان فراهم شود، ان‌شاءالله گرفتار اصرار نمی‌شویم. ما سوره مبارکه زلزال را باور نکرده‌ایم. عرب بیابانگردی نزد پیامبر آمد و گفت: برایم قرآن بخوان. حضرت یا یکی از اصحاب، سوره زلزال را خوند. عرب گفت: من دیگر رفتم. حضرت فرمود: «صار فقیهاً» مطلب را گرفت و دیگر به چیزی نیاز ندارد. اگر کسی باورش شود که «یعمل مثقال ذره خیرا یره» در فراهم کردن ثواب، هرچند کوچک باشد، کوتاهی نمی‌کند. چنانچه باورش شود که «یعمل مثقال شره یره» از کوچک‌ترین گناه هم دوری می‌کند. حضرت فرمودند می‌خواهید بدانید یعنی چی(ان الله عزوجل سائلکم عن اعمالکم حتى عن مس احدکم ثوب اخیه باصبعه» اگر لباس دوستت مؤمنت را بگیری و بین دو انگشتت فشار بدهی ـ با فرض اینکه او به این کار شما راضی نیست ـ خدا از این هم سؤال می‌کند. چه رسد به اینکه آبروی مؤمن را بریزیم که حرمتش از کعبه هم بالاتر است. اگر این را باور کنیم، در اصرار بر گناه باقی نمی‌مانیم.

 



[1] . آل عمران: 135.

[2] . اعراف: 201.

[3] . آل عمران: 135.

[4] . کلینی، كافى، ج3، ص395.

[5] . مائده: 100.

[6] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص180.

[7] . همان.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *