متن بیانات به مناسبت شب یازدهم محرم - هرمزگان ۹۵۰۷۲۱ 1395/7/22


پیوند های مرتبط »

متن بیانات به مناسبت شب یازدهم محرم - هرمزگان ۹۵۰۷۲۱

شهادت،‌ آرزوی اولیای خدا است

«الَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ؛[1] كسانى كه هجرت كرده و از خانه‏هاى خود رانده شده و در راه من آزار ديده و جنگيده و كشته شده‏‌اند، بدي‌هايشان را از آنان مى‏‌زُدايم و آنان را در باغ‌هايى درمى‏آورم كه از زير [درختان] آن نهرها روان است». خدای متعال در این آیه می‌گوید خودم در کار شهیدان وارد می‌شوم و آنها را وارد بهشت می‌کنم. به دست فرشتگان نمی‌سپارم؛ بلکه خودم به بهشت رهسپارشان می‌کنم!

چنین جایگاهی مقصد، محبوب و مرکز توجه همه‌ی دوستان خدا است. کسی که به ایمان رسید، ایمان به خدای متعال، جهان غیب، کتاب خدا و رسول خدا، دنبال چه می‌گردد؟

انسان می‌تواند با شهادت به همه‌چیز برسد: گنج ابدی، حیات دائمی، مقام قرب الهی، مغفرت کامل، کرامت محض، و میهمان مخصوص حضرت کریم شدن. بالاتر از این چیست؟ لذا شهادت مقصد اولیای الهی است. مولای ما امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌فرماید: «والّذى نَفسُ علىّ بِيَده لا لفُ ضَربةٍ بِالسّيفِ اَهونُ من موَتَةٍ واحدةٍ على الفِراش؛[2] سوگند به کسی كه جان من در دست او است، هزار ضربه‌ی شمشير در جبهه‌ی جنگ، از يك بار مردن در بستر براى من آسان‌تر و گواراتر است». علی (علیه السلام) شوخی، تعارف و مبالغه نمی‌کند. او همان کسی است که می‌گوید اگر همه‌ی دنیا و هرچه در آن هست، به من بدهید، حاضر نیستم پر جویی را از دهن مورچه‌ای بردارم.

پس شهادت، محبوب، مقصود، عشق و آرزوی اولیاء خدا است. امام حسن (علیه السلام) نیز فرمود: «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ؛[3] هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن‌که کشته یا مسموم شود». امام حسن (علیه السلام) نخواسته روضه بخواند، بلکه درصدد تبیین و  تعریف این جایگاه بوده است.

نازدانه‌ی امام حسن (علیه السلام) چون در این مکتب تربیت شده، تا صحبت شهادت شد، از جا برخاست و گفت: آیا منم هستم؟ سیدالشهدا (علیه السلام) فرمود: بله، مرگ در نظر تو چگونه است؟ این بچه‌ی سیزده‌ساله گفت: «أحْلی مِن العَسَل؛[4] شیرین‌تر از عسل است».

 

مؤمن راستین، یا شهید است یا منتظر شهادت

خداوند می‌فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ؛[5] از ميان مؤمنان مردانى‏‌اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند». رجال، به معنای مردان ـ مرد در برابر زن ـ نیست، بلکه یعنی شخصیت‌های بزرگ. در بین انسان‌های مؤمن، شخصیت‌های بزرگی پیدا می‌شوند که به پیمانی که با خدای متعال بسته بودند، وفادار ماندند و صادقانه ایستادند. منتها مؤمنان در اینجا دو گروه می‌شوند: «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ؛ برخى از آنان به شهادت رسيدند»، یک گروه سر پیمان ماندند تا شهید شدند. «وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ؛ و برخى از آنها در [همين] انتظارند»، گروه دوم، منتظر شهادت هستند.

خدای متعال در قرآن کریم اعلام می‌کند: باخبر باشید که گروه اول مؤمنان صادق شهید هستند، گروه دوم مؤمنان صادق منتظر شهاد. یعنی مؤمن صادق، یا شهید است یا منتظر شهادت. صورت سومی هم ندارد: «وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛ و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند». آیه خیلی صریح است و اصلاً تأویل‌بردار نیست.

حال پرسش این است که: ما کجا ایستاده‌ایم؟ جزء گروه اول که نیستیم، اما آیا جزء گروه دوم هستیم؟ اگر در صف انتظار شهادتیم، دل ما برای شهادت تنگ شده، برای شهادت در راه خدا لحظه‌شماری می‌کنیم، خوش به سعادتمان. معنایش این است که ایمان ما، صاف، تمیز، خالص و عیارش بالا است.

آیه‌ی بعدی این است: «لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِم؛ تا خدا راستگويان را به [پاداش] راستي‏شان پاداش دهد». خدا کسانی را که راست گفتند و خالص بودند، پاداش مخصوص می‌دهد.

 

یکی از علامت‌های نفاق

قرآن در ادامه از واژه‌ی نفاق استفاده کرده است. نفاق به تعبیر خودمان، یعنی خورده‌شیشه و ناخالصی. ناخالصی از کم شروع می‌شود و تا زیاد ادامه می‌یابد. اگر ناخالصی زیاد باشد، یعنی نفاق در شخص پیشرفته باشد، به مرضی تبدیل می‌شود که معالجه ندارد. چنین اشخاصی «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ؛[6] در فروترين درجات دوزخند». از کفار هم وضعشان بدتر است.

اما افرادی که ناخالصی‌شان کمتر است و رگه‌هایی از نفاق در دلشان است، إن‌شاءالله خدای متعال آنها را می‌بخشد: «وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا؛ و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد كه خدا همواره آمرزنده مهربان است».

کسی که در دلش شوق شهادت نیست، ناخالصی دارد و باید برای خود فکری بکند. این ناخالصی معمولاً در مؤمنان وجود دارد؛ البته کم است و إن‌شاءالله خدا می‌بخشد. اما نفاق اگر پیشرفته بود، شخص عذاب می‌شود: «وَيُعَذِّبَ المُنافِقينَ».

در این مجلس سیدالشهدا (علیه السلام) و محضر قرآن کریم، باید کار خود را خوب پیش ببری. امشب که شام غريبان است، وقت توسل به سید و سالار شهیدان است. همان آقایی که در زمان ما، بر اثر عنایت او، هزاران هزار نفر به مقام شهادت رسیدند و مشتاق شهادت شدند. الان هم در بین جوانان و پیر‌های ما هستند کسانی که جذبه‌ی سیدالشهدا (علیه السلام)، آنان را عاشق شهادت کرده است.

 

نشانه‌های عشق به شهادت

اگر خدای متعال شوق شهادت، یعنی ایمان صادق را به کسی روزی کند، خیلی خواستنی، سبک‌بار، زاهد، دارای شخصیت بزرگ، نورانی، لطیف، به‌شدت مهربان، بسیار متواضع، کارگشا و خدمت‌رسان می‌شوند. جوانانی که اردوهای جهادی می‌روند، از این دسته هستند.

کسانی که گرفتار جاذبه‌ی دنیا هستند، می‌گویند: اینها دیگر چه کسانی هستند؟! جوانان خوشگل، تمیز، تحصیل‌کرده، به روستاهای دوردست، و نزدیک مرز می‌روند، جایی که همه‌چیز آلوده است؛ نه آب سالمی هست و نه چیز دیگری. در تابستان و هوای گرم، یکی دارد بار می‌برد، یکی دارد آشغال جمع می‌کند، یکی دارد به مردم رسیدگی می‌کند.

معنای این کارها این است که در دلشان شوق شهادت زنده است. شوق شهادت علامت دارد. رفیقی داشتم که می‌گفت: من شبانه‌روز از خدای متعال شهادت را آرزو و تمنا می‌کنم. منتها دو شرط برای خدا گذاشته‌ام: 1. بعد از نودسالگی باشد؛ 2. در خواب اتفاق بیفتد که تا چشمم را باز می‌کنم، ببینم در آغوش حوری‌ها هستم!

منتظر شهادت بودن، علامت دارد. علامتش عاشق نماز بودن است. سعید بن عبد الله، پیک سیدالشهدا (علیه السلام) بین مکه تا کوفه بود. وقتی سیدالشهدا (علیه السلام) به نماز ایستاد، بین اصحاب مسابقه شد که جلو  بایستند و سپر شوند. سعید کنار امام حسین (علیه السلام) ایستاد و گفت: یا بن رسول الله، این حق من است که فدای تو شوم، زیرا آواره‌ی تو بودم. می‌خواهم جانم را فدای نماز شما بکنم.

هر تیری که می‌آمد، سعید با بدنش جلوی‌ آن را می‌گرفت. نماز حضرت کوتاه بود؛ زیرا نماز خوف کوتاه خوانده می‌شود. آخرین تیر را سعید با صورتش گرفت؛ چراکه دید چاره‌ای نیست و اگر تعلل می‌کرد، تیر به سیدالشهدا (علیه السلام) اصابت می‌کرد.

صورتش را جلوی تیر آورد و جلوی حضرت روی زمین افتاد. مقاتل نوشته‌اند به امام گفت: «یا بن رسول الله أوفيت؛ آیا وفا کردم؟». حضرت فرمودند: «نَعَمْ اَنْتَ اَمامی فِی الْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ اللّهِ عَنِّی السَّلامِ؛[7] تو پیشاپیش من در بهشت هستی. پس سلام مرا به رسول خدا برسان».

داشتیم از کانال رد می‌شدیم، که دیدیم عزیزی را که بدنش خیلی ضربه خورده بود، چند تا از بچه‌ها داخل کانال می‌آورند تا پیکر مطهرش از بین نرود. کمی رمق داشت، می‌گفت: مرا کجا می‌برید؟ مرا زمین بگذارید. خیال کرد می‌خواهند او را پشت خط ببرند. در کانال، ‌او را روی زمین گذاشتند. صورتش مثل ماه شب چهارده شده بود؛ خوشگل و روشن.

ناگهان مثل اینکه کسی از راه آمده و او می‌خواهد بنشیند و سلام کند، خواست بلند شود، اما نتوانست. با همان حالت شروع کرد سلام دادن و گفت: «السلام عَلَیْکَ یا أبا عَبْدالله». معلوم شد خود آقا استقبالش آمده است. با آقایش صحبت می‌کرد و اصلاً کار نداشت کسی اطرافش هست یا نیست. می‌گفت: آقاجون راضی شُدید؟ «اوفيت» سعید بن عبد الله را به امام حسین (علیه السلام) می‌گفت.

اگر در صف انتظار شهادت بیایی، عاشق نماز و قرآن می‌شوی، از قرآن لذت می‌بری و از گناه متنفر می‌شوی. اگر در صف انتظار شهادت آمدی، اهل ایثار و فداکاری می‌شوی، عاشق خدمت به بندگان خدا می‌گردی و برای خدمت به دیگران سر از پا نمی‌شناسی.

درخواست امشب ما ـ در این شام غریبان ـ این است: خدایا! ما از قرآن تو فهمیدیم که مؤمن صادق یا شهید است یا منتطر شهادت. تا حالا که شهادت روزی‌مان نشده، تو را قسم می‌دهیم به حق اباعبدالله، ما را بپسندی و تحویل بگیری تا پشت سر امام خود باشیم و در جاده‌ی شهدا حرکت کنیم.

خدای متعال، تو را قسم می‌دهیم به خیمه‌های سوخته‌ی اهل‌بیت، به بدن‌های عریانی که در صحرا افتاده، به اشک جاری چشم زن و بچه‌های سیدالشهدا که در این بیابان آواره شدند، به حق وقتی که زینب کنار پیکر مطهر آمد، شوق شهادت در راه خودت را آن‌به‌آن و روزبه‌روز در دل‌های ما روزافزون بفرما و شهادت در راه خودت را در بهترین حالات روزی ما قرار بده.

 



[1]. آل عمران: 195.

[2]. نهج البلاغه، خطبه 123.

[3]. خزاز قمی، کفایة الاثر، ص226.

[4]. سيد هاشم بحراني، مدینة معاجز، ج4، ص215.

[5]. احزاب: 23.

[6]. نساء: 145.

[7]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص22.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *