سی و دومین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1392/10/22



سی و دومین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه

1392/10/16

* ماه تأسی به سیره‌ی رسول مهر

ماه ربیعُ المولود، همه‌اش از صدر تا ذیل در پرتو میلاد مسعود پیامبر اعظم و امام صادق (علیهما السّلام) روشنایی و درخشش خاصّی دارد. کسانی که اهل دقّت هستند، این ماه را غنیمت می‌شمارند برای اینکه اوّلاً، حالت شکر داشته باشند به درگاه الهی؛ به ‌خاطر نعمت وجود مقدّس پیامبر عزیز که افتتاح همه‌ی نعمت‌ها و گشایش همه‌ی برکات و عنایات الهی است. حالِ انسان باید حال شکر باشد و توجّه به این نعمت بزرگ داشته باشد که البتّه نورٌ عَلی نور شده. ولادت با سعادت امام صادق (علیه السَّلام) نیز در همان روز و در همین ماه قرار گرفته است.

نکته‌ی دوّم که نکته‌ی بسیار مهمی ‌است، عبارت است از شناخت سیره‌ی آن حضرت و تلاش برای تأسّی و پیروی از آن حضرت. به خودم و دوستان عزیز توصیه می‌کنم که این ماه را غنیمت بشماریم برای اینکه مجدّداً سیره‌ی پیامبر عظیم الشّأن را مطالعه کنیم. انسان باید به کتب مربوط به سیره مراجعه و آنها را مطالعه کند. در پرتو این مطالعه بُعد اخلاقی، رفتاری و برنامه‌ی زندگی‌اش را با سیره نبوی تطبیق بدهد. هر جا که با سیره‌ی پیامبر عظیم الشّأن فاصله دارد، آن را اصلاح کند. این ماه مخصوصاً از این جهت یک فرصت بسیار خوبی است؛ البتّه همه‌ی عمر ما باید در تأسّی جستن به پیامبر و اهل‌ بیت (صلوات الله و سَلامُهُ عَلیهم اجمعین) سپری شود. منتها بعضی از ماه‌ها تناسب ویژه‌ای دارد. این ماه چنین خصوصیّتی دارد.

خوشبختانه در این زمینه متناسب با شرایط، سنین، موقعیّت‌ها، آثار خیلی خوبی تولید شده است. بزرگان ما تلاش کردند و زحمت کشیدند و همّت کردند؛ بنابراین هیچ‌کس از این جهت دستش خالی نیست. در هر موقعیّتی باشید می‌توانید مراجعه کنید و از کارهای خوبی که انجام شده، استفاده کنید. شاید در حدّ یک کتاب مرجع برای سیره‌ی نبوی، کتاب شریف سُنَنُ النَّبی که مرحوم علّامه‌ی طباطبایی (اَعلی الله مَقامهُ الشّریف) آن را تدوین کرده، بسیار مفید باشد. منتها کتاب مرجع است و استفاده از آن یک مقدار کار می‌برد. ایشان مجموعه‌ای از روایات مربوط به سیره‌ی پیامبر عزیزمان را گرد آوردند، بعد آنها را به ابواب مختلف تقسیم کردند، نظمی ‌به آن دادند و در دسترس مردم قرار دادند. ظاهراً به مناسبت مباحث تفسیری، وقتی ایشان به همین موضوع می‌رسند، این کار خیلی ‌خوب را انجام دادند. انعکاسش را هم من در تفسیر شریف المیزان دیده‌ایم. یعنی عصاره و خلاصه‌ همین را ایشان در تفسیر قیّم المیزان هم آورده‌اند؛ ولی همه را تحت این عنوان جمع‌بندی کردند به ‌نام سُنَنُ النَّبی (صلّی اللهُ عَلیهِ وَ آلهِ وَ سَلَّم). منتها چون حالت کتاب مرجع دارد، بعضی جاها به تفسیر و تبیین و توضیح و تطبیق نیاز دارد. باید شرایط و موقعیّت برخی بخش‌هایش را اهل‌ فن توضیح بدهند، تبیین کنند، تطبیق بدهند تا انسان دچار سوءبرداشت نشود. بعضی دیگر هم بر اساس این کتاب کارهای خوبی انجام دادند.

من از روزگار جوانی به این موضوع دلبستگی و تعلّق خاطر خاصّی داشتم و با کتاب سُنَنُ النَّبی مرحوم علّامه‌ی طباطبایی مأنوس بودم. آن زمان، در سفرهای تبلیغی‌ ‌به مناطق جنگی، همه می‌دانستند فلانی که می‌آید، باب مباحث سیره گشوده است: خنده‌ی پیامبر، گریه‌ی پیامبر، ایستادن پیامبر، نشستن پیامبر، صحبت پیامبر، سکوت پیامبر، معاشرتش، خانواده، تربیت و... . کاری را هم به اتّفاق جمعی از دوستان طلبه‌ انجام داده بودیم. آنها را هم تشویق کرده بودم که در سفرهای تبلیغی خود همین کار را بکنند. در سنگرها خیلی از این طرح استقبال می‌شد. توفیق پیدا کردم دو مرتبه، یکی بعد از عملیّات وَالفَجر ۸، و یکی هم قبل از عملیّات کربلای ۵، سنگربه‌سنگر می‌رفتیم و سیره می‌خواندیم. در یک سنگر گریه‌ی پیامبر، آن سنگر خنده‌ی پیامبر، این سنگر صحبت، آن سنگر سکوت و... چون موضوعات کاربردی بود، با استقبال رزمندگان مواجه شد.

در طول زندگی هر جا فرصت بحثی پیش آمده، این موضوع را مطرح ‌کرده‌ام. یک‌ سال قرار شد که صداوسیما، برای سحرهای ماه مبارک رمضان برنامه‌ای را با حضور اینجانب تدارک ببیند. جالب بود که باز من به این نتیجه رسیدم که سیره بگویم. در نگاه اوّل احساس می‌کردند سحر ماه مبارک رمضان با بحث‌های مناجاتی تناسب بیشتری دارد؛ ولی من این بحث را پیش کشیدم. هر شب در حدود پانزده دقیقه گوشه‌ای از سیره را گفتم که از اتّفاق، مردم فوق‌العاده استقبال کرده بودند. ظاهراً بلافاصله بعد از نماز صبح پخش می‌شد. بعضی‌ها به من می‌گفتند که ما بعد از نماز معمولاً استراحت می‌کنیم، اما با شروع برنامه شما، بیدار می‌مانیم و این برنامه را می‌بینیم. مکرّر هم به من می‌گفتند که ما خطّ سیر زندگی‌مان را بر اساس این نکته‌ها ترسیم کرده‌ایم.

سیره نبوی، کیمیا و چیز عجیبی است و حقیقتاً انسان را به شعف می‌آورد. تأثیرش سِحرانگیز است؛ هم خواندنش و هم بیان کردنش. برخی دوستان آنها را گردآوری و تحریر کردند، اسمش را هم گذاشتند «سیاحت جمال» که گویا سیری است در جمال پیامبر عظیم‌ الشّأن و مناظره‌ای است به مناظر دل‌انگیز و دل‌پذیر سیره. البتّه آن کار ناقص است؛ چون بنا نداشتیم که آن را تدوین کنیم، به صورت ناقص و جسته و گریخته مطالب را بیان کردم. قصد داشتم فقط یک ارائه ساده از سیره باشد. اگر ان‌شاءالله بتوانیم چند بخش دیگر هم به آن اضافه بکنیم، کتاب مناسبی می‌شود. پیشنهاد من این است که دوستان، برادران و خواهران، در ماه ربیعُ المولود بررسی سیره را در دستور کارشان قرار بدهند، مراجعه کنند به کتاب یا کتاب‌هایی که درباره سنن نبوی است و آنها را بخوانند. اگر کتاب سیاحت جمال را داشته باشید، هر شب یکی دو صفحه‌اش را با همدیگر بخوانید.

 

* مدیریت عمر

اگر روز و شب ما درست برنامه‌ریزی شود، کلّ عمر ما تحت برنامه‌ی الهی قرار می‌گیرد؛ چون عمر یک کل است که واحدش می‌شود شبانه‌روز. توصیه‌ی بنده این است که دوستان دعای ششم صحیفه را رها نکنند. همواره به آن مراجعه کنند. حالا اگر هر روز نه، یک روز در هفته صبح یا شب این دعا را بخوانند. به شکل طبیعی انسان تحت تأثیر انوار درخشان امام (علیه السَّلام) و تربیت حضرت قرار می‌گیرد؛ بنابراین این دعا را از دست ندهید.

آنچه را که ما در دعای ششم می‌خوانیم، می‌توان در یک جمله از دعای کمیل امیرالمؤمنین خلاصه کرد. دعای کمیل خیلی دعای عجیبی است. آنچه که از امیرمؤمنان، علی (علیه السَّلام) رسیده، در حقیقت ابواب اصلی علوم الهی است که توسّط ائمّه (صلوات اله و سلامه اجمعین) شرح شده است. آنهایی که اهل دقّت هستند این نکته را متوجّه می‌شوند که خیلی از سخنانی که از طریق سایر ائمّه (علیهم السّلام) بیان شده، در شرح بیانات امیرالمؤمنین (علیه السَّلام) است؛ حالا چه به لسان دعا و مناجات باشد، چه به لسان خطبه‌ها و نامه‌ها و امثال اینها. دعای کمیل، یک مکتب عالی تربیتی است. از خدای متعال بخواهید که توفیق دهد تا در حرم امیرالمؤمنین (علیه السَّلام) یک سحرِ جمعه‌ در قنوت‌های نماز شب، کمیل بخوانید تا ببینید چه خبر است!

 

* انعکاس دعای ششم صحیفه در دعای کمیل

دعای ششم صحیفه شرح این قطعه از دعای کمیل علی (علیه السَّلام) است: «أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ»‏، این درخواست، درخواست سنگینی است. خدای متعال را قسم می‌دهیم و می‌گوییم: خدایا، «أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ»، چه سوگندی است، «وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ»‏، با چنین سوگندی، چه می‌خواهیم؟ «أن تَجعَلَ أوقاتی مِن اللّیل وَ النَّهار»، وقت‌های مرا در شب و روز، چطور قرار بدهد؟ «أن تَجعَلَ أوقاتی مِن اللّیل وَ النَّهار بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً،  وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِي عِنْدَکَ مَقْبُولَةً حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالى فى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً»، البتّه ذیلی هم دارد که می‌گوید: «يا سَيِّدى يا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلى يا مَنْ اِلَيْهِ شَكَوْتُ اَحْوالى يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ»، با همان تکرارهای عاشقانه.

این قطعه‌ از کمیل امیرالمؤمنین (علیه السَّلام)، اگر تفسیر و تبیین شود، تفصیل دعای ششم صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه به دست خواهد آمد. در این فرازهای زیبا، تمام فرازهای دعای ششم صحیفه تعبیه شده است. لذا این قطعه‌ از دعای کمیل را هر شب بخوانید و در برنامه‌ی هر شب خودتان قرار بدهید. با این قسم بسیار سنگین: «أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ»، از خداوند می‌خواهید که شبانه‌روز شما به یاد خدا و در خدمت حضرت حق آباد باشد.

در دعای ششم، امام (علیه السّلام) این درخواست را بازگشایی کردند. این نکته لطیف است که امیر مؤمنان نفرمودند، فقط اوراد و اذکار من خدایی بشود، نه؛ «أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّها وِرْداً واحِداً»، همه‌ی زندگی من بشود یک سرود، یک غزل، آن‌هم نام تو؛ فقط و فقط نام تو باشد. «وَ حالى فى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً» مرا بیاور تا رسیدن به قرب تو و استقرار در مقعد صِدق؛ همانی که در قرآنت فرمودی: «في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِرٍ؛(1) در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند».

 

* سیری در دعای سی و هشتم

عنوان دعای سی و هشتم این است: «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَامُ فِي الِاعْتِذَارِ مِنْ تَبِعَاتِ الْعِبَادِ وَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي حُقُوقِهِمْ وَ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِهِ مِنَ النَّار». این دعا، جزء دعاهای بسیار کوتاه صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه است که عنوان تکان‌دهنده‌ای دارد. این دعا را هنگامی امام (علیه السَّلام) می‌خواندند که می‌خواستند به درگاه پروردگار متعال عذرخواهی کنند و چاره‌جویی کنند از حقوقی که بر عهده‌‌ی ما مانده از مردم و آنجایی که کوتاهی شده در به‌جا آوردن و در انجام حقوق بندگان خدا. از عنوانی که انتخاب شده، مشخص است که متن این دعا چه مطالبی را در بر می‌گیرد. آخر عنوان این عبارت است: «وَ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِهِ مِنَ النَّار». اینجا است که امام (علیه السّلام) از خدای متعال می‌خواهد که ما را از آتش جهنّم نجات دهد؛ آتشی که به خاطر حقّ‌النّاس و حقوق بر جای مانده فراهم شده است. امام (علیه السّلام) اینجا شما را با چند عنوان اصلی از این حقوق بسیار مهم آشنا می‌کند و به یاد ما می‌آورند که چه مسائلی باید کاملاً در ذهن ما فعّال باشد.

نسبت به آنچه که در این بخش‌ها کوتاهی کردیم، به درگاه خدای متعال توبه و عذرخواهی کنیم و از خدای متعال کمک بگیریم. دوم خودمان را آماده کنیم که این اتّفاقات دیگر تکرار نشود. انسان صیانتی پیدا کند تا این موارد در زندگی‌اش تکرار نشود. اینها مطالبی است که در این دعا مطرح شده است. دعا با این جمله شروع می‌شود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ»؛ یعنی خدایا من به پیشگاه تو عذر آوردم. با ملاحظه‌ی بعضی از فرازهای دیگری که در همین دعا داریم، در بخش آخر، معلوم می‌شود که عذرخواهی می‌کنم، یعنی توبه می‌کنم از چیزهایی که انجام شده و از کوتاهی‌هایی که کردم، پشیمان هستم و به درگاه تو آمده‌ام که این آثار را از عهده‌ی من برداری. من چاره‌ی دیگری ندارم، اینها به گردن من هستند.

عذر، معانی دیگری هم دارد؛ ولی اینجا همان ندامت و پشیمانی و توبه است. اینجا محور حقّ‌النّاس است؛ لذا به‌ سوی تو آمدم، یعنی اینها را به محضر تو آوردم و چاره‌جویی می‌کنم از لطف تو که اینها را از عهده‌ی من برداری. چاره‌ی من لطف تو است که مرا سبک کنی.

 

* حق‌الناس، محور دعای سی و هشتم

در این دعا مسئله‌ی حقّ النّاس و حَقُّ العِباد مطرح شده است. از کوتاهی‌هایی که در محور مردم و بندگان خدا انجام می‌شود، در روایات ما تعبیر می‌شود به «تَبَعات». تَبِعَ بر وزن کَلِمَه است. تَبِعَةٌ، یعنی چیزی که باقی می‌ماند و قابل مطالبه است. یعنی چیزی است که بر عهده‌ی ما است و توسّط دیگری قابل پیگیری و مطالبه است. حقّی بوده که تضییع شده و ما از عهده‌اش برنیامدیم. کوتاهی یا غفلت کردیم و حال تبعاتش روی دوش ما مانده است؛ یعنی توسّط بندگان قابل مطالبه و پیگیری است. از همین‌جا معلوم می‌شود که کار چقدر سخت است. حُقُوقُ الْعِباد هم منشعب از حقّ الله است؛ ولی چون خدای متعال اینجا پای دیگران را وسط آورده و به رسمیّت شناخته، کار سخت و دشوار می‌شود. با مواردی که حقّ الله محض است، خیلی فرق می‌کند. انسان یک ‌وقت نَستَجیرُ بِالله، در نمازش تقصیر و کوتاهی کرده باشد، گناهی است بین او و حضرت حق، پای شخص دیگری وسط نیست. حضرت، کریم است و مسیرهای جبرانی برایش تعریف شده است که کار را آسان می‌کند. البته آن هم سنگین است؛ امّا اصلاً قابل مقایسه نیست با اینکه پای شخص دیگری وسط باشد. برای او حقی تعریف شده و از ناحیه‌ی تو حقّی را که خدای متعال برای او تعریف کرده، تضییع شده است. خدای متعال اینجا می‌گوید که رضایت فلانی را به دست بیاور. این، کار را سخت می‌کند.

ویژگی مجموعه‌ای که ما تحت عنوان حقوق مردم یا حقّ‌النّاس می‌شناسیم، ‌این است که وقتی به عهده‌ی انسان می‌آید، شما با انسان دیگری طرف هستید. ویژگی آن انسان هم این است که نیازمند و گرفتار و بیچاره است و به آسانی از حق خود نمی‌گذرد. اگر در دنیا آن را رها کند، در آخرت رها نمی‌کند؛ زیرا شرایط دنیا با آخرت تفاوت دارد. در دنیا ممکن است دلش بسوزد و ضمناً توجّه هم نداشته باشد به ابعاد دیگر مسئله؛ امّا در آخرت، او دیگر دلش به حال شما نخواهد سوخت. این نصّ قرآن‌کریم است. آنجا کسی از کسی نمی‌گذرد. چرا نمی‌گذرد؟ چون خودش گرفتار است و اگر بتواند مطالبه‌اش را از شما نقد کند، بخشی از گرفتاری‌های خودش را جبران می‌کند؛ بنابراین نمی‌تواند از شما بگذرد. آنجا چون در درجه‌ی اوّل انسان دلش به حال خودش می‌سوزد، طلبی را که از شما دارد، می‌گیرد؛ زیرا کار خودش را آسان می‌کند؛ بنابراین نمی‌گذرد یا به یک عبارتی نمی‌تواند بگذرد. روز عجیبی است و درباره‌ی آن روز مطالب تکان‌دهنده و هشداردهنده‌ی فراوانی گفته شده است. این حرف‌ها را باید بین خودمان زیاد بگوییم و تکرار کنیم. حق‌الناس به‌قدری سنگین است که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ذنب لا یغفر و ذنب لا یترک و ذنب یغفر فأمّا الّذی لا یغفر فالشّرک باللَّه و أمّا الّذی یغفر فذنب العبد بینه و بین اللَّه عزّ و جلّ و أمّا الّذی لا یترک فظلم العباد بعضهم بعضا؛(2) گناهى هست که بخشیدنى نیست و گناهى هست که از آن چشم نپوشند و گناهى هست که بخشیده تواند شد. آنچه بخشیدنى نیست، شرک به خدا است و آنچه بخشیده تواند شد، گناه بنده میان خود و خداى عز و جل است؛ اما آنچه از آن چشم نپوشند، ستم کردن بندگان به یکدیگر است».

 شخص ستمدیده نیازمند است و اتّفاقاً نیاز دارد که طلبش را از شما نقد کند تا کارش آسان بشود. پس به ‌خاطر اصل مسئله ما باید این موضوع را بین خودمان زیاد بگوییم، بررسی کنیم، مطالعه کنیم، تذکّر بدهیم، موعظه کنیم، دنبال کنیم.

 

* عادی شدن غفلت از حق‌الناس در جامعه

به‌خاطر اینکه بعضی از وجوه مسئله حق‌الناس در بین ما رعایت نمی‌شود و رعایت نشدنش عادی شده و خیلی دست‌کم گرفته می‌شود. ما از سفر الهی عتبات عالیات برگشتیم. انسان از نظر سبک‌باری احساس عجیبی دارد و در خودش روشنایی‌ای احساس می‌کند؛ چون آن سفر خیلی چیز عجیبی است. اگر بتوان وضعیّت و دستاوردهای آن سفر را حفاظت‌ کرد، به نتایج خوبی خواهیم رسید. تصوّر بفرمایید شما برگشتید. روز اوّل، شخصی به ما مراجعه کرد، درباره‌ی یکی از مؤمنین مسئله‌ای را مطرح کرد که بحث، به ظاهر در حوزه‌ی مسئولیّت من هم است. اگر یک‌ مقدار زیاده‌روی کرد، باید ترمز او را کشید. یک لحظه غفلت، آثار و برکات سفر را محو و نابود می‌کند. ما دائماً با این چیزها سروکار داریم. اگر بی‌احتیاط باشیم، اثر کارهای نیکمان از بین می‌رود و علاوه بر این، باید تا مدت‌ها به ترمیم خرابکاری‌ها و تبعات حاصل از گناهان و غیبت‌ها بپردازیم. انسان تا زمانی که زنده است، فرصت دارد در پیشگاه خدای متعال ناله بزند و عذرخواهی بکند و به آن شخص مراجعه کند یا یک‌ جوری کار خود را جبران کند. تا زنده‌ایم فرصت جبران داریم. به محض انتقال به آن دنیا، تمام فرصت‌ها از دست می‌رود.

 

* ضرورت وسواس بودن در حقوق مردم

مسئله‌ی حقّ‌النّاس، به‌ویژه بعضی از عناوینش، در بین ما آسان شده و به‌ راحتی آبروی یکدیگر را می‌بریم. خیلی راحت، چیزهایی را که خدای متعال خیلی بزرگ شمرده، تحقیر می‌کنیم. پس، از دو جهت ما باید درباره‌ی این مسئله بین خودمان صحبت کنیم والّا خیلی در معرض خطر هستیم؛ اوّلاً، حسنات انسان را بر باد فنا می‌دهد و بعد شما می‌بینی دستت خالی است. کلّی زحمت کشیدی، امّا هیچی در دستت نیست. ثانیاً، تبعاتی دارد که جبران آن تبعات بسیار سخت است. در این بخش توصیه‌ام به خودم و برادرها و خواهرهای عزیز این است که به خودمان سخت بگیریم و وسواس باشیم. اینجا جای وسواس است؛ البته منظورم احتیاط شدید است؛ چون کلمه‌ی وسواس کلمه‌ی خوبی نیست؛ منتها چون شما در ذهنتان هست که افراد وسواسی‌ زیاد دقّت می‌کنند، دائماً تکرار و احتیاط می‌کنند و سؤال می‌پرسند تا به آرامش برسند، از واژه وسواسی استفاده کردم. اینجا جای احتیاط شدید است. هر جا که دیدی پای شخص دیگری وسط است، آنجا جای احتیاط است. البتّه طبیعتاً این‌طوری زندگی خیلی سخت‌تر می‌شود، کارها خیلی مشکل می‌شود، ولی راه دیگری نداریم. باب خیلی از حرف‌ها باید بسته شود. خیلی از حرف‌هایی که در جامعه‌ي ما گفته می‌شود و عادی است، نباید گفته بشود. لذا حضرت می‌فرمایند: «فِي الِاعْتِذَارِ مِنْ تَبِعَاتِ الْعِبَادِ». در این دعا، امام (علیه السَّلام) همه‌ی موارد حق‌الناس را نیاورده است؛ بلکه چند نمونه را ذکر کرده که معلوم می‌شود این نمونه‌ها، نمونه‌های مهمی‌ هستند. البتّه حضرت بعداً این مسئله را تعمیم دادند و بابش را باز گذاشتند تا شما نمونه‌های عصری و مبتلابه زمان و شرایط خودت را شناسایی و به آن فهرست اضافه کنی. یعنی حضرت باب را نبسته است. نمونه‌ها را می‌گوید تا شما در هر موقعیّتی که هستی، ببینی چه تبعاتی بر گردنت است که باید در پیشگاه خداوند متعال عذرخواهی کنی. سپس اِعْتِذار فعّال‌سازی می‌کند و ذهن و جان شما را از دو جهت فعّال‌سازی می‌کند. یکی اینکه مواظب باشی تا چنین چیزهایی پیش نیاید. دو، چاره‌جویی و جبران چیزی که اتفاق افتاده است.

اگر مواردی باشد که انسان بتواند جبران کند، تا دیر نشده آنها را جبران کند. والّا همان‌طور که عرض کردیم، چنانچه از دنیا منتقل شود، جبرانش امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان کاری کرد. فقط باید حق را پرداخت کرد و داد. آن‌ وقت به چیزهایی دل خوش کرده بودی، همان را می‌بینی از اعمال شما برمی‌دارند، به همین آسانی‌، و تو با حسرت نگاه می‌کنی و می‌بینی که آن را در هودجی از نور در نامه‌ی عمل کسی که از تو طلب دارد، می‌گذارند. اگر این قضیه تکرار شود، چیزی برای انسان باقی نمی‌ماند. در روایات داریم اگر از اعمال چیزی باقی نماند، باید تو وزر و گناهان او را قبول کنی. آنجا میزان را برقرار می‌کنند و تمام امور سنجیده می‌شود. هر قدر که به او خسارت خورده، از گناهان او، روی دوش شما می‌آید که باید آن را تحمّل کنی.

باید انسان با خودش دائماً حدیث‌ نفْس کند و به حساب خودش برسد تا در قیامت آسوده باشد. بنابراین قبل از آنکه زبانش را باز کند، حساب کند چه می‌خواهد بگوید و وقتی انسان این طوری حساب کرد، دیگر خیلی حرف نمی‌زند. کم‌صحبت و خیلی کم‌حرف می‌شود. آدم‌های کم‌حرف چقدر خوب هستند. از خسارت‌هایی که مربوط به حوزه‌ی زبان است، در امان هستند. البته زبان برای مثال است. در دیگر حوزه‌ها نیز باید مراقب بود تا به حق‌الناس مبتلا نشویم. پدر بنده تا سؤال نمی‌کردی و پیگیری نمی‌کردی، صحبت نمی‌کرد. همیشه ساکت بود. حالت سکوت بار انسان را سبک می‌کند. این سکوت، این مراعات‌ها، صیانت و حفاظت می‌کند ما را از گرفتار شدن به تبعاتی که انسان نمی‌تواند از عهده‌اش بربیاید. در باب ظلم بزرگی که گاهی درباره‌ی دیگران مرتکب می‌شویم که اسمش غیبت است، در روایت هست که تا چهل روز ارتباط معنوی انسان قطع می‌شود و دعایش مسموع نیست. اگر موفّق شد و مسئله را حلّ و فصل کرد، آن ارتباط برقرار می‌شود. این تبعات دنیایی آن است. دعا می‌خواند، ولی بالا نمی‌رود. آن را به صورت خودش می‌زنند. این مسئله این‌قدر مهم است.

ابعاد مختلف رفتاری، مالی، مخصوصاً آبرویی حق‌الناس خیلی مهم است. امّا در جامعه‌ی ما نمی‌دانم چرا آبرو این‌قدر ارزان است؛ چیزی که پیش خدای متعال خیلی گران است؛ مخصوصاً آبروی مؤمن. این‌قدر گران است که اگر کسی وارد حریم آن شود، از جانب حضرت حق به او گفته می‌شود: «اُخْرُجْ مِن وِلایَتی؛ از ولایت من خارج شو». می‌گوید من با تو کاری ندارم. به دوست من جسارت کردی؟ حرمتش را شکستی؟ دیگر من با تو کاری ندارم. آن ‌وقت این مسئله که این‌قدر پیش خدای متعال گران است، پیش ما خیلی ارزان است. وقتی چیزی عمومی ‌شد، انسان در معرض آن قرار می‌گیرد؛ لذا مراقبت‌ها را باید مضاعف کرد. این بخشی است که انسان باید مراقبت‌هایش را زیاد کند، والّا مخاطراتش سنگین است؛ پس «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْك»، خدایا من از تو چاره‌جویی می‌کنم. تو به فریاد من برس، این بار را از دوش من بردار و کمکم کن. این «أَعْتَذِرُ إِلَيْك»، ابراز ندامت است که من به‌ شدّت از اتّفاقات بدی که بین من و دیگران افتاده، ناراحت و پشیمان هستم. این اعتذار رحمت الهی را نازل می‌کند.

انسان واقعاً پشیمان باشد، واقعاً به درگاه الهی ضجّه بزند، واقعاً بسوزد، ذوب بشود،‌ امام (رضوان الله تعالی علیه) یک جمله‌ای دارند می‌فرمایند: گوشه‌ای از آن جهنّم را همین‌جا برای خودش درست کند‌ تا خداوند انسان را ببخشاید. باید آتش بگیرد پای کلمه‌ی «أَعْتَذِرُ» باید شعله بگیرد و بسوزاند.

دوم این که «أَعْتَذِرُ إِلَيْك» عبارت است از اینکه یاری‌ام کن، کمکم کن من جبران کنم. اگر چیزی است که قابل جبران است، من جبرانش کنم. این کمک خواستن است، به معنای أَسْتَعینُ، از تو کمک می‌خواهم. خیلی جاها انسان کوتاهی، غفلت و فراموش می‌کند، پس کمکم کن.

«أَعْتَذِرُ إِلَيْك»، یعنی یک‌جاهایی دیگر از من کاری ساخته نیست. می‌خواهم جبران کنم، امّا طرف مُرده، من چطور از او عذرخواهی کنم؟ او دیگر از دسترس من خارج شده، اصلاً رفته یا درباره‌ی کسی بوده که اصلاً او را نمی‌شناسم. حالا من چه کار کنم؟ دیگر از من کاری ساخته نیست.

پس «أَعْتَذِرُ إِلَيْك» سه معنا دارد. به معنای ندامت، پشیمانی و عرضه‌ی پشیمانی به درگاه الهی است که واقعاً انسان پشیمان باشد و بسوزد. دوم، کمک خواستن از خداوند متعال است تا بتواند جبران کند، طلب رضایت و حلالیّت کند. سوم آنجایی است که می‌گوید از من کاری ساخته نیست. اینجا از خدای متعال و از کرم پروردگار متعال توقّع می‌کند که این بار را به عنایتش از دوش ما بردارد؛ یعنی طرف را از ما راضی کند. ‌آیا این باب گشوده است؟ بله، امّا خیلی دشوار است. این باب سخت باز می‌شود و این دری است که به آسانی باز نمی‌شود. خیلی باید متعالی شد، از ندامت شعله ‌گرفت، تلاش کرد، پیگیری کرد، سوخت، بعد گفت: خدایا چه کنم؟ اگر این حال را خدای متعال در تو ببیند، این بیچارگی را در تو ببیند، اینجا به فضل‌ و کرمش باب رحمت خاصّی به ‌روی تو گشوده خواهد شد و آن بابی است که پروردگار متعال به لطف‌ و کرمش راضی کردن آن شخص را به‌ عهده می‌گیرد. به تعبیر خودمانی‌اش، خدای متعال او را از تو راضی می‌کند. این امکانش هست، امّا باید آن کیفیّت در شخص پیدا بشود. این ‌طور نیست که انسان احساس سنگینی نکند، نسوخته باشد، آتش نگرفته باشد، ندامت نداشته باشد، تلاش نکرده، پیگیری نکرده برای اینکه آن رضایت را تحصیل کند و الطاف الهی هم شاملش شود. می‌دانید که اگر طرف حتّی از دنیا هم رفته باشد، چنانچه حسناتی برایش بفرستیم، دعایی، صدقه‌ای، ذکری، نمازی، استغفاری برای آن شخص، بالاخره درصدد جبران باشیم، شاید بخشوده شویم. استاد ما می‌فرمودند: اگر کسی فقط یک مورد از حق‌الناس را درصدد جبران و چاره‌جویی‌اش بربیاید، چون کار سختی است، به عنایت الهی تا حدّ زیادی انسان را در برابر اتّفاق مجدّدش بیمه می‌کند.

ما درصدد جبران برنمی‌آییم تا ببینیم چقدر سخت است؛ چون درصدد برنمی‌آییم این بارمان را سنگین و سنگین و سنگین‌تر می‌کنیم. والّا اگر انسان درصدد چاره‌جویی بربیاید، می‌بیند که کار خیلی دشواری است. پس «اللَّهُمَّ إِنِّي... إِنِّي...» یعنی من، روسیاه و بیچاره هستم و آمده‌ام به محضر تو و از تو کمک می‌خواهم تا نجات پیدا کنم و بارم سبک بشود.

 

--------------------------------------------------------- 
پی نوشت‌ها:

1. قمر: 55.

2. نهج الفصاحه، حدیث 1624.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *