سی و هفتمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1392/11/21



سی و هفتمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه
حجت السلام و المسلمین حاج علی اکبری در ادامه شرح دعای سی و هشتم صحیفه سجادیه به بیان دوری از مرزهای گناه پرداختند. هم چنین به مناسبت هم زمانی با ایام الله دهه فجر جایگاه رفیع و بی بدیل انقلاب اسلامی و چگونگی شکرگزاری این نعمت بزرگ الهی را تبیین نمودند.


* مروری بر برخی فرازهای دعای 38 صحیفه

موضوع سخن، گزارشی بود از مضامین بیدارکننده‌ی سی و هشتمین دعای صحیفه‌‌ی مبارکه‌ی سجّادیه. این دعای کوتاه ولی بسیار تکان‌دهنده، مسائل بسیار مهمّی را به ما یادآوری کرد. امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) به ما آموختند که باید خود را در مقام عذرخواهی و جبران و توبه از گناهان و معاصی‌ای قرار بدهیم که پای دیگران در بین است. تعبیر «تَبَعاتِ العِباد» چنین چیزی را به ما یادآوری می‌کند.

فرازهای دعا را یک بار دیگر مرور می‌کنیم. حضرت در مقام پوزش‌خواهی از خداوند متعال چنین می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ»، من باید مظلوم را یاری می‌دادم، امّا این وظیفه‌ام را ترک کردم. «وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ»، من وظیفه‌ی سپاسگزاری و قدرشناسی نسبت به کسانی که به من خدمتی کرده و محبّتی انجام داده بودند و خیری را به من رسانده بودند به عهده داشتم، امّا آن را انجام ندادم. «وَ مِنْ مُسِي‏ءٍ اعْتَذَرَ إِلَيَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ»، باید عذر کسی را که به من بدی کرده بود و سپس از من عذرخواهی کرد، می‌پذیرفتم، ولی نپذیرفتم. «وَ مِنْ ذِي فَاقَةٍ سَأَلَنِي فَلَمْ أُوثِرْهُ»، من وظیفه‌ی رفع حاجت از کسی را بر عهده داشتم که خواسته‌ی خودش را به من عرضه کرده بود؛ امّا من خواسته‌ی او را برآورده نکردم و نیازش را مرتفع نکردم. «وَ مِنْ حَقِّ ذِي حَقٍّ لَزِمَنِي لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ»، حقّی نسبت به انسان مؤمنی بر عهده‌ی من قرار گرفت و واجب شد، ولی من آن حق را تمام و کمال ادا نکردم و از عهده‌اش برنیامدم. «وَ مِنْ عَيْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِي فَلَمْ أَسْتُرْهُ»، عیبی از یک انسان مؤمن، البته به صورت ناخواسته، برای من آشکار شد. باید آن را می‌پوشاندم؛ ولی آشکارش کردم. در تمام این موارد از خداوند متعال عذر می‌خواهم.

تا اینجای این دعای نورانی را با هم خواندیم و ضمن هر کدام از این فرازها توضیحاتی عرض کردیم. نکته‌های مهمّی بود که تقدیم شد. به این فراز رسیدیم: «وَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِي فَلَمْ أَهْجُرْهُ»، که به توفیق الهی درباره‌ی این فراز و فراز بعدی مطالبی را تقدیم می‌کنم. ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی به «لطف»‌ و کرمش همه‌ی ما را بیدار کند؛ چنان‌که در دعای نورانی ابوحمزه می‌گوییم: «اِلهی لا تَوَدِّبنی بِعُقُوبَتِک»، مفهومش این است که «اَدِّبنی بِلُطْفِک»، یعنی مرا با لطفت ادب و بیدار کن. کار من به جایی نکشد که بخواهم با تازیانه‌ی عقوبت تو بیدار شوم. «لا تَوَدِّبنی بِعُقُوبَتِک، وَ لا تَمْکُر بی فِی حیلَتِک» بلکه مرا با لطف‌، کرم‌ و محبّتت از خواب غفلت بیدار کن.

این جمله‌ی پایانی یک فراز کلّی و وسیع است که معنایش خیلی گسترده است؛ منتها قاعدتاً چون ادامه‌ی فرازهای قبلی است، ممکن است ما به شکلی معنی کنیم که شامل اشباه و نظائر فرازهای قبلی بشود. یک شکل هم ممکن است معنا کنیم که شامل هر نوع معصیتی شود.

می‌فرمایند: «وَ مِنْ كُلِّ»، برمی‌گردد به: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ»، من از تو عذرخواهی می‌کنم و به درگاه تو عذر تقصیر می‌آورم «مِنْ كُلِّ إِثْمٍ»، از هر گناهی که «عَرَضَ لِي فَلَمْ أَهْجُرْهُ»، از هر گناهی که به من عرضه شد، ولی من او را ترک نکردم و از آن فاصله نگرفتم، رهایش نکردم و به آن مبتلا شدم.

«مِنْ كُلِّ إِثْمٍ» یعنی هر گناهی. اگر بخواهیم وحدت سیاق را در این فراز لحاظ کنیم، یعنی از هر گناهی که از قبیل گناهانی است که در این دعا خواندیم که پای کسی در میان است. خب، این می‌شود آن معنای خاص که با مضامین عمومی دعا هماهنگ است. معنای وسیع‌ترش هم این است که بگوییم: «وَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِی»، اختصاص ندارد به حقّ النّاس و آنجایی که پای مردم وسط است؛ بلکه شامل هر گناهی می‌شود که به من عرضه شده است و من به آن مبتلا شدم و آسیب دیدم. از همه‌ی آنها عذرخواهی می‌کنم. هر دو معنی در اینجا قابل قبول است؛ منتها انسان احساس می‌کند که معنای اوّل دقیق‌تر است؛ زیرا ضمن مضامین عمومی این دعا قرار می‌گیرد.

معنای این فراز واضح است. یک درخواست عمومیِ طلب بخشش از پروردگار متعال است. انسان از هر گناهی که انجام دادیم، مخصوصاً آنجایی که کسی پایش وسط است، به او ستمی رفته، از ناحیه‌ی ما آسیبی دیده یا حقّی از او را ضایع کردیم، از همه‌ی آنها عذرخواهی می‌کنیم. چه من آنها را یادم باشد چه نباشد، در زندگی من پیش آمده و مرتکب شدم و عواقب آن دامنگیر من است. مخصوصاً گناهانی را که به آنها توجّه ندارم؛ زیرا بعضی وقت‌ها بر اثر گذر زمان یا عوامل دیگر، انسان برخی گناهان را فراموش می‌کند یا از آن غافل است. همه‌ی آنها را می‌آوریم ذیل این یک جمله قرار می‌دهیم و از همه‌ی آنها در پیشگاه لطف الهی و کرم پروردگار متعال عذرخواهی می‌کنیم و طلب مغفرت و توبه می‌کنیم.

 

* دستیابی به مقام عصمت در پرتو یاد خداوند

نکته‌ای که اینجا قابل ملاحظه است و توجّه برادران عزیز و خواهران گرامی را به آن جلب می‌کنم این است که انسان باید از نظر تربیت الهی و تحصیل نور تقوا و ایمان به جایگاهی برسد که اگر در معرض گناه قرار گرفت، عقل او، اندیشه‌ی او، قلب او، جسم او و همه‌ی وجود او از آن گناه فاصله بگیرد. این مطلوب الهی است و آن چیزی است که خدای متعال از ما خواسته است؛ یعنی در مسیر تربیت الهی، سیر و سلوک و تکامل معنوی و رشد تقوا به چنین نقطه‌ای برسیم.

آیه‌ای در قرآن‌کریم است که ناظر به این مسئله است. آن آیه‌ی نورانی این است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛[1] در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‏اى از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و بناگاه بينا شوند». کسانی که اهل تقوا هستند و از تقوا بهره‌ی شایسته‌ای دارند، وقتی وسوسه‌ی شیطانی متوجّه آنها می‌شود، وقتی جمعی از شیاطین یا یک شیطان خاصّی آنها را احاطه و مس می‌کند، خدا را به یاد می‌آورند. «مَسَّهُم» مرحله‌ی وسوسه است؛ یعنی گناه را به آنها عرضه می‌کند. معنای مس کردن شیطان چه می‌شود؟ مَس شیطان یعنی وسوسه‌ی او. وسوسه‌ی شیطانی از ذهن ما آغاز می‌شود. شیطان ذهن‌انگیزی می‌کند و تصوّر گناه و معصیت را به ذهن ما می‌فرستد. این می‌شود نقطه‌ی آغاز. پس گناه عرضه می‌شود، منتها در مرحله‌ی تصوّر است؛ یعنی تصویری از آن معصیت را وسط ذهن ما شلیک می‌کند.

از این دقیق‌تر هم می‌شود آیه را معنی کرد که در اینجا مجال آن نیست. از ظاهر این آیه‌ی نورانی استفاده می‌شود که انسان متّقی، حسّاسیّت ایمانی‌اش به نقطه‌ای رسیده که وقتی شیطان او را مسّ می‌کند، «تَذَکَّروا»، به خودش می‌آید و متوجّه می‌شود. این ضریب حسّاسیّت انسان متقی است. همین‌که مسُّ الشِّیطان اتّفاق افتاد و وسوسه‌گری آغاز شد، در همان نقطه‌ی آغاز و مرحله‌ی اوّل، یعنی مرحله‌ی عرضه‌ی گناه، به خودش می‌آید و توجّه پیدا می‌کند. یعنی توجّه پیدا می‌کند که این مسّ شیطان بود. توجّه پیدا می‌کند که اینجا قُرقگاه الهی و منطقه‌ی ممنوعه است؛ لذا به حضور خداوند و نگاه حضرت حق توجّه پیدا می‌کند که خداوند آنها را دارد می‌بیند. متوجّه می‌شود که این نقطه‌ی آغاز سقوط است.

این یاد چقدر مبارک است! وقتی این حالت ذکر در آنها اتّفاق افتاد، بلافاصله توجّه در آنها پیدا می‌شود. «فَإِذا» در اینجا یعنی ناگهان. یعنی این نتیجه قطعی و پیوست آن ذکر است. «تَذَکَّروا فَإِذاهُم مُبصِرون»، چشمشان باز می‌شود و به بصیرت می‌رسند. روشن‌بینی در آنها اتّفاق می‌افتد که محصول این روشن‌بینی «عصمت» است از گناهی که به آنان عرضه شده است؛ زیرا اگر چشم انسان باز شود، ایمن می‌شود و نجات پیدا می‌کند. معلوم می شود که تمام بدبختی‌های انسان به خاطر این است که گرفتار نابینایی است. وقتی در حالت کوری باشد، در چاله یا چاه می‌افتد. امّا اگر دید، نجات پیدا می‌کند. این بصیرت محصول ذکر است و این ذکر و یاد و توجّه و بیداری، محصول تقوا است.

 

* اهمیت و ارزش تقوا

«تقوا» باب وسیعی از مباحث بسیار مهم و بیدارکننده را در قرآن‌ کریم به خود اختصاص داده است. هم بشارت‌های عجیب و هم انذارها و هشدارهای بسیار بزرگی درباره‌‌ی آن بیان شده است.

پس برگردیم و آیه را دوباره بخوانیم: «إِنَ الَّذِينَ اتَّقَوْا»، آیه با تأکید شروع می‌شود. «إِنَّ»، بر سر جمله‌ی اسمیّه آمده که بیانگر تأکید جدّی‌ است. «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا»، به خودشان می‌آیند، «فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»، یعنی چشمشان باز می‌شود، می‌بینند و نجات پیدا می‌کنند.

اگر این حالت در کسی مستقر باشد، یعنی انسان به درجه‌ و مرحله‌ای از تقوا برسد که در مقابل عرضه‌ی گناه و وسوسه‌ی شیطان مقاومت کند، به مرحله‌ای از عصمت دست پیدا کرده است. این آن چیزی است که خدای متعال از انسان مؤمن توقّع دارد؛ یعنی انسان مؤمن در رتبه‌ی ایمانی و سلوک مؤمنانه به درجه‌ای از تقوا برسد که در او ایجاد بصیرت کند، یعنی او را به مرز عصمت از گناه برساند، این مطلوب پروردگار متعال است و خدای متعال از ما این را می‌خواهد. ما باید به چنین حالتی برسیم. نور ایمان چنین حالی را در انسان مؤمن به ‌وجود می‌آورد و او را صیانت می‌دهد.

 

* ابلیس، دشمن قسم‌خورده‌ی انسان

دوستان می‌دانند که عرضه‌ی گناه و وسوسه همیشگی است؛ یعنی ابلیس و شیاطین درست از شما برنمی‌دارند. ابلیس قسم خورده که انسان را گمراه و بدبخت کند. قرآن کریم قسم‌های ابلیس را در آیات مختلف بیان کرده است. در جایی می‌فرماید: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ؛[2] پس به عزت تو سوگند كه بى‏ترديد همه‏شان را گمراه خواهم كرد». این را می‌گویند دشمن قسم‌خورده.

در جای دیگر می‌گوید: «ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ؛[3] آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏تازم، و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت». شیطان گفت من می‌روم سراغ انسان‌ها، امّا نه از یک سمت، از پیش‌رو می‌روم، از پشت‌سر به  آنها حمله می‌کنم، از سمت راست حمله می‌کنم، از سمت چپ حمله می‌کنم، از همه‌سو سراغ آنها می‌روم.

شیطان ملعون چنین برنامه‌ای برای ما دارد. او ما را رها نمی‌کند؛ بنابراین عرضه‌ی گناه دائمی است. هر مرحله‌ای که شما از نظر ایمانی و تقوایی بالا بروید دست یک طائفه‌ از شیاطین از شما قطع می‌شود، چون به همان مرحله از مصونیّت می‌رسید. اوجش آنجایی است که شیطان اعلام ناامیدی کرده است: «إِلَّا عِبَادك مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛[4] مگر آن بندگان پاكدل تو را». می‌گوید دیگر آنجا دستم نمی‌رسد. این راجع‌به امام معصوم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است. ولیّ کامل چنین وضعی دارد. مقام مخلَصین خارج از دسترس شیطان است؛ حتّی دسترسی برای وسوسه‌انگیزی هم ندارد. امّا از آن مرحله پایین‌تر، وسوسه‌گری و عرضه‌ی گناه به صورت دائمی برقرار است. شیطان با همه‌ی امکاناتش پیش می‌آید و در برنامه‌ی خود جدّی است. برنامه‌ریزی دارد و شما را رها نخواهد کرد.

 

* هر کسی سهمی از عصمت دارد

ما برای نجات یک راه بیشتر نداریم که آن هم تقوا است. هیچ راهی غیر از تقوا وجود ندارد. انسان به تقوا برسد به ایمنی می‌رسد، به تقوا برسد به نجات می‌رسد. «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً؛[5] مسلّماً پرهيزگاران را رستگارى است». فوز برای متّقین است، به هر میزانی که تقوا داشته باشند، به همان اندازه مصونیّت دارند؛ یعنی به همان اندازه از عصمت بهره‌مند هستند و تیر شیطان به آنها اصابت نمی‌کند.

برادرها و خواهرهای عزیزم تعجّب نکنند. شماها نیز نصیبی از عصمت دارید. همین شمایی که الان در این جلسه تشریف دارید، هر کدام از شماها، سهمی از عصمت دارید. منظور من از عصمت این است که بعض از وسوسه‌انگیزی‌های شیطان در نقطه‌ی اوّل درباره‌ی شما ناکام می‌شود و هیچ جواب مثبتی دریافت نمی‌کند. مثلاً جناب‌عالی، اصلاً تصوّر دزدی را هم نمی‌کنید. این یعنی همان مصونیّت. یعنی به مرحله‌ای درباره‌ی این گناه رسیدید که شیطان دستش به شما نمی‌رسد. این مرحله‌ی از عصمت است؛ پس شما از عصمت سهمی دارید.

چنانچه شخصیّت خودتان را بررسی کنید، می‌بینید که نسبت به بخش قابل ملاحظه‌ای از گناهان از این عطیّه‌ی الهی بهره‌مند هستید؛ زیرا نسبت به آن گناه اشراف دارید و پلیدی‌اش برای شما معلوم است. بِحَمدِالله در آن مرحله به نور تقوا منوّر هستید؛ بنابراین حالت صیانت را دارید. اگر اندکی در این زمینه شیطان وسوسه کند، همان اوّل کمانه می‌کند و به خودش برمی‌گردد. اصلاً به وجود شما اصابت نمی‌کند. این را گفتم تا نتیجه‌ای بگیرم.

خب، ما در برابر بخشی از گناهان به چنین حال خوبی رسیدیم، باید شکر این نعمت بزرگ الهی را به‌جا بیاوریم. پس اگر ما در برابر برخی گناهان حالت عصمت داریم، می‌توانیم در برابر سایر گناهان هم به این حالت برسیم؛ لذا در بعضی از دعاهای ائمّه (علیهم السّلام)، چیزی که درخواست می‌شود، عصمت است. یعنی به شما آموزش می‌دهند که از خدای متعال عصمت را بخواهید و این مقام شامخ را توقّع کنید؛ چراکه دست‌یافتنی است و می‌شود به آن رسید. از خودتان توقّع کنید که: من باید به چنین حالی برسم؛ زیرا حرکت انسان در سیر و سلوک مبتنی بر آرزوها و توقّعاتش از خودش است. این یک جمله‌ی کلیدی و مهم است: «به اندازه‌ای که هدف‌گذاری می‌کنید، پیش می‌روید».

اگر کسی از یک سلسله از گناهان از خودش توقّع مصونیّت نداشته باشد، بدانید حتماً تیر شیطان به او اصابت می‌کند و گرفتار می‌شود. این مرحله‌ای است که بِإِذْنِ اللهِ تَعالی و به عنایت پروردگار متعال باید توقّعتان را از خودتان افزایش بدهید. بعد به اندازه‌ی آن هدف‌گذاری‌ای که کردید، شروع کنید به برنامه‌ریزی و تلاش. باید همّت کرد. سلوک الی الله، مراقبت می‌خواهد، برنامه‌ریزی می‌خواهد، تقویت بنیه‌ی ایمانی می‌خواهد، اشراف نسبت به آسیب‌ها را می‌خواهد که همان گناه‌شناسی است. مجموعه‌ی اینها دست به دست هم می‌دهد و در ما مصونیّت را به‌وجود می‌آورد.

 

* فرار از گناه

حالا برگردیم به متن. امام می‌گوید: «وَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِي فَلَمْ أَهْجُرْهُ» مأموریّت من چه بود؟ «هِجرانُ الذَّنْب، هِجرانُ الاِثْم»، یعنی فاصله گرفتن و ترک کردن گناه. «هَجْر» یعنی فاصله گرفتن، یعنی از گناه حریم و فاصله داشته باشیم. وقتی سمت من آمد، از آن دور شوم و فاصله بگیرم و از دسترس او خارج شوم. این وظیفه‌ی من بوده که به آن عمل نکردم؛ لذا تیر ابلیس به من خورد. وسوسه در من اثر کرد و من مبتلا به گناه شدم. قُرُق تو را شکستم. آن چیزی را که تو نمی‌پسندیدی، مرتکب شدم. «فَلَمْ أَهْجُرْهُ» معنایش این است. البتّه «فَلَمْ أَهْجُرْهُ» دو معنا دارد. دقّت کنید تا مطالب را خوب و عمیق بگیریم.

معنای اوّل یعنی «اَرْتَکِبْهُ»، من آن گناه را مرتکب شدم. این یک معنای عمومی است. شیطان وسوسه کرد، من مبتلا به غیبت شدم، وسوسه کرد، مبتلا به شایعه‌سازی برای مؤمنین شدم، سرّی را افشا کردم، وسوسه کرد با زبانم زخمی زدم، آبروی او را در معرض خطر قرار دادم. پس این جمله که می‌فرماید: «فَلَمْ أَهْجُرْهُ»، یک مرحله و مرتبه‌اش این است؛ یعنی من مرتکب شدم. امّا آیا معنای دیگری هم دارد؟ بله، معنای دومش این است که من به آن گناه نزدیک شدم. این را هم شامل می‌شود. از گناهی که به من عرضه شد، دور نشدم؛ در حالی که نباید به گناه نزدیک می‌شدم. این، یک معنای بالاتر، لطیف‌تر و دقیق‌تری است؛ زیرا انسان باید از خودش توقّع داشته باشد که حتّی به گناه نزدیک هم نشود. به این جایگاه شایسته «وَرَع» می‌گویند. یعنی حریم و قُرق الهی را به‌ قدری رعایت می‌کند حتّی در منطقه‌ی شبهه هم وارد نمی‌شود. از گناه فرسنگی فاصله می‌گیرد، می‌گریزد، هجرت می‌کند و دور می‌شود. چنین چیزی از انسان توقّع است.

پس در مرحله‌ی بالاتر و لطیف‌تر از خداوند عذرخواهی می‌کنیم به خاطر اینکه به گناه نزدیک شدیم. گاهی انسان غیبت نکرده، امّا نزدیک بوده که غیبت کند. این آدم از نظر قاعده‌ی عمومی مجازات نمی‌شود، چون مرتکب گناه نشده؛ ولی از نظر ادب بندگی، بی‌ادبی کرده است؛ زیرا در آستانه‌ی گناه و غیبت قرار گرفته و خودش را در آن نقطه‌ی خطرناک قرار داده است، منتها به عنایت الهی از ارتکاب آن گناه نجات پیدا کرده است. درست مثل کسی است که به لبه‌ی یک پرتگاه خیلی خطرناکی رفته است. خیلی جلو رفته، امّا نیفتاده است. خب، اَلحَمدُلِله که نیفتاده، ولی کارش جسارت بوده.

شخص تا نزدیکی گناه رفته، امّا چیزی یا صحنه‌ای پیش آمده که در واقع عنایت خدای متعال شاملش شده و در دام گناه نیفتاده است؛ ولی جسارت نزدیک شدن به گناه را مرتکب شده، بی‌ادبی کرده و کار خیلی خطرناکی کرده است. انسان‌هایی که سهم و حظّ بیشتری از ایمان دارند، وقتی می‌خواهند به درگاه خدای متعال عذرخواهی کنند، از این کم‌تقوایی نیز عذرخواهی می‌کنند. از اینکه ورع به خرج ندادند و نزدیک گناه شدند. مثال این قضیه که ممکن است بارها برای همه ما اتفاق افتاده باشد، جستجو در اینترنت است. برای مطالعه یا تحقیق خود مجبوریم سایت‌ها را مرور کنیم. اگر صحنه‌ی نامناسبی مشاهده کردیم، باید به سرعت از آن فاصله بگیریم و نزدیک نشویم.

پس این جمله دو معنا دارد و ناظر به دو مرتبه است. «وَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِي فَلَمْ أَهْجُرْهُ». از هر گناهی که نَستَجیرُ بِالله مرتکب شدم یا در آستانه‌ی آن قرار گرفتم، از تو عذرخواهی می‌کنم.

از اینجا به بعد آن فهرست تمام شد. امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) ادامه‌ی عذرخواهی را باز می‌گذارد و تکمیل آن را به عهده‌ی خود شما می‌گذارد. یک فهرست ارائه کرده، بقیه‌اش را می‌گذارد به عهده‌ی شما تا هر کس متناسب با زمان، مکان، شرایط، موقعیّت و وضعیّتی که در آن قرار گرفته، از خداوند متعال پوزش بخواهد. شرایط زمانی، مکانی و اوضاع جامعه، گناه‌های نوپدید و زمینه‌های لغزش جدیدی را برای انسان به وجود می‌آورد. به همین علت اینجا امام (علیه السّلام) فضا را باز گذاشته تا تو در یک محاسبه‌ی مؤمنانه با چشم تقوایی بقیه‌ی آن موارد را برای خودت پیدا کنی و از آنها هم به درگاه الهی عذر ببری. عمده‌ی مسئله این است که انسان این لغزشگاه‌ها و خطرگاه‌ها را شناسایی کند، بشناسد، و بعد مراقبت کند تا مبتلا نشود. امّا ادامه‌ی دعا: «أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ يَا إِلَهِي مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ»، از اینهایی که گفتم و از هر چیزی که شبیه اینها است، از تو عذرخواهی می‌کنم. این جمله شما را به فکر وادار می‌کند. چون موارد قبلی را خواندی، ممکن است بگویی تمام شد؛ ولی این فراز دعا می‌گوید: نه، «مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ»، یعنی مواردی که شبیه همین چیزهایی بود که گفتیم، از حقوق دیگری که احتمالاً توسّط ما نادیده گرفته می‌شود، از همه‌ی اینها عذرخواهی می‌کنم.

 

* سوزاندن گناهان با آتش ندامت

اِعتِذار و عذرخواهی باید به مرحله‌ای از پوزش‌خواهی و شرمندگی و ندامت برسد که در انسان تولید مصونیّت کند. برای رسیدن به این مرحله، باید به سخن امام عزیزمان در کتاب شریف چهل حدیث توجه کنیم. ایشان می‌فرمایند که باید شعبه‌ای از جهنّم را همین‌جا برای خودت درست کنی تا به آن مرحله برسی، والّا ندامت‌های درجه‌ی پایین ایجاد مصونیّت نمی‌کند. انسان نادم ممکن است به حسب الفاظ عذرخواهی کند و تلاشی هم برای جبران گناهش انجام دهد؛ ولی با این نوع پیشمانی، مصونیّت به ‌وجود نمی‌آید. بلکه به گفته امام خمینی، باید گناهی را که مرتکب شدی، بهانه کنی تا آتش پشیمانی را با هیزم ذکر شعله‌ور کنی. این‌قدر هیزم بگذاری و این‌قدر این آتش شعله بگیرد که همین‌جا در قلبت جهنّم را برای خودت درست کنی. قرآن درباره‌ی آتش جهنم می‌گوید: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ؛[6] آتشِ افروخته خدا[يى‏] است؛ آتشى كه بر دل‏ها افتد و زبانه كشد». قبل از اینکه آن روز خطرناک برسد که این آیه راجع‌به آن صحبت می‌کند، همین‌جا آن آتش را درست کن. اگر توانستی، مصونیّت می‌آورد و هم آثار آن گناه را می‌سوزاند و هم در مورد اشباه و نظائرش در شما ایجاد مصونیّت می‌کند. این معنایش چیست؟ معنایش این است، اگر انسان مرتکب گناهی شد، نباید از خودش بگذرد و باید آن را به رُخ نفْسش بکشد. نباید رهایش بکند. دائماً به خودش بگوید: این تو بودی که مرتکب شدی، مرا وسط جهنّم بردی، مرا از چشم خدای متعال انداختی. خودش را سرزنش کند و بگوید: من بودم؟ من این جنایت را مرتکب شدم؟ من بودم که فلان حرف را زدم؟ وای! من؟ ملامت خود را ادامه بدهد و رهایش نکند. جوانبش را بسنجد و این شعله‌ی مقدس را برافروخته‌تر کند. چرا؟ چون در روایت دارد که انسان وقتی نَستَجیرُ بِالله گناهی را مرتکب شد، با همان یک گناه استحقاق عذاب ابدی را پیدا می‌کند. حالا ببینید انسان گنهکار برای رهایی از دوزخ باید با خودش چه کار بکند؟!

ادامه‌ی دعا این است: «اعْتِذَارَ نَدَامَةٍ يَكُونُ وَاعِظاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ»، یعنی عذرخواهی‌ای که سرشار از پشیمانی است؛ چنین عذرخواهی را نصیب من کن. مرتبه‌ای از توبه در من شکل بگیرد که: «يَكُونُ وَاعِظاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ» واعظ من بشود درباره‌ی گناهان مشابهی که در آینده اتّفاق می‌افتد یا از این به بعد برای من پیش می‌آید یا به من نزدیک می‌شود. «یَدَیّ» شامل گناهان آینده هم می‌شود. اگر بعدها مجلس غیبتی شکل گرفت، زمینه‌ی دروغ گفتن فراهم شد، مجلس نامحرمی اتّفاق افتاد، فرقی نمی‌کند، «مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ بَيْنَ يَدَيَّ»، یعنی از سایر گناهانی که از همین قبیل است، این عذرخواهی بتواند مرا نگه دارد و حفظ کند.‌

«وَاعِظ»، یعنی نگهدارنده‌ای که آکنده‌ی از هشدار است؛ هشدارهایی که «زاجر» است؛ یعنی «مانع» می‌شود از اینکه من دوباره مرتکب آن گناه بشوم. امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) به ما آموزش می‌دهد که چنین چیزی را از خدای متعال بخواهیم.

«اِعْتِذَارَ نَدَامَةٍ يَكُونُ وَاعِظاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ»، اشباه یعنی نمونه‌ و شبیه همان گناهانی که تا حالا فهرست کردیم.

 

* دهه‌ی فجر، دهه‌ی شکر

شب ۲۲ بهمن، شب بسیار بزرگی است. جالب است که جلسات ما بدون هیچ طرَاحی قبلی با مناسبت‌ها تلاقی پیدا می‌کند. این ایّام، برای دوستان مؤمن، برای دوستانی که اهل دقّت، ایمان و سلوک هستند، ایام شکر است. در مقام شکر هر کاری که از دستمان برمی‌آید، چه کاری از دست ما بر می‌آید؟ حداقل شکر این است که این نعمت عظیم را که خدای متعال به ما کرامت کرده، یعنی نعمت انقلاب اسلامی و نظام الهی و علویِ برآمده از متن این نهضت بزرگ را، احصاء کنیم. باید نعمت را بشماریم تا حالت شکر در ما تقویت شود. خیلی نعمت عظیمی است. گاهی ممکن است نعمت به خاطر عظمتش مورد غفلت قرار گیرد.

حکایت ما درباره‌ی انقلاب اسلامی، حکایت اهالی دماوند و قلّه‌ی دماوند است. اهالی دماوند با آنکه پای قلّه زندگی می‌کنند، باور بفرمایید اصلاً قلّه را ندیده‌اند! کسانی که در دامنه‌ی قلّه‌ی دماوند زندگی می‌کنند، این قلّه‌ی مرتفع برایشان یک چیز عادی است؛ حتّی قامتش، اندازه‌اش و ابعادش را اصلاً ندیده‌اند. می‌دانید چرا می‌گویم ندیده‌اند؟ به ‌خاطر اینکه بعدها که سوار هواپیما شدیم، از اتّفاق خلبان فهیم هواپیما یادآوری کرد و گفت: نگاه کنید، این چیزی که از ابرها سرآورده بیرون، ‌قلّه‌ی دماوند است. دماوند نه‌تنها از کوه‌های دیگر بلندتر است، از ابرها هم عبور کرده است. این همانی است که ما در کنارش زندگی می‌کنیم، امّا انگار تا به حال آن را اصلاً ندیده بودیم.

حکایت ما این است. ما انقلاب را نمی‌بینیم؛ زیرا گرفتار حاشیه‌ها هستیم. نزدیک‌‌بینی ما را بیچاره کرده است. معاصر بودن و در متن نعمت‌ها غرق بودن، باعث می‌شود که ما نتوانیم نعمت انقلاب را درک کنیم. گاهی عدم درک نعمت به ‌خاطر غرق نعمت بودن است. گفت: ماهیان ندیده غیر از آب/ پرس پرسان زهم که آب کجا است؟[7]

گاهی قُرب و نزدیکی حجاب است. قُرب به نعمت باعث حجاب است، هم‌عصری نعمت باعث حجاب است، زیادی نعمت باعث حجاب است. خدا می‌داند ما هنوز انقلاب اسلامی را ندیده‌ایم. اگر می‌دیدیم که حال ما این‌طور نبود. خودمان را می‌گویم، کاری به دیگران ندارم. خود ما هنوز عظمتش، ابعادش، شکوهش، سربلندی‌اش، آثارش و نتایجش را ندیده‌ایم. چه کسی می‌تواند ادّعا کند که دیده است؟ فقط کسی که خون قلبش را پای انقلاب ریخته است می‌تواند چنین ادّعایی کند. یا کسی که عزیزترین کسانش را پای این نهضت قربانی کرده باشد.

در دو هفته‌ی گذشته به دیدار دو خانواده‌ی شهید رفتم که هر دو  سه شهید تقدیم انقلاب کرده بودند. خانواده‌های شهدا دیدن دارند. حتماً در گروه‌های چندنفره خدمت آنها بروید. پدر شهیدان رشت‌چی یک پیرمرد نورانی و باصفا که چهره‌ی خدایی داشت. جالب بود می‌گفت: ما بدهکاریم؛ حتّی احساس می‌کرد که نباید عکس شهدایش را به دیوار خانه‌اش بزند. می‌گفت: ما کاری نکردیم. خودش را بدهکار می‌دانست. این قبیل افراد طعم ذات این انقلاب را چشیده و درک کرده است.

 

* پرهیز از حاشیه‌ها

دوستان، ما گرفتار حاشیه‌های سیاسی هستیم. جامعه‌ی ‌ما سیاست‌زده است. حاشیه‌های سیاسی خیلی غلبه دارد. ذهن‌ها خیلی درگیر بازی‌های سیاسی است. حاشیه‌های اقتصادی زندگی‌های روزمرّه‌ی ما و حاشیه‌های اجتماعی، نمی‌گذارد که نعمت انقلاب را ببینیم.

یک هفته‌ی پیش کسی به دفتر ما آمده بود. گفتند: کسی با شما کار دارد. با آنکه کارش هیچ ربطی به مسئولیّت شما ندارد، ولی اینجا را رها نمی‌کند. برایش توضیح داده بودند که این مسئله مرتبط با بنده نیست. گفته بود: نه، من کاری به این حرف‌ها ندارم. باید ایشان را ببینم. خدمت ایشان رسیدیم. گمان می‌کرد به یکی از نزدیکانش ستمی شده است. تعابیری به کار برد و صحبت‌هایی کرد که خیلی تکان‌دهنده بود. می‌گفت: من دارم از انقلاب و همه این چیزها برمی‌گردم. به او گفتم:  شما اینقدر کوچک هستی؟ البتّه نه با این تعبیر، بلکه با سخنانی لطیف. حالا ستمی رُخ داده، اوّلاً، ممکن است که به شما ظلمی نشده باشد. بعد یاد آن صحنه افتادم که گاهی برای بعضی از دوستان نقل کردم. خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب بودیم. پیرمردی وارد شد. از سر و وضعش معلوم بود که از دوردست‌ها آمده است. آستین‌هایش را بالا زده بود و آب وضو از دستانش می‌چکید. آمد داخل و سلام بلندبالایی کرد. خیلی صاف و زلال بود. بی‌اعتنا به همه‌ی کسانی که نشسته بودند، مستقیم رفت جلو خدمت آقا و دو زانو زد. کمی نگران شدیم. شروع کرد سر آقا داد کشیدن که اینکه می‌گویید اسلام، اسلام، اسلام کجا است؟ خیلی صحنه‌ی عجیبی بود. آقا هم فقط گوش می‌داد.  پیرمرد که حرف‌هایش را زد، آقا فرمودند: باباجان چی شده؟! مسئله‌ات چیست که حالا مسئله‌ی اسلام را مطرح کردی؟ گفت: آقا، ما در دهاتمان زمینی داشتیم. کسی رویش دست گذاشته و کارمان به دادگاه کشیده و دادگاه علیه ما حکم داد. آقا فرمودند: عجب! پس مسئله‌ی اسلام این بود؟ بعد به آقای محمّدی گفتند که شما کار این بابا را رسیدگی کنید تا به او ستمی نشده باشد. بعد فرمودند: بابا جان، کسی ادّعا نکرده که در کشور همه‌ی احکام اسلام اجرا شده است. ما آرزویمان این است که اجرا کنیم و به این سمت حرکت می‌کنیم.

خیلی صحنه‌ی شیرینی بود. غرض، آنکه یاد آن صحنه افتادم. دیدم این بنده‌ی خدا می‌گوید: من جزء انقلابی‌ها بودم، ولی دارم از اعتقاداتم برمی‌گردم. گفتم: عجب! تحلیل را ببینید.

ابتلاء به حاشیه‌ها به اضافه‌ی نزدیک‌بینی، مانع دیدن ابعاد، عظمت، شکوه، آثار و نتایج انقلاب شده است. خدا می‌داند که انقلاب را نشناختیم. خدا می‌داند خیلی فاصله داریم. گاهی برای انسان جلوه‌هایی از آن آشکار می‌شود، می‌بیند عجب! این است انقلاب اسلامی؟ این است محصول ۲۲ بهمن؟ این است نظام اسلامی ما؟ نعمت خیلی بزرگی است. جوان‌ترها و مخصوصاً نسل سومی‌ها برای شناخت این نعمت وقت بگذارید؛ والّا نمی‌توانید شکر کنید؛ چون شکرش این است که به میدان بیایید.

 

* رسالت تاریخی نسل سومی‌ها

شما یک رسالت تاریخی دارید. رهبر انقلاب تعبیر کردند که در یک پیچ تاریخی هستیم. یعنی باید از این مرحله عبور کنیم و وارد یک مرحله‌ی جدید خواهیم شویم. انسان وقتی شناخت و هر مقدار فهم انسان از عظمت این نهضت الهی بیشتر شود، احساس مسئولیّت عجیبی می‌کند. شرایطی که ما الان در آن هستیم، آرزوی اباعبدالله‌الحسین (علیه السلام) بوده است. آرزوی اولیای خدا بوده که همچنین چیزی برای شیعیانشان رُخ بدهد و چنین فرصتی پیش بیاید. شیعه کجا و این حرف‌ها کجا؟ تاریخ را نگاه کنید. مؤمنین کجا و چنین فرصتی کجا؟ قدر بدانیم، مطالعه کنیم، بشناسیم.

فقط می‌خواستم تلنگری به خودم و دوستان عزیزم بزنم؛ زیرا اخیراً به بحث‌های آسیب‌شناسی خیلی می‌پردازند. لازم هم هست، امّا یک‌ وقت به خودم آمدم و گفتم: در کنار بحث‌های آسیب‌شناسانه، در فضای دهه‌ی فجر و ۲۲ بهمن، بحث نعمت‌شناسی است که به آن نیاز داریم. باید وارد سیر در ابعاد این نعمت بشویم، مطالعه کنیم، فکر کنیم، بعد آن را یادآوری کنیم. بعضی از ماها قدر این نعمت را می‌دانیم، امّا محجوب و غافل هستیم؛ لذا نیازمند ذکر هستیم. قرآن می‌گوید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اُذْکُروا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ؛[8] اى مردم! نعمت خدا بر خودتان را ياد كنيد». نعمت را مطالعه کنید و به یاد بیاورید. ما نیازمند ذکر هستیم. جوان‌هایمان علاوه بر ذکر و قبل از آن، فکر و مطالعه می‌خواهند. باید نعمت را شناسایی کنند. میانسالان ما بیشتر نیاز به ذکر دارند؛ البتّه آنها هم نیاز به مطالعه دارند.

 

* طلیعه‌ی صبح

ما در عصر و روزگاری به سر می‌بریم که جامعه‌ی ما از نظر فهم به بلوغ رسیده است. کاملاً معلوم بود که دست الهی در کار است. یک جهش در فهم، درک، خِرَد و عقل مردم ما اتّفاق افتاد که بر اساس آن فهم، به کمتر از ولایت الهی راضی نبودند.  اگر به امام معصوم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) دسترسی داشتند، فقط به او راضی می‌شدند. چون دسترسی نداشتند، به نظام نیابت که راهنمایی معصوم بود، راضی شدند. رشد تساعدی در فهم و در درک مردم اتّفاق افتاد که کاملاً تصرّف الهی بود. این همان مردم قبلی بودند؟! امّا اتّفاقی افتاد که همه متحول شدند. این یک نکته که کلید است.

کلید دوم، محصول این اتّفاق است که دیگر آب خوش از گلوی نظام سلطه پایین نمی‌رود، این ویژگی عصر ما است. این عصر جدیدی است که آغاز شده و بشارت‌های بزرگی در خودش دارد. «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب».[9]

خدا را قسم می دهیم به حقّ اولیائش، به حقّ مقرّبان درگاهش، به همه‌ی ما توفیق شکر کرامت کند. ما را قدرشناس زندگی در این روزگار و نفس‌کشیدن قرار بدهد.  ثانیه‌ی زندگی، دقیقه‌ی زندگی در این روزگار قابل شکر نیست، «ساعَةٌ مِن إمامٍ عَدلٍ أفضَلُ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً»[10] یک ساعت زندگی زیر این پرچم از هفتادسال زندگی در ستم‌شاهی، زندگی که در حال عبادت باشی نه زندگی که در گناه باشی، یک عابد زاهد سالک، هفتادسال در دوران رضاخان ملعون و پسرش و دیگران زندگی کند، هفتادسال عبادت کرده باشد، قابل مقایسه با یک ساعت زندگی شما در سایه‌سار امام عادل نیست. این انقلاب متعلق به خود حضرت ولی عصر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام و عَجَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف) است.

ای خدای بزرگ به حقّ امام زمان ۲۲بهمن امسال را، فردا را مایه‌ی خفّت و خواری و عصبانیّت و دلخوری بیش از پیش دشمنان ما قرار بده؛ خار چشمشان قرار بده؛ باعث ناامیدی‌شان قرار بده؛ باعث روشنی چشم مؤمنین قرار بده.


پی‌نوشت:

[1] . اعراف: 201.

[2] . ص: 82.

[3] . اعراف: 17.

[4] . ص: 83.

[5] . نبأ: 31.

[6] . همزه: 6ـ7.

[7] . مولوی.

[8] . فاطر: 3.

[9] . آيا صبح نزديك نيست؟ هود: 81.

[10] . الكافي : 7 ، 175، 8.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *